۱۳ فارغالتحصیل دانشگاه شریف در یک شب مهاجرت کردند
کانال خبری چندثانیه نوشت: این تصویر ۱۳ جوان فارغ التحصیل دانشگاه شریف است که همگی در یک پرواز به آمریکا مهاجرت کردهاند. هرکدام از این چهرهها نخبهای هستند که ناامید از فراهم شدن فرصت ناچار به مهاجرت شدهاند.
پ.ن: این تصویر فروپاشی فردای ایران است. مهاجرت نخبگان در سطوح و حوزههای مختلف از علومانسانی تا پزشکی و مهندسی و غیره به معنای کاهش کیفیت زندگی در ابعاد مختلف است. شاید هیچیک از رخدادها و بلایای چهار دههی اخیر (انقلاب، جنگ، تحریم، ناکارآمدی و غیره) به میزان مهاجرت نخبگان ضربات جبران ناپذیری بر پیکرهی زیرساختهای کشور وارد نکرده باشد. این تصاویر و خبرها را یکجا آرشیو کنید، شاید لازم باشد پنج تا ده سال آينده با خبرهای فاجعهبار در حوزههای مختلف آنها را به یاد بیاورید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
کانال خبری چندثانیه نوشت: این تصویر ۱۳ جوان فارغ التحصیل دانشگاه شریف است که همگی در یک پرواز به آمریکا مهاجرت کردهاند. هرکدام از این چهرهها نخبهای هستند که ناامید از فراهم شدن فرصت ناچار به مهاجرت شدهاند.
پ.ن: این تصویر فروپاشی فردای ایران است. مهاجرت نخبگان در سطوح و حوزههای مختلف از علومانسانی تا پزشکی و مهندسی و غیره به معنای کاهش کیفیت زندگی در ابعاد مختلف است. شاید هیچیک از رخدادها و بلایای چهار دههی اخیر (انقلاب، جنگ، تحریم، ناکارآمدی و غیره) به میزان مهاجرت نخبگان ضربات جبران ناپذیری بر پیکرهی زیرساختهای کشور وارد نکرده باشد. این تصاویر و خبرها را یکجا آرشیو کنید، شاید لازم باشد پنج تا ده سال آينده با خبرهای فاجعهبار در حوزههای مختلف آنها را به یاد بیاورید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃چرا صدای حاکم میتواند «درباره» انسان حرف بزند اما «با» انسانها نه؟
✍️ #احسام_سلطانی
صدای حاکم قادر به سخن گفتن با انسانها نیست. او فقط از «انسان» حرف میزند، از یک مقوله و مفهومی کلی و انتزاعی و ناملموس. او از یک موجود مرده (انسان) حرف میزند، از چیزی که نیست.
«انسان» وجود ندارد و آنها که همچنان با اتکا به این مفهوم به تحلیل وضعیت موجود میپردازند، هنوز قادر به فکر کردن به وضعیت موجود نیستند. این مفهوم درست مثل زن، مرد، زبان و فرهنگ ناکارآمد و مرده است و قادر نیست حتی اندکی از وضعیت زندگی انسانها را به ما نشان دهد. یکی از مسائلی که در ایران منجر به بیفکری شده است، منجر به ناتوانی در اندیشیدن، همین موضوع است؛ یعنی استفاده از زبان و مفاهیمی که بیشتر بازنماییکنندهی جهان ارباباند تا جهانی متمایز. نمیتوان با مفاهیم و ابزارهای مفهومیای که بارها ناکارآمدی خود را در توصیف وضعیت متکثر جامعه نشان دادهاند و با استفاده از مفاهیمی که گفتمان رسمی با اتکا به آنها راه تجاوز به انسانهای موجود را فراهم میکند، به موقعیت کنونی نگاه کرد و به واقعیت پی برد. این مفاهیم (زن، مرد، انسان، زبان، فرهنگ) واقعیت را از چشم ما پنهان میکنند و ابزارهایی در خدمت گفتمان رسمی هستند، در خدمت سرکوباند و با آنچه خود عامل سرکوب است نمیتوان پرده از شیوهی سرکوب برداشت.
صدای حاکم با اتکا به مفاهیمی که تکثر را از چشم ما پنهان میکنند و صرفاً یکسانی و یکپارچگی دروغین را به تصویر میکشند، عملاً توان حرف زدن با انسانها را از دست داده است. او مدام «درباره» انسان حرف میزند اما توان حرف زدن «با» انسانها را ندارد و اینجا تمایز میان «درباره» و «با» صرفاً تمایز میان دو واژه نیست بلکه تمایز میان دو نوع نگاه است. آن که صرفاً «درباره» انسان حرف میزند و نه «با» انسانها، اساساً به آدمی همچون یک شیء مینگرد و درکی از تفاوت و ارتباط و از سخن به طور کلی ندارد. در این جهانبینی «سخن» امری مازاد است، زبان امری مازاد است و آنچه بیشترین اهمیت را دارد پیروی کردن از الگوها، باورها و امور داده شده است. در چنین جهانی حرف زدن، سخن گفتن، گفتگو، ارتباط و تفاوت چه اهمیتی دارند؟
جهانی که این جهانبینی به نمایش میگذارد، جهانی است پیچیده به امور مقدس پنداشته شده و در جهانی که تقریباً هر چیز ارزش خود را از مقدار نسبت خود با امر مقدس پنداشته شده میگیرد، سخن گفتن چه اهمیتی دارد؟
سخن آنجا اهمیت پیدا میکند که امور نسبی شده باشند و هر صدا خود را فقط بخشی از جهان قلمداد کند و نه همهی جهان.
با وجود چنین صدایی، خشونت امری دائمی است، چرا که او خود را حقیقتی بیرقیب میداند. این صدا نه درکی از تکثر دارد و نه از حرف زدن و نه از گفتگو و نه از ارتباط و کمترین انحراف از آنچه او مقدس میپندارد، بیهیچ سخنی تنبیه و مجازات بهدنبال خواهد داشت.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #احسام_سلطانی
صدای حاکم قادر به سخن گفتن با انسانها نیست. او فقط از «انسان» حرف میزند، از یک مقوله و مفهومی کلی و انتزاعی و ناملموس. او از یک موجود مرده (انسان) حرف میزند، از چیزی که نیست.
«انسان» وجود ندارد و آنها که همچنان با اتکا به این مفهوم به تحلیل وضعیت موجود میپردازند، هنوز قادر به فکر کردن به وضعیت موجود نیستند. این مفهوم درست مثل زن، مرد، زبان و فرهنگ ناکارآمد و مرده است و قادر نیست حتی اندکی از وضعیت زندگی انسانها را به ما نشان دهد. یکی از مسائلی که در ایران منجر به بیفکری شده است، منجر به ناتوانی در اندیشیدن، همین موضوع است؛ یعنی استفاده از زبان و مفاهیمی که بیشتر بازنماییکنندهی جهان ارباباند تا جهانی متمایز. نمیتوان با مفاهیم و ابزارهای مفهومیای که بارها ناکارآمدی خود را در توصیف وضعیت متکثر جامعه نشان دادهاند و با استفاده از مفاهیمی که گفتمان رسمی با اتکا به آنها راه تجاوز به انسانهای موجود را فراهم میکند، به موقعیت کنونی نگاه کرد و به واقعیت پی برد. این مفاهیم (زن، مرد، انسان، زبان، فرهنگ) واقعیت را از چشم ما پنهان میکنند و ابزارهایی در خدمت گفتمان رسمی هستند، در خدمت سرکوباند و با آنچه خود عامل سرکوب است نمیتوان پرده از شیوهی سرکوب برداشت.
صدای حاکم با اتکا به مفاهیمی که تکثر را از چشم ما پنهان میکنند و صرفاً یکسانی و یکپارچگی دروغین را به تصویر میکشند، عملاً توان حرف زدن با انسانها را از دست داده است. او مدام «درباره» انسان حرف میزند اما توان حرف زدن «با» انسانها را ندارد و اینجا تمایز میان «درباره» و «با» صرفاً تمایز میان دو واژه نیست بلکه تمایز میان دو نوع نگاه است. آن که صرفاً «درباره» انسان حرف میزند و نه «با» انسانها، اساساً به آدمی همچون یک شیء مینگرد و درکی از تفاوت و ارتباط و از سخن به طور کلی ندارد. در این جهانبینی «سخن» امری مازاد است، زبان امری مازاد است و آنچه بیشترین اهمیت را دارد پیروی کردن از الگوها، باورها و امور داده شده است. در چنین جهانی حرف زدن، سخن گفتن، گفتگو، ارتباط و تفاوت چه اهمیتی دارند؟
جهانی که این جهانبینی به نمایش میگذارد، جهانی است پیچیده به امور مقدس پنداشته شده و در جهانی که تقریباً هر چیز ارزش خود را از مقدار نسبت خود با امر مقدس پنداشته شده میگیرد، سخن گفتن چه اهمیتی دارد؟
سخن آنجا اهمیت پیدا میکند که امور نسبی شده باشند و هر صدا خود را فقط بخشی از جهان قلمداد کند و نه همهی جهان.
با وجود چنین صدایی، خشونت امری دائمی است، چرا که او خود را حقیقتی بیرقیب میداند. این صدا نه درکی از تکثر دارد و نه از حرف زدن و نه از گفتگو و نه از ارتباط و کمترین انحراف از آنچه او مقدس میپندارد، بیهیچ سخنی تنبیه و مجازات بهدنبال خواهد داشت.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
جامعهشناسی
۱۳ فارغالتحصیل دانشگاه شریف در یک شب مهاجرت کردند کانال خبری چندثانیه نوشت: این تصویر ۱۳ جوان فارغ التحصیل دانشگاه شریف است که همگی در یک پرواز به آمریکا مهاجرت کردهاند. هرکدام از این چهرهها نخبهای هستند که ناامید از فراهم شدن فرصت ناچار به مهاجرت شدهاند.…
در خبرها آمده بود که 13 دانشجوی شریف در یک شب با یک پرواز به امریکا مهاجرت کردهاند. سپس مشخص شد که در تصویر تنها ۳ نفر مهاجرت کردهاند. این امر چیزی از عمق ماجرا نمیکاهد. آمار و وضعیت مهاجرت آنقدر واضح و شفاف فاجعهآفرین است که نیاز به آمارسازی و اغراق ندارد. این روزها در ایران اگر کسی را ببینیم که درحال مهاجرت نیست یا چنین قصدی ندارد به جد جای تعجب دارد و پرسش. ما تیتر خبر را اصلاح نمیکنیم. چرا که هیچ تفاوتی در واقع امر ندارد. همه میدانند مابقی نفرات به غیر از ۳ نفر نیز احتمالا یا درحال مهاجرت هستند یا برنامههایی برایش دارند.
خبرها و حواشی مهاجرت ایرانیان را از رصد خانهی مهاجرت ایران دنبال کنید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
خبرها و حواشی مهاجرت ایرانیان را از رصد خانهی مهاجرت ایران دنبال کنید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃همسنگران سرکوب
✍ شایان خسروی
چپ های تندرو مانند قضیه اخیر جلسه دفاع پایان نامه علوم اجتماعی دانشگاه تهران و سلطنت طلبان همسنگران حاکمیت در سرکوب و ریزش نیروهای خیزش انقلابی اخیر شده اند. صد البته، منظور تأیید بیانیه شرم آوری نیست که می خواهد قلم دانشجو را بشکند؛ درنگی است در اینکه، در سیاست و پیشروی جنبش انقلابی، مهمتر از نیت خیر داشتن، دانستن این است که نیروها در کدام جبهه و سنگرند.
خیزش اخیر فراگیرترین جنبش دوره مدرن ایرانیان بوده است. از تکاپوهای جنگهای با روس و جنبش تنباکو و مشروطه تا ملی شدن نفت و انقلاب ۵۷، چنین جنبشی از نظر شمول مناطق، اقوام، زن و مرد، مذاهب، کلانشهرها تا شهرهای کوچک و روستاها بی سابقه بوده است. آن هم آغازش با حق طلبی برای زنان باشد. این جنبش اگر سازماندهی داشت تا نیروهای بیشتری امیدوار شده بدان بپیوندند، نه تنها احتمال موفقیتش در ایران بسیار بود بلکه در کشورهای پیرامون نیز موج تحول خواهی را می گسترانید. جنبش هایی که سیال آغاز می شوند در صورت داشتن پایگاه گسترده – که این جنبش بخوبی داشت – اگر با مانعی سخت مواجه نشوند، خود را به اصطلاح پیدا می کنند و سازمان می یابند. این جنبش، در لحظه ای که می رفت خودسازماندهی کند و سهمگین شود با موج سواران کوچک مقیاسی مواجه شد که باعث دلسردی مردم شدند؛ مخصوصاً جلودار شدن رضا پهلوی و عبدالله مهتدی آبی بود بر آتش اعتراضاتی که طبقه متوسط وتحصیلکردگان غالباً آن را پیش می راندند. حاکمیت دریافته که اعتراضات ۹۶ و ۹۸ که عمدتاً شورش نان بود و شعارهایی که در حمایت از پهلوی سرداده شد هرگز صدای اکثریت ایرانیان بهویژه اغلب طبقات متوسط و بالا که تمایلی به بازگشت حکومت سلطنتی ندارند نیست. لذا، جمهوری اسلامی که با اپوزیسیون موثر شوخی ندارد و مثلاً ملی-مذهبی ها که می توانند برای اکثریت مردم ایران و دارای تفکر ملی گرایانه جاذب باشند همواره در تخریب سازماندهی شان کوشیده است، یا حتی روزنامه نگاری چون روح الله زم را از فرانسه به عراق و سپس ایران آورد و به دار آویخت، دست سلطنت طلبان را باز گذاشت. یاسمین پهلوی به راحتی به کشورهای پیرامون ایران سفر می کند، و حاکمیت روی آن تبلیغ می کند.
جمهوری اسلامی که خود پیش از آن برای تضعیف نیروهای مترقی کورد و کاستن از پایگاه اجتماعی دموکراتهای تحت فرمان قاسملو به چپ های تندرو چون کومله و پژاک میدان داده بود باز از حضور مهتدی بهره برد. فرد سیاستدانی چون قاسملو می توانست محور اجتماع نیروهای متعارض باشد. اکنون کومله و پژاک حتی در میان کوردستان هم پایگاه اکثریتیِ نه تنها حامی بلکه همنوا ندارند. نزدیک به دو دهه است که اکثر قریب به اتفاق نیروگیری شان از روستاهای محروم و طبقات فرودست آن مناطق است. پیش قراول شدن چنین نیروهایی حتی در خود کردستان هم در ریزش نیروهای جنبش موثر است تا چه رسد دیگر مناطق کشور. از این سیاست برای تضعیف اپوزیسیون در مورد بلوچستان نیز استفاده شده بود. در اوایل انقلاب مستقیماً و غیرمستقیم از روحانیون اهل سنت، مانند مولوی عبدالحمید حامی طالبان و واسط میان میان طالبان و ایران در سالهای حضور امریکا در افغانستان و تا پیش از جمعه خونین زاهدان، برای تضعیف خوانین بلوچ حمایت می شد.
این گونه میدان دادن به تندروهای علیه خویش برای تضعیف اپوزسیون، در عرصه سیاست رایج است. دو نمونه خارجی آن، که اتفاقاً علیه دولت ایران نیز استفاده شد. اسرائیل برای تضعیف نیروهای داخلی مجتمع پیرامون یاسر عرفات و دولت خودگردان و نشان دادن چهره ای خشن و غیرقابل قابل اعتماد از مبارزین فلسطینی راه را برای گسترش قدرت حماس هموار کرد. اسرائیل موفق شد تلاشهای دولت خودگردان و اعراب که توانسته بودند با اجماع بین المللی اسرائیل را به میز مذاکره در اسلو و شرم الشیخ بکاشنند و معاهداتی که تاحدودی منافع کشور فلسطینی را تأمین کند به شکست بکشاند. دیگری، تهدیدهای ایران علیه همسایگانش و اسرائیل است، اخیراً ظریف نیز بدان اذعان کرد. هسته اولیه اتحادیه عرب برای اتحاد علیه اسرائیل بود. عملکرد ایران بود که بحرین، امارات، مصر ومراکش را به نشست مشترک در اسرائیل و اکنون زمزمه صلح عربستان با اسرائیل سوق داد!
در مجموع، نتیجه عملکرد سلطنت طلبان و چپهای تندرو علیه جنبش انقلابی بوده است. در یک سال گذشته دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از مراکز اعتراضات بود و میرفت که در مهرماه باز برخیزد. این جلسه پرهیاهوی پایان نامه یک چپ تندرو بود که توانست ۵۵ استاد این دانشکده که برخی شان چهره های منتقد بودند را به امضای بیانه ای سوق دهد که سال گذشته دولت در خواب هم نمی دید حتی نیمی از آنها جرأت کنند پای بیانیه ای در راستای مواضعش را امضا کنند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍ شایان خسروی
چپ های تندرو مانند قضیه اخیر جلسه دفاع پایان نامه علوم اجتماعی دانشگاه تهران و سلطنت طلبان همسنگران حاکمیت در سرکوب و ریزش نیروهای خیزش انقلابی اخیر شده اند. صد البته، منظور تأیید بیانیه شرم آوری نیست که می خواهد قلم دانشجو را بشکند؛ درنگی است در اینکه، در سیاست و پیشروی جنبش انقلابی، مهمتر از نیت خیر داشتن، دانستن این است که نیروها در کدام جبهه و سنگرند.
خیزش اخیر فراگیرترین جنبش دوره مدرن ایرانیان بوده است. از تکاپوهای جنگهای با روس و جنبش تنباکو و مشروطه تا ملی شدن نفت و انقلاب ۵۷، چنین جنبشی از نظر شمول مناطق، اقوام، زن و مرد، مذاهب، کلانشهرها تا شهرهای کوچک و روستاها بی سابقه بوده است. آن هم آغازش با حق طلبی برای زنان باشد. این جنبش اگر سازماندهی داشت تا نیروهای بیشتری امیدوار شده بدان بپیوندند، نه تنها احتمال موفقیتش در ایران بسیار بود بلکه در کشورهای پیرامون نیز موج تحول خواهی را می گسترانید. جنبش هایی که سیال آغاز می شوند در صورت داشتن پایگاه گسترده – که این جنبش بخوبی داشت – اگر با مانعی سخت مواجه نشوند، خود را به اصطلاح پیدا می کنند و سازمان می یابند. این جنبش، در لحظه ای که می رفت خودسازماندهی کند و سهمگین شود با موج سواران کوچک مقیاسی مواجه شد که باعث دلسردی مردم شدند؛ مخصوصاً جلودار شدن رضا پهلوی و عبدالله مهتدی آبی بود بر آتش اعتراضاتی که طبقه متوسط وتحصیلکردگان غالباً آن را پیش می راندند. حاکمیت دریافته که اعتراضات ۹۶ و ۹۸ که عمدتاً شورش نان بود و شعارهایی که در حمایت از پهلوی سرداده شد هرگز صدای اکثریت ایرانیان بهویژه اغلب طبقات متوسط و بالا که تمایلی به بازگشت حکومت سلطنتی ندارند نیست. لذا، جمهوری اسلامی که با اپوزیسیون موثر شوخی ندارد و مثلاً ملی-مذهبی ها که می توانند برای اکثریت مردم ایران و دارای تفکر ملی گرایانه جاذب باشند همواره در تخریب سازماندهی شان کوشیده است، یا حتی روزنامه نگاری چون روح الله زم را از فرانسه به عراق و سپس ایران آورد و به دار آویخت، دست سلطنت طلبان را باز گذاشت. یاسمین پهلوی به راحتی به کشورهای پیرامون ایران سفر می کند، و حاکمیت روی آن تبلیغ می کند.
جمهوری اسلامی که خود پیش از آن برای تضعیف نیروهای مترقی کورد و کاستن از پایگاه اجتماعی دموکراتهای تحت فرمان قاسملو به چپ های تندرو چون کومله و پژاک میدان داده بود باز از حضور مهتدی بهره برد. فرد سیاستدانی چون قاسملو می توانست محور اجتماع نیروهای متعارض باشد. اکنون کومله و پژاک حتی در میان کوردستان هم پایگاه اکثریتیِ نه تنها حامی بلکه همنوا ندارند. نزدیک به دو دهه است که اکثر قریب به اتفاق نیروگیری شان از روستاهای محروم و طبقات فرودست آن مناطق است. پیش قراول شدن چنین نیروهایی حتی در خود کردستان هم در ریزش نیروهای جنبش موثر است تا چه رسد دیگر مناطق کشور. از این سیاست برای تضعیف اپوزیسیون در مورد بلوچستان نیز استفاده شده بود. در اوایل انقلاب مستقیماً و غیرمستقیم از روحانیون اهل سنت، مانند مولوی عبدالحمید حامی طالبان و واسط میان میان طالبان و ایران در سالهای حضور امریکا در افغانستان و تا پیش از جمعه خونین زاهدان، برای تضعیف خوانین بلوچ حمایت می شد.
این گونه میدان دادن به تندروهای علیه خویش برای تضعیف اپوزسیون، در عرصه سیاست رایج است. دو نمونه خارجی آن، که اتفاقاً علیه دولت ایران نیز استفاده شد. اسرائیل برای تضعیف نیروهای داخلی مجتمع پیرامون یاسر عرفات و دولت خودگردان و نشان دادن چهره ای خشن و غیرقابل قابل اعتماد از مبارزین فلسطینی راه را برای گسترش قدرت حماس هموار کرد. اسرائیل موفق شد تلاشهای دولت خودگردان و اعراب که توانسته بودند با اجماع بین المللی اسرائیل را به میز مذاکره در اسلو و شرم الشیخ بکاشنند و معاهداتی که تاحدودی منافع کشور فلسطینی را تأمین کند به شکست بکشاند. دیگری، تهدیدهای ایران علیه همسایگانش و اسرائیل است، اخیراً ظریف نیز بدان اذعان کرد. هسته اولیه اتحادیه عرب برای اتحاد علیه اسرائیل بود. عملکرد ایران بود که بحرین، امارات، مصر ومراکش را به نشست مشترک در اسرائیل و اکنون زمزمه صلح عربستان با اسرائیل سوق داد!
در مجموع، نتیجه عملکرد سلطنت طلبان و چپهای تندرو علیه جنبش انقلابی بوده است. در یک سال گذشته دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از مراکز اعتراضات بود و میرفت که در مهرماه باز برخیزد. این جلسه پرهیاهوی پایان نامه یک چپ تندرو بود که توانست ۵۵ استاد این دانشکده که برخی شان چهره های منتقد بودند را به امضای بیانه ای سوق دهد که سال گذشته دولت در خواب هم نمی دید حتی نیمی از آنها جرأت کنند پای بیانیه ای در راستای مواضعش را امضا کنند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
مقدار اشکهای دنیا ثابت است. هر جایی کسی شروع به گریه میکند، جایی دیگر کسی گریهاش بند میآید. خنده هم همینطور است.
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
نظام توتالیتری با نوید بهبود بخشیدن به جامعه و زندگی شهروندانش به قدرت میرسد. و با ویران کردن شیوهی سازمان یافتن جامعه قدرتش را از دست میدهد، و بنابراین زندگی اکثر مردم را بدتر میکند. پایان رژیمهای توتالیتری، چه چپ چه راست، به شیوههای گوناگون پیش میآید، گاه خونین، گاه به نحو شگفتی سریع و صلحآمیز.
آنها گاه در یک قیام مردمی جارو میشوند؛ و در مواقع دیگر، پایان کارشان حاصل کار اصلاحطلبانی است که از درون نظام در دورهای سر برمیآورند؛ رژیم دیگر آشکارا همهی ابزارهای لازم برای برقرار نگاه داشتن نظم اجتماعی را حتی در پایهایترین سطوح از دست داده است.
حتی یک نظام توتالیتری نمیتوان یافت که روح و نشاط واقعی داشته باشد و شهروندانش را محکوم به سختیهای جسمی و روحی بیشتری از جوامع دموکراتیک نکرده باشد.
توتالیتاریسم با سپردن حاکمیتی نامحدود و بیتزلزل به شخصی واحد (که غالباً هم از لحاظ اخلاقی و روحی عنانگسیخته است) مصیبتی میشود نه فقط برای آنهایی که تحت حکومتش هستند، بلکه برای کُل بشریت.
روح پراگ
ایوان کلیما
ترجمه خشایار دیهیمی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
آنها گاه در یک قیام مردمی جارو میشوند؛ و در مواقع دیگر، پایان کارشان حاصل کار اصلاحطلبانی است که از درون نظام در دورهای سر برمیآورند؛ رژیم دیگر آشکارا همهی ابزارهای لازم برای برقرار نگاه داشتن نظم اجتماعی را حتی در پایهایترین سطوح از دست داده است.
حتی یک نظام توتالیتری نمیتوان یافت که روح و نشاط واقعی داشته باشد و شهروندانش را محکوم به سختیهای جسمی و روحی بیشتری از جوامع دموکراتیک نکرده باشد.
توتالیتاریسم با سپردن حاکمیتی نامحدود و بیتزلزل به شخصی واحد (که غالباً هم از لحاظ اخلاقی و روحی عنانگسیخته است) مصیبتی میشود نه فقط برای آنهایی که تحت حکومتش هستند، بلکه برای کُل بشریت.
روح پراگ
ایوان کلیما
ترجمه خشایار دیهیمی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ماجرای اخیر دانشگاه تهران و لیلا حسینزاده نمادی از فقر سیاسی و اضمحلال علوماجتماعی در ایران است. نمادی از سلطهی ایدئولوژیهای مارکسیسم و کمونیسم در علوماجتماعی و فضای فکری علومانسانی، که بیش از یک قرن دامن مملکت را گرفته و بیش از چهل سال است که ایرانیان در نتایج و پیامدهایش زیست میکنند.
علوماجتماعی در ایران از بدو تولد و بخصوص پس از انقلاب 57 محفلی شد برای رخنهی مارکسیسم و کمونیسم و سویسالیسم، آنهم از نوع رادیکال و چریکی و آرمانشهرگرایانهای که هم در آزمون تاریخ دستاوردی جز ویرانی و جنایت به ارمغان نیاورده و هم در ایده و آرمانشهر خود توأم با استبداد و مردسالاری و تفکراتی برآمده از مسائل روانی است.
مشکل آنجاست که در علوماجتماعی هیچ نیروی فکری و جریان علمی وجود ندارد که کلیت ماجرا را روایت کند. از طرفی با مشتی اساتید نان به نرخ روز خور و مزدور و بیسواد مواجهیم که یا مسخ ایدئولوژی اسلامگرایی و عملهی استبدادند، و یا آنقدر از شرافت بهدورند که اگر چندر غاز سوادی داشته باشند به قیمتی ارزان در خدمت اهداف ایدئولوژیک استبداد قرارش میدهند. تفکر و بازاندیشی و کالبدشکافی تاریخ معاصر ایران همچنان در علوماجتماعی شکل نگرفته است. علوماجتماعی در ایران را میتوان علوم مارکسیستی یا کمونیستی تعبیر کرد. کافیست نگاهی به اساتید و دانشجویان دانشکدههای علوماجتماعی از تهران تا علامه و غیره بیاندازید. نگاهی به تحلیلها و تئوریها و مواضع فکری اساتید و دانشجویان دانشکدهها که چطور به شکلی واپسگرایانه هنوز در تباهی فکری نسل دهه ۴۰ و ۵۰ از حزب توده تا چریکهای فدایی خلق و مجاهدین و غیره غلت میزنند. گویی این نسلهای جدید تهماندههای آرمانشهرهای ناکام ماندهی تلاشهای مذبوحانهی پدارنشاناند در رسیدن به کمونیسم. گویی این جنس و سنخ از بچهها همان دگماتیسمهای کوچک مغزی هستند که ایران را به حال و روزی که امروز هست دراوردهاند. مارکسیسم و اسلامگرایی دو روی یک سکه، محتوایی بهشدت مشابه با صورتی متفاوت.
علوماجتماعی در ایران از تفکر نقاد و به دور از ایدئولوژی به شدت رنج میبرد. حاکمیت هیچگاه اجازهی رشد علوماجتماعی در ایران را نداد و سالهاست که کمر به نابودی آن بسته است و اکنون نیز چنین خبرها و مسائلی از پیامدهای ویرانی آن است. از جامعه انتظار چندانی نمیتوان داشت اما اینکه نخبگان یک کشور همچنان بدون تاریخ و نگاه نقادانه به گذشتهی خود در پی تکرار حماقتهای گذشتگان و اجداد خود باشند، اشتباهیست نابخشودنی که نسبت به آیندهی ایران ناامیدمان میکند. متأسفانه هنوز ناخودآگاه سیاسی و جمعی خودمان را کالبدشکافی نکردهایم و آنچه از سر گذراندهایم تبدیل به آگاهی نشده است؛ که اگر شده بود این نبود حال و روزمان...
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
علوماجتماعی در ایران از بدو تولد و بخصوص پس از انقلاب 57 محفلی شد برای رخنهی مارکسیسم و کمونیسم و سویسالیسم، آنهم از نوع رادیکال و چریکی و آرمانشهرگرایانهای که هم در آزمون تاریخ دستاوردی جز ویرانی و جنایت به ارمغان نیاورده و هم در ایده و آرمانشهر خود توأم با استبداد و مردسالاری و تفکراتی برآمده از مسائل روانی است.
مشکل آنجاست که در علوماجتماعی هیچ نیروی فکری و جریان علمی وجود ندارد که کلیت ماجرا را روایت کند. از طرفی با مشتی اساتید نان به نرخ روز خور و مزدور و بیسواد مواجهیم که یا مسخ ایدئولوژی اسلامگرایی و عملهی استبدادند، و یا آنقدر از شرافت بهدورند که اگر چندر غاز سوادی داشته باشند به قیمتی ارزان در خدمت اهداف ایدئولوژیک استبداد قرارش میدهند. تفکر و بازاندیشی و کالبدشکافی تاریخ معاصر ایران همچنان در علوماجتماعی شکل نگرفته است. علوماجتماعی در ایران را میتوان علوم مارکسیستی یا کمونیستی تعبیر کرد. کافیست نگاهی به اساتید و دانشجویان دانشکدههای علوماجتماعی از تهران تا علامه و غیره بیاندازید. نگاهی به تحلیلها و تئوریها و مواضع فکری اساتید و دانشجویان دانشکدهها که چطور به شکلی واپسگرایانه هنوز در تباهی فکری نسل دهه ۴۰ و ۵۰ از حزب توده تا چریکهای فدایی خلق و مجاهدین و غیره غلت میزنند. گویی این نسلهای جدید تهماندههای آرمانشهرهای ناکام ماندهی تلاشهای مذبوحانهی پدارنشاناند در رسیدن به کمونیسم. گویی این جنس و سنخ از بچهها همان دگماتیسمهای کوچک مغزی هستند که ایران را به حال و روزی که امروز هست دراوردهاند. مارکسیسم و اسلامگرایی دو روی یک سکه، محتوایی بهشدت مشابه با صورتی متفاوت.
علوماجتماعی در ایران از تفکر نقاد و به دور از ایدئولوژی به شدت رنج میبرد. حاکمیت هیچگاه اجازهی رشد علوماجتماعی در ایران را نداد و سالهاست که کمر به نابودی آن بسته است و اکنون نیز چنین خبرها و مسائلی از پیامدهای ویرانی آن است. از جامعه انتظار چندانی نمیتوان داشت اما اینکه نخبگان یک کشور همچنان بدون تاریخ و نگاه نقادانه به گذشتهی خود در پی تکرار حماقتهای گذشتگان و اجداد خود باشند، اشتباهیست نابخشودنی که نسبت به آیندهی ایران ناامیدمان میکند. متأسفانه هنوز ناخودآگاه سیاسی و جمعی خودمان را کالبدشکافی نکردهایم و آنچه از سر گذراندهایم تبدیل به آگاهی نشده است؛ که اگر شده بود این نبود حال و روزمان...
✍️ #محمد_مختارپور
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
⚠️خاورمیانه 50 سال بعد
آیا تغییر اقلیم حیات خاورمیانه را به خطر میاندازد؟
#تجارت_فردا
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
آیا تغییر اقلیم حیات خاورمیانه را به خطر میاندازد؟
#تجارت_فردا
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
💢ایدئولوژی برای همه نوع پرسشی یک جواب حاضر و آماده در آستین دارد؛ بعید است بشود نصفه و نیمه به آن رو آورد و از طرفی هم روآوردن به آن عواقبی جدی برای زندگی انسان دارد. در زمانهای که قطعیتهای متافیزیکی و وجودی در وضعی بحرانی هستند و انسانها با آوارگی و بیگانگی دستوپنجه نرم میکنند و معنی دنیا کمکم در نظرشان رنگ میبازد، این ایدئولوژی قطعاً جذابیت افسون کنندهای پیدا میکند، چرا که به انسان آواره مأمنی را عرضه میکند که سهل و سریع و آسان به دست میآید: کافی است دل به آن بسپاری تا ناگهان همه چیز برایت روشن شود، زندگی معنای تازهای به خودش بگیرد، و همه رمز و رازها و پرسشهای بیپاسخ و اضطراب و تنهایی از میان برخیزد. البته این مأمن موقتیِ تقریبا مفت و مجانی، بهای گزافی هم دارد: بابتش باید از عقل و وجدان و مسئولیت شخصی دست کشید، چون یکی از جنبههای ضروری و اصلی این ایدئولوژی وانهادن عقل و وجدان خویش به مقام و مرجعی بالاتر است. اصل اساسی در اینجا این است که صاحب قدرت صاحب حقیقت هم هست.
قدرت بیقدرتان، واتسلاف هاول ترجمه احسان کیانیخواه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
قدرت بیقدرتان، واتسلاف هاول ترجمه احسان کیانیخواه
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃بنیان اصلی فکر پنجاهوهفتی
✍️مرتضی مردیها
از حدود دو قرن پیش که حوزۀ علمیۀ نجف (در شکل جدیدش) با ظهور نخبگانی چون شیخ مرتضی انصاری و آخوند خراسانی به راه افتاد، و از حدود یک قرن پیش که حوزۀ علمیۀ قم را شیخ عبدالکریم حایری یزدی تأسیس کرد و مشاهیری چون آیتالله حسین بروجردی در آن به تربیت عالمان دینی پرداختند، در میان دهها آیتالله صاحبرساله، حتی یک نفر هم معتقد به فعالیتهای انقلابی و برقراری حکومت نبود و نشد.
اقلیت جوان و میانسالی از این قوم که به این ایدهها رو کردند، بخش مهمی از عقاید و انگیزههای خود را از محافل روشنفکری چپگرا اخذ و اقتباس کرده بودند. چنانکه بزرگی از آنان از ماجرای دیدار خود با آلاحمد و خواندن کتاب غربزدگی خبر داد و دیگری در خطابههای خود از علی شریعتی، با عنوان «بهقول آن محقق بزرگ»، نقل قول میآورد. نیز اینان با محافلی چون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و حتی با گروههایی چون مجاهدین ارتباط داشتند.
مهمتر و کلیتر از اینموارد اینکه، اقلیت مزبور، اغلب، درسهای حوزه را خوانده و نخوانده از آن فاصله گرفته و با آموزههای انقلابی در سطح منطقه و حتی جهان و فکر و فضای سیاسی مسلط آن دوره انس گرفته و در فرایند تولید نوعی سوسیالیسم مساهمت میکردند؛ سوسیالیسمی که تلاش میشد از اسطورههای آیینی، زیر نامهای عدالتخواهی، ظلمستیزی، درافتادن با طاغوت و استکبار و نظایر اینها، پشتوانههایی برای آن دستوپا شود. بهعبارتی، کمتر کسی، ابتدا به ساکن، در ادبیات آیینی، به برابری و مبارزه و انقلاب و ... برخورده بود. عموماً، ابتدا در فرهنگ سیاسی مارکسیستی زمانه با این مفاهیم آشنا شده و سپس، بسا به دلایل تاکتیکی، به تطبیق آن با آیین رو کردند.
روحانیت سنتی علاقهای نداشت که دم و دستگاه مسجد و محراب و منبر خود را همچون یک شبکۀ سازمانی در اختیار اقلیت آخوند سیاسی (یا بهتعبیری، سیاسیِ ملبسشده) قرار دهد، که هر کدام دیگری را خارج از صراط مستقیم میدانست. ولی با گسترش ناگهانی عقاید انقلابی در میان مردم، خصوصاً جوانان، اینان پشتوانهای پیدا کردند و روحانیتِ سنتیِ نامعتقد به انقلاب و انقلابیگری را، تقریباً به زور، از مساجد بیرون راندند یا ساکت کردند و خود بر امور مسلط شدند. مساجد، مرکز انقلاب نبود، به وسیله جوانان انقلابی و اقلیت کوچک طلاب سیاسی تسخیر شد. بخش مهمی از روحانیت سنتی، حتی پس از ۵۷ هم با آن چندان از در آشتی درنیامد و کموبیش حاشیهنشین شد، ولی بخشی هم این روایت جدید از آیین را همچون یک واقعیت پذیرفت و حتی کوشید از نمد آن کلاهی هم برای سر خود بسازد.
اشتباه نکنید درپی تکرار آن توضیح نیستم که دو روایت از آیین هست، یکی بد و دیگری خوب. مطلقاً. آیین هرچه بود، بود؛ اما نسبتی با انقلابيگری، تشکیل حکومت، ضدیت با امپریالیسم، و وحدت با روسیه و چین نداشت.
شیخ مرتضی انصاری ولایت سیاسی را انکار کرد. آخوند خراسانی وجود فقها در مجلس شورا را پذیرفت، ولی دادن حق وتو به آنان را ناروا دانست. سید ابوالحسن اصفهانی (رییس حوزۀ نجف) دستور داد نواب صفوی را از عراق سوار ماشین کرده و در مرز ایران پیاده کنند. شیخ عبدالکریم حائری در خصوص رفتار تند رضاشاه در قم (در برخورد با یک معمم) فتوا داد حرام است کسی کلمهای راجع به آن صحبت کند. سید حسین بروجردی امر کرد نواب و یارانش را به زخم چوب از فیضیه بیرون انداختند، و با دربار ارتباطی مسالمتآمیز داشت. سید ابوالقاسم خویی (مرجع شیعه) برای شاه انگشتر متبرک فرستاد. با توجه به اینموارد، به گمانم سخت نیست پذیرفتن این که از چنین نهادی، انقلاب و حکومت آیینی بیرون نمیآمد.
مهدی بازرگان پس از برکناری گفت که چهل سال ما اسبی را زین کردیم ولی فلان و فلان نرسيده، پریدند روی آن و تاختند. راست میگفت؛ الا اینکه زین و یراق کردن آن اسب، کمتر بر عهدۀ معتدلانی چون او بود. زینکننده اصلی چپهایی بودند که دایم او را از جهت بهقدر کافی انقلابی نبودن طعن و لعن میکردند؛ از جمله دانشجویان چپ مذهبی، که برای جلو زدن در چپیّت، از چپهای لامذهب، سفارت امریکا را اشغال کردند.
مهمترین دانشگاه فنی ایران به نام یک چریک چپگرای مذهبی است. در تهران دو اتوبان به نام نواب صفوی و فداییان اسلام وجود دارد و حتی خیابانهایی به نام پاتریس لومومبا (مبارز چپگرای افریقایی) و سیمون بولیوار (انقلابی ضداستعمار امریکای جنوبی) وجود دارد، ولی خیابانی به نام هیچیک از مراجع بزرگ شیعی که گفتیم در تهران نیست.
این موارد گویای چیزی در خصوص ماهیت اصالتاً چپ ۵۷ نیست؟
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️مرتضی مردیها
از حدود دو قرن پیش که حوزۀ علمیۀ نجف (در شکل جدیدش) با ظهور نخبگانی چون شیخ مرتضی انصاری و آخوند خراسانی به راه افتاد، و از حدود یک قرن پیش که حوزۀ علمیۀ قم را شیخ عبدالکریم حایری یزدی تأسیس کرد و مشاهیری چون آیتالله حسین بروجردی در آن به تربیت عالمان دینی پرداختند، در میان دهها آیتالله صاحبرساله، حتی یک نفر هم معتقد به فعالیتهای انقلابی و برقراری حکومت نبود و نشد.
اقلیت جوان و میانسالی از این قوم که به این ایدهها رو کردند، بخش مهمی از عقاید و انگیزههای خود را از محافل روشنفکری چپگرا اخذ و اقتباس کرده بودند. چنانکه بزرگی از آنان از ماجرای دیدار خود با آلاحمد و خواندن کتاب غربزدگی خبر داد و دیگری در خطابههای خود از علی شریعتی، با عنوان «بهقول آن محقق بزرگ»، نقل قول میآورد. نیز اینان با محافلی چون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و حتی با گروههایی چون مجاهدین ارتباط داشتند.
مهمتر و کلیتر از اینموارد اینکه، اقلیت مزبور، اغلب، درسهای حوزه را خوانده و نخوانده از آن فاصله گرفته و با آموزههای انقلابی در سطح منطقه و حتی جهان و فکر و فضای سیاسی مسلط آن دوره انس گرفته و در فرایند تولید نوعی سوسیالیسم مساهمت میکردند؛ سوسیالیسمی که تلاش میشد از اسطورههای آیینی، زیر نامهای عدالتخواهی، ظلمستیزی، درافتادن با طاغوت و استکبار و نظایر اینها، پشتوانههایی برای آن دستوپا شود. بهعبارتی، کمتر کسی، ابتدا به ساکن، در ادبیات آیینی، به برابری و مبارزه و انقلاب و ... برخورده بود. عموماً، ابتدا در فرهنگ سیاسی مارکسیستی زمانه با این مفاهیم آشنا شده و سپس، بسا به دلایل تاکتیکی، به تطبیق آن با آیین رو کردند.
روحانیت سنتی علاقهای نداشت که دم و دستگاه مسجد و محراب و منبر خود را همچون یک شبکۀ سازمانی در اختیار اقلیت آخوند سیاسی (یا بهتعبیری، سیاسیِ ملبسشده) قرار دهد، که هر کدام دیگری را خارج از صراط مستقیم میدانست. ولی با گسترش ناگهانی عقاید انقلابی در میان مردم، خصوصاً جوانان، اینان پشتوانهای پیدا کردند و روحانیتِ سنتیِ نامعتقد به انقلاب و انقلابیگری را، تقریباً به زور، از مساجد بیرون راندند یا ساکت کردند و خود بر امور مسلط شدند. مساجد، مرکز انقلاب نبود، به وسیله جوانان انقلابی و اقلیت کوچک طلاب سیاسی تسخیر شد. بخش مهمی از روحانیت سنتی، حتی پس از ۵۷ هم با آن چندان از در آشتی درنیامد و کموبیش حاشیهنشین شد، ولی بخشی هم این روایت جدید از آیین را همچون یک واقعیت پذیرفت و حتی کوشید از نمد آن کلاهی هم برای سر خود بسازد.
اشتباه نکنید درپی تکرار آن توضیح نیستم که دو روایت از آیین هست، یکی بد و دیگری خوب. مطلقاً. آیین هرچه بود، بود؛ اما نسبتی با انقلابيگری، تشکیل حکومت، ضدیت با امپریالیسم، و وحدت با روسیه و چین نداشت.
شیخ مرتضی انصاری ولایت سیاسی را انکار کرد. آخوند خراسانی وجود فقها در مجلس شورا را پذیرفت، ولی دادن حق وتو به آنان را ناروا دانست. سید ابوالحسن اصفهانی (رییس حوزۀ نجف) دستور داد نواب صفوی را از عراق سوار ماشین کرده و در مرز ایران پیاده کنند. شیخ عبدالکریم حائری در خصوص رفتار تند رضاشاه در قم (در برخورد با یک معمم) فتوا داد حرام است کسی کلمهای راجع به آن صحبت کند. سید حسین بروجردی امر کرد نواب و یارانش را به زخم چوب از فیضیه بیرون انداختند، و با دربار ارتباطی مسالمتآمیز داشت. سید ابوالقاسم خویی (مرجع شیعه) برای شاه انگشتر متبرک فرستاد. با توجه به اینموارد، به گمانم سخت نیست پذیرفتن این که از چنین نهادی، انقلاب و حکومت آیینی بیرون نمیآمد.
مهدی بازرگان پس از برکناری گفت که چهل سال ما اسبی را زین کردیم ولی فلان و فلان نرسيده، پریدند روی آن و تاختند. راست میگفت؛ الا اینکه زین و یراق کردن آن اسب، کمتر بر عهدۀ معتدلانی چون او بود. زینکننده اصلی چپهایی بودند که دایم او را از جهت بهقدر کافی انقلابی نبودن طعن و لعن میکردند؛ از جمله دانشجویان چپ مذهبی، که برای جلو زدن در چپیّت، از چپهای لامذهب، سفارت امریکا را اشغال کردند.
مهمترین دانشگاه فنی ایران به نام یک چریک چپگرای مذهبی است. در تهران دو اتوبان به نام نواب صفوی و فداییان اسلام وجود دارد و حتی خیابانهایی به نام پاتریس لومومبا (مبارز چپگرای افریقایی) و سیمون بولیوار (انقلابی ضداستعمار امریکای جنوبی) وجود دارد، ولی خیابانی به نام هیچیک از مراجع بزرگ شیعی که گفتیم در تهران نیست.
این موارد گویای چیزی در خصوص ماهیت اصالتاً چپ ۵۷ نیست؟
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
بیستسال بعد از رسیدن جایزهی صلح نوبل به شیرین عبادی، این جایزه به نرگس محمدی رسیده است. ما در فاصلهی جایزهی صلح آن سال تا جایزهی امروز، در فاصلهی شیرین عبادی تا نرگس محمدی، آدمهای دیگری شدهایم. رویاپردازان بالغتری که در نبردی هر روزه خیالِ صلح میبافند. جایزهها البته به قدر فاجعههای ما، پرشُمار نیستند. جایزهها به قدر مرگها و جوانمرگیهای ما نیستند. به قدر رنجها و طاقتهای ما. که اگر بودند هر زن ایرانی برای دوام آوردناش، سزاوار جایزهای بود. آنهم در سالی که ابتدا و انتهایش دارد با تصویرِ دو دخترِ به کما رفته، روی هم تامیخورد.
«جایزه» اما مگر چکار می کند؟ جایزه قرار نیست کاری بکند جز بلندتر کردن طنین صدای کسی که بیوقفه ایستادگی کرده است. جز گذاشتن تشدید بر فیگوری که سراپا یقین بوده و آن یقینِ طولانی را زیسته است. جایزه فقط میتواند نگاه را برای لحظه/مدتی متوقف کند. آنطور که ما امروز بر نام نرگس محمدی متوقف شدیم. او که در نامهای از زندان گفته بود: «من هیچ سرِ آشتی ندارم»
✍️ #سعیده_کشاورزی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
«جایزه» اما مگر چکار می کند؟ جایزه قرار نیست کاری بکند جز بلندتر کردن طنین صدای کسی که بیوقفه ایستادگی کرده است. جز گذاشتن تشدید بر فیگوری که سراپا یقین بوده و آن یقینِ طولانی را زیسته است. جایزه فقط میتواند نگاه را برای لحظه/مدتی متوقف کند. آنطور که ما امروز بر نام نرگس محمدی متوقف شدیم. او که در نامهای از زندان گفته بود: «من هیچ سرِ آشتی ندارم»
✍️ #سعیده_کشاورزی
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 دنیای جنونآمیز!
✍️ احمد زیدآبادی
هیچ آدم عاقلی بازی تمام نشده را جشن نمیگیرد.
بازی بین حماس و اسرائیل تازه آغاز شده است و یک ضربۀ تحقیرآمیز اولیه به معنای بُرد بازی نیست.
📌به نظرم اسرائیلیها از وایرال شدن صحنههای اسارت غیرنظامیان خود مثل اسارت پیرزن کهنسال یهودی به دست شبه نظامیان حماس کاملاً استقبال میکنند تا در روزهای آینده که شماری از زنان و کودکان و دیگر غیرنظامیان فلسطینی در نوار غزه کشته و زخمی شدند، حساسیت چندانی ایجاد نکند.
📌ما با دنیایی جنونآمیز روبروییم! این جنون جایی برای انسانیت باقی نگذاشته است. در ادبیات حامیان اسرائیل و همینطور حماس در فضای مجازی سیر کنید تا معنی و مصداق واقعی جنون را دریابید!
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ احمد زیدآبادی
هیچ آدم عاقلی بازی تمام نشده را جشن نمیگیرد.
بازی بین حماس و اسرائیل تازه آغاز شده است و یک ضربۀ تحقیرآمیز اولیه به معنای بُرد بازی نیست.
📌به نظرم اسرائیلیها از وایرال شدن صحنههای اسارت غیرنظامیان خود مثل اسارت پیرزن کهنسال یهودی به دست شبه نظامیان حماس کاملاً استقبال میکنند تا در روزهای آینده که شماری از زنان و کودکان و دیگر غیرنظامیان فلسطینی در نوار غزه کشته و زخمی شدند، حساسیت چندانی ایجاد نکند.
📌ما با دنیایی جنونآمیز روبروییم! این جنون جایی برای انسانیت باقی نگذاشته است. در ادبیات حامیان اسرائیل و همینطور حماس در فضای مجازی سیر کنید تا معنی و مصداق واقعی جنون را دریابید!
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃جنگ به ایران نخواهد رسید
✍ #یدالله_کریمی_پور
فضای مجازی پر شده از احتمال کشیده شدن دامنه نبرد کم شدت حماس_اسرائیل (اشغالگر)به ایران؛ سهل است که برخی مفسرین چنین رخدادی را حتمی الوقوع پنداشته اند. از جمله بنگرید به یادداشت امروز ژئوپلیتیسین توماس فریدمن، سر ستون نویس نیویورک تایمز مبنی بر کشیده شدن جنگ به ایران و لبنان. ولی این گونه تفسیرها سست و کم پایه و به دور از شاخص های ژئوپولیتیک اند. چرا؟
۱- سر هشت پا
لاییر لاپید نخست وزیر پیشین دولت اسرائیل، در جهت توجیه کارآمدی استراتژی هزار خنجر برای تضعیف جمهوری اسلامی، باورمند بود که حکومت کنونی چیره بر ایران، بسان هشت پایی است که در همه خاورمیانه گسترده شده است. وی بهترین راهبرد رویارویی با آن را هدف قرار دادن سر می دانست و نه پاها. آن هم نه از راه رویارویی مستقیم و آشکار، بلکه با شیوه تلاشی از درون و درگیر سازی قوایش در فضای خارج نزدیک. مانند درگیری با همسایگان. با وجود بالا بودن احتمال تشکیل دولتی ائتلافی در اسرائیل، با مشارکت بنی گانتز و لاپید، احتمال جنگ مستقیم با جمهوری اسلامی ایران، بسیار پایین تر از تفسیرات کج و کوله است. به ویژه این که واشنگتن و تل آویو بر کارآمدی استراتژی هزار خنجر همداستانند؛
۲- جنگ عمومی
در صورت برپایی جنگ مستقیم با جمهوری اسلامی، احتمال گسترش آن به همه کشورهای حوزه خلیج فارس، بیش از ۹۹٪ است. چنین راهبردی به معنای برپایی جنگی عمومی در خاورمیانه خواهد بود که احدی از ملت ها، جز روسیه با آن موافق نیست؛
۳-جبر جغرافیایی
اسرائیل(اشغالگر) با داشتن کدام مرز مشترک با ایران وارد نبرد مستقیم شود؟ در کدام اثر کلاسیک نظامی و ماخذ اصلی ژئواستراتژی، حمله هوایی جنگ خوانده شده است؟ مگر بین ایران و اسرائیل سه کشور سوریه،اردن، عراق، حائل نیستند، اسرائیل چگونه قوای خود را بیش از ۱۸۶۳(از حیفا تا مرز مهران) کیلومتر از سه کشور عبور دهد؟
۴-صلح برباد رفته
با تکوین جنگ اسراییل علیه جمهوریاسلامی، دیگر حتی ته مانده ای از پیمان صلح ابراهیم باقی نخواهد ماند. آیا اسراییل حاضر به پرداختن چنین بهایی است؟
۵- جنگی تمام عیار
آشکار است که چنین جنگی تمام عیار خواهد بود؛ یعنی بهره گیری از همه ابزارهای در دسترس برای دستیابی به پیروزی و وادار نمودن دشمن به تسلیم. آیا جهان آماده برپایی جنگی هسته ای است؟
۶- جنگی روس دوست
برپایی چنین جنگی، تمام و کمال آرزوی روسیه برای زدایش تمرکز از جبهه اوکراین است. آیا استراتژیستهای ناتو تا این اندازه سبک مغز شده اند؟
۷- پاهای قوی
حتی چنان چه تعبیر لاییر لاپید در مورد پا بودن دوستان منطقه ای جمهوریاسلامی، در برابر سر بودن تهران، درست باشد، بعید نیست پاها توانمندتر باشند. به گمانم قدرت موشکی حزب الله کمتر از جمهوری اسلامی نیست. آیا اسراییل آماده مشارکت در جنگی با چهار جبهه خواهد بود؟ آیا لبنانی ها اجازه ورود به چنین جنگی به حزب الله خواهند داد؟
خوب است کسانی مانند توماس فریدمن، که اتفاقا دسترسی همه جانبه ای به اطلاعات راهبردی دارند، کمی به آموخته های پیشین جغرافیایی خود بها داده و در باره پیشن بینی کشیده شدن دامنه جنگ به ایران، بر ادبیات ژئواستراتژیک بیشتر تامل میکردند. به گمانم جهان در برابر این سناریوی روسیه خواسته، راه خردمندی برخواهد گزید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍ #یدالله_کریمی_پور
فضای مجازی پر شده از احتمال کشیده شدن دامنه نبرد کم شدت حماس_اسرائیل (اشغالگر)به ایران؛ سهل است که برخی مفسرین چنین رخدادی را حتمی الوقوع پنداشته اند. از جمله بنگرید به یادداشت امروز ژئوپلیتیسین توماس فریدمن، سر ستون نویس نیویورک تایمز مبنی بر کشیده شدن جنگ به ایران و لبنان. ولی این گونه تفسیرها سست و کم پایه و به دور از شاخص های ژئوپولیتیک اند. چرا؟
۱- سر هشت پا
لاییر لاپید نخست وزیر پیشین دولت اسرائیل، در جهت توجیه کارآمدی استراتژی هزار خنجر برای تضعیف جمهوری اسلامی، باورمند بود که حکومت کنونی چیره بر ایران، بسان هشت پایی است که در همه خاورمیانه گسترده شده است. وی بهترین راهبرد رویارویی با آن را هدف قرار دادن سر می دانست و نه پاها. آن هم نه از راه رویارویی مستقیم و آشکار، بلکه با شیوه تلاشی از درون و درگیر سازی قوایش در فضای خارج نزدیک. مانند درگیری با همسایگان. با وجود بالا بودن احتمال تشکیل دولتی ائتلافی در اسرائیل، با مشارکت بنی گانتز و لاپید، احتمال جنگ مستقیم با جمهوری اسلامی ایران، بسیار پایین تر از تفسیرات کج و کوله است. به ویژه این که واشنگتن و تل آویو بر کارآمدی استراتژی هزار خنجر همداستانند؛
۲- جنگ عمومی
در صورت برپایی جنگ مستقیم با جمهوری اسلامی، احتمال گسترش آن به همه کشورهای حوزه خلیج فارس، بیش از ۹۹٪ است. چنین راهبردی به معنای برپایی جنگی عمومی در خاورمیانه خواهد بود که احدی از ملت ها، جز روسیه با آن موافق نیست؛
۳-جبر جغرافیایی
اسرائیل(اشغالگر) با داشتن کدام مرز مشترک با ایران وارد نبرد مستقیم شود؟ در کدام اثر کلاسیک نظامی و ماخذ اصلی ژئواستراتژی، حمله هوایی جنگ خوانده شده است؟ مگر بین ایران و اسرائیل سه کشور سوریه،اردن، عراق، حائل نیستند، اسرائیل چگونه قوای خود را بیش از ۱۸۶۳(از حیفا تا مرز مهران) کیلومتر از سه کشور عبور دهد؟
۴-صلح برباد رفته
با تکوین جنگ اسراییل علیه جمهوریاسلامی، دیگر حتی ته مانده ای از پیمان صلح ابراهیم باقی نخواهد ماند. آیا اسراییل حاضر به پرداختن چنین بهایی است؟
۵- جنگی تمام عیار
آشکار است که چنین جنگی تمام عیار خواهد بود؛ یعنی بهره گیری از همه ابزارهای در دسترس برای دستیابی به پیروزی و وادار نمودن دشمن به تسلیم. آیا جهان آماده برپایی جنگی هسته ای است؟
۶- جنگی روس دوست
برپایی چنین جنگی، تمام و کمال آرزوی روسیه برای زدایش تمرکز از جبهه اوکراین است. آیا استراتژیستهای ناتو تا این اندازه سبک مغز شده اند؟
۷- پاهای قوی
حتی چنان چه تعبیر لاییر لاپید در مورد پا بودن دوستان منطقه ای جمهوریاسلامی، در برابر سر بودن تهران، درست باشد، بعید نیست پاها توانمندتر باشند. به گمانم قدرت موشکی حزب الله کمتر از جمهوری اسلامی نیست. آیا اسراییل آماده مشارکت در جنگی با چهار جبهه خواهد بود؟ آیا لبنانی ها اجازه ورود به چنین جنگی به حزب الله خواهند داد؟
خوب است کسانی مانند توماس فریدمن، که اتفاقا دسترسی همه جانبه ای به اطلاعات راهبردی دارند، کمی به آموخته های پیشین جغرافیایی خود بها داده و در باره پیشن بینی کشیده شدن دامنه جنگ به ایران، بر ادبیات ژئواستراتژیک بیشتر تامل میکردند. به گمانم جهان در برابر این سناریوی روسیه خواسته، راه خردمندی برخواهد گزید.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔴نوار غزه منطقهای است به درازای ۴۱ کیلومتر و پنهای ۱۰ کیلومتر که توسط اسرائیل، مصر و دریای مدیترانه احاطه شده است.
جمعیت این باریکه حدود دو میلیون و۳۰۰ هزار نفر است و یکی از بیشترین تراکمهای جمعیتی در دنیا را دارد.
این منطقه در اشغال مصر بود ولی در جنگ سال ۱۹۶۷ اسرائیل آن را تصرف کرد و سپس در سال ۲۰۰۵ نیروها و ۷۰۰۰ ساکن اسرائیلی را از آنجا خارج کرد. این منطقه هم اکنون تحت کنترل گروه شبه نظامی فلسطینی حماس است.
از آن زمان اسرائیل و مصر تردد کالا و مردم به داخل و بیرون غزه را به دلیل ملاحظات امنیتی محدود کردهاند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
جمعیت این باریکه حدود دو میلیون و۳۰۰ هزار نفر است و یکی از بیشترین تراکمهای جمعیتی در دنیا را دارد.
این منطقه در اشغال مصر بود ولی در جنگ سال ۱۹۶۷ اسرائیل آن را تصرف کرد و سپس در سال ۲۰۰۵ نیروها و ۷۰۰۰ ساکن اسرائیلی را از آنجا خارج کرد. این منطقه هم اکنون تحت کنترل گروه شبه نظامی فلسطینی حماس است.
از آن زمان اسرائیل و مصر تردد کالا و مردم به داخل و بیرون غزه را به دلیل ملاحظات امنیتی محدود کردهاند.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 جنگ اسرائیل و حماس (سه سناریو)
✍️#صلاحالدین_خدیو
محاصرەی کامل غزه، قطع آب، برق، گاز و تلفن و بمباران های هوایی بی سابقه فقط ناشی از خشمی احساسی نیست.
یک ژنرال ارتش اسرائیل گفته آنچه رخ داده ترکیبی از پرل هاربر و یازده سپتامبر است.
ایالات متحده در هر دو مورد وارد جنگ تمام عیار با ژاپن و طالبان و القاعده شد.
اسرائیل هم برای نخستین بار در نیم قرن اخیر وضعیت جنگی اعلام کرده و به حماس اعلام جنگ داده است.
تل آویو در جنگ جاری با یک معادلەی چند مجهولی مواجه است و برای در پیش گرفتن یک استراتژی مشخص، محذوراتی جدی دارد.
هدف اصلی آنها تضعیف جدی و بازگشت ناپذیر توان نظامی حماس در حدی است که کنترل غزه را از دست بدهد و دولت دوفاکتوی آن سرنگون شود.
تحقق این سناریو مستلزم ورود به نوار غزه و تصرف آنست، امری که در جنگ های گذشته اسرائیل از انجام آن خودداری کرده است.
1. اما اگر این جنگ بە سیاق درگیری های گذشته مختومه شود، اسرائیل علیرغم تفوق نظامی بی چون و چرایش در مقام بازندەی بزرگ قرار می گیرد.
باخت اسرائیل به دلایل زیر خواهد بود:
▪️این جنگ تا همین حالا پرتلفات ترین نبرد تاریخ اسرائیل بوده است. اسرائیل در جنگ های گذشته با کسب دستاوردهای ارضی و منهزم کردن ارتش های عربی، صحنەی نهایی را ترسیم می کرد.
▪️بلافاصله پس از آتش بس تل آویو باید وارد مذاکرات طولانی و نفس گیر تبادل اسرا با حماس شود.
تل آویو در گذشته در قبال یک اسیر، هزار فلسطینی را آزاد کرده است. اکنون که تعداد اسیران بیشتر از صد نفر است، معادلەی یاد شده هم تغییر می کند.
حماس از حالا گفته که بخشی از این اسیران در قبال آزادی تمام زندانیان فلسطینی که حدود شش هزار نفرند، آزاد می شوند.
بقیه احتمالا برای چانه زنی در موضوعات دیگر نظیر کاهش محاصرەی غزه و یا امتیازاتی در اماکن مقدس قدس و ...استفاده می شوند.
▪️در صورت آتش بس بدون خلع سلاح حماس، اسرائیل همان کشور قبل از شش اکتبر نخواهد بود. بخش اعظم ابهت نطامی و اطلاعاتی آن نابود می شود و بعد روانی ظرفیت بازدارندگی آن کاهش می یابد.
2. سناریوی دوم این است که اسرائیل وارد غزه شده و درگیر یک جنگ فرسایشی چند ماهه گردد.
این سناریو مخاطرات و چالش های خاص خود را داراست.
حماس در سراسر غزه تونل و کمین گاه دارد و زیر زمین غزه را به یک پادگان تبدیل کرده است.
احتمالا از شهروندان و نظامیان اسیر اسرائیلی هم به عنوان سپر انسانی استفاده خواهد کرد.
یک جنگ فرسایشی چند ماهەی پرتلفات از توان جغرافیایی، سرزمینی و استراتژیک سرزمین کوچک اسرائیل بیرون است.
تل آویو جنگ های گذشته را در چند روز و حداکثر یکی دو هفته برده است.
جنگ برای تسخیر غزه مانند نبرد بازپس گیری رقه و موصل از داعش که ماه ها طول کشید، خونین و پرتلفات خواهد بود و به ویرانی گستردەی شهر می انجامد.
سیل عظیم آوارگان هم چالشی جدی علیه مصر، اسرائیل و حتی کشورهای اروپایی خواهد شد.
نکتەی مهم دیگر این است که طرف هایی که حماس را برای این حمله تشویق کردەاند، نمی توانند با بی تفاوتی نظارەگر نابودی و یا تضعیف جدی آن باشند.
به طور مشخص ایران برای بالا بردن سطح تنش با اسرائیل و باز کردن جبهەهای جدید نظیر جنوب لبنان تحت فشار قرار خواهد گرفت.
در این صورت احتمال گسترش جنگ و تبدیل آن به نوعی رویارویی مستقیم میان ایران و اسرائیل دور از ذهن نخواهد بود.
چین و روسیه هم که از درگیری غرب در بحران مشتعل خاورمیانه سود می برند، نفعی در تسویەی نهایی حماس نخواهند داشت.
به همین طریق آمریکا و کشورهای حامی اوکراین هم هوادار یک درگیری طولانی در خاورمیانه به بهای قسر در رفتن روسیه از باتلاق اوکراین نیستند.
چالش های فوق الذکر راه را برای گمانەزنی درببرەی سناریوی سوم باز می کند.
3. می توان تصور کرد که در روزها یا هفتەهای آینده با ابتکار عمل قطر یا ترکیه، حماس تعدادی از گروگان های زن و کودک را آزاد خواهد کرد. اسرائیل هم با آزادی زندانیان زن فلسطینی و کاهش بمباران ها به آن پاسخ خواهد داد.
در مرحلەی بعد ممکن است با حضور نیرویی حافظ صلح و شروطی چون لغو محاصرەی غزە تشکیلات پلیس را حفظ و سلاح های سنگین و نیمه سنگین را واگذار نماید.
در این صورت وضعیتی مشابه کرانەی باختری پیش می آید و راه برای گام های بعدی در مسیر وحدت جناح های فلسطینی و احیای گفتگوهای صلح باز می شود.
تحقق هر یک از این سناریوها، منوط به تحولات میدانی و پیش آمدهای سیاسی در منطقه و رویدادهای ریز و درشت بسیار است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️#صلاحالدین_خدیو
محاصرەی کامل غزه، قطع آب، برق، گاز و تلفن و بمباران های هوایی بی سابقه فقط ناشی از خشمی احساسی نیست.
یک ژنرال ارتش اسرائیل گفته آنچه رخ داده ترکیبی از پرل هاربر و یازده سپتامبر است.
ایالات متحده در هر دو مورد وارد جنگ تمام عیار با ژاپن و طالبان و القاعده شد.
اسرائیل هم برای نخستین بار در نیم قرن اخیر وضعیت جنگی اعلام کرده و به حماس اعلام جنگ داده است.
تل آویو در جنگ جاری با یک معادلەی چند مجهولی مواجه است و برای در پیش گرفتن یک استراتژی مشخص، محذوراتی جدی دارد.
هدف اصلی آنها تضعیف جدی و بازگشت ناپذیر توان نظامی حماس در حدی است که کنترل غزه را از دست بدهد و دولت دوفاکتوی آن سرنگون شود.
تحقق این سناریو مستلزم ورود به نوار غزه و تصرف آنست، امری که در جنگ های گذشته اسرائیل از انجام آن خودداری کرده است.
1. اما اگر این جنگ بە سیاق درگیری های گذشته مختومه شود، اسرائیل علیرغم تفوق نظامی بی چون و چرایش در مقام بازندەی بزرگ قرار می گیرد.
باخت اسرائیل به دلایل زیر خواهد بود:
▪️این جنگ تا همین حالا پرتلفات ترین نبرد تاریخ اسرائیل بوده است. اسرائیل در جنگ های گذشته با کسب دستاوردهای ارضی و منهزم کردن ارتش های عربی، صحنەی نهایی را ترسیم می کرد.
▪️بلافاصله پس از آتش بس تل آویو باید وارد مذاکرات طولانی و نفس گیر تبادل اسرا با حماس شود.
تل آویو در گذشته در قبال یک اسیر، هزار فلسطینی را آزاد کرده است. اکنون که تعداد اسیران بیشتر از صد نفر است، معادلەی یاد شده هم تغییر می کند.
حماس از حالا گفته که بخشی از این اسیران در قبال آزادی تمام زندانیان فلسطینی که حدود شش هزار نفرند، آزاد می شوند.
بقیه احتمالا برای چانه زنی در موضوعات دیگر نظیر کاهش محاصرەی غزه و یا امتیازاتی در اماکن مقدس قدس و ...استفاده می شوند.
▪️در صورت آتش بس بدون خلع سلاح حماس، اسرائیل همان کشور قبل از شش اکتبر نخواهد بود. بخش اعظم ابهت نطامی و اطلاعاتی آن نابود می شود و بعد روانی ظرفیت بازدارندگی آن کاهش می یابد.
2. سناریوی دوم این است که اسرائیل وارد غزه شده و درگیر یک جنگ فرسایشی چند ماهه گردد.
این سناریو مخاطرات و چالش های خاص خود را داراست.
حماس در سراسر غزه تونل و کمین گاه دارد و زیر زمین غزه را به یک پادگان تبدیل کرده است.
احتمالا از شهروندان و نظامیان اسیر اسرائیلی هم به عنوان سپر انسانی استفاده خواهد کرد.
یک جنگ فرسایشی چند ماهەی پرتلفات از توان جغرافیایی، سرزمینی و استراتژیک سرزمین کوچک اسرائیل بیرون است.
تل آویو جنگ های گذشته را در چند روز و حداکثر یکی دو هفته برده است.
جنگ برای تسخیر غزه مانند نبرد بازپس گیری رقه و موصل از داعش که ماه ها طول کشید، خونین و پرتلفات خواهد بود و به ویرانی گستردەی شهر می انجامد.
سیل عظیم آوارگان هم چالشی جدی علیه مصر، اسرائیل و حتی کشورهای اروپایی خواهد شد.
نکتەی مهم دیگر این است که طرف هایی که حماس را برای این حمله تشویق کردەاند، نمی توانند با بی تفاوتی نظارەگر نابودی و یا تضعیف جدی آن باشند.
به طور مشخص ایران برای بالا بردن سطح تنش با اسرائیل و باز کردن جبهەهای جدید نظیر جنوب لبنان تحت فشار قرار خواهد گرفت.
در این صورت احتمال گسترش جنگ و تبدیل آن به نوعی رویارویی مستقیم میان ایران و اسرائیل دور از ذهن نخواهد بود.
چین و روسیه هم که از درگیری غرب در بحران مشتعل خاورمیانه سود می برند، نفعی در تسویەی نهایی حماس نخواهند داشت.
به همین طریق آمریکا و کشورهای حامی اوکراین هم هوادار یک درگیری طولانی در خاورمیانه به بهای قسر در رفتن روسیه از باتلاق اوکراین نیستند.
چالش های فوق الذکر راه را برای گمانەزنی درببرەی سناریوی سوم باز می کند.
3. می توان تصور کرد که در روزها یا هفتەهای آینده با ابتکار عمل قطر یا ترکیه، حماس تعدادی از گروگان های زن و کودک را آزاد خواهد کرد. اسرائیل هم با آزادی زندانیان زن فلسطینی و کاهش بمباران ها به آن پاسخ خواهد داد.
در مرحلەی بعد ممکن است با حضور نیرویی حافظ صلح و شروطی چون لغو محاصرەی غزە تشکیلات پلیس را حفظ و سلاح های سنگین و نیمه سنگین را واگذار نماید.
در این صورت وضعیتی مشابه کرانەی باختری پیش می آید و راه برای گام های بعدی در مسیر وحدت جناح های فلسطینی و احیای گفتگوهای صلح باز می شود.
تحقق هر یک از این سناریوها، منوط به تحولات میدانی و پیش آمدهای سیاسی در منطقه و رویدادهای ریز و درشت بسیار است.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
یهو خراب میشی مثل یک ساختمون، مثل یه عمارت که رو لجن بنا شده باشه. صدای خرابشدن خودتو میشنفی.
| #احمد_محمود |
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
| #احمد_محمود |
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 آیا پیام دقیق به ما رسیده است؟
✍️ #احسام_سلطانی
شاید یکی از مهمترین جملات در این چند دهه همان جملهی معروف گلشیری در مراسم خاکسپاری محمد مختاری باشد:
«پیام دقیق به ما رسیده است؛ خفه میکنیم.»
این جمله با ما از خشونتی آشکار سخن میگوید، از خفه کردن دگراندیشان. در واقع این جمله هم وجه آشکار دارد و هم وجه پنهان. به عبارت دیگر، از طریق آن هم میتوان به وجود خشونتی آشکار پی برد و هم به خشونتی پنهان. آنچه بدیهی و آشکار است همان است که خود گلشیری بیان میکند: «خفه میکنیم.» اما آنچه در کلام گلشیری خود را پنهان کرده است (و چهبسا خود گلشیری هم از آن آگاه نبود) و بعد از گذشت این همه سال میتوان آن را آشکار کرد این است: انسانیتزدایی از انسانهای مخالف و تبدیل کردن آنها به «پیام»، پیامی برای ارسال به جامعه. حال میتوان این وجه پنهان را آشکار کرد که در اینجا با خشونتی مضاعف مواجه هستیم. در کلام گلشیری خودِ موضوع «خفه کردن» عین پیام است اما خود انسانها نه. یعنی او هنوز به این امر پی نبرده است که در وهلهی نخست هدف این است: تبدیل هر انسانی به یک پیام عمومی و بعد خفه کردن.
اینها دو جور خشونتاند و هدف نخست به مراتب دهشتناکتر از دومی است. محروم کردن انسانها از انسان بودن بیش از مرگ، کشنده است.
در اینجا چیزی جز کارآیی، کارآمدی و در یک کلام کارکرد پیام اهمیت ندارد؛ اینکه پیام ارسال شده تا چه اندازه میتواند به حفظ نظم موجود کمک کند و مفید واقع شود.
گلشیری پیام اصلی را در جملهاش اینگونه بیان میکند: «خفه میکنیم.» اما آیا واقعاً پیام نهایی همین است؟
آنچه امروز ما میتوانیم بفهمیم این است که پیش از دریافت این پیام، پیام دیگری هم برای ما ارسال شده است و آن این است:
«تو» هیچ نیستی جز همان پیام و تنها کارآمدی و کارآیی تو به مثابه پیام اهمیت دارد و نه چیز دیگری.
این دو جور خفگی است. خفگی مضاعف است و گلشیری فقط خفگی نوع دوم را میبیند و حال وقت آن رسیده است که آن خفگی اول را هم ببینیم که تهدیدی برای همهی انسانهاست، محروم شدن از انسان بودن است و در مرحلهی بعد محروم شدن از نفس کشیدن.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
✍️ #احسام_سلطانی
شاید یکی از مهمترین جملات در این چند دهه همان جملهی معروف گلشیری در مراسم خاکسپاری محمد مختاری باشد:
«پیام دقیق به ما رسیده است؛ خفه میکنیم.»
این جمله با ما از خشونتی آشکار سخن میگوید، از خفه کردن دگراندیشان. در واقع این جمله هم وجه آشکار دارد و هم وجه پنهان. به عبارت دیگر، از طریق آن هم میتوان به وجود خشونتی آشکار پی برد و هم به خشونتی پنهان. آنچه بدیهی و آشکار است همان است که خود گلشیری بیان میکند: «خفه میکنیم.» اما آنچه در کلام گلشیری خود را پنهان کرده است (و چهبسا خود گلشیری هم از آن آگاه نبود) و بعد از گذشت این همه سال میتوان آن را آشکار کرد این است: انسانیتزدایی از انسانهای مخالف و تبدیل کردن آنها به «پیام»، پیامی برای ارسال به جامعه. حال میتوان این وجه پنهان را آشکار کرد که در اینجا با خشونتی مضاعف مواجه هستیم. در کلام گلشیری خودِ موضوع «خفه کردن» عین پیام است اما خود انسانها نه. یعنی او هنوز به این امر پی نبرده است که در وهلهی نخست هدف این است: تبدیل هر انسانی به یک پیام عمومی و بعد خفه کردن.
اینها دو جور خشونتاند و هدف نخست به مراتب دهشتناکتر از دومی است. محروم کردن انسانها از انسان بودن بیش از مرگ، کشنده است.
در اینجا چیزی جز کارآیی، کارآمدی و در یک کلام کارکرد پیام اهمیت ندارد؛ اینکه پیام ارسال شده تا چه اندازه میتواند به حفظ نظم موجود کمک کند و مفید واقع شود.
گلشیری پیام اصلی را در جملهاش اینگونه بیان میکند: «خفه میکنیم.» اما آیا واقعاً پیام نهایی همین است؟
آنچه امروز ما میتوانیم بفهمیم این است که پیش از دریافت این پیام، پیام دیگری هم برای ما ارسال شده است و آن این است:
«تو» هیچ نیستی جز همان پیام و تنها کارآمدی و کارآیی تو به مثابه پیام اهمیت دارد و نه چیز دیگری.
این دو جور خفگی است. خفگی مضاعف است و گلشیری فقط خفگی نوع دوم را میبیند و حال وقت آن رسیده است که آن خفگی اول را هم ببینیم که تهدیدی برای همهی انسانهاست، محروم شدن از انسان بودن است و در مرحلهی بعد محروم شدن از نفس کشیدن.
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سه بلوری بر فراز تپه نظاره گر بازی مشد حسن با گاو خود هستند و آرامش او را بر هم می زنند. همان ها که در پایان و هنگام سقوط مشد حسن به ته دره باز هم حضوری مرموز دارند. همان ها که هویت شان هرگز فاش نمی شود. همان ها که گفته می شود ممکن است مرگ گاو کار آنها باشد.
علت تلف شدن گاو را کسی نمی داند، ولی برای مشد حسن چنان حادثهی هولناکی است که به فروپاشی روح و روان او و نهایتا مرگش می انجامد.
وضعیت زندگی ما شبیه وضعیت زندگی اهالی بیل است؛ روستای فلاکت زده ای که در آن مدام حوادثی غریب و باور نکردنی رخ می دهد. هر روز مثل "عزاداران بیل" ساعدی(رمانی که فیلم گاو داریوش مهرجویی اقتباسی از قصه چهارم آن است) عزادار فجایعی هستیم که عاملان و آمران اصلی شان هیچگاه معرفی نمی شوند.
✍️ #علی_حاتم به یاد #داریوش_مهرجویی فقید...
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
علت تلف شدن گاو را کسی نمی داند، ولی برای مشد حسن چنان حادثهی هولناکی است که به فروپاشی روح و روان او و نهایتا مرگش می انجامد.
وضعیت زندگی ما شبیه وضعیت زندگی اهالی بیل است؛ روستای فلاکت زده ای که در آن مدام حوادثی غریب و باور نکردنی رخ می دهد. هر روز مثل "عزاداران بیل" ساعدی(رمانی که فیلم گاو داریوش مهرجویی اقتباسی از قصه چهارم آن است) عزادار فجایعی هستیم که عاملان و آمران اصلی شان هیچگاه معرفی نمی شوند.
✍️ #علی_حاتم به یاد #داریوش_مهرجویی فقید...
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY