میگه دیروز رضا گفته تهران یه بادی میاد که همه چی رو میخواد ببره. و خودش اضافه میکنه بدترینی بوده. واژۀ بدترین رو ما کی به کار میبریم؟ وقتی یه اتفاق خیلی عجیبی افتاده که مرزهای استاندارد و روتین و معمولی رو رد میکنه. لزوماً هم مربوط به حوادث طبیعی نیست.
ممکنه به رفتار بیش از حد غیرنرمال یه نفر هم اطلاق بشه. مثلاً عروسه بدترین بود. داماده بدترین بود. یعنی در نسبت با مادرشوهر و مادر زن رفتارشون اونقدر بد بود که جای تعجب داشت. راننده بدترین بود. رئیسه بدترین بود.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
ممکنه به رفتار بیش از حد غیرنرمال یه نفر هم اطلاق بشه. مثلاً عروسه بدترین بود. داماده بدترین بود. یعنی در نسبت با مادرشوهر و مادر زن رفتارشون اونقدر بد بود که جای تعجب داشت. راننده بدترین بود. رئیسه بدترین بود.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
موقع خداحافظی من به اون میگم یاوارَتَه خیر اون میگه ایوارَتَه خیر. هر دوش به معنی عصره ولی جالبه که من و دا دو تلفظ مختلف استفاده میکنیم.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
❤5
مادرم زن بالابلند و چهارشانهای بود. میگویم بود چون از پاییز پارسال تا حالا خیلی تکیده شده. انگار قلب که ضعیف میشود بدن هم از رشادت میافتد. تازگیها زرافشان زن همسایه که از قضا او هم زن قدبلند و کشیده اندامی است مادرم را توی کوچه دیده و گفته حاجی فلانی چرا اینقدر کوچیک شدی؟ و خودش همان موقع گفته جاخوردهام از دیدن کوچکیات. و فردایش که آبجیام را دیده گفته ببخشید به مادرت اونجوری گفتم. خیلی ناراحت شدم. هزاری هم علم پزشکی روند پیری را کند کنَد به هر حال ما به لحاظ فیزیولوژیکی با آن موجه میشویم. مسئلهای که کسی به خاطرش کنار کهنسالانمان نیست.
#دا
#دا
💔10
میگه دزد زده به خونهٔ فلانی و خونه گَرتِ گلّه شده. چند روزه داره جمعش میکنه مگه جمع میشه.
گَرتِ گلّه گرد و غباریه که گلّهٔ گوسفندان موقع رفت و آمدشون به پا میکنند.
اما ربطش به بههمریختگی خونه چیه؟
وقتی گوسفندان از صحرا برمیگشتند یا در آغلشون باز میشده و میاومدند توی حیاط، اونجا رو به هم میریختند به خصوص اگه علف یا خوراکی دیگهای مثل پوست هندونه میدیدند. که در تشریح این وضعیت میگفتند حیاط رو گَرتِ گلّه کردند. اون وقتها چون حیاطها خاکی بوده این بریز و بپاش همراه با بلند شدن گرد و خاک بوده.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
گَرتِ گلّه گرد و غباریه که گلّهٔ گوسفندان موقع رفت و آمدشون به پا میکنند.
اما ربطش به بههمریختگی خونه چیه؟
وقتی گوسفندان از صحرا برمیگشتند یا در آغلشون باز میشده و میاومدند توی حیاط، اونجا رو به هم میریختند به خصوص اگه علف یا خوراکی دیگهای مثل پوست هندونه میدیدند. که در تشریح این وضعیت میگفتند حیاط رو گَرتِ گلّه کردند. اون وقتها چون حیاطها خاکی بوده این بریز و بپاش همراه با بلند شدن گرد و خاک بوده.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
❤4
میگه دزدها همین که ببینند دو سه شب چراغ خونهٔ کسی نمیسوزه نشونش میکنند برای دزدی. الان که ما میگیم برقش روشن باشه یا لامپاش روشن باشه. سوختن چراغ از کجا میاد؟
از سوختن چراغهای لامپا و نفتی و موشی و توری.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
از سوختن چراغهای لامپا و نفتی و موشی و توری.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
❤3
حرف اضافه
اصفهانیه، رومیزی بافته و نوشته: در دو رنگ صورتی «سیر» و «باز» مخصوص میزهای عسلی و سرویس صبحانه خوری. #کلمه_بازی @HarfeHEzafeH
با خودش دو تا روسری مشکی ساده آورده و دوتا مشکیطرحدار. که چهارتاش نازکند. امروز از حمام که آوردمش بیرون یکی از روسریهای کمی ضخیمتر خودم رو بهش دادم که تناژ رنگیش کرم و قهوهایه. میگه خوشم نمیاد ازش. باز بازینه.
باز بازین یعنی رنگ روشن و طرحدار و شلوغپلوغ که تأکیدش روی روشن بودنه. رنگ باز یعنی روشن و بازبازین یعنی روشنی که برای یک زن پا به سن گذاشته خلاف عُرفه. در مقابل سیر یعنی پررنگ، تیره.
#دا
#کلمه_بازی
#کلمه_بازی
باز بازین یعنی رنگ روشن و طرحدار و شلوغپلوغ که تأکیدش روی روشن بودنه. رنگ باز یعنی روشن و بازبازین یعنی روشنی که برای یک زن پا به سن گذاشته خلاف عُرفه. در مقابل سیر یعنی پررنگ، تیره.
#دا
#کلمه_بازی
#کلمه_بازی
❤6😢1
ساعت یک و نیم ظهر تازه وقت کردم برویم غسل عید غدیر کنیم. بعدش به جای روسری همیشگی شال سفید نویی را که چندماه پیش خریده بودم سر کردم. موهایم که خشک شد شال را گذاشتم کنار دستم. همان سمتی که دا دراز کشیده بود. همان لحظه به ذهنم آمد هیچ وقت با روسری سفید ندیدهامش. ازش خواستم سرش کند. صورت معصومش مثل حاجیههای از منا و عرفات برگشته شده بود. زدم به پایۀ چوبی میزم و با خنده گفتم تو چرا سفیدتر از مایی؟ کمی تمسخر قاطی خندهاش کرد و گفت سفیـــــــد. گفتم هر چی. از من که سفیدتری. اصن من به کی رفتم؟ گفت بابا.
حیفم آمد این قشنگی را ثبت نکنم. لنز را تمیز کردم و گفتم بخند. لبخند میزد و میگفت زودتر بگیر الان میافتم. چون تکیه نداده بود به بالشهای پشتش. با هر کلیکی روی دوربین توی دلم فاضل نظری و علیرضا قربانی به نوبت خواندند مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب،در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست. خندههای تو مرا باز از این فاصله کشت قهر نه دوری تو قلب مرا بی گله کشت.
#دا
حیفم آمد این قشنگی را ثبت نکنم. لنز را تمیز کردم و گفتم بخند. لبخند میزد و میگفت زودتر بگیر الان میافتم. چون تکیه نداده بود به بالشهای پشتش. با هر کلیکی روی دوربین توی دلم فاضل نظری و علیرضا قربانی به نوبت خواندند مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب،در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست. خندههای تو مرا باز از این فاصله کشت قهر نه دوری تو قلب مرا بی گله کشت.
#دا
❤13
از مادرم میپرسم به نظرت چی میشه؟
میگه مگه خدا خودش کمک کنه از شر اینا خلاص شیم.
بعد از مکثی یکی دو دقیقهای اضافه میکنه برای خدا کاری نداره شر خودشون رو به خودشون برگردونه. تیر خودشون به خودشون برگرده.
و با فحشی به پدر بین الملل که همان سازمان ملل است برای جوابم نقطه میگذارد.
#دا
میگه مگه خدا خودش کمک کنه از شر اینا خلاص شیم.
بعد از مکثی یکی دو دقیقهای اضافه میکنه برای خدا کاری نداره شر خودشون رو به خودشون برگردونه. تیر خودشون به خودشون برگرده.
و با فحشی به پدر بین الملل که همان سازمان ملل است برای جوابم نقطه میگذارد.
#دا
👌12❤1🙏1
خودم اخبار را چک نمیکنم. دسترسیام به تلگرام و اینستا از طریق لپ تاپ است. که اینستا خیلی کند است. فقط گاهی با گوشی مادرم میروم ایتا تا یک کانال محلی را چک کنم و از وضع شهر باخبر شوم. آنجا در حد چند ثانیه گزیدۀ اخبار را میبینم. از دیروز هر چه مادرم گفته بزن اخبار یک جوری حواسش را پرت کردهام. امشب اما اصرار کرد و از تلوبیون دارد اخبار شبکه یک را میبیند. مراقبت در پیری روندش معکوس میشود.
#دا
#دا
❤9
از هیئت که برگشتم رفتم بیدارش کنم چای بخورد و وضو بگیرد برای نماز ظهر. به عرض دراز کشیده بود روی تخت و پتوی نازکی روش بود. از حجم کوچک بدنش جا خوردم. تا صورتش را ندیدم باور نشد اوست. زن بلندبالایی که در اوج قدکشیدن نوجوانیام آرزو داشتم چادرش اندازهام شود، حالا به نازکی و خردی کودکی شده. عمر آدم به چه غمهایی که قد نمیدهد.
#دا
#دا
💔17
حرف اضافه
از هیئت که برگشتم رفتم بیدارش کنم چای بخورد و وضو بگیرد برای نماز ظهر. به عرض دراز کشیده بود روی تخت و پتوی نازکی روش بود. از حجم کوچک بدنش جا خوردم. تا صورتش را ندیدم باور نشد اوست. زن بلندبالایی که در اوج قدکشیدن نوجوانیام آرزو داشتم چادرش اندازهام شود،…
از ماشین که پیاده شدیم رفت سمت پسرک نه دهسالهٔ انتظامات. ازش پرسید پلیس شدی؟ پسر گفت نه.
پرسید ببوسمت؟ پسر چند قدم رفت عقب، خندید و گفت نه.
بهش گفتم مادربزرگها به همه محرمند. سرش را انداخت پایین، با شرم گفت نه.
#دا
پرسید ببوسمت؟ پسر چند قدم رفت عقب، خندید و گفت نه.
بهش گفتم مادربزرگها به همه محرمند. سرش را انداخت پایین، با شرم گفت نه.
#دا
❤8
حرف اضافه
از ماشین که پیاده شدیم رفت سمت پسرک نه دهسالهٔ انتظامات. ازش پرسید پلیس شدی؟ پسر گفت نه. پرسید ببوسمت؟ پسر چند قدم رفت عقب، خندید و گفت نه. بهش گفتم مادربزرگها به همه محرمند. سرش را انداخت پایین، با شرم گفت نه. #دا
دستش رو گرفته بودم و میرفتیم طرف آسانسور. کمی قوز کرده راه میره. بهش گفتم فعلا زوده برای کوک زدن. میتونی صاف وایسی؟ وایساد و خندید. گفت الان وقت وقتشه. بعد یاد اون پیرزنی افتاد که توی حرم امام رضا دیده بود. همون که کوکَه کوک راه میرفت. کوکَه کوک یعنی کمر دوتا شده و احتمالاً همراه با کمی لنگ زدن.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی@HarfeHEzafeH
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی@HarfeHEzafeH
❤9
حرف اضافه
داریم با برادرزادهم درباره اسم بچه حرف میزنیم. اسم پسر و دختری که بهش پیشنهاد میده ماه و آفتابه. و بعد میپرسه ماه همون ماهانه دیگه؟ #دا #اسم_فامیل_بازی
اون موقع نمیدونستیم بارداره بعد که فهمیدیم و جنسیت بچه هنوز معلوم نبود، همچنان تأکید داشت پسر ماه و دختر آفتاب یا خورشید.
قبل از جنگ بازم میگفت اسم پسرتون رو بذارید ماه. آقا ماه. ماه روشنه. خوبه.
#دا
#اسم_فامیل_بازی
قبل از جنگ بازم میگفت اسم پسرتون رو بذارید ماه. آقا ماه. ماه روشنه. خوبه.
#دا
#اسم_فامیل_بازی
❤7
حرف اضافه
توی منطقهٔ ما دوبیشتر اسمهای مردانهٔ قدیمی ترکیبی است که یک بخش آن علی است. مثل: محمدعلی، حسنعلی، حسینعلی، جعفرعلی، رضاعلی، عباسعلی، محبعلی، امیدعلی، دوستعلی، نجاتعلی، جانعلی، مِهرعلی، نادعلی، کرمعلی، براتعلی، حمزهعلی، شمسعلی، همتعلی، خاصعلی،…
اسم یکی از نتیجههاش امیرعلیه. میگه دوست دارم شیش تا بچه بشن. سه تا پسر و سه تا دختر. پسرها امیرعلی، عزیزعلی و کَسعلی. دخترها هم آسنا و آتنا. آسنا رو از یوسف پیامبر شنیده. اسم سومی رو هرچی فکر کرد یادش نیومد. تا دیشب قبل از خواب. دراز کشیده بود تو جا که صدام کرد و با خنده گفت اسم سومی رو هم پیدا کردم: نیکا.
#دا
#اسم_فامیل_بازی
#دا
#اسم_فامیل_بازی
🥰6❤3🤗1
حرف اضافه
اون موقع نمیدونستیم بارداره بعد که فهمیدیم و جنسیت بچه هنوز معلوم نبود، همچنان تأکید داشت پسر ماه و دختر آفتاب یا خورشید. قبل از جنگ بازم میگفت اسم پسرتون رو بذارید ماه. آقا ماه. ماه روشنه. خوبه. #دا #اسم_فامیل_بازی
اون روز که حرف میزدیم گفت احتمالا اسم نینی رو بذاره نیکان. دا یادش رفته بود. دیروز میگفت اسمه نیکنام بود؟ گفتیم والا همینم قشنگه :)
#دا
#اسم_فامیل_بازی
#دا
#اسم_فامیل_بازی
❤8
حرف اضافه
چنین "فراغ" ام آرزوست داداشم اتاقش را تمیز کرده. مادرم آمده توی درگاهی اتاق ایستاده و با لبخندی می گوید"رضا اتاقت چه فراغ شده" و این یعنی اتاقت آسوده شده، رها شده، به راحتی و آرامش رسیده. با این تعبیرش آدم حس می کند اتاق دارد نفس می کشد حالا. درست شبیه یک…
میز مطالعهش رو جابهجا که کرد بهش گفت مالَت فِراغا بی. ازش پرسیدم فراغ یعنی چی؟ گفت باز. پس منظورش اینه خونهت فراخ شد :)
#دا
#زبان_لکی
#از_زندگی
#دا
#زبان_لکی
#از_زندگی
❤5
زیارتنامه میخوندم براش. به سلامها که رسیدم گفتم بنت یعنی دِت. ترجمه مستقیم عربی به لکی:)
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
❤8