#مجله_ادبی_آن
#سروده_پیشرو_215 /216
#اساشعر
#یک
خونهِ و خاموش وونِه
اَتِه بَفِتِه سرخدار
کارخنه ئهِ چو ورینی ئِه دِلَه
از اون قَلی بِرَنجِ زِمِسِِنی
اَتِه سینِه سرخ
وِه گلی ئِه لَه جا بمونِسِّه.
می خوانَد و خاموش می شود
سرخداری آرمیده در گارگاه نجاری
از آن قلع و قمع زمستانی
سینه سرخی
در گلویش جامانده است.
#دو
وَشنی زِمسّنِ شو چَّنِه بلّنِه؟!
هینِ بوتِه و
نونِ آسنی جا
اَتا ، اَتا وَچیلَه رِ خو کِرده
دِشتِ شو
دِی به دِی آه بَکشی و
پورچِغ بَزو شَرمِنی فردا رِه
صَوایی
جوگَنِمی سَر بَکِشی وَه
وِه سیو سیو زلف.
شب گرسنه زمستان
چقدر طولانی است ؟!
این را گفت و با اوسانه نان
یکی یکی بچه ها را خواب کرد
تمام شب
دوادود آه کشید و
مچاله نشست، شرمندگی فردا را
صبگاهان
جوگندمی سر کشیده بود
زلفکان سیاهش.
#جلیل_قیصری
#نگاه
لختی سخن از برای های این دو اساشعر هست که بر می گویم.
در سروده #نخست تراژدی زیستمند درخت و زندگی پرنده تا هی جارهای زیستی انسان طبیعت گرا را می خوانیم با اندیشه ای استعاره ای در زبان ادبی.
زبان ادبی زبانی تلفیق یافته از اندیشه و هنر که رویکردی متفاوت در بیان با زبان عادی یا معمولی دارد چون نوع نگاه و بیان در زبان ادبی کاملا هنری و در نهایت ایجاز، تشبیه، استعاره و نمادگرایی است ولی زبان عادی زبانی ساده با سیر و خط مشخص بدون در نظر داشتن صنعات ادبی.
قضیه اندیشه و طبیعت در ادبیات
از آنجایی که #اندیشه در طبیعت حضور طبیعی دارد چون واکنشی خاستگاه دار از بودن می باشد و در علوم اجتماعی هم می بینیم که همه چیز در تجربه گرایی مسیر دارد پس میان اندیشه تا طبیعت چند نکته بارز می شود.
#اندیشه نزد اهل اندیشه یک کنش غایی است ولی در نسبیت چون حاصل فعالیت های آنی و تاثیر یافته صاحب اندیشه نسبت به عینیت تا ذهنیت مشهودی است. پس از این نگره در می یابیم که اندیشه انسان به عنوان یک ابزار در اختیار طبیعت است.
#طبیعت یعنی هستی و نمادهای آن که خاستگاه همه جانبه زیست #شعور است که درک انسان از آن - وضعیت، نشانه، مفهوم و... - را در بر دارد. پس اندیشه به عنوان یک ابزار در اختیار طبیعت است و توانایی ایستادن در برابر طبیعت را ندارد چون خود بخشی از طبیعت محسوب می شود.
درست که اندیشه یک وضعیت از رابطه ارگانیسم حیات دار با طبیعت است ولی در پی حیات ذهنی انسان در حرکتی جوهری سلوک دارد. پس اندیشه کردن در مورد هر چیز یک واکنش طبیعی و محیط ورز می باشد.
کنون با این رویکرد به سروده نخست که می نگریم می بینیم اندیشه در این سروده بافتی معنایی در طبیعت گرایی دارد آنهم با یک زبان ادبی کارکشته و غنی.
داری سرخ یا سرخداری که اصطلاح کاملا ادبی و فرهنگی است در پی قطع شدن و مرگ به یاد جهان طبیعی اش است که در مسیر زاینده ای از زیستن سینه سرخ تامل دارد و این زیستن مادرانه طبیعت بهترین تصویر حقیقتی از نگاه اساشعر است.
اساشعر نمادی از بودن در طبیعت تا اندیشه برای طبیعت تا وضعیت شناسی و خوانی مرتبط با طبیعت است. اینکه دار یا درختی در مسیری از زیستن پناهگاه سینه سرخ که سینه سرخ رابطه ای مهم - در سرخ دار یا سرخ سینه پرنده - با وجودیت فنا شده زیست پرندگان دارد که بحث نمادگرایی را می یابیم. کارگاه نجاری یک وضعیت از طبیعتی دیگر دارد که این ترسیم تراژدی طبیعت ماست.
سروده #دوم درنگ در بودنی طبیعی دارد که بسان سروده نخست حضور مادر پناهی مشخص است. درخت در سروده نخست با اینکه خود کشته شده هنوز در اندیشه بودن و پناهگاه پرندگان است و حذف خود را نمی بیند چون مادر است و در سروده دوم باز مادر در مسیر رنج از فقر و با توسل از اوسانه ها شب دراز زمستان را با داستان از بودن های پیشین فرهنگ مردم به سر می برد ولی در هنگامه سپیده موها سمت جوگندمی روانه اند. گندم در هویت نان تا موهای جوگندمی بهترین رابطه همنشینی در محور شناسی زبان ادبی این سروده اند.
سراینده در این دو قطعه سروده ناب عکس هایی رنگی از وضعیت اندیشه در طبیعت را به مثابه #حضور به امرواقع زبان نشان می دهد.
#آریا_پورفریاد
https://tttttt.me/+iUlx_0LdfFQxY2Zk
#هسا_پس
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران
@hasa_pas
#سروده_پیشرو_215 /216
#اساشعر
#یک
خونهِ و خاموش وونِه
اَتِه بَفِتِه سرخدار
کارخنه ئهِ چو ورینی ئِه دِلَه
از اون قَلی بِرَنجِ زِمِسِِنی
اَتِه سینِه سرخ
وِه گلی ئِه لَه جا بمونِسِّه.
می خوانَد و خاموش می شود
سرخداری آرمیده در گارگاه نجاری
از آن قلع و قمع زمستانی
سینه سرخی
در گلویش جامانده است.
#دو
وَشنی زِمسّنِ شو چَّنِه بلّنِه؟!
هینِ بوتِه و
نونِ آسنی جا
اَتا ، اَتا وَچیلَه رِ خو کِرده
دِشتِ شو
دِی به دِی آه بَکشی و
پورچِغ بَزو شَرمِنی فردا رِه
صَوایی
جوگَنِمی سَر بَکِشی وَه
وِه سیو سیو زلف.
شب گرسنه زمستان
چقدر طولانی است ؟!
این را گفت و با اوسانه نان
یکی یکی بچه ها را خواب کرد
تمام شب
دوادود آه کشید و
مچاله نشست، شرمندگی فردا را
صبگاهان
جوگندمی سر کشیده بود
زلفکان سیاهش.
#جلیل_قیصری
#نگاه
لختی سخن از برای های این دو اساشعر هست که بر می گویم.
در سروده #نخست تراژدی زیستمند درخت و زندگی پرنده تا هی جارهای زیستی انسان طبیعت گرا را می خوانیم با اندیشه ای استعاره ای در زبان ادبی.
زبان ادبی زبانی تلفیق یافته از اندیشه و هنر که رویکردی متفاوت در بیان با زبان عادی یا معمولی دارد چون نوع نگاه و بیان در زبان ادبی کاملا هنری و در نهایت ایجاز، تشبیه، استعاره و نمادگرایی است ولی زبان عادی زبانی ساده با سیر و خط مشخص بدون در نظر داشتن صنعات ادبی.
قضیه اندیشه و طبیعت در ادبیات
از آنجایی که #اندیشه در طبیعت حضور طبیعی دارد چون واکنشی خاستگاه دار از بودن می باشد و در علوم اجتماعی هم می بینیم که همه چیز در تجربه گرایی مسیر دارد پس میان اندیشه تا طبیعت چند نکته بارز می شود.
#اندیشه نزد اهل اندیشه یک کنش غایی است ولی در نسبیت چون حاصل فعالیت های آنی و تاثیر یافته صاحب اندیشه نسبت به عینیت تا ذهنیت مشهودی است. پس از این نگره در می یابیم که اندیشه انسان به عنوان یک ابزار در اختیار طبیعت است.
#طبیعت یعنی هستی و نمادهای آن که خاستگاه همه جانبه زیست #شعور است که درک انسان از آن - وضعیت، نشانه، مفهوم و... - را در بر دارد. پس اندیشه به عنوان یک ابزار در اختیار طبیعت است و توانایی ایستادن در برابر طبیعت را ندارد چون خود بخشی از طبیعت محسوب می شود.
درست که اندیشه یک وضعیت از رابطه ارگانیسم حیات دار با طبیعت است ولی در پی حیات ذهنی انسان در حرکتی جوهری سلوک دارد. پس اندیشه کردن در مورد هر چیز یک واکنش طبیعی و محیط ورز می باشد.
کنون با این رویکرد به سروده نخست که می نگریم می بینیم اندیشه در این سروده بافتی معنایی در طبیعت گرایی دارد آنهم با یک زبان ادبی کارکشته و غنی.
داری سرخ یا سرخداری که اصطلاح کاملا ادبی و فرهنگی است در پی قطع شدن و مرگ به یاد جهان طبیعی اش است که در مسیر زاینده ای از زیستن سینه سرخ تامل دارد و این زیستن مادرانه طبیعت بهترین تصویر حقیقتی از نگاه اساشعر است.
اساشعر نمادی از بودن در طبیعت تا اندیشه برای طبیعت تا وضعیت شناسی و خوانی مرتبط با طبیعت است. اینکه دار یا درختی در مسیری از زیستن پناهگاه سینه سرخ که سینه سرخ رابطه ای مهم - در سرخ دار یا سرخ سینه پرنده - با وجودیت فنا شده زیست پرندگان دارد که بحث نمادگرایی را می یابیم. کارگاه نجاری یک وضعیت از طبیعتی دیگر دارد که این ترسیم تراژدی طبیعت ماست.
سروده #دوم درنگ در بودنی طبیعی دارد که بسان سروده نخست حضور مادر پناهی مشخص است. درخت در سروده نخست با اینکه خود کشته شده هنوز در اندیشه بودن و پناهگاه پرندگان است و حذف خود را نمی بیند چون مادر است و در سروده دوم باز مادر در مسیر رنج از فقر و با توسل از اوسانه ها شب دراز زمستان را با داستان از بودن های پیشین فرهنگ مردم به سر می برد ولی در هنگامه سپیده موها سمت جوگندمی روانه اند. گندم در هویت نان تا موهای جوگندمی بهترین رابطه همنشینی در محور شناسی زبان ادبی این سروده اند.
سراینده در این دو قطعه سروده ناب عکس هایی رنگی از وضعیت اندیشه در طبیعت را به مثابه #حضور به امرواقع زبان نشان می دهد.
#آریا_پورفریاد
https://tttttt.me/+iUlx_0LdfFQxY2Zk
#هسا_پس
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران
@hasa_pas
Telegram
اِسا شعر (شعرنوین تبری)
https://tttttt.me/+iUlx_0LdfFQxY2Zk