Hassan kashavarz
65 subscribers
2.92K photos
90 videos
3.61K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

لبهاي مرا پر از غزل ميكردي
سرمازده را اگر بغل ميكردي

از برف تنت اميد گرما دارم
اي كاش به خواهشم عمل ميكردي

📚 #احمد پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ما بین دو عین یار از نون تا میم
بینی الفی کشیده بر صفحهٔ سیم

نی نی غلطم که از کمال اعجاز
انگشت نبیست کرده مه را بدو نیم

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۴۷۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد

بسیار زبونی‌ها بر خویش روا دارد
درویش که بازارش با محتشمی باشد

زین سان که وجود توست ای صورت روحانی
شاید که وجود ما پیشت عدمی باشد

گر جمله صنم‌ها را صورت به تو مانستی
شاید که مسلمان را قبله صنمی باشد

با آن که اسیران را کشتی و خطا کردی
بر کشته گذر کردن نوع کرمی باشد

رقص از سر ما بیرون امروز نخواهد شد
کاین مطرب ما یک دم خاموش نمی‌باشد

هر کو به همه عمرش سودای گلی بودست
داند که چرا بلبل دیوانه همی‌باشد

کس بر الم ریشت واقف نشود سعدی
الا به کسی گویی کو را المی باشد

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

هرکه مجنون نیست از احوال لیلی غافلست
وانکه مجنون را بچشم عقل بیند عاقلست

قرب صوری در طریق عشق بعد معنویست
عاشق ار معشوق را بی وصل بیند واصلست

اهل معنی را از او صورت نمی‌بندد فراق
وانکه این صورت نمی‌بندد ز معنی غافلست

کی بمنزل ره بری تا نگذری از خویش ازآنک
ترک هستی در ره مستی نخستین منزلست

گر چه من بد نامی از میخانه حاصل کرده‌ام
هر که از میخانه منعم می‌کند بی حاصلست

ایکه دل با خویش داری رو بدلداری سپار
کانکه دلداری ندارد نزد ما دور از دلست

یاد ساحل کی کند مستغرق دریای عشق
زانکه این معنی نداند هر که او بر ساحلست

عاشقانرا وعظ دانا عین نادانی بود
کانکه سرعشق را عالم نباشد جاهلست

ترک جانان گیر خواجو یا برو جان برفشان
ترک جان سهلست از جانان صبوری مشکلست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

اگر خواهی بسوزانی جهان را
رخی بنما بیفشان گیسوان را

بت فایز اشارت کن به ابروت
بکش تیغ و بکش پیر و جوان را

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎙علیرضا قربانی

✍️افشین یداللهی

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای پیشهٔ تو جفانمایی
در بند چه چیزی و کجایی

باری یک شب خیال بفرست
گر ز آنکه تو خود همی نیایی

در باختن قمار با دوست
دست اولین مکن دغایی

بیگانگی ای نگار بگذار
چون با تو فتادم آشنایی

دانم که تو نه حریفی و من
آخر نه که از برم جدایی

تاریکی هجر چند بینم
نادیده به وصل روشنایی

ای حسن خوش تو کرده کاسد
بازار روای پارسایی

وی روی کش تو کرده فاسد
اندیشهٔ مردم ریایی

بی جان بادا هرآنکه گوید
دلداری را تو ناسزایی

زین بیش مکن جفا و بیداد
بر عاشق خویشتن: سنایی

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۳۹۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای دیده، بدار ماتم دل
کو در خطری فتاد مشکل

خون شد ز فراق یار و از یار
جز خون جگر دگر چه حاصل؟

عمری بتپید بر در یار
آن خسته جگر، چو مرغ بسمل

چون دید به عاقبت که دلدار
در خانهٔ او نکرد منزل

دل در پی وصل یار جان داد
و آن یار نشد، دریغ، حاصل

بر خاک درش فتاد و جان داد
آن قطرهٔ خون، که خوانیش دل

چون یاور نیست بخت با ما
از بهر چه می‌سرشتمان گل؟

ای کاش که بود ما نبودی!
کز بودن ماست کار باطل

ای یار، مبر ز من به یک بار
پیوسته ازین شکسته مگسل

در بحر فراق تو فتادم
دریاب، مگر فتم به ساحل

مگذار که هم چنین بماند
بیچاره عراقی از تو غافل

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ساقی برخیز کان مه آمد
بشتاب که سخت بی‌گه آمد

ترکانه بتاز وقت تنگست
کان ترک ختا به خرگه آمد

در وهم نبود این سعادت
اقبال نگر که ناگه آمد

عاشق چو پیاله پر ز خون بود
چون ساغر می به قهقه آمد

با چون تو مه آنک وقت دریافت
تعجیل نکرد ابله آمد

از خرمن عشق هر کی بگریخت
کاهست به خرمن که آمد

بی گه شد و هر کی اوست مقبل
بگریخت ز خود به درگه آمد

اندر تبریزهای و هوییست
آن را که ز هجر با ره آمد

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۲۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان
تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان

ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف
این زمان یوسف من نیز به من بازرسان

رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند
یارب آن نوگل خندان به چمن بازرسان

از غم غربتش آزرده خدایا مپسند
آن سفرکرده ما را به وطن بازرسان

ای صبا گر به پریشانی من بخشائی
تاری از طره آن عهدشکن بازرسان

شهریار این در شهوار به در بار امیر
تا فشاند فلکت عقد پرن بازرسان

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۰۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

حال ديوانه اگر بي تو به بحران برسد
شعر تلخيست كه اينگونه به پايان برسد

حال تب كرده ترين آدم اين شهر نپرس
خبر بد كه نبايست به خوبان برسد

راه تا آخر اگر رفته اي از وصل بگو
هر كه در دام بماند نه به دامان برسد

مانده در خلوت سرد خودم و آتش آه
رفته جان از بدنم تا به تو اي جان برسد

سخت بيمارم اگر خواستي آتش بزني
باز هم وعده بده باش كه درمان برسد

📚 #احمد پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

با یاد تو با دیدهٔ تر می‌آیم
وز بادهٔ شوق بی‌خبر می‌آیم

ایام فراق چون به سرآمده‌است
من نیز به سوی تو به سر می‌آیم

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۴۸۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی‌باشد
چو شمست خاطر رفتن بجز تنها نمی‌باشد

دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی‌باشد

ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری
که بر گلبن گل سوری چنین زیبا نمی‌باشد

پری رویی و مه پیکر سمن بویی و سیمین بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی‌باشد

چو نتوان ساخت بی رویت بباید ساخت با خویت
که ما را از سر کویت سر دروا نمی‌باشد

مرو هر سوی و هر جاگه که مسکینان نیند آگه
نمی‌بیند کست ناگه که او شیدا نمی‌باشد

جهانی در پیت مفتون به جای آب گریان خون
عجب می‌دارم از هامون که چون دریا نمی‌باشد

همه شب می‌پزم سودا به بوی وعده فردا
شب سودای سعدی را مگر فردا نمی‌باشد

چرا بر خاک این منزل نگریم تا بگیرد گل
ولیکن با تو آهن دل دمم گیرا نمی‌باشد

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد
چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد

به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد
به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد

اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش
مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد

گر ایستاد حریفی اسیر عشق بماند
و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد

مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار
بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد

کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد

به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت
مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد

به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت
عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد

به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار
بسی نماند که غیرت وجود من بکشد

به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد

#سعدی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۸

یکم اردیبهشت ماه روز بزرگداشت سعدی فرخنده باد

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

این چنین صورت گر از آب و گلست
چون بمعنی بنگری جان و دلست

نرگسش خونخواره‌ئی بس دلرباست
سنبلش شوریده‌ئی بس پر دلست

هندوی زلفش سیه کاری قویست
زنگی خالش سیاهی مقبلست

هر چه گفتم جز ثنایش ضایعست
هر چه جستم جز رضایش باطلست

تا برفت از چشم من بیرون نرفت
زانکه برآن روانش منزلست

خاطرم با یار ودل با کاروان
دیده بر راه و نظر بر محملست

دل کجا آرام گیرد در برم
چون مرا آرام دل مستعجلست

می‌روم افتان و خیزان در پیش
گر چه ز آب دیده پایم درگلست

من میان بحر بی پایان غریق
آنکه عیبم می‌کند برساحلست

دوستان گویند خواجو صبر کن
چون کنم کز جان صبوری مشکلست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

به رخ جا داده ای زلف سیه را
به کام عقرب افکندی تو مه را

که دیده عقرب جراره فایز؟
زند پهلو به ماه چارده را

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود

بامداد خوش

مرا عشقت بنامیزد بدانسان پرورید ای جان
که با یاد تو در دوزخ توانم آرمید ای جان

نترسم زاتشین مفرش که با عشق تو ای مهوش
مرا صد بار دید آتش که روی اندر کشید ای جان

ز عشقت شکر دارم من که لاغر کردم از وی تن
که دی زان لاغری دشمن مرا با تو ندید ای جان

نبردی دل ز کس هرگز که خود دلهای ما از تو
چو بویی یافت از عشقت ز شادی بر پرید ای جان

چو خوابست آتش هجرت که هر دیده کشید ای بت
چو آبست آتش عشقت که هر تن را رسید ای جان

دلم در چاکری عشقت کمر بستست تو گویی
که ایزد جز پی عشقت مرا خود نافرید ای جان

ازین یک نوع دلشادم که با عشق تو همزادم
که تا این دیده بگشادم دلم عشقت گزید ای جان

چو با عشق بتان زاید سنایی کی چنین گوید
مرا ناگاه عشق تو بر آتش خوابنید ای جان

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۲۹۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

از دل و جان عاشق زار توام
کشتهٔ اندوه و تیمار توام

آشتی کن بامن، آزرمم بدار،
من نه مرد جنگ و آزار توام

گر گناهی کرده‌ام بر من مگیر
عفو کن، من خود گرفتار توام

شاید ار یکدم غم کارم خوری
چون که من پیوسته غمخوار توام

حال من می‌پرس گه گاهی به لطف
چون که من رنجور و بیمار توام

چون عراقی نیستم فارغ ز تو
روز و شب جویای دیدار توام

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

کس با چو تو یار راز گوید
یا قصه خویش بازگوید

عاقل کردست با تو کوتاه
لیکن عاشق دراز گوید

از عشق تو در سجود افتد
سودای تو در نماز گوید

از ناز همه دروغ گویی
آنچ این دلم از نیاز گوید

من همچو ایازم و تو محمود
بشنو سخنی کایاز گوید

پیش تو کسی حدیث من گفت
گفتی تو که او مجاز گوید

چون زر سخنان من شنیدی
گفتی به طریق گاز گوید

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۲۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن
گر گذاردمان فلک حالی به حال خویشتن

ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن

سایه دولت همه ارزانی نودولتان
من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن

بر کمال نقص و در نقص کمال خویش بین
گر به نقص دیگران دیدی کمال خویشتن

کاسه گو آب حرامت کن به مخموران سبیل
سفره پنهان می کند نان حلال خویشتن

شمع بزم افروز را از خویشتن سوزی چه باک
او جمال جمع جوید در زوال خویشتن

خاطرم از ماجرای عمر بی حاصل گرفت
پیش بینی کو کز او پرسم مآل خویشتن

آسمان گو از هلال ابرو چه می تابی که ما
رخ نتابیم از مه ابر و هلال خویشتن

همچو عمرم بی وفا بگذشت ما هم سالها
عمر گو برچین بساط ماه و سال خویشتن

شاعران مدحت سرای شهریارانند لیک
شهریار ما غزل خوان غزال خویشتن

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۰۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih