جامعه‌شناسی
40K subscribers
3.48K photos
478 videos
144 files
2.42K links
🌎جامعه شناسى مطالعه علمى زندگى بشر است.

💢 جستارهایی در:
- جامعه شناسی
- روانشناسی
- اقتصاد
- فلسفه
- ادبیات
- سینما

📞 تماس و تبلیغ:
@irsociology


بزرگترین مرجع علوم‌انسانی کشور
Download Telegram
✂️سانسور دولت شوروی

آندری تاركوفسكی
در يكی از يادداشت‌های روزانه‌اش ليستی پنجاه موردی آورده از پرسش‌ها و اصلاحيه‌هايی كه دايره فرهنگی يا همان اداره سانسورِ دولت شوروی، برای اكران شدن فيلم «سولاريس» دستور اعمال آنها را صادر كرده بود. تعدادی از آن پنجاه مورد اين‌هاست:

١- كاراكتر كريس كلوين به كدام جبهه تعلق دارد؟ سوسياليسم، كمونيسم يا كاپيتاليسم؟
۲- دكتر اسناوت نبايد درباره بی‌معنايی تفتيش كائنات حرفی بزند.
٣- درباره مفهموم خدا در فيلم بحثی نشود.
٤- درباره مفهوم مسيحيت در فيلم بحثی نشود.
٥- برای فصل نهايی اين تغييرات بايد ايجاد شود:
الف) كريس بايد به خانه پدری باز گردد.
ب) فيلم نبايد در انتها چنين تأثيری را به وجود بياورد كه كريس شخصيتی نااميد و شكست خورده دارد.

٦- انگيزه خودكشی كاباريان بايد چنين به نظر برسد كه او خود را در راه دوستان و همكارانش قربانی كرده.
٧- صحنه‌ی بستر حذف شود.
٨- صحنه‌هايی كه در آنها كريس شلوار به پا ندارد حذف شود.
٩- صحنه‌های مشاوره علمی كه شبيه به محكمه اجرا شده حذف شود.
١٠- چرا اسناوت و سارتوريوس از كريس هراس دارند؟
١١- زمينه‌های علمی فيلم بايد اين حس را ايجاد كنند كه ما نمی‌توانيم جهان را بشناسيم و درک نظام هستی ناممكن است.
١٢- اساسا سولاريس چيست و مهمان‌ها كه هستند؟
١٣- شخصيت‌ها بايد بر بحران چيره شوند.
١٤- (مورد نهايی و پنجاهم) فيلم ارزشی برای انسانيت قائل نيست.


📄تاركوفسكی در ادامه يادداشت روزانه‌اش می‌نويسد: به شرافتم سوگند كه می‌خواهند نابودم كنند. اين كارشان نوعی تحريک است. از جان من چه می‌خواهند؟ كه اين اصلاحيه‌ها را نپذيرم و بعد به كل نابودم كنند؟ يا اين‌ها را قبول كنم و به دست خودم فيلمم را نابود كنم؟... درک نمی‌كنم كه با اين فهرست می‌خواهند چه بگويند. نمی‌توانم قبول كنم. فيلم منهدم خواهد شد. حق ندارم افسرده شوم؟ همه‌ی اين كارها يک تحريک است، نمی‌دانم تحريک به چی… خدای من، انسان بايد چقدر بدوی و ابله باشد كه دست به چنين شكاری بزند و به يک فيلم چنين ايرادهايی بگيرد…

✍️ محمدرضا شیروان

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
☀️ نشست معرفی و بررسی کتاب تاریخ مختصر برابری

شصت‌و هشتمین جلسه از نشست‌های گفتار و اندیشه به همت حزب اتحاد ملت (شعبه فارس) ۲۳ مردادماه برگزار شد. این جلسه به معرفی کتاب «تاریخ مختصر برابری» اثر توماس پیکتی اختصاص یافت. جدیدترین اثر اقتصاددان فرانسوی توماس پیکتی به روایت خود او، چکیده‌ای مختصر و مفید از سال‌ها تحقیقات و پژوهش‌های او در حوزه‌ی اقتصادِ سیاسی با محوریت «نابرابری» است.

آرش موسوی (مترجم کتاب) و احمد قناعتی سخنرانان نشست مذکور بودند. این کتاب توسط انتشارات کتابستان برخط، بهار سال ۱۴۰۲ منتشر شده است.

🌐 برای اطلاعات بیشتر و دریافت صوت و تصویر اینجا کلیک کنید

🌾 @Sedanet
🌾 @Goftar_Andisheh
📊بلژیکی‌ها ثروتمندترین مردم جهان

🔹بر اساس گزارش سالانه موسسه بانکداری «یو‌بی‌اس-کردیت سوئیس»، بلژیکی‌ها با ۲۲۸ هزار و ۸۸۳ یورو متوسط ثروت برای هر فرد بزرگسال، ثروتمندترین مردم جهان هستند.

🔹این آمار که مربوط به سال ۲۰۲۲ میلادی است، نشان می‌دهد که نیمی از بزرگسالان بلژیکی دارای دست‌کم ۲۲۸ هزار و ۵۹۴ یورو یا بیشتر بوده‌اند. به این ترتیب بلژیک برای نخستین بار در صدر جدول ثروتمندترین مردم جهان قرار گرفت. 

🔹در رده دوم استرالیا قرار دارد که متوسط ثروت مردم آن ۲۲۶ هزار و ۵۹۴ یورو بوده است. هنگ‌کنگی‌ها هم با ۱۸۵ هزار و ۱۱۸ یورو در رده سوم قرار دارند. 

🔹با این حال نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که به دلیل کاهش ارزش دلار، مردم جهان در سال ۲۰۲۲ به صورت میانگین فقیرتر شده‌اند. در این سال ثروت خالص خصوصی جهانی برای نخستین بار از زمان بحران مالی سال ۲۰۰۸ میلادی کاهش یافته است.

🔹اگرچه بلژیک از نظر متوسط ثروت در رتبه نخست قرار دارد، اما این کشور از نظر میانگین ثروت در رده یازدهم دنیا جای گرفته است؛ جایی که سوئیس و ایالات متحده بهترین رتبه‌ها را به خود اختصاص داده‌اند. 
اما این ثروت متوسط چیست و چه تفاوتی با میانگین ثروت دارد؟ 

🔹گیرت نولز، اقتصاددان بلژیکی می‌گوید: «ثروت متوسط نقطه‌ای است که در آن نیمی از بزرگسالان بیشتر از آن مقدار و نیمی دیگر کمتر از آن عدد ثروت دارند و این با میانگین متفاوت است. میانگین از طریق جمع مجموع ثروت مردم تقسیم بر تعداد افراد حاصل می‌شود.»/یورونیوز

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃از خطر تا سرانجام کمونیسم
✍️احسان عزیزی

دوست عزیز و فرهیخته‌ام شهریار خسروی در یادداشتی نکاتی پیرامون «کمونیسم هراسی» و «بزرگ‌نمایی خطر کمونیسم» در ایران مطرح کرده‌اند که بد نیست به بهانه‌ی آ‌ن نکاتی را مرور کنیم.

اول آن‌که به‌زعم من کمونیسم در ایران، به‌رغم برخی دستاوردهای دموکراتیک سیاسی و تا حدی جنسیتی، از بدو بروز و ظهورش فراتر از یک خطر و تهدید بود و از همان ابتدا جنگ‌ها، ترورها، تهییج‌ها، خشونت‌ها و آسیب‌های خود را به‌ارمغان آورد. برای مثال می‌توان برشمرد: 1. تاسیس جمهوری خودمختار آذربایجان (1324)، تأسیس جمهوری مهاباد (1324) که هردو به دستور استالین رهبر شوروی شکل گرفتند، 2.فعالیت‌های چریکی و مخفی خشونت‌بار در پیش و پس از انقلاب، 3. کمونیست‌ها در ایران سازمان‌یافته‌ترین احزاب و فعالان سیاسی از پس از انقلاب مشروطه بوده‌اند که نقش کاملاً مؤثری در انقلاب 57 ایفا کردند (فارغ از اینکه چه قضاوتی درباره‌ی انقلاب داشته باشیم)،... همچنین می‌توان آمار هزاران نوجوان و جوان ایرانی (اغلب از طبقه‌ی متوسط شهری) به‌عنوان فعال کمونیسم و چپ از هر نوع آن که قربانی شکنجه و اعدام در پیش و پس از انقلاب شدند را به‌عنوان یکی دیگر از پیامدها و مصائب کمونیسم در ایران برشمرد.

دوم، این روزها دوره‌ی ایدئولوژی‌هایی همچون کمونیسم در ایران به سر آمده و حتی سخن‌گفتن از تهدیدهایش هم کاری بی‌هوده و اتلاف وقت است؛ امروز اما باید به گذشته از افق اکنون نگریست و تاریخ و کارنامه‌ی کمونیسم و احزاب سوسیالیسم و مارکسیسم در ایران را به پرسش گرفت، امروز باید ببینیم چه از سر گذرانده‌ایم و چه مصائب و تلفاتی به ارمغان آورده و در قبال آن چه دستاوردهای دموکراتیکی را نهادینه کرده است؟! متأسفانه در سال‌های پس از انقلاب، این بازاندیشی و نگاه انتقادی و پرسش‌گری درباره‌ی تاریخ معاصر ایران درباره‌ی عملکرد طیف‌های مختلف سیاسی و فکری، درباره‌ی فرهنگ ایران و ایرانی نه تنها به‌طور جدی و مداوم وجود نداشته است، بلکه هربار هرکس هر بخشی از تاریخ ایران در ابعاد مختلف را با نگاهی انتقادی نگریست، از سوی اکثریت طرد و حذف شد و با انگ‌ها و برچسب‌هایی همچون «غرب‌زده» قضاوت شد.

سوم،‌ موضوع و مسئله‌ی اصلی حتی این نیست که کمونیسم چه خطرات و پیامدهای بد یا خوبی برای ایران داشته است، بله نباید کمونیسم‌هراسی داشته باشیم (و اسلام‌هراسی نیز)، اما پرسش اصلی این است که چرا مدرنیته در ایران به فرآیندی تبدیل شد که فاقد ویژگی‌ها و خصلت‌های روشنگری و واجد ویژگی‌ها و نیروهای ضد روشنگری شد؟! چرا روشنفکران ایرانی به‌جای مواجهه‌ی انتقادی با گذشته‌ی خود، در پی ترسیم آینده‌ای بودند که گذشته‌ی خود را در شکلی مدرن تداوم ببخشند؟! و در نهایت،‌ چرا تاریخ معاصر ایران فاقد نیروها و جریان‌های تاریخ‌ساز لیبرال (آن‌گونه که کمونیسم‌ها حضور داشتند و جریان‌ساز بودند) است؟! شاید عده‌ای جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی و حتی برخی از روشن‌فکران مشروطیت را مصداق این جریان آرمانی لیبرال در نظر بگیرند، در صورتی که این احزاب و نیروها نیز فاقد ویژگی‌های لیبرال و روشنگرانه آن‌طور که در غرب وجود داشت بودند؛ یا دست‌کم می‌توان گفت در استقرار و تداوم یک حاکمیت ملی لیبرال دموکراتیک ناکام ماندند، چنانچه کمونیست‌ها نیز (به‌رغم ویژگی‌های بعضاً غیردموکراتیک این خط و مشی مانند رهبرپرستی) باوجود نفوذ حدأکثری خود در بین طبقات متوسط شهری، در استقرار یک نظام سوسیال‌دموکرات ناکام ماندند.

در پایان باید گفت شرایط به‌گونه‌ای است که از طرفی روشنفکران کمونیسم، سوسیالیسم، مارکسیسم در ایران به لیبرال‌هایی که هنوز وجود خارجی ندارند بد و بی‌راه می‌گویند؛ و از طرف دیگر کسانی که گرایش‌های لیبرال (یا حتی نئولیبرال) دارند کمونیست‌ها و مارکسیست‌ها را در مرکز نقد و حمله‌ی خود قرار داده‌اند و همه‌ی مصائب ایران را از چشم آن‌ها می‌بینند، شاید به‌این جهت که هردو طیف به‌سراغ اصل ماجرا که اسلام‌گرایی و استبداد دینی است نروند و از پیامدهای سنگین نقد آن‌ها در امان بمانند. باید که از این دوگانه‌ها فراتر رفت و در دام چنین تنازعاتی نیفتاد. البته بد نیست کمی هم درباره‌ی لیبرال‌هراسی یا دقیق‌تر بگویم «روشنگری‌هراسی» پژوهش و تأمل و بازاندیشی شود.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
به بهانه ۲۵ آگوست سالروز مرگ فیلسوفی که در پی ارزیابی مجدد تمام ارزش ها و مفاهیم بود.


📃نیچه و زبان
✍️ #علی_حاتم

نیچه با تاکید برنقش زبان در شکل گیری اندیشه های بشری این بحث را مطرح کرد که حقیقت اساسا محصول زبان آوری ماست. بروز"ایده آلیسم" و اندیشه های متافیزیک در نظام های گوناگون فلسفه غرب که ادعای یافتن حقیقت را  دارند، بیش از هر چیز نتیجه ی وابستگی به نظام دستور زبان است.نیچه اعتقاد داشت:
"ما صرفا به یاری واژه ها و مفاهیم، چیزهارا مشخص نمی کنیم، بلکه اساسا باور داریم که از طریق آنها به حقیقت دست می یابیم."۱  بدین ترتیب گمان می کنیم نظام های فکری ما می توانند حقیقت را بازنمایی کنند .نیچه در کتاب" انسانی بسی انسانی" می نویسد:
انسان با اعتقاد به مفاهیم و نام چیزها از نوع حقیقت های جاودانه غروری را که به یاری آن خویشتن را از حیوان برکشید، به خود اختصاص داد. او در حقیقت اندیشید که در وجود زبان، مالک شناخت جهان است. معمار زبان آن اندازه فروتن نبود که بپذیرد فقط توصیف هایی از چیزها به دست می دهد، برعکس می پنداشت که با وازه ها شناخت والای اشیا را بیان می کند. در واقع زبان نخستین مرحله علم ورزی است."۲

نیچه ابداع زبان را متعلق به مراحل اولیه تکامل روان بشر می داند. زبان از نگاه او هم حاصل تجربه هایی است که در ساحت زبان بازتاب یافته است؛ و هم شرایط فیزیولوژیکی در آن تاثیر می گذارد. نیچه برخلاف تجربه گرایان و رفتار گرایان، ایده ها و تصورات فطری را رد نکرده و زبان راصرفا محصول آموزش و تجربه نمی داند. وی با وجود تصورات فطری موافق است ،هرچند نگاه او به این مقوله، با نگاه ایده آلیست ها و خرد گرایان به تصورات فطری، کاملا متفاوت است.
نیچه هیچ چیزی را ثابت، مطلق و بی دگرگونی_که علت تغییر و دگرگونی باشد_نمی شناسد. همه چیز، از جمله فطرت انسان و در کل ذات هستی برای او مدام در حال تغییر و دگرگونی بی پایان است .نیچه نه مانند خردگرایان زبان را به طور مطلق وابسته به تصورات فطری می داند و نه مثل تجربه گرایان منشا اصلی معرفت بشری را "تجربه" معرفی می کند. .بلکه ضمن توجه به هر دو عامل مورد مناقشه (ویژگی های ذاتی وتجربه) براین نکته انگشت می نهد که احکام مطلق توسط دستور زبان به نظام اندیشه های انسان تحمیل می شود.او شاید یکی از نخستین متفکرانی بود که به اهمیت مبحث "بازنمایی" (Representation) به عنوان یکی از معضلات دیرپا و مهم متافیزیک غرب پی برد و از این رهگذر تاثیرعظیمی برفلسفه و زبانشناسی قرن بیستم گذاشت.


۱-  نیچه،ویلهلم فردریش،"دجال"_عبدالعلی دستغیب_نشرپرسش،۱۳۷۶_ص ۱۳۵
۲- پیشین،ص ۱۳۸


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔴 مجله CEO World: سوئیس شادترین کشور جهان و امارات متحده عربی شادترین کشور عربی است

🔺براساس شاخص جهانی شادی، سطح شادی در بیش از یکصد و چهل کشور جهان در هفت عامل تعادل بین کار و زندگی، میزان مراقبت ها و رفاه اجتماعی دولت برای شهروندان، سطح درآمد فرد، کیفیت مراقبت های بهداشتی، سطح فساد در کشور، آموزش با کیفیت و آزادی اندازه گیری می شود.

🔺براساس این شاخص، سوئیس، ایسلند ، دانمارک، نروژ و فنلاند به ترتیب شادترین کشورهای جهان در این شاخص محسوب می شوند.

🔺در شاخص مذکور از افغانستان، یمن، رواندا، بوتسوانا و تانزانیا به ترتیب به عنوان غملگین ترین کشورها یاد شده است. ایران در رتبه ۱۰۴ این رتبه بندی قرار گرفته است.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
روایت داریوش همایون از دو مسیر و یک انتخاب دشوار برای فعالان سیاسی در مقابل حکومت پهلوی

برای من و بسیاری از هم‌فکرانم و بسیاری از افراد ایرانی با گرایشات سیاسی مختلف، انتخاب بین یک شرّ کمتر و یک شرّ بزرگتر بود؛ [انتخاب] بین خوب و بد نبود. ما می‌بایست بین رژیمی که می‌دانستیم چه کوتاهی‌هایی، چه کمبودهایی دارد و یک موقعیت انقلابی و به ناچار پر از هرج و مرج و خطر بسیار زیاد تسلّط شوروی بر ایران یا قسمتی از ایران، یکی را انتخاب کنیم و ما با کمال بی‌میلی اولی را انتخاب کردیم و در شمار طرفداران رژیمی درآمدیم که خودمان می‌دانستیم که باید اصلاح بشود و در راه اصلاحش هم به درجات کوشش‌هایی کردیم.

ولی موقعیت ما همیشه بسیار موقعیت متزلزلی بود. موقعیت وسط عموماً در شرایط بحرانی موقعیت متزلزل و بی‌اعتباری است و کشور ایران در تمام این سال‌ها که من فعّالیت سیاسی داشتم در شرایط بحرانی بوده جز چند سالی. این موقعیت وسط، این موقعیت میانه [یعنی] هم وابستگی به یک رژیم و هم کوشش در اصلاح آن رژیم - که به هیچ‌وجه مورد علاقهٔ آن رژیم نبود - موقعیت ما را دشوار کرد. ما را از قبول عامه بی‌بهره کرد و ما را از محبوب بودن در داخل رژیم هم بی‌بهره کرد.

با اینکه من و بسیاری از همفکران من در آن رژیم به مقامات بالا هم رسیدیم ولی به خوبی پیدا بود که ما وصله‌هایی هستیم و از گوشت و خون رژیم نیستیم، برای اینکه به‌هرحال هرکس که در آن رژیم گرایش‌های اصلاح‌طلبانه به هر صورت داشت نوعی بیگانه و خارجی تلقی می‌‌شد. حتی اگر در نزدیک‌ترین روابط با آن رژیم بود.

در جامعهٔ ایرانی به طور کلی هم موضع ما چندان طرفداری نداشت. برای اینکه مردم زیاد وارد ملاحظات استراتژیکی که ما می‌کردیم نبودند و آنچه که نگاه می‌کردند فساد بود و نابسامانی بود و بی‌کفایتی مقامات بود و سیاست‌های نادرست بود که هر روز نمونه‌های بی‌شمارش را هرکس در زندگی خودش تجربه می‌کرد و هر شخصی، هر نیروی سیاسی که به صورتی وابستگی به آن رژیم داشت طبعاً قسمتی از بار ملامت‌ها را بر دوش می‌گرفت، حتی اگر هیچ مسئولیتی در آن گرفتاری‌ها و معایب نمی‌داشت.

به تدریج این موقعیت دشوار و ناخوشایند برای ما امری پذیرفته و اجتناب‌ناپذیر شد. ما عادت کردیم و من، شخص خودم، بسیار به این موضوع آگاه بودم ـ عادت کردیم که در فضایی زندگی و فعالیت بکنیم که کارها و نیّات ما دقیقاً و به درستی نه شناخته می‌شود و نه قدردانی می‌شود.

ولی آن مسئلهٔ مهمی نبود و ما سعی کردیم و من سعی کردم در همان نظام در همان شرایط آنچه که می‌توانم برای شخص خودم و برای اعتقاداتم انجام بدهم. و خیلی هم ناراضی نبودم از این بابت، در هر دو زمینه آنچه که میسر بود حقیقتاً انجام دادم.

ولی این گرفتاری نسل ما بود، این معمّایی بود که نسل ما باهاش روبرو بود. خیلی از ما راه مبارزه را در پیش گرفتند، یا گاه و بی‌گاه به زندان افتادند یا به دانشگاه‌ها و کشورهای خارجی پناه بردند و سال‌های دراز در تبعید، زندگیِ - به نظر من - بی‌حاصل یا کم حاصلی داشتند در مقایسه با استعدادهایشان. نسل بعدی ما خیلی‌هایشان راه‌حل مبارزهٔ مسلحانه را انتخاب کردند. همهٔ آنها سرانجام رؤیاهایشان در بیداری زشت و وحشت‌آور جمهوری اسلامی به پایان رسید.

روی هم رفته وقتی نگاه می‌کنم به کوشش‌های دو نسل ایرانیان در طول پنجاه سال گذشته، می‌بینم که همهٔ ما زیان کردیم، همهٔ ما دستمان خالی است، همهٔ ما به اینجا رسیدیم که آنچه می‌خواستیم عملی و ممکن نبود. چه آن‌هایی که با آن رژیم مبارزه کردند، چه آنها که با آن رژیم همکاری کردند، همه امروز در یک وضع قرار دارند.

تنها یک دسته‌شان به نتیجه رسیدند و آن مخالفان مذهبی رژیم بودند که در طول سال‌ها بسیار مورد دشمنی بیشتر درس خوانده‌های ایرانی و بیشتر روشنفکران ایرانی بودند، ولی کم کم با ضعیف شدن موقعیت رژیم بر قدرتشان افزوده شد. خیلی از دشمنان سابقشان به آنها گرویدند و رهبری‌شان را پذیرفتند. امروز تنها کسانی که می‌توانند ادعا بکنند که به موفقیتی رسیدند مسلمان‌های دوآتشه و ارتجاعیون مذهبی هستند که پیروزی‌شان معلوم نیست به چه قیمت برای ایران، برای مذهب و برای آن منطقه دنیا تمام خواهد شد.


بخشی از مصاحبهٔ داریوش همایون (۱۳۰۷-۱۳۸۹) با پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار اول

تاریخ مصاحبه: ۳۰ آبان ۱۳۶۱
مصاحبه‌کننده: جان مژدهی


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
Forwarded from جامعه‌شناسی
فاجعه یک واقعه نیست که تاریخ را به هم می زند بلكه فاجعه آن است که هیچ اتفاقی نمی افتد. حضور همیشگی زمان همگن یا حضور همیشگی سلطه.

والتر بنیامین

🌎جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ستّاره فرمانفرمائیان، پایه‌گذار مددکاری اجتماعی در ایران

در سال ۱۳۱۲ وقتی ستّاره دوازده‌ساله بود و باید به دبیرستان می‌‌رفت، «رضاشاه مدرسه‌ی تربیت را تعطیل کرد». اما ستّاره علاقه‌ی ویژه‌ای به این مدرسه داشت چون به‌گفته‌ی خودش: «محیط آن آزاد بود که نقطه‌ی مقابل مقررات سخت و خشک مادرم قرار داشت. اصولاً اسلام در ارتباط با زنان مقررات سختگیرانه‌ای دارد و مادر من هم چون زن مؤمن و متدینی بود، رعایت آن مقررات را در زندگی ما منظور می‌کرد. مادرم می‌گفت که دختران و زنان بایستی اندام خود را کاملاً بپوشانند و لباس‌هایی که برای ما می‌دوخت، همیشه ضخیم و گشاد و بلند و آستین‌دار بود و این امر به‌ویژه در تابستان‌ها مرا از گرما کلافه می‌کرد... اما در مدرسه‌ی تربیت نه‌تنها دختران اجازه‌ی رقصیدن و آوازخواندن داشتند، بل می‌توانستند با صدای بلند به نیایش و دعا بپردازند.»

بعد از چهارده سال دوری از وطن در سال ۱۳۳۷ به ایران برگشت: «در شهریورماه همان سال با پشتیبانی دولت توانستم مدرسه‌ای خصوصی تأسیس و جوانان ایرانی را برای مددکاری اجتماعی تربیت کنم. دوره‌ی مدرسه دوساله بود.» این مرکز آموزشی «مدرسه‌ی عالی مددکاری اجتماعی تهران» نام گرفت و چون معادلی برای کلمه Social worker وجود نداشت، ستّاره می‌گوید کلمه‌ی «مددکار» را برابر این واژه انتخاب کردم. بعد هم در خیابان تخت‌جمشید خانه‌ای قدیمی اجاره کرد و با کمک خانواده و دوستانش آنجا را تجهیز کرد. یک دوره‌ی آموزشی شش‌هفته‌ای برای آشنایی با این رشته تدوین کرد و استادانی را از دانشگاه تهران و تربیت‌معلم برای همکاری دعوت کرد. برای تأمین کتاب نیز به دانشگاه‌های مددکاری در کشورهای خاورمیانه، هند، بریتانیا و آمریکا نامه نوشت و از آن‌ها خواست که به کتابخانه‌ی مدرسه کمک کنند.

ستّاره فرمانفرمائیان همچنان که به تک‌تک اتهامات در چادری وسط حیاط مدرسه‌ی علوی پاسخ می‌داد، مدام بر نگرانی‌هایش افزوده می‌شد تا آنکه بازجو اشرفی نامه‌ای از آیت‌الله سید محمود طالقانی خواند. طالقانی در نامه‌اش نوشته بود: «مرا [ستاّره را] می‌شناسد و شاهد کمک‌هایم به تعداد کثیری از مردم محروم و نیازمند جامعه بوده است و شهادت می‌داد از هر گناهی مبرا هستم و در کارهای اجتماعی‌ام، هیچ‌گونه خطایی مرتکب نشده‌ام.» همان جا یکی از بازجویان به خانم فرمانفرمائیان چنین توصیه کرد: «به نفع شماست خانم که از ایران بروید. دفعه‌ی دیگر خدایی نکرده شاید آیت‌الله طالقانی نباشند که شما را نجات دهند.» / آسو

متن کامل را اینجا بخوانید


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 بازآزمایی‌ی تجربه‌‌های شکست خورده
#سعید_معدنی

در خبرها آمده بود در آستانه قرن پانزدهم شمسی و در قرن ۲۱ میلادی که یک مادر آمریکایی ایرانی تبار موفق به رفتن به کره ماه شده، قرار است در دانشگاه مشهد دختران و پسران در کلاس درس‌ جدا از هم بنشینند. بازهم جای شکرش باقی‌ست که کلاس ها را تفکیک نکرده‌اند. احتمالا در آینده با این روند دولت فعلی این اتفاقات هم بیفتد. خواندن این‌ خبر نسل ما را به سال‌های دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ می‌برد. آن سالهایی که دانشجویان‌اش از این تجربیات بسیار دیده‌اند و شنیده‌اند که همگی به شکست انجامید.

سال ۱۳۷۲ است. سه دوست که دانشجوی کارشناسی ارشد هستیم، تصمیم گرفتیم به عنوان تجربه و تمرین به اصفهان برویم و در کنکور دکترا شرکت کنیم. آن سالها هر دانشگاه آزمون دکترای جداگانه می‌گرفت. بسیار شنیده بودیم دانشگاه اصفهان از آن دانشگاه‌های بسیار سخت‌گیر نسبت به پوشش و ظاهر است. از در که وارد می‌شویم متوجه می‌شویم با دانشگاه شیراز بسیار متفاوت است. رئیس‌اش دکتر رزمجو یک چشم پزشک موفق اما سوپر حزب‌اللهی‌ی جناح راستی است.  آنقدر تعصب جناح راست آن سال‌ها را داشت که در جریان تبلیغات انتخابات سال ۱۳۷۶ خاتمی را به دانشگاه اصفهان راه نداده بود! همان دانشگاهی که خاتمی خود از آن فارغ‌التحصیل شده بود.

بر در و دیوار ورودی دانشگاه اصفهان نوشته بودند شلوار لی، پیراهن آستین‌کوتاه و چند مورد دیگر و از جمله کشیدن سیگار ممنوع است. یکی از ‌ما شلوار لی پوشیده، یکی هم پیراهن آستین کوتاه، دو نفرمان هم سیگار دست‌مان بود. آزمون در روزهای آخر هفته برگزار می‌شد.‌ یک شب در اصفهان ماندیم. نگهبان‌ها گیر نمی‌دادند اما تعجب می‌کردند که چقدر اینها راحت هستند. ما در دانشگاه شیراز از این محدودیت ها کمتر داشتیم. اگر چه قوانین را بر دیوار چسبانده بودند اما نسبت به اصفهان آزادتر بودیم. تعریف می‌کنند دکتر رزمجو که سال‌های ۶۴ تا ۷۶ ریاست دانشگاه را به عهده داشت گاهی خود بر کار حراست  ورودی‌ دانشگاه نظارت مستقیم می‌کرد تا همه‌ی قوانین محدود کننده‌ی پوشش و ظاهر مراعات شود. (‌ البته خاطرم نیست که آیا آن سالها هم به نگهبانی دم در حراست می‌گفتند یا نه؟)

داستانی را  تعریف می‌کنند که آن سالها نقل جمع های دانشجویی بود. نمی دانم شوخی است یا جدی! می‌گفتند یکی از دانشجویان دختر دانشگاه اصفهان چشمان زیبایی داشت طوری که همه پسرها ناخودآگاه نگاه‌اش می‌کردند. حراست دستور داد که عینک بزند تا پسران به گناه نیفتند! دختر صاحب چشمان زیبای خدادادی بی انصافی می‌کند و از فردای هشدار، یک عینک بسیار زیبا و جذاب‌ به چشم می‌زند. باز دانشگاه را به هم می‌ریزد و حراست معترض می‌شود. آخر قبول می کنند بدون عینک به دانشگاه بیاید. از این سخت‌گیری‌های سطحی، قشری و ظاهری در دانشگاه‌های آن سال‌ها زیاد بود.  مثلا در همان تجربه دو روز حضور در دانشگاه اصفهان دیدیم که در آمفی تئاتر دانشگاه یک پرده ضخیم بین قسمت دختران و پسران آویزان کرده بودند. این پرده آن‌قدر با نوک مداد و خودکار سوراخ شده بود که جای سالم نداشت!

همانطور که گفتم در آن سال‌ها(اوایل دهه ۷۰) درشیراز درس می‌خواندیم دانشجویان راحت‌تر و آزادتر از مثلا دانشگاه اصفهان بودند و اصفهان به همان سخت‌گیری دهه‌ی ۶۰ ادامه می‌داد. شنیده بودیم گزارش‌های فسادو پرونده‌های تخلفات دانشجویان اصفهان بسیار بیشتر از دانشگاه شیراز بود. طبیعی است، هم طبق سخن معروف "هر چیزی را منع کنید انسان حریص تر می شوند" و هم طفلک دانشجویان دانشگاه اصفهان با آن نظارت سخت هر حرکت‌شان تخلف محسوب می شد.

اکنون خبر می رسد در دولت ابراهیم رئیسی دوباره می‌خواهند به آن سالها برگردند، در کنار تصفیه و برکناری استادان منتقد و ناموافق،  دانشجویان را هم چک کنند و محدودیت‌های دهه‌های نخست انقلاب را دوباره احیا کنند. امیدواریم چنین نشود. نوجوان و جوان که بودیم روحانیون بر روی منبر و معلمان درس دینی دائما به‌ ما می‌گفتند: "المؤمن کَیّس" و یا " انسان عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود" و بسیار روایت و احادیث از این دست. نمی دانم چرا می‌خواهند تجربه شکست خورده دهه ‌۶۰ - ۷۰ را دوباره تکرار کنند. تازه در چنین روزگاری که به مدد وجود شبکه‌های اجتماعی ارتباطی چت و ارتباطات بین دانشجویان، راحت‌تر و بیشتر انجام می شود. اگر سیاست های محدود کننده دهه ۶۰ دوباره تکرار شود یک فاجعه‌ی شکست‌خورده است که هزینه آن از ته مانده‌ی اعتبار مذهب پرداخت خواهد شد.

به‌هرحال خود دانید. قدرت در دست شما صاحبان رای اقلیت مردم است. ریش و قیچی دست خودتان است. هر چه می خواهید انجام دهید. اما یادتان باشد بر ۸۵ میلیون مردم با طیف‌های فکری گسترده حکومت می‌کنید. انسان‌هایی که دانایی و متوسط هوش‌شان از دولتمردان حاکم بیشتر است.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
من سر سفره خون نمی‌نشینم...

| علی اشرف درویشیان |


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 کارخانه‌ی قانون
✍🏻 رابرت لفِور



با توجّه به اینکه حکومت می‌تواند با دستگیری و مجازات مجرم کارکردی دفاعی داشته باشد، باید به حکومت در مقیاس گسترده‌تری نگاه کنیم.

بی‌درنگ آشکار می‌شود که هیچ حکومتی در سرتاسر جهان وجود ندارد که این کارکرد ساده و حدّاقل تا حدّی سازنده را برای خود نگه دارد. پیشگیری از جرم و مجازات مجرم، در بیشتر موارد، به بخش‌های فرعی دولت تبدیل شده است. در اصل، حکومت‌ها از این حوزه‌ی فعّالیّت بسیار فراتر رفته‌اند.

امروزه حکومت‌ها به‌طور کلّی نه به جنایتکاران، بلکه به شهروندان قانون‌مدار می‌پردازند. هر شهروند قربانی تاکتیک‌های تهاجمی حکومت است. حکومت، با در اختیار گرفتن قدرت مستبدّانه و تمامیّت‌طلبانه‌ی تصمیم‌گیری درباره‌ی میزان پولی که نیاز دارد، کار را آغاز می‌کند. سپس پول را، بدون توجّه یا نگرانی برای وضعیّت اسفناک فردی، که یا باید آن را پرداخت کند یا مانند یک جنایتکار مجازات شود، جمع‌آوری می‌کند.

در مرحله‌ی بعد، حکومت‌ها صدها و هزاران مورد از مقرّرات را وضع می‌کنند، که اعمال خاصّی را تجویز کرده، و دیگر موارد را ممنوع می‌کند. تقریباً هر کنش هر شهروندی «باید» و «نباید» قانونی خود را دارد.

فهرست ممنوعیّت‌ها و اجبارها برای فهرست‌نویسی در اینجا بسیار بلند است. ولی این ممنوعیّت‌ها و اجبارها مربوط به حوزه‌های زیر است: مدیریّت مشاغل، مجوّزها، مقرّرات ساختمانی، پهنه‌بندی، ساعات کار، قیمت‌ها، تجارت، سهمیّه‌بندی، تحریم، یارانه، کمک‌های بلاعوض، عبور و مرور، مونتاژ، تهمت، افترا، تجاوز، بهداشت، پاکیزگی، کیفیّت، کمیّت، روش کار، آموزش‌وپرورش، تلقین، تبلیغات، اخبار، تصاویر، اخلاقی، خوراک، نوشیدنی، پوشاک، مسکن، بهداشت، جاده، محصولات کشاورزی، حمل‌ونقل، پژوهش، توقیف، دیدگاه ذهنی، مبادله بسته‌های پست و غیره.

به‌راستی می‌توان گفت که تقریباً هیچ فعّالیّتی، که انسان بدان مشغول است، وجود ندارد، که رها از بند قانون باشد. به هرچه می‌خواهی بیاندیش، هرچه می‌خواهی انجام بده، قانون در جایی وجود دارد که یا مجبور و محدود می‌کند، یا منع می‌کند.

به‌استثنای تنفّس، قوانین نسبت به فعّالیت‌های انسان همچون خارها و تیغ‌های خارپشت‌ها و تشی‌ها، ماهیّت تهاجمی دارند. و نتیجه‌ی همه‌ی این قوانین این است که هر فردی را که از هر نظر سازگاری پیدا نمی‌کند، قانون‌شکن قلمداد می‌کنند.

بنابراین، امروز یک فرد معمولی، تحت حمایت حکومت، تحت محاصره و تحت سلطه‌ی حکومت، چندین بار در طول یک روز خود را قانون‌شکن می‌یابد.

و این واقعیّت او را از یک شهروند قانون‌مدار به یک شهروند قانون‌شکن تبدیل می‌کند و او را با هر جنایتکاری، که در واقع با اهداف تهاجمی قانون را زیر پا می‌گذارد، برابر می‌کند.

ولی حکومت، همانطور که نشان داده شد، نمی‌تواند به چیزی جز اطاعت همگانی، که باید آن را تحمیل کند، بپردازد. بنابراین، هرگونه تخلّف از قانون، به یک جرم قابل مجازات تبدیل می‌شود.

و در حالی‌که حکومت طبقه‌بندی‌های خاص -مدنی، کیفری و مانند آن- را حفظ می‌کند، این واقعیّت همچنان باقی می‌ماند که حکومت حتّی در امور مدنی نیز می‌تواند افراد را، با جدیّت، مجازات و دستگیر کند، و چنین خواهد کرد.

این اشتباه و خطای حکومت نیست. این ماهیّت حکومت است. این نکته‌ی اصلی است که در نهایت باید درک شود.

حکومتی که قواعد و احکام بی‌کرانی را تصویب و اجرا می‌کند، با این کار، خلاف شخصیّت و سرشت خود عمل نمی‌کند. این کاملاً براساس شخصیّت و منش اوست. این روشی است که هر حکومتی به آن عمل می‌کند. و هرچه یک حکومت معیّن دوام بیاورد، قوانینی که وضع می‌کند بیشتر خواهد بود.

تصویب قوانین و اجرای آن‌ها، کار حکومت است. این قوانین مجموعه‌ی تولیدی تمام تلاش‌های حکومت است. بنابراین جای شگفتی نیست که هزاران و هزاران قانون جدید در هر سال به‌وجود می‌آیند. اگر چنین چیزی رخ نمی‌داد، آنگاه مایه‌ی شگفتی می‌بود. حکومت کارخانه‌ی قانون است.

حکومت قوانین را به همان شیوه‌ای، که هر کارخانه‌ی دیگری فلزات را قالب‌گیری می‌کند، تصویب می‌کند. حکومت ابزار قانون‌گذاری است.

