""هسا پس""(جریان شعر پیشرو اقوام ایران و جهان)
228 subscribers
1.05K photos
11 videos
324 files
920 links
شعر پیشرو(آوانگارد) اقوام ایران و جهان
#دهه_نود
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#هسا_پس(پسا نو_فرازبان)
Download Telegram
#مجله_ادبی_آن
#شعر_پیشرو(32)

لختی سخن
به درباره #اساشعر و دو اساشعر

اساشعر به معنای شعرِ اکنون،شعر نوظهوری است در #زبان_تبری که قیصری در سال ۱۳۷۳ با نخستین بیانیه این نوع شعر راپیشنهاد کرد.
#نکته1: تا این زمان-1373- شعر مازندران در قالب ‌کلاسیک امیری و دوبیتی گفته می شد که امیر پازواری در کنز الاسرار و نیما در روجا از سرایندگان آنند...
قیصری از اوایل دهه ۷۰ سرودن آن را آغازید و در مجله ها به چاپ رساند و پس از چاپ دو کتاب با این عنوان در دهه هشتاد از خود و اساشعر سرایان مازندرانی که به او پیوستند همراه با مقدمه و قلمی کردن شاخصه ها و در اوایل دهه ۹۰‌ کتاب ِپاپِلی ماهِ دوشِ سر (پروانه ای بر شانه ماه) به وسیله نشر سولار به چاپ رسانید در ۶۳۰ صفحه، با بیانیه و همه مقالاتی را که درباره این نوع شعر نوشته شده بود و بالای سیصد شعر از اساشعر سرایان تبری...
#نکته2: اساشعر یا شعرنو مازندران راه خود را گشود و چند پایان نامه کارشناسی ارشد و دکترا در مورد آن، به زبان انگلیسی ترجمه شدن و در قالب های کوتاه، متوسط و بلندتر دستاوردهای ادبی آن است.
اساشعر اگرچه گرایش به ایجاز دارد ولی محدودیت هجایی و مضمونی ندارد.

#یک

پر پر
گلوله پر
زخم بَوِه رَسا
کِتَر بَکِتِه
کلاج پیرِسا

پرپر
گلوله پر
رسا شد زخم
کبوتر افتاد
کلاغ پر کشید.

#دو


کوکو...
کوکو...
خونِه و لال مونی گیرنِه کََکی
اَتِه بوردِه
اَتِه نیمو

کوکو...
کوکو...
می خواند و لال مونی می گیرد مرغ شباویز
یکی رفت و
یکی نیامد.

#جلیل_قیصری
#منبع👇

https://tttttt.me/majalehan


#هسا_پس
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران
با انتخاب #مراد_قلی_پور
@hasa_pas
#مجله_ادبی_آن
#سروده_پیشرو164
#هسا_پس


پیش سخن
وقتی پای #موضع_سرحد در میان باشد، دیگر نمی توان به هر تیری اعتماد کرد. چوب، پَر و آهنش باید هرکدام از جنگل، عقاب و معدنی خاص باشد. فرشته ها در متنی که قرار است موضع سرحدش آشکار گردد سفارش جدیدتری را می پذیرند.
شخصیتی که مولف چنین متنی است هر لحظه می داند که جانش در خطر است. او خودش را عریان می کند و به خوانشگرانش نشان می دهد که در او هیچ عیبی نیست. او تمام نیروی خود را به کار می گیرد تا پیش از تعیین موضع سرحد، متلاشی شود.
شعر اقوام ایران سال هاست که این تیر را برای چنین موضعی از جنگل و عقاب و معدنی خاص تهیه نموده است.
این یک جنبش نهفته است. پیش از آن که متهم به شورش و تجزیه طلبی شود باید دید که با خود چه دارد که حاضر است با تمام نیرویش پاره پاره شود.

موضع سرحدِ شعر اقوام ایران ( #هساپس ) رسیدن به درخت تناور زبان فارسی است. شعر اقوام نمی خواهد متلاشی کند. می خواهد متلاشی شود تا خودش را به موضع سرد #مادرانگی برساند.
درخت تناور زبان فارسی_ به ویژه از مشروطیت به بعد_ که همه پرندگان جهان را به خود فراخوانده، مگر پرندگانی که از جنس ادب قومی خودش هستند.
گمان نمی کنم که فرشته ها این" تیرتیز ترین" را از مرز زبان اقوام نگذرانده باشند. هر چه باشد نشانه ای از زبان فارسی بر این تیر مقدس است.

چون طلوع خورشید فرا رسید این تیر را رها کرد. هرجا که قرار بود فرود آید اما فرشته ها اجازه ندادند. باید تا هنگام غروب راهش را ادامه می داد.
پای موضع سرحد در میان بود. هر یک از روایات برای این که خالی نماند جای فرود آمدن این تیر مقدس را به سرزمینی خاص آورده اند. گویا هر قسمت از بدن متلاشی شخصیت اصلی داستان به همه روایت ها تعلق دارد.

شعر هر یک از اقوام ایران باید بتواند هر قسمت از بدن پاره پاره این شخصیت تاریخی را به مادرانگی زبان تناور خود یعنی زبان فارسی پیوند بزند.

موضع سرحد زبان اقوام در خدمت درختی تناور به نام زبان فارسی است. هر قسمت از بدن متلاشی این زبان متعلق به بخشی از زبان اقوام است. برای این که این" اجاق خانوادگی" یا "بدن پاره پاره" زنده بماند باید خود را به "موضع سر حد"یا "محل جدید"برساند تا خرده آتش ها تبدیل به آتشی بزرگ شوند.

این یک جنبش زبانی است. نباید این حرکت را شورش تلقی کرد. هیچ زبانی موضع سر حد خودش نیست یعنی نمی تواند که باشد. محل جدید یک زبان متشکل از محصولِ به هم رسیدنِ پاره پاره گی های مرز های خود است.

تمامی مرز های یک زبان باید در محل جدید حاضر شوند و هر یک فرصت یابد که اجاقش را از "صنوف مختلف" در محل جدید یا موضع سر حد حاضر گرداند.

اگر این پاره ها در محل جدید به هم برسند آن که این تیر را پرتاب کرده، زنده خواهد شد تا ریاست تیراندازان را بر عهده بگیرد.

اگر بپذیریم که زبان فارسی نیازمند این است که در "محل جدید و موضع سرحد" زنده بماند باید که این پاره پاره ها را در خود بیفروزاند.
هیچ زبانی قابل تجزیه نیست. اشتباه بزرگی است که قبول کنیم زبان های حاشیه اگر به موضع سرحد برسند تجزیه طلب می شوند. اگر این گونه باشد باید به علم زبانشناسی شک کرد...زنده ماندن و متلاشی شدن، سیر تحول زبان در محل جدید و موضع سرحد است.

با شعری (هسا پس) این نامه را به پایان می برم:

#هسا_پس
تقدیم به: #جلیل_قیصری


شب أن تومامه شبه
رز أن تومامه رز نی یه
حلا تانی ولکانا بیدینی
حلا پنجره پوشت شا زرده لیشانا دیان کی سنگ بلوکانا بوجور شن
حلا أدمانا سایه اوشینه ماشینانه جا دکفه
شب أن تومامه رزه
رز أن تومامه شب نی یه
کی
لیشان زرد بزاین
ولکان زرد فوبن
سایان زردا بون
شب أن تومامه شبه
رزان أما
ماندانی کی زرد ولکانا بو کشن
زرد سایانا والسن


#واگردان (واتاو)

شب این تمام شب است
روز این تمام روز نیست
هنوز
می توانی برگ ها را ببینی
هنوز
از پشت پنجره می توان به گاوهای جوان زرد خیره شد که از سنگ بلوک ها بالا می روند
هنوز
سایه آدم ها روی ماشین هایشان می افتد
شب این تمام روز است
روز این تمام شب نیست
که
گاو های جوان زرد بزایند
برگ ها زرد بریزند
سایه ها زرد شوند
شب این تمام شب است
روز ها اما
گوساله هایی که برگ های زرد را
بو می کشند
سایه های زرد را می



#مراد_قلی_پور

‍‍ارتباط با ادمین ها: @mohamadreza_sh
@jalilgheisari / @aryaporfaryad
https://tttttt.me/majalehan

#هساپس
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_کردی_تاتی
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران
@hasa_pas
#مجله_ادبی_آن
#سروده_پیشرو_215 /216
#اساشعر

#یک

خونهِ و خاموش وونِه
اَتِه بَفِتِه سرخدار
کارخنه ئهِ چو ورینی ئِه دِلَه
از اون قَلی بِرَنجِ زِمِسِِنی
اَتِه سینِه سرخ
وِه گلی ئِه لَه جا بمونِسِّه.


می خوانَد و خاموش می شود
سرخداری آرمیده در گارگاه نجاری
از آن قلع و قمع زمستانی
سینه سرخی
در گلویش جامانده است.

#دو

وَشنی زِمسّنِ شو چَّنِه بلّنِه؟!
هینِ بوتِه و
نونِ آسنی جا
اَتا ، اَتا وَچیلَه رِ خو کِرده
دِشتِ شو
دِی به دِی آه بَکشی و
پورچِغ بَزو شَرمِنی فردا رِه
صَوایی
جوگَنِمی سَر بَکِشی وَه
وِه سیو سیو زلف.


شب گرسنه زمستان
چقدر طولانی است ؟!
این را گفت و با اوسانه نان
یکی یکی بچه ها را خواب کرد
تمام شب
دوادود آه کشید و
مچاله نشست، شرمندگی فردا را
صبگاهان
جوگندمی سر کشیده بود
زلفکان سیاهش.


#جلیل_قیصری


#نگاه
لختی سخن از برای های این دو اساشعر هست که بر می گویم.
در سروده #نخست تراژدی زیستمند درخت و زندگی پرنده تا هی جارهای زیستی انسان طبیعت گرا را می خوانیم با اندیشه ای استعاره ای در زبان ادبی.
زبان ادبی زبانی تلفیق یافته از اندیشه و هنر که رویکردی متفاوت در بیان با زبان عادی یا معمولی دارد چون نوع نگاه و بیان در زبان ادبی کاملا هنری و در نهایت ایجاز، تشبیه، استعاره و نمادگرایی است ولی زبان عادی زبانی ساده با سیر و خط مشخص بدون در نظر داشتن صنعات ادبی.

قضیه اندیشه و طبیعت در ادبیات
از آنجایی که #اندیشه در طبیعت حضور طبیعی دارد چون واکنشی خاستگاه دار از بودن می باشد و در علوم اجتماعی هم می بینیم که همه چیز در تجربه گرایی مسیر دارد پس میان اندیشه تا طبیعت چند نکته بارز می شود.
#اندیشه نزد اهل اندیشه یک کنش غایی است ولی در نسبیت چون حاصل فعالیت های آنی و تاثیر یافته صاحب اندیشه نسبت به عینیت تا ذهنیت مشهودی است. پس از این نگره در می یابیم که اندیشه انسان به عنوان یک ابزار در اختیار طبیعت است.
#طبیعت یعنی هستی و نمادهای آن که خاستگاه همه جانبه زیست #شعور است که درک انسان از آن - وضعیت، نشانه، مفهوم و... - را در بر دارد. پس اندیشه به عنوان یک ابزار در اختیار طبیعت است و توانایی ایستادن در برابر طبیعت را ندارد چون خود بخشی از طبیعت محسوب می شود.
درست که اندیشه یک وضعیت از رابطه ارگانیسم حیات دار با طبیعت است ولی در پی حیات ذهنی انسان در حرکتی جوهری سلوک دارد. پس اندیشه کردن در مورد هر چیز یک واکنش طبیعی و محیط ورز می باشد.
کنون با این رویکرد به سروده نخست که می نگریم می بینیم اندیشه در این سروده بافتی معنایی در طبیعت گرایی دارد آنهم با یک زبان ادبی کارکشته و غنی.
داری سرخ یا سرخداری که اصطلاح کاملا ادبی و فرهنگی است در پی قطع شدن و مرگ به یاد جهان طبیعی اش است که در مسیر زاینده ای از زیستن سینه سرخ تامل دارد و این زیستن مادرانه طبیعت بهترین تصویر حقیقتی از نگاه اساشعر است.
اساشعر نمادی از بودن در طبیعت تا اندیشه برای طبیعت تا وضعیت شناسی و خوانی مرتبط با طبیعت است. اینکه دار یا درختی در مسیری از زیستن پناهگاه سینه سرخ که سینه سرخ رابطه ای مهم - در سرخ دار یا سرخ سینه پرنده - با وجودیت فنا شده زیست پرندگان دارد که بحث نمادگرایی را می یابیم. کارگاه نجاری یک وضعیت از طبیعتی دیگر دارد که این ترسیم تراژدی طبیعت ماست.

سروده #دوم درنگ در بودنی طبیعی دارد که بسان سروده نخست حضور مادر پناهی مشخص است. درخت در سروده نخست با اینکه خود کشته شده هنوز در اندیشه بودن و پناهگاه پرندگان است و حذف خود را نمی بیند چون مادر است و در سروده دوم باز مادر در مسیر رنج از فقر و با توسل از اوسانه ها شب دراز زمستان را با داستان از بودن های پیشین فرهنگ مردم به سر می برد ولی در هنگامه سپیده موها سمت جوگندمی روانه اند. گندم در هویت نان تا موهای جوگندمی بهترین رابطه همنشینی در محور شناسی زبان ادبی این سروده اند.
سراینده در این دو قطعه سروده ناب عکس هایی رنگی از وضعیت اندیشه در طبیعت را به مثابه #حضور به امرواقع زبان نشان می دهد.

#آریا_پورفریاد
https://tttttt.me/+iUlx_0LdfFQxY2Zk


#هسا_پس
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران
@hasa_pas