"دم عشق،دمشق"
1.7K subscribers
3.2K photos
643 videos
139 files
698 links
Download Telegram
"دم عشق،دمشق"
شهيد زين الدين؛ بعداز رسیدن به دزفول وجابه‌جایی وسایل،گفت می‌روم سوسنگرد.گفتم مادر، من را نمی‌بری جلو را ببینم؟ گفت:"اگه دلتون خواست با ماشینهای راه بیایید.این ماشین بیت‌الماله". 🔘 @labbaykeyazeinab
روايتى از شهيد مهدى زين الدين؛

🔻گفتم: نگرانتیم این‌قدر موقع #اذان توی جاده نزن کنار، #نماز بخون.
🔸چند دقیقه دیرتر چی میشه؟ افتادی دست کوموله‌ها چی؟
🔺خندید! گفت: "تمام جنگ ما به خاطر همین نمازه! تمام ارزش نمازم توی #اول_وقت خوندنشه".

🔘 @labbaykeyazeinab
Forwarded from اتچ بات
روايتى از شهيد مدافع حرم شيخ ميرزا محمود تقى پور؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

🔻در تدارک مراسم #اربعين بوديم كه به مقر رفتيم، ديديم يكى از بچه‌ها با حال بد در جا افتاده است. همراه با #شیخ او را به بیمارستان صحرایی در المیادین برديم.
🔸می‌خواستیم برگردیم که دیدیم ‎#اذان می‌گويند. به شیخ گفتم: "دکترها خیلی مظلوم هستند کسی معمولاً به آنها سر نمی‌زند. با اینکه دیرمان شده، همین‌جا #نماز بخوانیم و یك صحبت برايشان كنى و بعد برویم". یادش بخیر ... چقدر اینجا با دکترها شوخی کردیم.
🔺فردایش وقتی شیخ #مجروح شد با آمبولانس او را به عقب فرستادیم و خودم هم با یک ماشین دیگر به سمت بیمارستان رفتم. وقتی رسیدم دیدم دکترها سر چند تن از مجروحان ایستاده‌اند. به ایشان گفتم: "پس شیخ کجاست؟" دیدم شروع به #گریه کردند. دیگر زانوهايم سست شد. فقط به سمت #معراج شهدا دویدم. با خودم می‌گفتم ان شاءالله شیخ زنده است. بالاى سرش كه رسیدم، دیدم خیلی زیبا خودش را به #کاروان_اربعین امام حسین [علیه السلام] رسانده است.

🆔 @labbaykeyazeinab
"دم عشق،دمشق"
عباس‌ها حریم تو را حفظ می‌کنند خمپاره گرچه صحن حرم را نشان گرفت ... ✍️ عكس نوشت: شهيد مدافع حرم محمدحسين حمزه 🆔 @labbaykeyazeinab
شهيد مدافع حرم محمدحسين حمزه به روايت يكى از همرزمان؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

"طلایه‌دار ظهورید و چشم منتظران، نشسته است پریشان در انتظار شما؛ (درس دوازدهم)، اذان"

🔻اذان صبح بود در میان حجم وسیع آتش دشمن، صدای #اذان یک رزمنده همه ما را به وجد آورد و #قدرت عجیبی به ما داد. آن صدا، اذان شهید حمزه بود.
🔸فریاد حسین یک لحظه قطع نمی‌شد. گاه #شهادتین می‌گفت و گاه #الله_اکبر. فریاد می‌زد: «بچه‌ها به خدا #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مدافع حرم است و جلوتر از ما دارد #دفاع می‌کند».
🔺در همین حالت #گلوله باران سلاح‌های دشمن اجازه ادامه سخن را به حسین نداد.

صفحه ١٢
ادامه دارد ...

✍️ مجموعه #منش_شهدا
#انتظار

🆔 @labbaykeyazeinab
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹

🔴 «حُرّ و شهادت»

سلام بر #شهید #چمران و سلام بر شهید #رضا و سلام بر همه #شهیدان و #امام شهیدان؛

🔻رضا سگه ... یه لات بود تو #مشهد ... هم سگ خرید و فروش می‌کرد و هم دعواهاش از نوع ... بود ... یه روز داشت می‌رفت سمت #کوه‌سنگی برای دعوا و #غذا خوردن ... دید یه #ماشین داره تعقیبش می‌کنه ... آرم ماشین: «#ستاد جنگ‌های نامنظم» راننده، شهید چمران ... شهید چمران از ماشین پیاده شد و #دست اونو گرفت: «#فکر کردی خیلی مردی؟!»
- برو بچه‌ها اینجور میگن!!
- اگه #مردی بیا بریم #جبهه ...
به غیرتش برخورد ... #راضی شد ... بردش جبهه ...

********************************

🔸شهید #چمران تو اتاق نشسته بود ... یه دفعه دید که صدای #دعوا میاد! ...
با دست‌بند، رضا رو آوردن تو اتاق ... رضا رو انداختنش رو #زمین ...
- «این کیه آوردید جبهه؟! ...»
🔹رضا شروع کرد به فحش دادن ... چه فحشای رکیکی ... اما چمران مشغول نوشتن بود ... دید که #شهید چمران توجه نمی‌کنه ... یه دفه داد زد: «کچل با توام ...!!!!»
🔸یک‌دفعه شهید #چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد: «بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟»
🔹قضیه این بود ... آقا رضا داشت می‌رفت بیرون ... بره #سیگار بگیره و برگرده ... با #دژبان دعواش شده بود ...
شهید چمران: «آقا #رضا چی می‌کشی؟!! ... برید براش بخرید و بیارید ...!»

شهید چمران و آقا رضا ... تنها تو #سنگر ...
🔸آقا رضا: می‌شه یه دو تا #فحش بهم بدی؟! کشیده‌ای، چیزی !!
شهید #چمران: چرا؟!
آقا رضا: من یه #عمر به هر کی بدی کردم، بهم بدی کرده ... تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و این‌طور برخورد کنه ...
شهید چمران: #اشتباه فکر می‌کنی ...! یکی اون بالاست، هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم #جواب میده ... هی #آبرو بهم میده ... تو هم یکیو داشتی که هی بهش #بدی می‌کردی بهت #خوبی می‌کرده ...! گفتم بذار یه بار یکی بهم #فحش بده بگم بله عزیزم ... یکم مثل اون شم ...!
🔸آقا رضا جا خورد ... #تلنگر خورد به #شخصیت معنویش ... رفت تو #سنگر نشست ... آدمی که #مغرور بود و زیر باز کسی نمی‌رفت زار زار #گریه می‌کرد ... عجب! یکی بوده هر چی #بدی کردم بهم #خوبی کرده؟
#اذان شد ... آقا رضا اولین #نماز عمرش بود ... رفت #وضو گرفت ... سر نماز، موقع #قنوت صدای گریه‌اش بلند بود ...
وسط نماز، صدای سوت #خمپاره اومد ... صدای افتادن یکی روی #زمین شنیده شد ...
🔹آقا رضا رو خدا واسه خودش #جدا کرد ... فقط چند #لحظه بعد از توبه کردنش ...

🔸«#توبه واقعی و یه #نماز واقعی» ...


🔹با #خدا چی #معامله کرد که خدا اونو برای #شهادت #انتخاب کرد؟ ... در #لحظه انتخاب، درست و #مخلصانه #انتخاب کرد و خدا این #اخلاص و این «#لحظه‌شناسی» را که «عرضه خود بر مقاطع #نفحات الهی» است، دوست دارد ... قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی ایامِ دَهْرِکُمْ نََفَحاتٌ فَتَعَرَّضُوا لَها لَعَلَّهُ اَن یصیبَکُمْ نَفْحَةٌ مِنْها فَلا تَشْقَوْنَ» (بحار الانوار، ج‏ ۷۱، ص‏ ۲۲۱- در ایام #زندگی شما نسیم‌های #روح‌بخش ربوبی می‌وزد پس #مواظب باشید آنها را از دست ندهید و خودتان را در #مسیر آنها قرار دهید باشد که نسیمی به شما برخورَد و #تیره‌روز نشوید). «ان لله في ایام دهرکم نفحات الا فترصدوا لها» (همان، ج‏ ٧٧، ص‏ ١٦٨)؛ در #ایام زندگی شما نسیم‌های #الهی می‌وزد و مترصد این #لحظه‌ها باشید [و از آنها #هوشیارانه بهره‌برداری کنید])

🔺#گذشت داشته باشید تا #خدا از شما بگذرد. این‌همه #کینه به #دل نگیرید ... اثرش #انسان سازه ... اگر در قبال بدی #بدی کردید و در قبال خوبی #خوبی که هنر نیست ... #هنر خوبی کردن در برابر بدی و گذشت از بدی‌هاست ... این‌طور «ُر» ساخته می‌شود ... در کربلای جبهه‌ها هم شاگرد پاکباز #سیدالشهداء، #چمران عزیز بر قلب‌ها فرماندهی می‌کرد و این‌طور آقا رضا یک «حُر» شد ... و #عاقبت_بخیر ... البته بگویم همان‌طور که نخبه و آقازاده‌ای چون #عمرسعد جذب سیدالشهداء علیه‌السلام نشد - و #قابلیت و #سعادت #هدایت و همراهی با #امام را نداشت - و به قول آیت‌الله مجتهدی «در #کربلا داش مشتی‌ها رفتند به کمک #امام_حسین و #شهید شدند و مقدس‌ها #استخاره کردند و استخاره‌هاشون بد اومد!» در زمان ما هم همین‌طور شد ... حُرّ شدن #حریت جبلی و #سجایای حُر مآبی و #سعادت طینتی هم #لازم دارد و یک #جرقه برای ...

«دم عشق، دمشق»

پیام‌رسان سروش
🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs

پیام‌رسان تلگرام
🆔 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اينجا؛ آستان #مقدس على‌ست ...
از صوت مؤذن روايتِ #خون در #محراب شنيده مى‌شود و از غربت #سحرگاه حرم، داغ يتيمى بر #جان مى‌نشيند ...
گويا؛ با بغض سنگين #اذان، بندِ بندِ وجود زمين و آسمان شكسته مى‌شود و با موج ناله‌هاى جانسوز در عمق #زمان فرو مى‌رود تا بر قامت محراب #فجر بنشيند ...
آرى؛ اينجا كعبه‌ی علوى‌ست ...
صبح #شهادت، به وقت «#ليلة_القدر»😭

🏴«أجرك الله يا صاحب العصر والزمان في مصيبة اميرالمؤمنين»

«دم عشق، دمشق»

پیام‌رسان سروش
🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs

پیام‌رسان تلگرام
🆔 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab
🌹روايتى از شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخانى (حاج عمار)؛

🔸برای خواندن #نماز_شب کاری به من نداشت، اصرار نمی‌کرد با هم بخوانیم. خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هر #شب بلند می‌شد برای #تهجد، نه، هر وقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمی‌داد. گاهی فقط به همان #شفع و #وتر اکتفا می‌کرد، گاهی فقط به یک #سجده. کم پیش می‌آمد مفصل و با #اعمال بخواند. می‌گفت: «آقای #بهجت می‌فرمودند: اگه #بیدار شدی و دیدی هنوز #اذان نگفتن و فقط یه #سجده_شکر بجا بیاری که #سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه!»

📚برشى از كتاب «قصه دلبرى»، شهيد محمدحسين محمدخانى به روايت همسر

«دم عشق، دمشق»

پیام‌رسان سروش
🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs

پیام‌رسان تلگرام
🆔 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab