Hassan kashavarz
65 subscribers
2.92K photos
90 videos
3.61K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

ای طلعت توخنده به خورشید و ماه کن
زلف تو روز روشن مردم سیاه کن

خال تو آتشی است دل آفتاب سوز
خط تو سایه ای است سیه روی ماه کن

یعقوبها ز هجر تو بیت الحزن نشین
ای صد هزار یوسف مصری به چاه کن

نخل قد بلند تو بنیاد سرو کن
ریحان باغ سبز خطت گل گیاه کن

از شانه آشیان دل ما بهم مریز
ای شانه تو خرمن سنبل تباه کن

پیرخرد که مسئله آموز حکمت است
در نکته دهان تو شد اشتباه کن

بهجت گدای حسن تو شد شهریار عشق
ای خاک درگه تو گدا پادشاه کن

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۰۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بذر غزل از لب تو برخواهم داشت
اين مزرعه را به گريه تر خواهم داشت

كافيست فقط به من بتابي از دور
هر شب دو سه كهكشان ثمر خواهم داشت

📚 #احمد پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

جانا من و تو نمونهٔ پرگاریم
سر گر چه دو کرده‌ایم یک تن داریم

بر نقطه روانیم کنون چون پرگار
در آخر کار سر بهم باز آریم

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۴۸۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد

همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد
هر که درمان می‌پذیرد یا نصیحت می‌نیوشد

گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید
ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد

شمع پیشت روشنایی نزد آتش می‌نماید
گل به دستت خوبرویی پیش یوسف می‌فروشد

سود بازرگان دریا بی‌خطر ممکن نگردد
هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد

برگ چشمم می‌نخوشد در زمستان فراقت
وین عجب کاندر زمستان برگ‌های تر بخوشد

هر که معشوقی ندارد عمر ضایع می‌گذارد
همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد

تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد
هم گلی دیدست سعدی تا چو بلبل می‌خروشد

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست
مانند دستهٔ گل و گلدسته‌ئی بدست

خطش نبات و پستهٔ شکرشکن شکر
سروش بلند و سنبل پرتاب و پیچ مست

زلف سیاه سرکش هندوش داده عرض
در چین هزار کافر زنگی بت پرست

از دیده محو کرد مرا هر چه هست و نیست
سودای آن عقیق گهر پوش نیست هست

در بست راه عقل چو آن بت قبا گشود
بگشود کار حسن چو آن مه کمر ببست

در مشگ می‌فکند بفندق شکنج و تاب
وز نار و عشوه گوشهٔ بادام می‌شکست

پر کرد جامی از می گلگون و درکشید
وانگه ببست بند بغلطان و برنشست

گفتم زکوة لعل درافشان نمی‌دهی
یاقوت روح پرور شیرین بدر بخست

گفتم ز پیش تیر تو خواجو کجا جهد
گفتا ز نوک ناوک ما هیچکس نرست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بتا بر طرف معجر کن نقابت
مهل بی پرده مانند آفتابت

بت فایز بپوشان رخ که ترسم
شبی نامحرمی بیند به خوابت

#فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۱۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان
گر نشان خواهی در آنجا جان و دل بیرون نشان

چون مجرد گشتی و تسلیم کردستی تو دل
بی گمان آنگه تو از معشوق خود یابی نشان

چون ز خود بی‌خود شدی معشوق خود را یافتی
ذات هستی در نشان نیستی دیدن توان

نیستی دیدی که هستی را همیشه طالبست
نیستی جوینده را هستی کم اندر کهکشان

تا همی جویم بیابم چون بیابم گم شوم
گمشده گمکرده را هرگز کجا بیند عیان

چون تو خود جویی مر او را کی توانی یافتن
تا نبازی هر چه داری مال و ملک و جسم و جان

آنگهی چون نفی خود دیدی و گشتی بی‌ثبات
گه فنا و گه بقا و گه یقین و گه گمان

گه تحرک گه سکون و گاه قرب و گاه بعد
گاه گویا گه خموشی گه نشستی گه روان

گه سرور و گه غرور و گه حیات و گه ممات
گه نهان و گه عیان و گه بیان و گه بنان

حیرت اندر حیرتست و آگهی در آگهی
عاجزی در عاجزی و اندهان در اندهان

هر که ما را دوست دارد عاجز و حیران بود
شرط ما اینست اندر دوستی دوستان

📚#سنایی - غزلیات - غزل شماره ۲۹۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

خسروا گوی فلک در خم چوگان توشد
ساحت کون ومکان عرصه میدان تو باد

زلف خاتون ظفر شیفته پرچم توست
دیده فتح ابد عاشق جولان تو باد

ای که انشاء عطارد صفت شوکت توست
عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد

طیره جلوه طوبی قد چون سرو تو شد
غیرت خلد برین ساحت ایوان تو باد

نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد
هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد

📚 #حافظ - خسروا گوی فلک در خم چوگان توشد...

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ساقی، چو نمی‌دهی شرابم
خونابه بده بجای آبم

خون شد جگرم، شراب در ده
تا کی دهی از جگر کبابم؟

دردی غمم مده، که من خود
از درد فراق تو خرابم

از تابش می دلم برافروز
تا روی دل از جهان بتابم

در کیسهٔ من چو نیست نقدی
دانم ندهی شراب نابم

چون خاک در توام ، کرم کن
یاد آر به جرعه‌ای شرابم

می ده، که ز هستی عراقی
یک باره مگر خلاص یابم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ذره ذره آفتاب عشق دردی خوار باد
مو به موی ما بدان سر جعفر طیار باد

ذره‌ها بر آفتابت هر زمان بر می‌زنند
هر که این بر خورد از تو از تو برخوردار باد

هر کجا یک تار مویت بر هوس سر می‌نهد
تار ما را پود باد و پود ما را تار باد

در بیابان غم از دوری دارالملک وصل
چند غم بردار بودستم که غم بر دار بود

خار مسکینی که هر دم طعنه گل می‌کشد
خواجه گلزار باد و از حسد گل زار باد

گل پرستان چمن را دشمن مخفیست مار
این چمن بی‌مار باد و دشمنش بیمار باد

چونک غمخواری نباشد سخت دشوارست غم
همنشین غمخوار باد و بعد از این غم خوار باد

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۳۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

به اختیار گرو برد چشم یار از من
که دور از او ببرد گریه اختیار از من

به روز حشر اگر اختیار با ما بود
بهشت و هر چه در او از شما و یار از من

سیه تر از سر زلف تو روزگار من است
دگر چه خواهد از این بیش روزگار از من

به تلخکامی از آن دلخوشم که می ماند
بسی فسانه شیرین به یادگار از من

در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر
دگر چه داری از این بیش انتظار از من

به اختیار نمی باختم به خالش دل
که برده بود حریف اول اختیار از من

گذشت کار من و یار شهریارا لیک
در این میان غزلی ماند شاهکار از من

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۱۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

از خلوت سوت و كور خود مي ترسم
از كوچه بي عبور خود مي ترسم

پروانه تو هم نمان كنارم زيرا
از آتش بي شعور خود ميترسم

📚 #احمد پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ما با می و مستی سر تقوی داریم
دنیی طلبیم و میل عقبی داریم

کی دنیی و دین هر دو بهم آید راست
اینست که ما نه دین نه دنیی داریم

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۴۸۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد

مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد

آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
و آتش به سر غنچه گلنار برآمد

سجاده نشینی که مرید غم او شد
آوازه اش از خانه خمار برآمد

زاهد چو کرامات بت عارض او دید
از چله میان بسته به زنار برآمد

بر خاک چو من بی‌دل و دیوانه نشاندش
اندر نظر هر که پری وار برآمد

من مفلس از آن روز شدم کز حرم غیب
دیبای جمال تو به بازار برآمد

کام دلم آن بود که جان بر تو فشانم
آن کام میسر شد وین کار برآمد

سعدی چمن آن روز به تاراج خزان داد
کز باغ دلش بوی گل یار برآمد

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

اگر چه بلبل طبعم هزار دستانست
حدیث من گل صد برگ گلشن جانست

ز بیم چنگل شاهین جان شکار فراق
دلم چو مرغ چمن روز و شب در افغانست

چو تاب زلف عروسان حجله خانهٔ طبع
روان خسته‌ام از دست دل پریشانست

چو از سر قلمم برگذشت آب سیاه
سفینه ساز و میندیش ازینکه طوفانست

کسی که ملکت جم پیش همتش بادست
اگر نظر بحقیقت کنی سلیمانست

دوای دل ز دواخانهٔ محبت جوی
که نزد اهل مودت ورای درمانست

دل خراب من از عشق کی شود خالی
چرا که جایگه گنج کنج ویرانست

چو چشمهٔ خضر ار شعر من روان افزاست
عجب مدار که آن عین آن حیوانست

ورش بمصر چو یوسف عزیز می‌دارند
غریب نیست که اورنگ ماه کنعانست

نه هر که تیغ زبان می‌کشد جهانگیرست
نه هر که لاف سخن می‌زند سخندانست

اگر ز عالم صورت گذشته‌ئی خواجو
بگیر ملکت معنی که مملکت آنست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

اگر از رخ براندازی نقابت
کنند مردم خیال آفتابت

از این پوشیده ای رخ، یار فایز
که ترسی شب کسی بیند به خوابت؟

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۱۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

چون در معشوق کوبی حلقه عاشق‌وار زن
چون در بتخانه جویی چنگ در زنار زن

مستی و دیوانگی و عاشقی را جمع کن
هر سه را بر دار کن وز کوی معنی دار زن

گوهر بیضات باید خدمت دریا گزین
ور عقیق و لعل خواهی تکیه بر کهسار زن

شاهراه شرع را بر آسمان علم جوی
مرکب گفتار پی کن چنگ در کردار زن

چهرهٔ عذرات باید بر در وامق نشین
عشق بوذروار گیر و گام سلمان‌وار زن

گر شکر بی‌زهر خواهی خار بی خرما مباش
صدق بوبکریت باید خیمه اندر غار زن

مار فقر و خار جهلت گر زره یکسو نهد
سر بکوب آنمار را و آتش اندر خار زن

ای سنایی چند گویی مدحت روی نکو
بس کن اکنون دست اندر رحمت جبار زن

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۲۹۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد

ذروه کاخ رتبتت راست ز فرط ارتفاع
راهروان وهم را راه هزار ساله باد

ای مه برج منزلت چشم و چراغ عالمی
باده صاف دایمت در قدح و پیاله باد

چون به هوای مدحتت زهره شود ترانه ساز
حاسدت از سماع آن محروم آه و ناله باد

نه طبق سپهر و آن قرصه ماه و خور که هست
بر لب خوان قسمتت سهلترین نواله باد

دختر فکر بکر من محرم مدحت تو شد
مهر چنان عروس را هم به کفت حواله باد

📚 #حافظ - دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد..

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

هیهات! کزین دیار رفتم
ناکرده وداع یار رفتم

چه سود قرار وصل جانان؟
اکنون که من از قرار رفتم

چون خاک در تو بوسه دادم
با دیدهٔ اشکبار رفتم

بگذاشتم، ای عزیز چون جان،
دل نزد تو یادگار رفتم

زنهار! دل مرا نگه‌دار
چون من ز میان کار رفتم

بردند به اضطرارم، ای دوست،
زین جا نه به اختیار رفتم

غم خواره و مونسم تو بودی
بی‌مونس و غمگسار رفتم

از خلق کریم تو ندیدم
یک عهد چو استوار، رفتم

چون از لب تو نیافتم کام
ناکام به هر دیار رفتم

نایافته مرهمی ز لطفت
دل خسته و جان فگار رفتم

شکرانه بده، که از در تو
چون محنت روزگار رفتم

تو خرم و شاد و کامران باش
کز شهر تو سوکوار رفتم

در قصهٔ درد من نگه کن
بنگر که چگونه زار رفتم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دوش آمد پیل ما را باز هندستان به یاد
پرده شب می‌درید او از جنون تا بامداد

دوش ساغرهای ساقی جمله مالامال بود
ای که تا روز قیامت عمر ما چون دوش باد

باده‌ها در جوش از او و عقل‌ها بی‌هوش از او
جزو و کل و خار و گل از روی خوبش باد شاد

بانگ نوشانوش مستان تا فلک بررفته بود
بر کف ما باده بود و در سر ما بود باد

در فلک افتاده ز ایشان صد هزاران غلغله
در سجود افتاده آن جا صد هزاران کیقباد

روز پیروزی و دولت در شب ما درج بود
شب ز اخوان صفا ناگه چنین روزی بزاد

موج زد دریا نشانی یافت زین شب آسمان
آن نشان را از تفاخر بر سر و رو می‌نهاد

هر چه ناسوتی ز ظلمت راه‌ها را بسته بود
نور لاهوتی ز رحمت بسته‌ها را می‌گشاد

کی بماند زان هوا اشکال حسی برقرار
چون بماند برقرار آن کس که یابد این مراد

عمر را از سر بگیرید ای مسلمانان که یار
نیستان را هست کرد و عاشقان را داد داد

یار ما افتادگان را زین سپس معذور داشت
زان که هر جا کوست ساقی کس نماند بر سداد

جوش دریای عنایت ای مسلمانان شکست
طمطراق اجتهاد و بارنامه اعتقاد

آن عنایت شه صلاح الدین بود کو یوسفیست
هم عزیز مصر باید مشتریش اندر مزاد

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۳۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih/3893