حرف اضافه
321 subscribers
187 photos
20 videos
6 files
45 links
گل و گیاهان زینتی خوانده‌ام.
ارتباطات می‌خوانم.
می‌نویسم هم.
و به زبان لکی حرف می‌زنم.
#کلمه_بازی
Download Telegram
الان داشتم براش تعریف می‌کردم قرار بود سه تومن به حقوقمون اضافه بشه ولی امروز گفتن شده ۱/۷۰۰. البته فقط در حد شایعه است. همکارمم می‌گفت این پول دردی از من دوا نمی‌کنه باز سه تومن بود یه چیزی. می‌گه «اَسری ئه چَم کوری بای» یعنی اشکی از چشم کوری بیاد و می‌خنده.
کنایه از این‌که همینم غنیمته.

#کلمه_بازی
#دا
💘21
🔺نهم مرداد ماه ۱۴۰۳

مسیر برگشتم‌از اداره این‌طوری است که باید تکه‌ای از مسیر را سوار اتوبوس یا تاکسی شوم، سر تقاطعی پیاده شوم و دوباره تاکسی سوار شوم.
تکۀ اول کوتاه است و حیفم می‌آید هشت تومان کرایه تاکسی بدهم. زنده باد اتوبوس.

تکهٔ دوم نه اتوبوس دارد نه تاکسی. البته تاکسی خطی داشته و از زمان کرونا چون مسافرش را از دست داده جمع شده. حالا هم که مردم با اسنپ و تپسی رفت و آمد می‌کنند. این هم مسیر کوتاهی است به گرفتن تاکسی اینترنتی نمی‌ارزد. زنده باد قناعت.

امسال کرایه‌اش در دوبیشتر مواقع ده تومان است. بعضی راننده‌ها هشت تومان هم برمی‌دارند.
تنها ماشینی که خودش را خطیِ این مسیر کرده پراید کهنه‌ای است که من سوارش نمی‌شوم. چرا؟
چون زمستان توی آن کوران برف کرایه دوبرابری می‌گرفت و مسافر می‌زد. آن‌روز از فیزیوتراپی آمده بودم و می‌خواستم زودتر برسم خانه پس تن دادم به زورش اما با خودم عهد کردم دیگر هرگز سوار ماشینش نشوم.
توی این روزهای گرم بارها عرق‌ریزان ایستاده‌ام زیر برق آفتاب اما سر قولم مانده‌ام. زنده باد آزادگی.

امروز به جز من مردی هم منتظر تاکسی بود. پراید کهنه آمد. مرد سوار شد من نه. پراید دیگری آمد بلند مسیرم را گفتم. رفت جلوتر نگه داشت. پراید خطی دستش را از شیشه درآورد و گفت ما هم مستقیم میریم‌آ.
مثل این چندماه در سکوت از کنارش رد شدم.
رانندهٔ جدید مرد مو سفید کرده‌ای بود با پیراهن مشکی به تن، حدوداً شصت ساله. برنامهٔ نشان روی گوشی‌اش روشن بود. حتماً به مقصد دیگری می‌رفت. سرخیابان اصلی که خواستم پیاده شوم با گفتن «گرمه» پیچید توی خیابان مجتمع. نگذاشت آن فاصلهٔ ده بیست متری را پیاده بروم. ده تومانی عرق کرده را دادم بهش با چاشنی خداخیرتون بده. یک اسکناس دو تومانی و «خواهش می‌کنم»ی برگرداند بهم. پول را نگرفتم.
توی دلم گفتم زنده باد مردانگی.


#از_تاکسی
8
عکس اسماعیل هنیه را گذاشته بود با قلبی سیاه بالایش. چه؟ مثل شوخی بود. استوری بعد هم همین بود. استوری‌های بعدتر هم. باورم نشد. آمدم سراغ گوگل. خبر راست بود. ولی ترور آن هم در تهران؟ نفوذ است یا بی‌مبالاتی؟ نمی‌دانم. از صبح حالم جوری است که انگار نفرت انگیزترین موجود عالم به خانهٔ عزیز خودم دست‌درازی کرده.
💔19👍1💯1😭1
زنگ زدم خبر خوشی را بهش بدهم. گفتم مژدگانی بده تا بگویم. بعد از طی کردن مژدگانی گفتم به نظرت چه خبریه؟
گفت: «شوت کردیه؟» یعنی شوهر کردی؟
دلم گرفت. پنج روز پیش همدیگر را دیده‌ایم. هر روز چند بار تلفنی با هم حرف می‌زنیم. چرا پیش خودش فکر کرده بود چنین اتفاقی را از او مخفی می‌کنم و وقتی قطعی شود بهش اطلاع می‌دهم؟


#دا
💔6👌1💘1
زن خوش‌رو و خندانی بود. شمالی بودند. فامیلی همسرش شاد بود و فامیلی خودش افسرده.


#اسم_فامیل_بازی
😁3💔21
حرف اضافه
داریم با مادرم حرف می‌زنیم می‌گم اسم بچه‌هام رو چی بذارم؟ می‌گه گل‌بهار و شوق‌علی. #اسم_فامیل_بازی #دا
ازش خواسته بودیم اسم پیشنهاد بده برای دختر و پسر. گفته بود باید فکر کنم. امروز زنگ زد و گفت: اسم دختر نازنین گل و اسم پسر محمد جواد، محمدطاها، محسن و علی اکبر. بعدِ کمی مکث اضافه‌ کرد «حمزه هم دوست دارم.»
خندیدم و گفتم تو هنوزم حمزه دوست داری؟
چون اسم برادر کوچکیم رو هم به درخواست مادرم حمزه گذاشته بودند اما برادر بزرگم موافق نبوده و تغییرش داده.
و جالب این‌که طبق سنت زمان خودشون نام‌های دخترانه نشأت گرفته از طبیعت هستند و نام‌های پسرانه عموماً مذهبی و هر دو هم دوکلمه‌ای.
اون پستی رو هم که بهش ریپلای کردم ببینید همین نکته رو داره.


#اسم_فامیل_بازی
#دا
💘42🥰2
«پنبه» عروس هلندی برادر زادمه. پرندهٔ باهوشی که خیلی حرف می‌زنه. یکی از چیزایی که خیلی می‌گه «بوس بده» است.
آخر شب‌ها می‌ذارنش یه جای تاریک که ساکت باشه. الان یه لحظه برق رو روشن کردم که شروع کرد به «بوس بده» گفتن.
زن داداشم می‌گه می‌خواد «سرِ دوستی رو بندازه.»
ما به اون ارتباطات کلامی و غیرکلامی که باعث ایجاد یه ارتباط جدید یا بهبود و ترمیم یه ارتباط قدیمی یا قطع شده می‌شن، می‌گیم سرِ دوستی انداختن.
مثلاً عروس و مادرشوهری سال‌ها با هم قطع رابطه کردند ولی امسال مادرشوهر عروسش رو برای روضه دعوت می‌کنه چون می‌خواد سر دوستی رو باهاش بندازه. آغاز کنه.
این اصطلاح در ادبیات سیاسی هم کاربرد داره. مثلاً رابطهٔ ما با انگلستان خوب نیست و اونا یه نماینده می‌فرستن برای مذاکره یا پیام تبریکی می‌فرستن برای سران ایران. در این‌حالت‌ می‌گیم‌ انگلیس می‌خواد با ایران سرِ دوستی بندازه.


#کلمه_بازی
9👍1
حرف اضافه
«پنبه» عروس هلندی برادر زادمه. پرندهٔ باهوشی که خیلی حرف می‌زنه. یکی از چیزایی که خیلی می‌گه «بوس بده» است. آخر شب‌ها می‌ذارنش یه جای تاریک که ساکت باشه. الان یه لحظه برق رو روشن کردم که شروع کرد به «بوس بده» گفتن. زن داداشم می‌گه می‌خواد «سرِ دوستی رو بندازه.»…
ما واژهٔ آشتی نداریم. براش از دوستی استفاده می‌کنیم. مثلاً من و همسرم بینمون بگو مگو شده بود دیشب با هم‌ دوستی کردیم. یا ایران و عراق سال‌هاست با هم دوستی کردند.
خب متقابلاً قهر و دعوا هم نداریم. به جای دعوا جنگ رو استفاده می‌کنیم و برای قهر «توریاین» از بن ماضی تور.


#کلمه_بازی
2
حرف اضافه
ما واژهٔ آشتی نداریم. براش از دوستی استفاده می‌کنیم. مثلاً من و همسرم بینمون بگو مگو شده بود دیشب با هم‌ دوستی کردیم. یا ایران و عراق سال‌هاست با هم دوستی کردند. خب متقابلاً قهر و دعوا هم نداریم. به جای دعوا جنگ رو استفاده می‌کنیم و برای قهر «توریاین» از بن…
به نظرم اومد آشتی و دعوا از واژه‌های معاصر باشند. رفتم جستجو کردم. حافظ سه بار آشتی رو به کار برده و سعدی نُه بار. هیچ کدوم هم کلمهٔ دعوا رو استفاده‌ نکردند.
توی گنجور جستجو کردم. ۴۲۶ بار واژهٔ آشتی اومده و دعوا حدود شصت بار. می‌گم حدود چون فعل عربی دعوا هم توی جستجو همراهش میاد. و اون‌چه من گذرا دیدم نشون می‌داد «دعوا» از دورهٔ قاجار رایج شده. گرچه می‌شه دقیق‌تر درباره‌ش تحقیق کرد.


#کلمه_بازی
👍51🙏1
دختر جوان روبرویی‌ام در مترو همراه دو همسفر جوانش دارند تمرین ژاپنی می‌کنند. در واقع او حرف می‌زند و از آن‌ها می‌خواهد دریافتشان را بگویند. یک جاهایی هم از حرکات دست و چشم برای انتقال معنا کمک می‌گیرد. مثلاً علامت قلب نشان می‌دهد و قلب را به ژاپنی می‌گوید و بعد ادامه می‌دهد این کلمه که‌ درست نمی‌شنومش به معنی سقوط کردن است تا نتیجه بگیرد در ژاپنی عاشقی می‌شود سقوط در عشق.


#کلمه_بازی
6
حرف اضافه
🔺نهم مرداد ماه ۱۴۰۳ مسیر برگشتم‌از اداره این‌طوری است که باید تکه‌ای از مسیر را سوار اتوبوس یا تاکسی شوم، سر تقاطعی پیاده شوم و دوباره تاکسی سوار شوم. تکۀ اول کوتاه است و حیفم می‌آید هشت تومان کرایه تاکسی بدهم. زنده باد اتوبوس. تکهٔ دوم نه اتوبوس دارد نه…
🔺سیزدهم مرداد ماه ۱۴۰۳

پراید کهنه آمد پارک کرد سر بلوار. به من چیزی نگفت اما به خانمی که کنارم ایستاده بود گفت مستقیم می‌رود. زن سوار نشد. یواش گفت حوصله ندارم بشینم پر بشه. خانم دیگری آمد و سوار شد. راننده دو سه دقیقه‌ای صبر کرد. قرعهٔ یک مسافر به نامش خورده بود. سر ماشین را کج کرد به چپ که راه بیفتد، همان لحظه پرایدی جلوی پای ما دو نفر توقف کرد. مسیرمان را که گفتیم اشاره کرد سوار شویم. زن جوانی بود چهل و چند ساله و چادری. تشکر کردم و گفتم اولین بار است یک خانم مرا در این مسیر سوار می‌کند. زن همسفر گفت قبلاً هم این لطف‌ها شاملش شده و زن راننده را تندتند دعا کرد. «الهی حاجت روا بشین. الهی خدا هر چی می‌خواین بهتون بده. اجازه بدین کرایه بدیم تا بیشتر از این شرمندتون نشیم» و او در جواب گفت برای دخترام دعا کنید عاقبت به خیر بشن و خندید. «آخه من۳۵۳تا دختر دارم» و دوباره خندید. «مدیر هنرستانم. ازاینا سه تاش بچه‌های خودمن» و دعاها برای عاقبت به خیری و موفقیت همه‌شان ادامه پیدا کرد.
همسفر میانهٔ مسیر پیاده شد. من هم وقتی خواستم سر خیابان پیاده شوم خانم مدیر قبول نکرد. تا جلوی مجتمع بردم و گفت ما هم قبلاً این‌جا زندگی می‌کردیم و خندید. شاید خاطرات خوشی ازش داشت.

#از_تاکسی
10
آدم این همه حرف اضافه می‌زنه ولی یه حرف‌هایی رو جز به خود خدا نمی‌تونه به هیچ کس بگه. حرف‌هایی که بقیه حتی به شکل بغض و اشک و حسرت هم نمی‌بیننشون و در قلبت می‌مونن و باهات خاک می‌شن و شاید یه روزی با باد و بارون برسن به نسل‌‌های بعد. مثلا یه روز پاییزی حرفات توی تن اون بارونه بشینه و دل آدمای اون زمونه بی دلیل از باریدن بارون بگیره چون غم‌ها و حرف‌های نگفتنی تو توش حل شده. یا باد توی یه سرزمینی بوزه و دل آدما رو اندهناک کنه چون باده از خاک تو وزیدن گرفته.
شایدم نه. خاک که شدی حرف‌ها و رنج‌هات هم با تنت ‌بپوسه و هیچ اثری ازشون در این عالم نمونه.
11👍1
حرف اضافه
امروز برای کار اداری رفته‌ بودم کرمانشاه. یکی از مدیران سازمان جوری با لهجهٔ قشنگ کرمانشاهی بهم گفت: «بیا پس» که می‌خواستم قید هر چه مأمور به خدمت بودن و انتقالی را بزنم و برگردم. #کلمه_بازی
من این‌جا مأمور به خدمتم. یعنی حضورم موقتی است و هنوز نیروی استان خودمان محسوب می‌شوم. طبیعی است تا وقتی در این‌ شرایط هستم بین این‌ دو سازمان مکاتبات اداری برقرار باشد. مثلاً این‌جا هر ماه کارکرد ماهیانه‌ام‌ را به آن‌جا بفرستد برای رد شدن حقوق و بیمه‌ام.
امروز از امور اداری این‌جا باهام تماس گرفتند که دوم مرداد نامه‌ای به آن‌جا فرستاده‌ایم اما هنوز جواب نداده‌اند. خودت پیگیری کن. این‌ وسط من چیکاره بیدم برای پیگیری، بماند. زنگ زدم آن‌جا. خانمی که مسئول پرونده‌ام است نامه را دیده بود گفت جواب هم دادم اما توی کارتابل معاون امور اداری منتظر امضاست. خودت زنگ بزن پیگیری کن.
از هشت صبح تا ۱۲ ظهر زنگ زدم و بوق اشغال و بوق اشغال و بوق اشغال.
آخرش متوسل شدم به‌ یکی از همکاران قدیمی که فردا برود پیش جناب معاون و درخواست کند نامه‌ام‌ را امضا کند.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.




+لطفا پست‌هایی از این دست را بازنشر نکنید. بهتر است حتی برای بقیه هم تعریفشان نکنید. به قول مادرم فقط نوشته‌امش برای تاریقات. منظورش ثبت در تاریخ است:)
👍4😐2👻1
اوشین اونجاییه که رفته ساگا با مادرشوهرش اینا زندگی می‌کنه. می‌خواست از دستشون فرار کنه بره توکیو که ریوزو فهمید، دعواشون شد، هلش داد، بدجور زخمی شد و فعلاً به ناچار موندگار شده.
بعد از تموم شدنش به مادرم زنگ زدم. می‌گفت من به جای اوشین بودم توی شب تار فرار می‌کردم.


#دا
👍5😢1
تشک از آن‌ دست‌دوزهاست که یک رویهٔ کیسه‌ای نخی دارد با چهار بندینک در پایین و یک زیر رویهٔ متقال با جای کوک‌های فرو رفته در سرتاسرش. هر بار که رویهٔ نخی شسته شده را می‌کشم رویش می‌بینم لحاف‌دوز یکی ‌گوشه‌هایش با ماژیک آبی و کجکی نوشته حاج‌ … خزائی. اسم پدرم را.
یاد این‌جوری اتفاق می‌افتد و شاید یاد مرگ.

#بابا
#یاد
رسیده‌ام چراغ قرمز. خبری از تاکسی خطی‌ها نیست. باید با عبوری بروم. چشم می‌اندازم دنبال پلاک‌های ۲۹. خبری از آن‌ها هم نیست. به‌جایش مرد آشنایی را می‌بینم. پسر ننه گله هم محله‌ایمان است.‌ بهش می‌گویم منم کنگاور می‌رم اگه خواستید ماشین بگیرید منم هستم و پشت بندش اضافه می‌کنم دختر فلانی‌ام.
آهایی را با لبخندش ترکیب می‌کند «هم محله‌ای مادرم هستید.»
در جوابش می‌گویم بله می‌شناسم و توی دلم می‌گویم درود بر حافظهٔ بصری.
10
حرف اضافه
رسیده‌ام چراغ قرمز. خبری از تاکسی خطی‌ها نیست. باید با عبوری بروم. چشم می‌اندازم دنبال پلاک‌های ۲۹. خبری از آن‌ها هم نیست. به‌جایش مرد آشنایی را می‌بینم. پسر ننه گله هم محله‌ایمان است.‌ بهش می‌گویم منم کنگاور می‌رم اگه خواستید ماشین بگیرید منم هستم و پشت بندش…
زنگ زد «کجایی؟»
گفتم یه ربع بیست دیقه است راه افتادم.
گفت «من می‌رم روضه. دخترِ دلبر دعوت کرده اگه نرم می‌گن عارش اومد نیومد. غذا رو گازه.»
عار اومدن معنیش واضحه ولی الان معمولاً کسرشأن شدن و قابل ندونستن جانشینش شدند.

#کلمه_بازی
#دا
حرف اضافه
زنگ زد «کجایی؟» گفتم یه ربع بیست دیقه است راه افتادم. گفت «من می‌رم روضه. دخترِ دلبر دعوت کرده اگه نرم می‌گن عارش اومد نیومد. غذا رو گازه.» عار اومدن معنیش واضحه ولی الان معمولاً کسرشأن شدن و قابل ندونستن جانشینش شدند. #کلمه_بازی #دا
آخرین روز روضه را به خاطر سفر روضه‌خوان انداخته‌اند صبح. دا رفته روضه. من در سکوت خانه دارم «اتاقی از آن خود» را می‌خوانم. آن‌جایم که ولف می‌گوید: «با این حال این ارزش‌های مردانه هستند که غالب می‌شود. مثال پیش پا افتاده‌اش این است که فوتبال و‌ ورزش «مهم» هستند و مدپرستی و خریدن لباس «بی ارزش» و این ارزش‌ها ناگریز از زندگی به داستان منتقل می‌شوند. منتقد ‌می‌پندارد فلان کتاب مهم است چون‌ دربارهٔ جنگ است و بهمان کتاب بی اهمیت است زیرا به احساسات زنان در اتاق نشیمن می‌پردازد. صحنه‌ای در جنگ مهم‌تر است تا صحنه‌ای در مغازه.» همین جا دکمهٔ توقف را می‌زنم. مغزم در حال جستجوی مثال‌هایی است که بگوید «بله خانم وولف همین‌طور است. دقیقاً همین طور» که صدای زنگ از جا می‌کَندم.
خانهٔ ما آیفون ندارد. زنگش از آن فشاری‌هایی است که مثل سنگ می‌خورد به خیال آدم و می‌شکندش. صدای زنگ برایم تازگی دارد. انگار سال‌هاست نشنیده‌امش. خاطره‌ شده. چون زندگی تنهایی این‌طوری است که‌ تو با صدای زنگ بیگانه می‌شوی.
چادر نماز را می‌اندازم توی سرم و می‌دوم سمت در. زن حاج‌نبی است. آمده دعوت بگیرد برای روضه. ساعت چهار عصر.
👌5
کامالا هریس نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست. مادرش اهل مَدرَس یا چنای در هند و پدرش جاماییکاییه.
کامالا در سانسکریت به معنی «لاله مردابی»ه.

اگه خواستید عکس گل رو ببینید اسم علمی (Nelumbo nucifera)
یا انگلیسیش (Indian Lotus) رو جستجو کنید.


#اسم_فامیل_بازی
اسم جورج الیوت رو شنیدید؟

جورج الیوت یه نویسندهٔ انگلیسی در قرن نوزدهمه با اسم اصلی مری آن ایوانس.

اما چرا اسم مردونه برای خودش انتخاب کرده؟
ظاهراً به این دلیل که در جامعهٔ اون زمان نویسندگی یه امر مردانه بوده و از زنان توقع داشتند عاشقانه‌های زرد‌ بنویسند در حالی‌که الیوت رمان‌نویسی کلیشه‌ای زنانه رو تحقیر می‌کرده.
همچنین اون با این کارش قصد داشته آثار ادبیش رو از زندگی رمانتیک غیرعرفیش جدا کنه.

اما چرا این اسم رو انتخاب کرده بود؟
جورج لوییس یه فیلسوف و منتقد انگلیسی بود که عاشق جورج الیوت شد. در واقع دوتایی عاشق همدیگه شدند.
لوییس متأهل بود و به صورت قانونی نمی‌تونست همسرش رو طلاق بده به همین خاطر نمی‌تونست رسماً با الیوت ازدواج کنه ولی اونا ۲۴ سال و‌ تا زمان مرگ لوییس با هم زندگی کردند.
الیوت هم برای ادای احترام به جورج لوییس در اسم مستعار خودش از جورج استفاده کرد.

چی شد که هویتش رو فاش کرد؟
اون قصد داشت هویت واقعیش رو به عنوان یه راز نگه داره ولی چون شخصی به نام جوزف لینگز ادعا کرد جوزف الیوت واقعیه اونم پرده از رازش برداشت.


#اسم_فامیل_بازی
👍5