ولی، در حالی‌که کارخانه‌ای که فلزات را قالب‌گیری می‌کند، محصولی عرضه می‌کند که به‌طور کلّی برای شهروندان مفید است و شهروندان خاصّی داوطلبانه آن را خریداری می‌کنند؛ کارخانه‌ی حکومت، اجبار و زوری را که اصولاً برای خود حکومت مفید است، قالب‌گیری می‌کند، و این محصول پیشاپیش به مردم فروخته می‌شود، مردمی که هرگز در موقعیّتی نیستند که از خرید امتناع کنند و سر باز زنند.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 بسته‌ی تغییر
در جنبش مهسا
✍️ شهریار خسروی

ایران در معرض تغییری بزرگ قرار دارد. درباره‌ی این نکته توافقی نسبی هست هرچند که درباره‌ی آثار مثبت یا منفی آن تردید وجود داشته باشد. می‌توان گفت حتی درباره‌ی ایدئال‌های تغییر هم توافقی نسبی هست. اما‌ «بسته‌ی تغییر» داستان دیگری است.

منظور از بسته‌، آن دسته از تغییراتی است که عملگران «متعهد به آن‌ها» هستند و بدون انجام آن‌ها «هویتشان» را از دست می‌دهند. اگر به انقلاب مشروطه، کودتای رضاخان، انقلاب ۵۷، جنبش دوم خرداد، جنبش ۸۸ و... نگاه کنید می‌بینید که مطالبات زیادی در فضای عمومی مطرح شده است اما تنها بخشی از آن‌ها به بسته‌ی تغییر راه یافته است. مثلا در انتخابات ۹۲ بسته‌ی تغییر بیش از اندازه محدود باقی ماند و فرصت بزرگی برای تغییرات اساسی از دست رفت. توافق بر بسته‌ی تغییر به مراتب مهم‌تر از توافق بر اشخاص و رهبران و حتی شکل تغییر اعم از اصلاحات، انقلاب، کودتا و... است.

به نظر من اگر مطالبه‌ای در فضای عمومی مطرح شود اما جزو بسته‌ی تغییر گروه‌های سیاسی نباشد، آن مطالبه بر زمین خواهد ماند. برای مثال رابطه‌ی غیر ایدیولوژیک با آمریکا، پوشش اختیاری و جدایی دین از دولت از نمونه‌هایی هستند که وارد بسته‌ی تغییر شده‌اند. اما بسیاری از حقوق و حتی خود دمکراسی هنوز وارد بسته‌ی تغییر نشده‌اند. اکنون زمان چانه‌زنی برای بسته‌ی تغییر است. فراموش نکنیم که مطالبات گروه‌های بی‌صدا، اقلیت‌های مذهبی، اقلیت‌های جنسیتی، اتباع خارجی و... در حال حذف شدن از بسته‌ی تغییر است.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
🔺مومنان متوهم

☭ کمونیست‌هایی نیز که با آرامش خاطر ادعای ملحد بودن دارند، سرشار از ایمانند: آنان تنها در پی سازماندهی عاقلانه بهره‌برداری از منابع طبیعی و زندگی مشترک نیستند، بلکه سودای تسلط بر نیروهای کیهانی و جوامع را دارند تا به حل معمای تاریخ نایل آیند و نیز می‌کوشند ذهن و زبان آدمی را از افتادن در مسیری دور کنند که به رضایت از خود منتهی می‌شود.

📖 افیون روشنفکران، رمون آرون ترجمه پیروز ایزدی


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📊 ‏توزیع ثروت در جهان/آمریکا اول، چین دوم!

آمریکا با ۱۴۵ تریلیون دلار ثروت و چین با ۸۵ تریلیون دلار اول و دوم هستند.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃 مقدمه‌ای بر دموکراسی: خدایی که شکست خورد
✍️ هانس هرمان هوپ



جنگ جهانی اوّل یکی از نقاط عطف بزرگ تاریخ مدرن است. با پایان آن، استحاله‌ی کلّ جهان غرب از حکومت پادشاهی و شاهان حاکم به حکومت دموکراتیک-جمهوری و حاکمیّت مردم، که با انقلاب فرانسه آغاز شده بود، کامل گردید. تا سال ۱۹۱۴، تنها سه جمهوری در اروپا وجود داشت -فرانسه، سوئیس و، پس از ۱۹۱۱، پرتغال؛ و از میان تمام پادشاهی‌های بزرگ اروپایی، تنها بریتانیا می‌تواند به‌عنوان یک نظام پارلمانی طبقه‌بندی شود، یعنی نظامی که در آن قدرت عالی در اختیار پارلمان منتخب بود. تنها چهار سال بعد، پس از ورود ایالات متّحده به جنگِ اروپا و تعیین قاطعانه‌ی نتیجه‌ی آن، پادشاهی‌ها به‌کلّی از بین رفتند، و اروپا همراه با کلّ جهان وارد عصر جمهوری‌خواهی دموکراتیک شد.

در اروپا، رومانوف‌ها، هوهن‌تسولرن‌ها، و هابسبورگ‌های شکست‌خورده‌ی نظامی، مجبور به کناره‌گیری یا استعفا شدند، و روسیه، آلمان و اتریش به جمهوری‌های دموکراتیک با حقّ رأی همگانی -مرد و زن- و حکومت‌های پارلمانی تبدیل شدند. به همین ترتیب، همه‌ی کشورهای پسین نوبنیاد، به‌استثنای یوگسلاوی، قوانین اساسی جمهوری دموکراتیک را تصویب کردند. پادشاهی‌ها در ترکیه و یونان، سرنگون شدند. و حتّی در جایی‌که سلطنت‌ها به‌طور اسمی وجود داشتند، مانند بریتانیای کبیر، ایتالیا، اسپانیا، بلژیک، هلند، و کشورهای اسکاندیناوی، پادشاهان دیگر هیچ‌گونه قدرت فرمانروایی نداشتند. حقّ رأی همگانی بزرگسالان استقرار یافت، و تمام قدرت حکومت در اختیار پارلمان‌ها و مقامات «دولتی» (یا عمومی) قرار گرفت.

استحاله‌ی تاریخی جهان از رژیم کهن فرمانروایی شهریاران یا شاهزادگان به عصر دمکراتیک-جمهوری جدید حاکمان برگزیده یا منتخب عموم را می‌توان استحاله از اتریش و سبک اتریشی به آمریکا و سبک آمریکایی توصیف کرد. این موضوع به دلایل مختلفی درست است. نخست آنکه، اتریش جنگ را آغاز کرد و آمریکا آن را به پایان رساند. اتریش شکست خورد و آمریکا پیروز شد. اتریش تحت فرمانروایی یک پادشاه -امپراتور فرانتس یوزف- بود و آمریکا به‌دست رئیس‌جمهور منتخب دموکراتیک -پروفسور وودرو ویلسون- اداره می‌شد. با این‌حال، مهم‌تر از همه اینکه، جنگ جهانی اوّل یک جنگ سنّتی بر سر اهداف محدود سرزمینی نبود، بلکه یک جنگ ایدئولوژیک بود؛ و اتریش و آمریکا به‌ترتیب دو کشوری بودند که به‌وضوح ایده‌های متضاد با یکدیگر را مجسّم می‌ساختند (و از سوی طرف‌های متخاصم چنین قلمداد می‌شدند).

جنگ جهانی اوّل به‌عنوان یک مناقشه‌ی ارضی قدیمی آغاز شد. با این‌حال، با دخالت اوّلیّه و ورود رسمی نهایی ایالات متّحده به جنگ در آوریل ۱۹۱۷، جنگ ابعاد ایدئولوژیکی جدیدی به خود گرفت. ایالات متّحده به‌عنوان یک جمهوری بنا نهاده شده بود، و اصل دموکراتیک، که ذاتیِ ایده‌ی جمهوری است، به‌تازگی، در نتیجه‌ی شکست خشونت‌بار و ویرانی کنفدراسیون جدایی‌طلب در برابر حکومت متّحده‌ی تمرکزگرا، به پیروزی رسیده بود. در زمان جنگ جهانی اوّل، این ایدئولوژی پیروزمندانه‌ی جمهوری‌-دموکراتیک توسعه‌طلب، در رئیس جمهور وقت ایالات متّحده، ویلسون، تجسّم پیدا کرده بود. تحت مدیریّت ویلسون، جنگ اروپا به یک مأموریّت ایدئولوژیک تبدیل شد -امن کردن جهان برای دموکراسی و رهایی از حاکمان سلطنتی...

🖇 متن کامل: مقدمه‌ای بر دموکراسی: خدایی که شکست خورد

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
برای این‌که رهبران تمامیت‌خواه بتوانند یک رژیم استبدادی را به کل جامعه تحمیل کنند، فقط کافی است که در ابتدا گروهی را دور خود جمع کنند که به طور داوطلبانه آمادگی پذیرش و تسلیم‌ شدن در برابر اصول استبداد را که رهبران قصد دارند با زور به دیگران تحمیل کنند، داشته باشد.

راه بردگی
فریدرش فون هایک


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
📃شما صاحب این مملکت نیستید؛ یادداشت روزنامه هم‌میهن درباره «هرکه نمی‌خواهد، برود»
✍️سیدعبدالجواد موسوی، شاعر و روزنامه‌نگار

🔺روزی که آن خانم محترم گفت، هرکس از وضع موجود ناراضی است جمع کند و از این مملکت برود، کمتر کسی فکر می‌کرد این‌جمله زشت و زننده به‌زودی به تئوری یک جناح سیاسی در ایران بدل شود و بزرگ و کوچک این جماعت به دیگران بگویند: اوضاع همین هست که هست؛ اگر ناراضی هستید جمع کنید، بروید. البته از اول هم معلوم بود که آن تمامیت‌خواهی افسارگسیخته، روزی از چنین جاهایی سر در خواهد آورد. آدمیزاد اگر اهرمی برای مهار نداشته باشد، حرص و ولعش سیری‌ناپذیر است؛ حتی اگر این حرص را پشت شعارهای ارزشی و انقلابی پنهان کند.

🔺اگر همان روز اول بابت چنین توهینی به مردم ایران، توبیخ می‌شدید و به شما و دوستان‌تان می‌فهماندند که صاحب این مملکت نیستید، کار به این جاها نمی‌کشید. طبیعی است که وقتی کوسِ «أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی» می‌زنید و کسی جلوی‌تان را نمی‌گیرد، کار به همین فضاحت‌ها می‌کشد. از تریبون رسمی مملکت به هم‌وطنان خودتان می‌گویید: جمع‌کن برو! این ادبیات را اشغالگران صهیونیست هم در مقابل فلسطینی‌ها به‌کار نگرفتند. لااقل آن اوایل در پی تطمیع آن‌ها بودند و خریدن زمین‌های‌شان.

🔺جمع‌کن برو، فقط یک شعار خوش‌آهنگ نیست که لقلقه کوچک و بزرگ این‌ها شده باشد؛ یک عقیده است. یک عقیده فاسد سیاسی. دعوا هم فقط بر سر حجاب و سلائق شخصی نیست. آن‌هایی که از اوضاع دانشگاه‌ها راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آن‌هایی که از وضعیت رسانه راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آن‌هایی که از انتخابات راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آن‌هایی که از مهار تورم و بهار تورم راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آن‌هایی که از بیکاری راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. آن‌هایی که از فدراسیون فوتبال راضی نیستند، باید جمع کنند و بروند. سرانگشتی هم حساب کنید، اکثر این مردم باید جمع کنند و بروند و شماها بمانید و مدینه فاضله‌تان.ایرادی هم ندارد ولی حالا که چشم دیدن کسی جز خودتان را ندارید، لااقل تسهیلاتی برای جمع‌کردن آن‌هایی که باید بروند فراهم آورید، چون ممکن است همین‌جا بمانند و کار دست‌تان بدهند./هم‌میهن

رصدخانه مهاجرت ایران

🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
ما وارث درگذشتگان خویشیم، اما این به آن معنا نیست که گوشه‌ای بنشینیم و دست روی دست بگذاریم، و چون وارث درگذشتگان خویشیم، در پی تغییر سرنوشت خود و اطرافیان خود نباشیم.

| محمد محمدعلی |


محمد محمدعلی، نویسنده ایرانی، امروز درگذشت.


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
شر خفی و عظیم دیگری که برای جامعه بسیار خطرناک است وضعیتی است که انسان‌ها امتیازات ویژه‌ای برای خود و هم‌فرقه‌ ای‌ هاشان قائل باشند و این امتیازاتِ نابجا را در لوای ظاهر دروغین الفظا فریبنده پنهان کنند. و حال آنکه در واقع این امتیازاتِ نابه‌جا با حقوق مدنیِ اجتماع در تعارض است. ... اما کسانی را می‌یابیم که همین امور [شیطانی] را به الفاظ دیگری بیان می‌کنند. آن‌هایی که تعلیم می‌دهند «با مرتدان نمی‌بایست صادق بود»، منظورشان چه چیز دیگری می‌تواند باشد. در واقع مقصود آنان این است که فقط آنان‌اند که حق شکستن عهد و پیمان را دارند. زیرا آن‌ها همه کسانی را که عضو فرقه آنان نیستند مرتد می‌خوانند و یا لااقل هرگاه مناسب بدانند چنین اتهامی را اظهار می‌کنند.

📖 نامه ای در باب تساهل (1689)، جان لاک ترجمه شیرزاد گلشاهی کریم


🌏جامعه‌شناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY