" حیاط بی حیات "
#تحلیل_عکس
#مسعود_ریاحی
حیاط خانه؛ بیحیات شده است. با «حیرت» به «نعش» مرغ در آبی نگاه میکنند که قرار بود مایهی حیات باشد. خلف وعدهی آب است. آب از بداهت خارج شده و معنای گذشته را ندارد چندان. حیرت؛ مانده در حیاط بیحیات. آنها که ایستادهاند؛ گویی در جزیرهای دیگر اند؛ دور از حیاط خانهشان. تنها. بیدفاع. آب «بیرون»، نشت کرده به «درون» و حیاط دیگر بخشی از خانه نیست انگار. عرصهی خصوصی با آب به عرصه عمومی پرتاب شده؛ یکی شده با خیابان و کوچهای که پر آبست حتما.
آنکه نعش را چونان کشفی اندوهبار در دست گرفته؛ از خانه و ساکناناش جداست. با کلاهاش گویی از سیاره دیگری آمدهست برای نشان دادن آن نعش بیحیات در حیاط خانه. به رخ میکشدش انگار؛ بیحیاتی را؛ کوتاهی دست ساکنین را از «نجات».
عکاس جایی در دورترین نقطه از ساکنین خانه ایستاده؛ تا احتمالا بگوید؛ نمیشود «حال» و هوای آنها را در حیاط بیحیاتشان فهمید. دوریم؛ همگی.
عکاس : محمد نسایی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#تحلیل_عکس
#مسعود_ریاحی
حیاط خانه؛ بیحیات شده است. با «حیرت» به «نعش» مرغ در آبی نگاه میکنند که قرار بود مایهی حیات باشد. خلف وعدهی آب است. آب از بداهت خارج شده و معنای گذشته را ندارد چندان. حیرت؛ مانده در حیاط بیحیات. آنها که ایستادهاند؛ گویی در جزیرهای دیگر اند؛ دور از حیاط خانهشان. تنها. بیدفاع. آب «بیرون»، نشت کرده به «درون» و حیاط دیگر بخشی از خانه نیست انگار. عرصهی خصوصی با آب به عرصه عمومی پرتاب شده؛ یکی شده با خیابان و کوچهای که پر آبست حتما.
آنکه نعش را چونان کشفی اندوهبار در دست گرفته؛ از خانه و ساکناناش جداست. با کلاهاش گویی از سیاره دیگری آمدهست برای نشان دادن آن نعش بیحیات در حیاط خانه. به رخ میکشدش انگار؛ بیحیاتی را؛ کوتاهی دست ساکنین را از «نجات».
عکاس جایی در دورترین نقطه از ساکنین خانه ایستاده؛ تا احتمالا بگوید؛ نمیشود «حال» و هوای آنها را در حیاط بیحیاتشان فهمید. دوریم؛ همگی.
عکاس : محمد نسایی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
"اجزای مازاد "
#مسعود_ریاحی
#تحلیل_عکس
این جعبهی برق در یکی از کوچه های حوالی میدان ونک است. کوچه ای منتهی به یک بیمارستان. صفحهاش شده محلی برای دیالوگ و بحثی که انگار «بیمارستان» نتوانسته برقرار و حلاش کند. بحث کشیده شده به بیرون. به خیابان که آخرین پناهست. به روی صفحهی زرد و سرد این جعبه که رویاش نوشته شده است: «خطر مرگ»... متن کامل را در ادامه بخوانید👇
#مسعود_ریاحی
#تحلیل_عکس
این جعبهی برق در یکی از کوچه های حوالی میدان ونک است. کوچه ای منتهی به یک بیمارستان. صفحهاش شده محلی برای دیالوگ و بحثی که انگار «بیمارستان» نتوانسته برقرار و حلاش کند. بحث کشیده شده به بیرون. به خیابان که آخرین پناهست. به روی صفحهی زرد و سرد این جعبه که رویاش نوشته شده است: «خطر مرگ»... متن کامل را در ادامه بخوانید👇
"اجزای مازاد "
#مسعود_ریاحی
#تحلیل_عکس
@IranSociology
این جعبهی برق در یکی از کوچه های حوالی میدان ونک است. کوچه ای منتهی به یک بیمارستان. صفحهاش شده محلی برای دیالوگ و بحثی که انگار «بیمارستان» نتوانسته برقرار و حلاش کند. بحث کشیده شده به بیرون. به خیابان که آخرین پناهست. به روی صفحهی زرد و سرد این جعبه که رویاش نوشته شده است: «خطر مرگ». خطری که درون اوست؛ با مراقبتی ساده رفع میشود. مسئلهای نیست اصلا. خطر؛ آن خبر دهشتناک، در بیرون است. در جایی که حادثه در حال رخ دادنست. در جایی که نوشته «کسی حاضر شده، بدن خودش را از هم بدرد و چیزی از محتویات خودش را بیرون بیاورد و بفروشد». چیزی ندارد دیگر؛ در بیرون از خودش، تا خودش را حفظ کند. چنگ انداخته به خودش؛ به آخرین داراییاش، برای ماندناش. کلیه فروش؛ به مفهموم «کل» بودن خودش در مقام یک بدن کامل حمله میکند؛ جزیی را خارج میکند از کل تا همچنان آن کلی که دیگر کل نیست، باقی بماند.
این جز، قرارست برود و بنشیند در «تن» کسی که در معرض نابودی یک کل دیگر است. خطر مرگ؛ آنها را کنار هم قرار داده حالا. مکانی که وصال با دروناش، مرگ است، و دیرکرد وصال در بیرون هم٬ «مرگ». این همنشینی، تصادفی نیست. شمایل تمام نمایی از تمناست این صفحهی زرد. میخواهد چیزی را به همه بگوید و نشان بدهد. چیزی بیش از آنچه اینجا نوشته شده است. خیلی بیشتر.
#آنها_که_بدن_خود_را_از_هم_میدرند
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#مسعود_ریاحی
#تحلیل_عکس
@IranSociology
این جعبهی برق در یکی از کوچه های حوالی میدان ونک است. کوچه ای منتهی به یک بیمارستان. صفحهاش شده محلی برای دیالوگ و بحثی که انگار «بیمارستان» نتوانسته برقرار و حلاش کند. بحث کشیده شده به بیرون. به خیابان که آخرین پناهست. به روی صفحهی زرد و سرد این جعبه که رویاش نوشته شده است: «خطر مرگ». خطری که درون اوست؛ با مراقبتی ساده رفع میشود. مسئلهای نیست اصلا. خطر؛ آن خبر دهشتناک، در بیرون است. در جایی که حادثه در حال رخ دادنست. در جایی که نوشته «کسی حاضر شده، بدن خودش را از هم بدرد و چیزی از محتویات خودش را بیرون بیاورد و بفروشد». چیزی ندارد دیگر؛ در بیرون از خودش، تا خودش را حفظ کند. چنگ انداخته به خودش؛ به آخرین داراییاش، برای ماندناش. کلیه فروش؛ به مفهموم «کل» بودن خودش در مقام یک بدن کامل حمله میکند؛ جزیی را خارج میکند از کل تا همچنان آن کلی که دیگر کل نیست، باقی بماند.
این جز، قرارست برود و بنشیند در «تن» کسی که در معرض نابودی یک کل دیگر است. خطر مرگ؛ آنها را کنار هم قرار داده حالا. مکانی که وصال با دروناش، مرگ است، و دیرکرد وصال در بیرون هم٬ «مرگ». این همنشینی، تصادفی نیست. شمایل تمام نمایی از تمناست این صفحهی زرد. میخواهد چیزی را به همه بگوید و نشان بدهد. چیزی بیش از آنچه اینجا نوشته شده است. خیلی بیشتر.
#آنها_که_بدن_خود_را_از_هم_میدرند
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📸 #تحلیل_عکس [انتهای متن ببینید]:
📃 ''یک زن و ایماژ یک زن''
✍️ #مسعود_ریاحی
🔘 وجود تصویر این خواننده-رقصنده معروف [Britney spears] روی تیشرتِ فردِ مذکرِ بیچهره معنایِ مضاعفی به این قاب بخشیده. تیشرتِ مشکییی که بر تنِ فردِ مذکرست، احتمالا به علت وجود آن تصویر، خریداری شده. همجواریِ «تصویر» آن خواننده با یک تیشرت، موجب تولیدِ شئ جدیدی شده که صرفا یک تیشرت نیست، که همزمان یک تابلو، پوستر، عکس و ... نیز هست. این شئِ سوم، «ایماژ» britneyspears است. او؛ در این عکس حضور ندارد، ولی نشانههای او اینجا موجودست.
🔘پشتِ آن بدنِ بیسر مذکر، زنی نیز مشاهده میشود. زنی که در لحظهی شکلگیری این عکس، بصورتِ «واقعی» حضور داشته و نه در قامتِ یک ایماژ و تصویر.
زنِ واقعی، در حالِ انجامِ کاریست؛ در شمایل یک مولد؛ در فرآیندِ تولید نمک، کاری انجام میدهد [البته مشخص نیست که صاحبِ آن نمکهاست یا کارگرست].
🔘به نوعی حضور واقعی او همجوار با حضور ایماژ زنی دیگرست و هر دو موجب فروش کالایی میشوند. با این تفاوت که بریتنی اسپیرز، کاری برای آن تیشرت انجام نداده، ولی آن زن بر روی نمکها عملی انجام میدهد و مهم نیست که تصویرش رویِ پاکتِ نمکها دیدهشود؛ بدن، لباسها و صورت زن واقعی اینجا، موجب افزایش فروش چیزی نمیشود؛ چراکه فاقد ایماژِ یک زن مطلوب برای کمپانیهای مد است.
🔘در سوی دیگر ماجرا، بجایِ کار بر رویِ تیشرت؛ بر روی آن خواننده کار میشود.بر بدن و اصطلاحا زیباییِ کارکردییی که باب میل کمپانیهای آرایشی و ناظر بر بدن مطلوب ست، برای بازار؛ فروش محصولاتِ سازندهی ابژه مطلوب[همدستی سلبریتی با بازار] زنی، که مدام میخندد، بدنی مطابق با میلِ جنسی زمانه، چشمها و لبها و موهایی که رنگآمیزی میشوند و احتمالا لباسهایی مطابق با فانتزیهای جنسی زمانهی خود.
کالا؛ بدن آن خواننده نیز هست که توسط کمپانیها مصادره میشود.
🔘از منظرِ بودریار، اشیا، دارایِ ارزشِ نشانهای هستند؛ خریدِ یک کالا،خرید ارزشهای نشانهای آن و «ایماژ» آن نیز هست. خریدِ مبلمان، خرید ایماژ و تصویر «خانهی مطلوب»، «رفاه»، «بهروز بودن» و غیره نیز هست.
🔘بدنِ ناکامل مذکر این قاب، ایماژ «زن مطلوب»، «هوادارِ کسی بودن» و غیره ای را به مصرف میرساند. عکاس؛ مهدی منعم با هوشمندی صورت واقعی او را حذف کرده؛[تولید معنا با قاب بندی] گویی جای سرِ غایب اش، را سر ایماژِ آن زن پر کرده.
بدنِ بی سر، میلِ مذکری است که با ابژه مطلوبش یکی شده.؛ پشت کرده به آن زن واقعی[هرچند با او هم داستان است]، زنِ پس زده شده توسط کمپانیهای مد و تبلیغات و ابژه جامعه پسند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 ''یک زن و ایماژ یک زن''
✍️ #مسعود_ریاحی
🔘 وجود تصویر این خواننده-رقصنده معروف [Britney spears] روی تیشرتِ فردِ مذکرِ بیچهره معنایِ مضاعفی به این قاب بخشیده. تیشرتِ مشکییی که بر تنِ فردِ مذکرست، احتمالا به علت وجود آن تصویر، خریداری شده. همجواریِ «تصویر» آن خواننده با یک تیشرت، موجب تولیدِ شئ جدیدی شده که صرفا یک تیشرت نیست، که همزمان یک تابلو، پوستر، عکس و ... نیز هست. این شئِ سوم، «ایماژ» britneyspears است. او؛ در این عکس حضور ندارد، ولی نشانههای او اینجا موجودست.
🔘پشتِ آن بدنِ بیسر مذکر، زنی نیز مشاهده میشود. زنی که در لحظهی شکلگیری این عکس، بصورتِ «واقعی» حضور داشته و نه در قامتِ یک ایماژ و تصویر.
زنِ واقعی، در حالِ انجامِ کاریست؛ در شمایل یک مولد؛ در فرآیندِ تولید نمک، کاری انجام میدهد [البته مشخص نیست که صاحبِ آن نمکهاست یا کارگرست].
🔘به نوعی حضور واقعی او همجوار با حضور ایماژ زنی دیگرست و هر دو موجب فروش کالایی میشوند. با این تفاوت که بریتنی اسپیرز، کاری برای آن تیشرت انجام نداده، ولی آن زن بر روی نمکها عملی انجام میدهد و مهم نیست که تصویرش رویِ پاکتِ نمکها دیدهشود؛ بدن، لباسها و صورت زن واقعی اینجا، موجب افزایش فروش چیزی نمیشود؛ چراکه فاقد ایماژِ یک زن مطلوب برای کمپانیهای مد است.
🔘در سوی دیگر ماجرا، بجایِ کار بر رویِ تیشرت؛ بر روی آن خواننده کار میشود.بر بدن و اصطلاحا زیباییِ کارکردییی که باب میل کمپانیهای آرایشی و ناظر بر بدن مطلوب ست، برای بازار؛ فروش محصولاتِ سازندهی ابژه مطلوب[همدستی سلبریتی با بازار] زنی، که مدام میخندد، بدنی مطابق با میلِ جنسی زمانه، چشمها و لبها و موهایی که رنگآمیزی میشوند و احتمالا لباسهایی مطابق با فانتزیهای جنسی زمانهی خود.
کالا؛ بدن آن خواننده نیز هست که توسط کمپانیها مصادره میشود.
🔘از منظرِ بودریار، اشیا، دارایِ ارزشِ نشانهای هستند؛ خریدِ یک کالا،خرید ارزشهای نشانهای آن و «ایماژ» آن نیز هست. خریدِ مبلمان، خرید ایماژ و تصویر «خانهی مطلوب»، «رفاه»، «بهروز بودن» و غیره نیز هست.
🔘بدنِ ناکامل مذکر این قاب، ایماژ «زن مطلوب»، «هوادارِ کسی بودن» و غیره ای را به مصرف میرساند. عکاس؛ مهدی منعم با هوشمندی صورت واقعی او را حذف کرده؛[تولید معنا با قاب بندی] گویی جای سرِ غایب اش، را سر ایماژِ آن زن پر کرده.
بدنِ بی سر، میلِ مذکری است که با ابژه مطلوبش یکی شده.؛ پشت کرده به آن زن واقعی[هرچند با او هم داستان است]، زنِ پس زده شده توسط کمپانیهای مد و تبلیغات و ابژه جامعه پسند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 تنهای تنها [ #تحلیل_عکس ]
✍️ #مسعود_ریاحی
عکس را «فین بار» [finbarr o’reilly] در یکی از درمانگاهها یا اورژانسهای تغذیهای نیجر گرفته؛ زمانی که مردم منتظرِ غذا هستند؛ منتظرِ «چیزی» که در دهان بگذارند و بجوند تا زنده بمانند. «دهان» موضوعیتی مضاعف یافته با رفتارِ آن دستهای کوچک. ابتدا باید چیزی واردِ «دهان»ِ مادر شود تا دهانِ کودکیِ که فقطِ دستاش پیداست، از پستانِ مادر شیر ببلعد. ترشحِ شیر از پستانها، معلولِ عملِ تغذیهایست که این زن «انتظار»اش را میکشد. آن دستهای منتظر؛ گویی دستهای «خود» و کودکِ خود [به مثابه ابژهی خویشتنی] است. «گرسنگی»، آن دستها و بدنِ غایبِ کودک را با بدنِ زن پیوند داده و انتظار برای رفعِ آن؛ «میل» هردوشان را به یک ابژه معطوف کرده؛ «غذا»....
متن کامل را در جستارها بخوانید:
https://jostarha.com/8oos
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #مسعود_ریاحی
عکس را «فین بار» [finbarr o’reilly] در یکی از درمانگاهها یا اورژانسهای تغذیهای نیجر گرفته؛ زمانی که مردم منتظرِ غذا هستند؛ منتظرِ «چیزی» که در دهان بگذارند و بجوند تا زنده بمانند. «دهان» موضوعیتی مضاعف یافته با رفتارِ آن دستهای کوچک. ابتدا باید چیزی واردِ «دهان»ِ مادر شود تا دهانِ کودکیِ که فقطِ دستاش پیداست، از پستانِ مادر شیر ببلعد. ترشحِ شیر از پستانها، معلولِ عملِ تغذیهایست که این زن «انتظار»اش را میکشد. آن دستهای منتظر؛ گویی دستهای «خود» و کودکِ خود [به مثابه ابژهی خویشتنی] است. «گرسنگی»، آن دستها و بدنِ غایبِ کودک را با بدنِ زن پیوند داده و انتظار برای رفعِ آن؛ «میل» هردوشان را به یک ابژه معطوف کرده؛ «غذا»....
متن کامل را در جستارها بخوانید:
https://jostarha.com/8oos
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#تحلیل_عکس
#یک_عکس #یک_روایت
'' مطرود''
✍️ #مسعود_ریاحی
این یکی از مجموعه عکس علی گرامیفر، در تیمارستان است؛ انسانی ساکنِ در آن مکان، در حال بوسیدنِ تصویرِ خود [سایه] بر روی کاشیهاست. حتی اگر ندانیم اینجا تیمارستانست، میتوانیم این عمل را با توجه به عقلِ حاکمِ زمانه، عملی نهچندان متعارف یا حتی نامتعارف بپنداریم. مثلا یکی از استراتژیهای مدرن، برای تشخیص بهنجاری و نابهنجاری این است که میپرسد: «چند نفر ممکنست سایهی خود را بر روی کاشی ببوسند؟»و اگر پاسخ این باشد که:«افرادِ بسیار کمی»، یا «دیوانهها»؛ آنوقت میشود این اقلیتِ نافرمان از عقلِ زمانه را شناسایی کرد و نسبت به شدتِ در اقلیت بودن، طردشان کرد....
متن کامل را در جستارها بخوانید:
https://jostarha.com/5hhm
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#یک_عکس #یک_روایت
'' مطرود''
✍️ #مسعود_ریاحی
این یکی از مجموعه عکس علی گرامیفر، در تیمارستان است؛ انسانی ساکنِ در آن مکان، در حال بوسیدنِ تصویرِ خود [سایه] بر روی کاشیهاست. حتی اگر ندانیم اینجا تیمارستانست، میتوانیم این عمل را با توجه به عقلِ حاکمِ زمانه، عملی نهچندان متعارف یا حتی نامتعارف بپنداریم. مثلا یکی از استراتژیهای مدرن، برای تشخیص بهنجاری و نابهنجاری این است که میپرسد: «چند نفر ممکنست سایهی خود را بر روی کاشی ببوسند؟»و اگر پاسخ این باشد که:«افرادِ بسیار کمی»، یا «دیوانهها»؛ آنوقت میشود این اقلیتِ نافرمان از عقلِ زمانه را شناسایی کرد و نسبت به شدتِ در اقلیت بودن، طردشان کرد....
متن کامل را در جستارها بخوانید:
https://jostarha.com/5hhm
🌎جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY