"دم عشق،دمشق"
1.7K subscribers
3.2K photos
643 videos
139 files
698 links
Download Telegram
"دم عشق،دمشق"
شهيد مصطفى صدرزاده به روايت همسر گرامى؛ مصطفی من بعد نماز تعقیبات می‌خوند. ولی، اگه کسی کاری داشت که می‌تونست کمکش کنه فقط تند تند نمازش می‌خوند. حتی مهر رو از زمین بر نمی‌داشت. 🆔 @labbaykeyazeinab
شهيد مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) به روايت همسر گرامى شهيد؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

"توصيه شهيد" ...

🔻می‌گفت هر وقتی خیلی اذیت بودی #وضو بگیر دو رکعت نماز بخون #هدیه به #حضرت_زهرا سلام الله علیها، بی بی آرومت می‌کنه.
🔸به خدا خیلی از مردم فکر می‌کنن شهدا سر سجاده دعا می‌شینن، از جاشون بلند نمی‌شن. نه این طور نبود.
🔺مصطفای من بعد نماز، #تعقیبات می‌خوند و .... ولی، اگه کسی کاری داشت که می‌تونست کمکش کنه فقط تند تند نمازش می‌خوند. حتی مهر رو از زمین بر نمی‌داشت.
اول #کمک_به_مردم، کار مردم.

🆔 @labbaykeyazeinab
Forwarded from عکس نگار
روايتى از شهيد مدافع حرم ستار عباسى؛

🔻شهيد ستار عباسى، بسيار به #نماز_اول_وقت اهميت مى‌داد. محل كار كه بوديم، سريع آماده مي‌شد و می‌رفتيم نماز!
حتى تو شرايط جنگى، تو #جبهه هم نمازش رو عقب نمى‌انداخت ...
🔸شهيد ستار، هر موقع می‌خواست براى ديدبانى، بره ديدگاه با #وضو بود و حتماً قبل رفتن دو ركعت #نماز می‌خوند.
وقتى می‌خواست بره، جلو می‌رفتم و پيشونيش رو مى‌بوسيدم می‌گفتم: بده من جاى تير، #قناصه رو ببوسم!!!
كه در جواب با خنده بعد بوسيدن مى‌گفت: "فعلاً وقتش نرسيده خيالتون راحت" ...
🔺امثال ما به علت #خستگى نبرد، يكی دو ساعت بعد نماز می‌خوندیم.
شهيدمون نماز اول وقتش رو به تأخير نمى‌انداخت و #مزد خودش رو گرفت ...

🔘 @labbaykeyazeinab
Forwarded from عکس نگار
شهيد مدافع حرم حاج عباس عبدالهى به روايت همسر گرامى شهيد؛

🔻همیشه با #وضو بود و همه را به این امر #تشویق می‌کرد.
🔸از آدم‌هایی که به #نماز اهمیت کمتری می‌دادند دوری می‌کرد. در ضمن اول توجیهشان می‌کرد.
🔺"#نماز_اول_وقت" را به هر کار دیگری ترجیح می‌داد. همیشه به ایشان #اقتدا می‌کردم یعنی هر وقت منزل بود و الان هم خیلی دلم برای نماز خواندنش تنگ شده است.

🆔 @labbaykeyazeinab
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹

🔴 «حُرّ و شهادت»

سلام بر #شهید #چمران و سلام بر شهید #رضا و سلام بر همه #شهیدان و #امام شهیدان؛

🔻رضا سگه ... یه لات بود تو #مشهد ... هم سگ خرید و فروش می‌کرد و هم دعواهاش از نوع ... بود ... یه روز داشت می‌رفت سمت #کوه‌سنگی برای دعوا و #غذا خوردن ... دید یه #ماشین داره تعقیبش می‌کنه ... آرم ماشین: «#ستاد جنگ‌های نامنظم» راننده، شهید چمران ... شهید چمران از ماشین پیاده شد و #دست اونو گرفت: «#فکر کردی خیلی مردی؟!»
- برو بچه‌ها اینجور میگن!!
- اگه #مردی بیا بریم #جبهه ...
به غیرتش برخورد ... #راضی شد ... بردش جبهه ...

********************************

🔸شهید #چمران تو اتاق نشسته بود ... یه دفعه دید که صدای #دعوا میاد! ...
با دست‌بند، رضا رو آوردن تو اتاق ... رضا رو انداختنش رو #زمین ...
- «این کیه آوردید جبهه؟! ...»
🔹رضا شروع کرد به فحش دادن ... چه فحشای رکیکی ... اما چمران مشغول نوشتن بود ... دید که #شهید چمران توجه نمی‌کنه ... یه دفه داد زد: «کچل با توام ...!!!!»
🔸یک‌دفعه شهید #چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد: «بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟»
🔹قضیه این بود ... آقا رضا داشت می‌رفت بیرون ... بره #سیگار بگیره و برگرده ... با #دژبان دعواش شده بود ...
شهید چمران: «آقا #رضا چی می‌کشی؟!! ... برید براش بخرید و بیارید ...!»

شهید چمران و آقا رضا ... تنها تو #سنگر ...
🔸آقا رضا: می‌شه یه دو تا #فحش بهم بدی؟! کشیده‌ای، چیزی !!
شهید #چمران: چرا؟!
آقا رضا: من یه #عمر به هر کی بدی کردم، بهم بدی کرده ... تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و این‌طور برخورد کنه ...
شهید چمران: #اشتباه فکر می‌کنی ...! یکی اون بالاست، هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم #جواب میده ... هی #آبرو بهم میده ... تو هم یکیو داشتی که هی بهش #بدی می‌کردی بهت #خوبی می‌کرده ...! گفتم بذار یه بار یکی بهم #فحش بده بگم بله عزیزم ... یکم مثل اون شم ...!
🔸آقا رضا جا خورد ... #تلنگر خورد به #شخصیت معنویش ... رفت تو #سنگر نشست ... آدمی که #مغرور بود و زیر باز کسی نمی‌رفت زار زار #گریه می‌کرد ... عجب! یکی بوده هر چی #بدی کردم بهم #خوبی کرده؟
#اذان شد ... آقا رضا اولین #نماز عمرش بود ... رفت #وضو گرفت ... سر نماز، موقع #قنوت صدای گریه‌اش بلند بود ...
وسط نماز، صدای سوت #خمپاره اومد ... صدای افتادن یکی روی #زمین شنیده شد ...
🔹آقا رضا رو خدا واسه خودش #جدا کرد ... فقط چند #لحظه بعد از توبه کردنش ...

🔸«#توبه واقعی و یه #نماز واقعی» ...


🔹با #خدا چی #معامله کرد که خدا اونو برای #شهادت #انتخاب کرد؟ ... در #لحظه انتخاب، درست و #مخلصانه #انتخاب کرد و خدا این #اخلاص و این «#لحظه‌شناسی» را که «عرضه خود بر مقاطع #نفحات الهی» است، دوست دارد ... قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی ایامِ دَهْرِکُمْ نََفَحاتٌ فَتَعَرَّضُوا لَها لَعَلَّهُ اَن یصیبَکُمْ نَفْحَةٌ مِنْها فَلا تَشْقَوْنَ» (بحار الانوار، ج‏ ۷۱، ص‏ ۲۲۱- در ایام #زندگی شما نسیم‌های #روح‌بخش ربوبی می‌وزد پس #مواظب باشید آنها را از دست ندهید و خودتان را در #مسیر آنها قرار دهید باشد که نسیمی به شما برخورَد و #تیره‌روز نشوید). «ان لله في ایام دهرکم نفحات الا فترصدوا لها» (همان، ج‏ ٧٧، ص‏ ١٦٨)؛ در #ایام زندگی شما نسیم‌های #الهی می‌وزد و مترصد این #لحظه‌ها باشید [و از آنها #هوشیارانه بهره‌برداری کنید])

🔺#گذشت داشته باشید تا #خدا از شما بگذرد. این‌همه #کینه به #دل نگیرید ... اثرش #انسان سازه ... اگر در قبال بدی #بدی کردید و در قبال خوبی #خوبی که هنر نیست ... #هنر خوبی کردن در برابر بدی و گذشت از بدی‌هاست ... این‌طور «ُر» ساخته می‌شود ... در کربلای جبهه‌ها هم شاگرد پاکباز #سیدالشهداء، #چمران عزیز بر قلب‌ها فرماندهی می‌کرد و این‌طور آقا رضا یک «حُر» شد ... و #عاقبت_بخیر ... البته بگویم همان‌طور که نخبه و آقازاده‌ای چون #عمرسعد جذب سیدالشهداء علیه‌السلام نشد - و #قابلیت و #سعادت #هدایت و همراهی با #امام را نداشت - و به قول آیت‌الله مجتهدی «در #کربلا داش مشتی‌ها رفتند به کمک #امام_حسین و #شهید شدند و مقدس‌ها #استخاره کردند و استخاره‌هاشون بد اومد!» در زمان ما هم همین‌طور شد ... حُرّ شدن #حریت جبلی و #سجایای حُر مآبی و #سعادت طینتی هم #لازم دارد و یک #جرقه برای ...

«دم عشق، دمشق»

پیام‌رسان سروش
🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs

پیام‌رسان تلگرام
🆔 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab