Forwarded from عکس نگار
امام خامنه اى [مدظله العالى]؛
🔻#انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای سربازی امام زمان آماده کنیم ... سربازی #منجی بزرگی که میخواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بینالمللی #مبارزه کند، احتیاج به #خودسازی و #آگاهی و #روشنبینی دارد ...
🔸ما نباید فکر کنیم که چون امام زمان خواهد آمد و دنیا را پر از #عدل و داد خواهد کرد، امروز وظیفهای نداریم؛ نه، بعکس، ما امروز #وظیفه داریم در آن جهت #حرکت کنیم تا برای #ظهور آن بزرگوار آماده شویم. اعتقاد به امام زمان به معنای گوشهگیری نیست ...
🔺امروز اگر ما میبینیم در هر نقطهی دنیا #ظلم و #بیعدالتی و #تبعیض و #زورگویی وجود دارد، اینها همان چیزهایی است که امام زمان برای مبارزه با آنها میآید. اگر ما #سرباز امام زمانیم، باید خود را برای مبارزه با اینها #آماده کنیم. ٨١/٧/٣٠
🆔 @labbaykeyazeinab
🔻#انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای سربازی امام زمان آماده کنیم ... سربازی #منجی بزرگی که میخواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بینالمللی #مبارزه کند، احتیاج به #خودسازی و #آگاهی و #روشنبینی دارد ...
🔸ما نباید فکر کنیم که چون امام زمان خواهد آمد و دنیا را پر از #عدل و داد خواهد کرد، امروز وظیفهای نداریم؛ نه، بعکس، ما امروز #وظیفه داریم در آن جهت #حرکت کنیم تا برای #ظهور آن بزرگوار آماده شویم. اعتقاد به امام زمان به معنای گوشهگیری نیست ...
🔺امروز اگر ما میبینیم در هر نقطهی دنیا #ظلم و #بیعدالتی و #تبعیض و #زورگویی وجود دارد، اینها همان چیزهایی است که امام زمان برای مبارزه با آنها میآید. اگر ما #سرباز امام زمانیم، باید خود را برای مبارزه با اینها #آماده کنیم. ٨١/٧/٣٠
🆔 @labbaykeyazeinab
امام خامنهاى [مدظلهالعالى]؛
#انتظار يعنی آمادهباش! انسان مؤمن و #منتظر آن كسی است که در حال #آمادهباش است. اگر #امام امروز #ظهور بکند باید من و شما #آماده باشیم. ٩٦/٢/٢٠
🆔 @labbaykeyazeinab
#انتظار يعنی آمادهباش! انسان مؤمن و #منتظر آن كسی است که در حال #آمادهباش است. اگر #امام امروز #ظهور بکند باید من و شما #آماده باشیم. ٩٦/٢/٢٠
🆔 @labbaykeyazeinab
Forwarded from عکس نگار
بسيجى شهيد مدافع حرم حسن قاسمى دانا؛
🔻#فتنه ٨٨ خيلى فکرش درگير بود. چند روزى #تهران رفت و برگشت. مرتب اخبار و روزنامه میخواند. يک روز در خانه ديدم، ميخی روى درب کمدش میکوبد. گفتم: "چه کار میکنى"؟ در جواب گفت: "بشين نگاه کن".
🔸ميخ را که کوبيد، همين #لباس_پلنگى که در عکس تنش هست از رگال لباسهايش برداشت و به میخ آويزان کرد. #پوتين، جوراب و کتهایش را هم #آماده پايين لباسها گذاشت.
🔺وقتى سوال کردم، اين کارها برای چیست. در جواب گفت: "آماده آمادهام که اگر #امام_خامنهاى حکم دادند براى مقابله لحظهاى هم دير نشود و به موقع برسم". هميشه چشم و گوشش به دهان آقا بود.
🆔 @labbaykeyazeinab
🔻#فتنه ٨٨ خيلى فکرش درگير بود. چند روزى #تهران رفت و برگشت. مرتب اخبار و روزنامه میخواند. يک روز در خانه ديدم، ميخی روى درب کمدش میکوبد. گفتم: "چه کار میکنى"؟ در جواب گفت: "بشين نگاه کن".
🔸ميخ را که کوبيد، همين #لباس_پلنگى که در عکس تنش هست از رگال لباسهايش برداشت و به میخ آويزان کرد. #پوتين، جوراب و کتهایش را هم #آماده پايين لباسها گذاشت.
🔺وقتى سوال کردم، اين کارها برای چیست. در جواب گفت: "آماده آمادهام که اگر #امام_خامنهاى حکم دادند براى مقابله لحظهاى هم دير نشود و به موقع برسم". هميشه چشم و گوشش به دهان آقا بود.
🆔 @labbaykeyazeinab
Forwarded from عکس نگار
امام خامنهاى [مدظلهالعالى]:
«من و #امام_زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف»🌹
هر كس بايد #سعى كند رابطهى #شخصى ميان خود و ميان ولى الله الأعظم ارواحنا فداه، به وجود آورد ... با #توجه، با #توسل، با #سخن گفتن، با اظهار #ارادت كردن، خود را «#آماده» نگه دارد. ٧٢/١١/٨
🆔 @labbaykeyazeinab
«من و #امام_زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف»🌹
هر كس بايد #سعى كند رابطهى #شخصى ميان خود و ميان ولى الله الأعظم ارواحنا فداه، به وجود آورد ... با #توجه، با #توسل، با #سخن گفتن، با اظهار #ارادت كردن، خود را «#آماده» نگه دارد. ٧٢/١١/٨
🆔 @labbaykeyazeinab
Forwarded from عکس نگار
🗞 برشى دستنوشته شهید سعيد عليزاده (كميل)؛
بعد از جریان #خانطومان تازه دارم میفهمم خیلی عقبم از #قافله.
نمیدونم، یه جورایی #احساس عقبافتادگی میکنم. ما کجاییم و #شهدا ...
ما کجا و #اسماعیل تیربارچی!
شاید هر کسی میدیدش کمترین فکری که میکرد اینکه اسماعیل #شهید بشه ولی خوب این #چشم گنهکار کجا و #جمال عشاق کجا!
#دهان آلوده به #لغویات کجا و #شهادت کجا!
میترسم، میترسم از اینکه روزی #حسرت این روزها رو بخورم.
الان #پشیمونم که چرا خودمو #آماده نکردم برای #هجرت.
الان هیچ #وابستگی ندارم به #دنیا، به هیچ کس ولی منظورم از #انتخاب نشدنه.
از اینکه رفقات، اطرافیانت برن و تو نری.
تمام چپ و راست و اطرافت #گلوله رد بشه ولی به تو نخوره.
نمیدونم، حتما #لایق نبودم.
دلم هوای #یار داره، هوای رفتن.
دلم خلوت #عاشقانه میخواد.
دلم #وصال میخواد، وصال.
وصالی از جنس #عشق، از جنس #گریه.
🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs
بعد از جریان #خانطومان تازه دارم میفهمم خیلی عقبم از #قافله.
نمیدونم، یه جورایی #احساس عقبافتادگی میکنم. ما کجاییم و #شهدا ...
ما کجا و #اسماعیل تیربارچی!
شاید هر کسی میدیدش کمترین فکری که میکرد اینکه اسماعیل #شهید بشه ولی خوب این #چشم گنهکار کجا و #جمال عشاق کجا!
#دهان آلوده به #لغویات کجا و #شهادت کجا!
میترسم، میترسم از اینکه روزی #حسرت این روزها رو بخورم.
الان #پشیمونم که چرا خودمو #آماده نکردم برای #هجرت.
الان هیچ #وابستگی ندارم به #دنیا، به هیچ کس ولی منظورم از #انتخاب نشدنه.
از اینکه رفقات، اطرافیانت برن و تو نری.
تمام چپ و راست و اطرافت #گلوله رد بشه ولی به تو نخوره.
نمیدونم، حتما #لایق نبودم.
دلم هوای #یار داره، هوای رفتن.
دلم خلوت #عاشقانه میخواد.
دلم #وصال میخواد، وصال.
وصالی از جنس #عشق، از جنس #گریه.
🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs
🔴 متن صمیمانه يكى از دوستان خانواده معزز شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) خطاب به نفيسه خانم پس از انتشار مصاحبه دختر گرامى شهيد، «بخش اول»؛
🔻سلام #نفیسه جان؛ مصاحبهات را خوندم. خیلی قشنگ، #ساده و شیرین و #واقعی بود. مثل مصاحبههایی نبود که سعیشون اینه کلیشهای صحبت کنند، انگار #انشاء میخوانند. چون از واقعیات #زندگی بدون تکلف صحبت کرده بودی، مثل همیشه #شیرینزبان.
🔹وقتی میخوندم انگار جلوم بودی و میدیدمت. ناخوداگاه تجسمت میکردم. گاهی انگار با خندههات #لبخند میزدم و با دلتنگیهات دلم #تنگ میشد و یادم میرفت این فقط یک نوشتهست که میخونم. انگار روبرویم بودی و صدات را میشنیدم.
🔸یاد آن روز بازار افتادم که #چادر خریدی و عطر برای تولد دوستت و یاد #افطاری که همگی با هم رفتیم پارک. درست میگی. آن روز هم که همراه #پدر خدابیامرزت آمدیم خونه شما، بابات وقتی از پلهها میآمد بالا میگفت: «#نفیسه_بابا، #نفس_بابا».
از هر چی بگذریم پدر #دستوپا_خیری داشتی. از همه لحظات زندگیش با #عجله در جهت #خیر استفاده میکرد.
🔹نفیسه جان؛ صحبتهایت خیلی #دلنشین بود. خوشحالم که #خاطرات خوشی از پدرت داری. مثلاً آنجایی که گفته بودی پدرت خیلی #حوصله خرید داشت، اینقدر که مامانت خسته میشد! بازم دیدم چهقدر درست میگویی. #یاد آن روزی افتادم که دنبال خرید #ساک خیابان به #خیابان و مغازه به #مغازه رفتیم و پدرت باحوصله همه ساکها را بررسی میکرد. آخر هم ساک شما از ساک ما سنگینتر بود. بابات فکر میکرد اشکال نداره. خودش میخواد جابجاش کنه. اما #قسمت نشد که با آن ساک حتی یکبار #سوریه دیدن #بابا بروید.
🔸نفیسه جان؛ #خاطرات خوشت را #حفظ کن و با آنها #زندگی کن و اجازه نده که حرفهای #بیهوده بعضیها خاطرات شیرینت را #تلخ کند. اگرچه #زندگی جمعی شما خیلی #طولانی نبود و فراز و نشیب زیادی داشت ولی #عشق و #محبت در لابلای سختیهایش هم #موج میزد. تلاشهای مادرت برای #حفظ و #زنده ماندن پدرت هرگز یادم نمیره. چهقدر مامانت سعی میکرد #زندگی را برای پدرت #خوشآیند کند و به دلِ پدرت راه بیاد.
🔹یک دفعه که آمدیم منزل شما به دخترم گفتم #ابوعلی خیلی خیلی #مرد خوبیست، اما خانمش صد برابر از او بهتره. وقتی میدیدم برای #احترام به خواست پدرت، مامانت چهطور از #مهمانها #پذیرایی میکند و هر لحظه پدرت #اراده میکرد جایی بره مامانت و شما #خواهر و #برادر زود #آماده میشدید و خلاف میلش #رفتار نمیکردید. به دخترم گفتم، خدا عجب به وقت #مامان نفیسه برکتی داده که به همه کارهاش میرسه.
صفحه ۱
ادامه دارد ...
🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs
🆔 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab
🔻سلام #نفیسه جان؛ مصاحبهات را خوندم. خیلی قشنگ، #ساده و شیرین و #واقعی بود. مثل مصاحبههایی نبود که سعیشون اینه کلیشهای صحبت کنند، انگار #انشاء میخوانند. چون از واقعیات #زندگی بدون تکلف صحبت کرده بودی، مثل همیشه #شیرینزبان.
🔹وقتی میخوندم انگار جلوم بودی و میدیدمت. ناخوداگاه تجسمت میکردم. گاهی انگار با خندههات #لبخند میزدم و با دلتنگیهات دلم #تنگ میشد و یادم میرفت این فقط یک نوشتهست که میخونم. انگار روبرویم بودی و صدات را میشنیدم.
🔸یاد آن روز بازار افتادم که #چادر خریدی و عطر برای تولد دوستت و یاد #افطاری که همگی با هم رفتیم پارک. درست میگی. آن روز هم که همراه #پدر خدابیامرزت آمدیم خونه شما، بابات وقتی از پلهها میآمد بالا میگفت: «#نفیسه_بابا، #نفس_بابا».
از هر چی بگذریم پدر #دستوپا_خیری داشتی. از همه لحظات زندگیش با #عجله در جهت #خیر استفاده میکرد.
🔹نفیسه جان؛ صحبتهایت خیلی #دلنشین بود. خوشحالم که #خاطرات خوشی از پدرت داری. مثلاً آنجایی که گفته بودی پدرت خیلی #حوصله خرید داشت، اینقدر که مامانت خسته میشد! بازم دیدم چهقدر درست میگویی. #یاد آن روزی افتادم که دنبال خرید #ساک خیابان به #خیابان و مغازه به #مغازه رفتیم و پدرت باحوصله همه ساکها را بررسی میکرد. آخر هم ساک شما از ساک ما سنگینتر بود. بابات فکر میکرد اشکال نداره. خودش میخواد جابجاش کنه. اما #قسمت نشد که با آن ساک حتی یکبار #سوریه دیدن #بابا بروید.
🔸نفیسه جان؛ #خاطرات خوشت را #حفظ کن و با آنها #زندگی کن و اجازه نده که حرفهای #بیهوده بعضیها خاطرات شیرینت را #تلخ کند. اگرچه #زندگی جمعی شما خیلی #طولانی نبود و فراز و نشیب زیادی داشت ولی #عشق و #محبت در لابلای سختیهایش هم #موج میزد. تلاشهای مادرت برای #حفظ و #زنده ماندن پدرت هرگز یادم نمیره. چهقدر مامانت سعی میکرد #زندگی را برای پدرت #خوشآیند کند و به دلِ پدرت راه بیاد.
🔹یک دفعه که آمدیم منزل شما به دخترم گفتم #ابوعلی خیلی خیلی #مرد خوبیست، اما خانمش صد برابر از او بهتره. وقتی میدیدم برای #احترام به خواست پدرت، مامانت چهطور از #مهمانها #پذیرایی میکند و هر لحظه پدرت #اراده میکرد جایی بره مامانت و شما #خواهر و #برادر زود #آماده میشدید و خلاف میلش #رفتار نمیکردید. به دخترم گفتم، خدا عجب به وقت #مامان نفیسه برکتی داده که به همه کارهاش میرسه.
صفحه ۱
ادامه دارد ...
🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs
🆔 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab
sapp.ir
ویترین سروش پلاس
دنیایی متنوع و رنگارنگ از کانالها و باتها در سروشپلاس وجود دارد. اما چطور باید از بین اینهمه کانال و بات، آنهایی که مورد نظرمان هستند را پیدا کنیم؟ ویترین، راه حل این مساله است و منتخبی از بهترین کانالها و باتهای کاربردی را به شما معرفی میکند. معرفی…