حرف اضافه
از هیئت که برگشتم رفتم بیدارش کنم چای بخورد و وضو بگیرد برای نماز ظهر. به عرض دراز کشیده بود روی تخت و پتوی نازکی روش بود. از حجم کوچک بدنش جا خوردم. تا صورتش را ندیدم باور نشد اوست. زن بلندبالایی که در اوج قدکشیدن نوجوانیام آرزو داشتم چادرش اندازهام شود،…
از ماشین که پیاده شدیم رفت سمت پسرک نه دهسالهٔ انتظامات. ازش پرسید پلیس شدی؟ پسر گفت نه.
پرسید ببوسمت؟ پسر چند قدم رفت عقب، خندید و گفت نه.
بهش گفتم مادربزرگها به همه محرمند. سرش را انداخت پایین، با شرم گفت نه.
#دا
پرسید ببوسمت؟ پسر چند قدم رفت عقب، خندید و گفت نه.
بهش گفتم مادربزرگها به همه محرمند. سرش را انداخت پایین، با شرم گفت نه.
#دا
❤8
حرف اضافه
از ماشین که پیاده شدیم رفت سمت پسرک نه دهسالهٔ انتظامات. ازش پرسید پلیس شدی؟ پسر گفت نه. پرسید ببوسمت؟ پسر چند قدم رفت عقب، خندید و گفت نه. بهش گفتم مادربزرگها به همه محرمند. سرش را انداخت پایین، با شرم گفت نه. #دا
دستش رو گرفته بودم و میرفتیم طرف آسانسور. کمی قوز کرده راه میره. بهش گفتم فعلا زوده برای کوک زدن. میتونی صاف وایسی؟ وایساد و خندید. گفت الان وقت وقتشه. بعد یاد اون پیرزنی افتاد که توی حرم امام رضا دیده بود. همون که کوکَه کوک راه میرفت. کوکَه کوک یعنی کمر دوتا شده و احتمالاً همراه با کمی لنگ زدن.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی@HarfeHEzafeH
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی@HarfeHEzafeH
❤9
زیارتنامهٔ حضرت عباس اینطوری است که بعد از سلام و ثنا و قربان صدقه رفتن پسر امیرالمؤمنین، لعنت کردن آنهایی که آب را بر ایشان بستند و وصف صفات والای حضرت ابالفضل که به عهد خود وفا کرد و بصیر بود، میخوانی:
فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ أَنْ تَجْعَلَ رِزْقِی بِهِمْ دَارّاً وَ عَیْشِی بِهِمْ قَارّاً
پس از تو درخواستم این است که درود فرستی بر محمد و آلش و به واسطهٔ آنها همیشه روزی مرا وسیع و زندگانیام را پایدار و خوش بگردانی.
مامانجونم همیشه این تکهاش را تکرار میکرد: رِزْقِی بِهِمْ دَارّاً وَ عَیْشِی بِهِمْ قَارّاً.
هم زندگی خوبی داشت هم رزق و روزی خوبی.
+اینها را فرزانه سادات میگفت.
فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ أَنْ تَجْعَلَ رِزْقِی بِهِمْ دَارّاً وَ عَیْشِی بِهِمْ قَارّاً
پس از تو درخواستم این است که درود فرستی بر محمد و آلش و به واسطهٔ آنها همیشه روزی مرا وسیع و زندگانیام را پایدار و خوش بگردانی.
مامانجونم همیشه این تکهاش را تکرار میکرد: رِزْقِی بِهِمْ دَارّاً وَ عَیْشِی بِهِمْ قَارّاً.
هم زندگی خوبی داشت هم رزق و روزی خوبی.
+اینها را فرزانه سادات میگفت.
💘8👌5✍1👍1😭1
حرف اضافه
داریم با برادرزادهم درباره اسم بچه حرف میزنیم. اسم پسر و دختری که بهش پیشنهاد میده ماه و آفتابه. و بعد میپرسه ماه همون ماهانه دیگه؟ #دا #اسم_فامیل_بازی
اون موقع نمیدونستیم بارداره بعد که فهمیدیم و جنسیت بچه هنوز معلوم نبود، همچنان تأکید داشت پسر ماه و دختر آفتاب یا خورشید.
قبل از جنگ بازم میگفت اسم پسرتون رو بذارید ماه. آقا ماه. ماه روشنه. خوبه.
#دا
#اسم_فامیل_بازی
قبل از جنگ بازم میگفت اسم پسرتون رو بذارید ماه. آقا ماه. ماه روشنه. خوبه.
#دا
#اسم_فامیل_بازی
❤7
حرف اضافه
توی منطقهٔ ما دوبیشتر اسمهای مردانهٔ قدیمی ترکیبی است که یک بخش آن علی است. مثل: محمدعلی، حسنعلی، حسینعلی، جعفرعلی، رضاعلی، عباسعلی، محبعلی، امیدعلی، دوستعلی، نجاتعلی، جانعلی، مِهرعلی، نادعلی، کرمعلی، براتعلی، حمزهعلی، شمسعلی، همتعلی، خاصعلی،…
اسم یکی از نتیجههاش امیرعلیه. میگه دوست دارم شیش تا بچه بشن. سه تا پسر و سه تا دختر. پسرها امیرعلی، عزیزعلی و کَسعلی. دخترها هم آسنا و آتنا. آسنا رو از یوسف پیامبر شنیده. اسم سومی رو هرچی فکر کرد یادش نیومد. تا دیشب قبل از خواب. دراز کشیده بود تو جا که صدام کرد و با خنده گفت اسم سومی رو هم پیدا کردم: نیکا.
#دا
#اسم_فامیل_بازی
#دا
#اسم_فامیل_بازی
🥰6❤3🤗1
بروجردیها در دههٔ اول محرم بخشی یا تمام خانههایشان را سیاهپوش یا سبزپوش میکنند که بهش میگویند سقاخانه. بیرون خانه را هم پرچم یا بیرقی را به نشانهٔ عزا میزنند. هر کس ساعتی از روز یا شب در خانهاش را باز میگذارد تا خانمها برای عزاداری بیایند. تا روز هشتم روضههای خانگی مخصوص خانمهاست. در یک خانه ممکن است خانمها خودشان زیارت عاشورا بخوانند یا روضهخوان و مداح دعوت کنند. هر کس به شیوهٔ خودش عزا میگیرد. روزهای تاسوعا و عاشورا اما آیینهای دیگری اضافه میشوند. تاسوعا مخصوص خانمها و عاشورا مال آقایان است. در این دو روز زنان و مردان در روز مخصوص خود برای روضه به چهل خانه میروند و با خود شمع میبرند. گوشهٔ حیاط یا داخل هر خانه در روضهای شرکت و شمعی روشن میکنند به نیت گرفتن حاجتی خاص. بعد میروند منزل آیت الله بروجردی که معروف است به خانهٔ آقا. آنجا توی حیاطش حوضی هست که داخلش استکان ریختهاند. هر کس استکانی را به امانت میبرد. وقتی حاجت گرفت همان استکان را به علاوهٔ یک دست استکان دیگر برمیگرداند.
در گذار از این چهل خانه هر چه آدمها کمتر با هم حرف بزنند بهتر است. بعضیها حتی صورت خود را هم میپوشانند.
آئین سقاخانه بروجرد در دیماه ۱۳۹۱ در فهرست میراث معنوی کشور به ثبت ملی رسیده.
در گذار از این چهل خانه هر چه آدمها کمتر با هم حرف بزنند بهتر است. بعضیها حتی صورت خود را هم میپوشانند.
آئین سقاخانه بروجرد در دیماه ۱۳۹۱ در فهرست میراث معنوی کشور به ثبت ملی رسیده.
❤13
حرف اضافه
اون موقع نمیدونستیم بارداره بعد که فهمیدیم و جنسیت بچه هنوز معلوم نبود، همچنان تأکید داشت پسر ماه و دختر آفتاب یا خورشید. قبل از جنگ بازم میگفت اسم پسرتون رو بذارید ماه. آقا ماه. ماه روشنه. خوبه. #دا #اسم_فامیل_بازی
اون روز که حرف میزدیم گفت احتمالا اسم نینی رو بذاره نیکان. دا یادش رفته بود. دیروز میگفت اسمه نیکنام بود؟ گفتیم والا همینم قشنگه :)
#دا
#اسم_فامیل_بازی
#دا
#اسم_فامیل_بازی
❤8
دوساعتی که باشگاه بودم به حز دو سه دقیقه که آهنگی پخش شد به سکوت گذشت. نمیدانم ابلاغیه است که به خاطر محرم این کار انجام نشود یا دلی این کار را کردند یا نه، عرف شهر چنین رسمی را نمیپذیرد. هر چه هست پدیدهٔ تازهای است برایم. باید دربارهاش پرس و جو کنم.
هفدهم تیر ۱۴۰۴
هفدهم تیر ۱۴۰۴
ما باید آمار کارگران افغانی شاغل در واحدهای تولیدی رو جمعآوری کنیم. امروز که زنگ زده بودم به یکیشون، اسم کارگرش رو که گفت پرسیدم اسم پدرش چیه؟ گفت پدر فلانی، مادر آدینه.
#اسم_فامیل_بازی
#اسم_فامیل_بازی
👌2
حرف اضافه
دوساعتی که باشگاه بودم به حز دو سه دقیقه که آهنگی پخش شد به سکوت گذشت. نمیدانم ابلاغیه است که به خاطر محرم این کار انجام نشود یا دلی این کار را کردند یا نه، عرف شهر چنین رسمی را نمیپذیرد. هر چه هست پدیدهٔ تازهای است برایم. باید دربارهاش پرس و جو کنم. …
ظاهراً برنامه ابلاغی و تا سوم امام حسین روال این است. آیا در همهٔ استانها چنین دستورالعملی هست یا فقط خاص این استان است؟ نمیدانم.
روال کاری ما این است که خیلی از کشاورزان نمونههای بیمار یا آفت زده از باغ یا مزارعشان را میآورند اداره تا کارشناس گیاهپزشک بعد از تشخیص، برایشان نسخه بنویسد. ممکن است کارشناس همان لحظه فرصت کند و جواب بدهد و ممکن است جواب بیفتد به روز دیگری. در این صورت او شماره تماسش را میگذارد تا کارشناس باهاش تماس بگیرد. چند روز پیش یک نفر نمونهٔ برگ انجیر آورده بود. همکارم مأموریت بود. بعد که برگشت چندین بار تماس گرفت اما صاحب نمونه جواب نداد. امروز اول صبح خودش آمد. همکارم ماجرای تماس تلفنی را که بهش گفت جواب داد: ئه! اون شماره ناشناسه شما بودید؟ والا اینقدر به ما گفتن تلفن ناشناس جواب ندید ما هم جواب ندادیم.
نمیدانم اصل هشدار امنیتی چه بوده اما اگر قرار باشد همهٔ پیامهای ناشناس مشکوک تلقی شوند بعضی کارها لنگ میمانند. یکیش همین که گفتم.
نمیدانم اصل هشدار امنیتی چه بوده اما اگر قرار باشد همهٔ پیامهای ناشناس مشکوک تلقی شوند بعضی کارها لنگ میمانند. یکیش همین که گفتم.
😁3
حرف اضافه
روال کاری ما این است که خیلی از کشاورزان نمونههای بیمار یا آفت زده از باغ یا مزارعشان را میآورند اداره تا کارشناس گیاهپزشک بعد از تشخیص، برایشان نسخه بنویسد. ممکن است کارشناس همان لحظه فرصت کند و جواب بدهد و ممکن است جواب بیفتد به روز دیگری. در این صورت…
و این داستان همچنان ادامه داره. با تلفن اداره زنگ میزنی بعضیاشون جواب نمیدن ولی به موبایل شناس، چرا.
جنگ لایههای پنهانی داره که یکیش اینه.
جنگ لایههای پنهانی داره که یکیش اینه.
اینستا بهم یه پستی رو نشون داد امروز. یه خانمی با همسر، سه دختر و پسرکوچولوش که ساکن آمریکا بودند. اسم خودش ریحانه بود، دخترهاش رؤیا سادات، نور سادات، سما سادات و پسرش سید دین. اسم دین رو اولین باره میشنوم. وقتی با خودم تکرارش کردم دیدم آوای قشنگی داره.
#اسم_فامیل_بازی
#اسم_فامیل_بازی
❤3👌1
حرف اضافه
روی سنگ مزار پدرش نوشته بود فرهنگ دینیار نوشادی. پرسیدم دینیار جزو فامیلیتوته؟ گفت نه. اسم پدربزرگمه. ما زرتشتیها رسممونه اسم پدر رو کنار اسم فرد مینویسیم. #اسم_فامیل_بازی
شنیدن اسم دین سبب خیر شد که برم دربارهٔ این واژه جستجو کنم.
من همیشه فکر میکردم دین یه کلمهٔ عربیه و الان فهمیدم که در زبان فارسی خودمون هم داریمش.
دهخدا میگه دین نام فرشتهایه که به محافظت از قلم مأموره. همچنین از ایزدان آئین زرتشتیه و نگهبانی روز بیست و چهارم ماه به ایزد دین سپرده شده. به همین خاطر اونا باور داشتند که «نیک است در این روز فرزند به مکتب فرستادن و نکاح کردن.»
از طرفی در سانسکریت و گاتها و بخشهای دیگهٔ اوستا مکرر واژهٔ «دئنا» اومده که دین از اون ریشه گرفته. خود واژه دئنا به ریشه کارواژه «دا» به معنی اندیشیدن و شناختن میرسه. در اوستا واژهٔ دئنا به معنی دین و نیروی ایزدی بازشناسی نیک از بد گزارش شده. در زبان اوستایی و پارسی میانه به
همکردها (ترکیبها)ی گوناگونی از این واژه برمیخوریم مانند: دینآگاهی، دینبُرداری (نمایش دینی)، دینکرد (کردار دینی)، دینیشت (نام شانزدهمین یَشت از یشتهای بیست و یکگانه اوستا) و جز اینها.
دین در گاتها به معانی مختلف کیش، خصایص روحی، تشخص معنوی و وجدان بهکار رفته که در معنی اخیر دین یکی از قوای پنجگانهٔ باطن انسانه.
دهخدا در یه جمعبندی به نقل از دایرة المعارف اسلامی میگه که: علماء فقه اللغه اسلامی برای دین معانی مختلفی ذکر کردند که اساس تمام اونا در سه معنی خلاصه میشه:
الف: از اصل آرامی عبری به معنای حساب که به استعاره از اون اخذ شده.
ب: عربی خالص و معنای اون عادت یا «استعمال»ه که هر دو از یک اصلند.
ج: یه کلمهٔ فارسیه به معنای دیانت.
#کلمه_بازی
من همیشه فکر میکردم دین یه کلمهٔ عربیه و الان فهمیدم که در زبان فارسی خودمون هم داریمش.
دهخدا میگه دین نام فرشتهایه که به محافظت از قلم مأموره. همچنین از ایزدان آئین زرتشتیه و نگهبانی روز بیست و چهارم ماه به ایزد دین سپرده شده. به همین خاطر اونا باور داشتند که «نیک است در این روز فرزند به مکتب فرستادن و نکاح کردن.»
از طرفی در سانسکریت و گاتها و بخشهای دیگهٔ اوستا مکرر واژهٔ «دئنا» اومده که دین از اون ریشه گرفته. خود واژه دئنا به ریشه کارواژه «دا» به معنی اندیشیدن و شناختن میرسه. در اوستا واژهٔ دئنا به معنی دین و نیروی ایزدی بازشناسی نیک از بد گزارش شده. در زبان اوستایی و پارسی میانه به
همکردها (ترکیبها)ی گوناگونی از این واژه برمیخوریم مانند: دینآگاهی، دینبُرداری (نمایش دینی)، دینکرد (کردار دینی)، دینیشت (نام شانزدهمین یَشت از یشتهای بیست و یکگانه اوستا) و جز اینها.
دین در گاتها به معانی مختلف کیش، خصایص روحی، تشخص معنوی و وجدان بهکار رفته که در معنی اخیر دین یکی از قوای پنجگانهٔ باطن انسانه.
دهخدا در یه جمعبندی به نقل از دایرة المعارف اسلامی میگه که: علماء فقه اللغه اسلامی برای دین معانی مختلفی ذکر کردند که اساس تمام اونا در سه معنی خلاصه میشه:
الف: از اصل آرامی عبری به معنای حساب که به استعاره از اون اخذ شده.
ب: عربی خالص و معنای اون عادت یا «استعمال»ه که هر دو از یک اصلند.
ج: یه کلمهٔ فارسیه به معنای دیانت.
#کلمه_بازی
❤5👍2
حرف اضافه
من آدم آبگوشتخوری نیستم. اگر به فروید باشد که میگوید ریشه در کودکیام دارد. به آن وقتی که آبگوشت جزو سلاطین غذایی خانهها بود. دوران ابتدایی هر وقت از مدرسه برمیگشتم خدا خدا میکردم غذا آبگوشت نباشد اما خیلی وقتها بود. قانون جذب باگ داشت چون هر چه قورمهسبزی…
بعد از چهارسال و چهار ماه و چهار روز سکونت در این شهر میخواهم بروم گوشت بخرم. چون شب مهمان دارم و ازم خواسته برایش کتلت بپزم. من آدم گریزان از گوشت قرمزی هستم. خیلی تلاش کردهام با آن آشتی کنم. خیلی ها. اول گوشت چرخ کردۀ کتلت و لای پلوییها را پذیرفتهام. البته به شرطی که قلنبه نباشند و چربی ازشان فوران نکند. در مرحلۀ بعد فقط گوشت خورشتی خانۀ خودمان را خوردهام. چون هم ریز است هم بدون چربی. در جاهای غریبه مثل سلف دانشگاه یا رستورانها ترجیحا خورش سفارش نمیدهم یا اگر از سر ناچاری تن بدهم، گوشتهایش را نمیخورم. مهمانی هم اگر در بین خانواده باشد ممکن است یکی دوتا گوشت بخورم آن هم اگر ظاهرش به دلم بنشیند. این وسط گوشت قورمه سبزی و کرفس با گوشت قیمه و بادمجان با هم فرق دارند. گوشت قرمه سبزی معمولا همیشه خط میخورد چون رنگش قرمز است. این تلاشهایی که ازشان حرف میزنم تلاش در محدودۀ خانه بوده. چون برای خودم مرزی را تعیین کردهام که گوشت خونه رو بخور. انگار هم به دستهای دا اطمینان کنم هم به دامها و قصابیها و مراتع و علوفۀ شهر کوچکم. ولی در جایی خارج از آن محدودۀ جغرافیایی وطنی این امنیت شکسته میشود و گوشتها دل آزار میشوند.
مشکل دیگرم با گوشت، خرد کردن و بستهبندیاش است. خواهر قشنگم طفلکی همیشه میگفت از این کار متنفر است و من نمیفهمیدم از چه نوع نفرتی حرف میزند. پدر گوشت دوستمان همیشه در حال گوشت خریدن بود و او مدام دست به دعا که خدایا گوشت آنقدر گران شود تا بابا کمتر بخرد. متأسفانه تا وقتی هر دو زنده بودند این اتفاق نیفتاد.
سین که از اقوام سببیمان است خواستگار دختری بود که در حین آشنایی نزدیک به ازدواج او را رد کرد. چون یک روز که دختر رفته بود خانهشان، مادرش تختهای آورده بود و گوشت تازه، سین به دختر گفته بود تو به جای مامانم خردش کن. دختر خیلی باملاحظه گفته بود حالش بد میشود. فردایش با تلفن به خانهشان ماجرا مختومه اعلام شده بود. بعدها که سین خواستگار خودم شد ماجرای تنفرم از گوشت را ازش پنهان کردم چون قصد داشتم سرفرصت بهش توضیح دهم تنفر من هم مثل بسیاری از تنفرهای تو محترم است و به جز آن، کی گفته گوشت را زن باید خرد کند آن هم زنی که خوردنش را دوست ندارد و اگر کسی دیگر خردش کند ممکن است بتواند کمی از آن را مزه مزه کند.
الان در حالی دارم حاضر میشوم بروم شهر گوشت که انگار قرار است پا بگذارم به یک دنیای بکر. نمیدانم قیمت گوشت چقدر است؟ بستهبندیهایش چقدری است؟ گوشت بی چربی چرخ کرده هم دارد یا نه؟ مزه چی؟ دارد؟ کتلتهایم با این گوشت پلاستیکیها رنگ و رخسار دارند یعنی؟ خرید از شهر گوشت حس ماشینی بودن بهم میدهد. خیال میکنم گوشتهایش تولید گاو و گوسفند پلاستیکی هستند. نخندید. گوشت ندوست نبودهاید تا بدانید که چه میکشم.
مشکل دیگرم با گوشت، خرد کردن و بستهبندیاش است. خواهر قشنگم طفلکی همیشه میگفت از این کار متنفر است و من نمیفهمیدم از چه نوع نفرتی حرف میزند. پدر گوشت دوستمان همیشه در حال گوشت خریدن بود و او مدام دست به دعا که خدایا گوشت آنقدر گران شود تا بابا کمتر بخرد. متأسفانه تا وقتی هر دو زنده بودند این اتفاق نیفتاد.
سین که از اقوام سببیمان است خواستگار دختری بود که در حین آشنایی نزدیک به ازدواج او را رد کرد. چون یک روز که دختر رفته بود خانهشان، مادرش تختهای آورده بود و گوشت تازه، سین به دختر گفته بود تو به جای مامانم خردش کن. دختر خیلی باملاحظه گفته بود حالش بد میشود. فردایش با تلفن به خانهشان ماجرا مختومه اعلام شده بود. بعدها که سین خواستگار خودم شد ماجرای تنفرم از گوشت را ازش پنهان کردم چون قصد داشتم سرفرصت بهش توضیح دهم تنفر من هم مثل بسیاری از تنفرهای تو محترم است و به جز آن، کی گفته گوشت را زن باید خرد کند آن هم زنی که خوردنش را دوست ندارد و اگر کسی دیگر خردش کند ممکن است بتواند کمی از آن را مزه مزه کند.
الان در حالی دارم حاضر میشوم بروم شهر گوشت که انگار قرار است پا بگذارم به یک دنیای بکر. نمیدانم قیمت گوشت چقدر است؟ بستهبندیهایش چقدری است؟ گوشت بی چربی چرخ کرده هم دارد یا نه؟ مزه چی؟ دارد؟ کتلتهایم با این گوشت پلاستیکیها رنگ و رخسار دارند یعنی؟ خرید از شهر گوشت حس ماشینی بودن بهم میدهد. خیال میکنم گوشتهایش تولید گاو و گوسفند پلاستیکی هستند. نخندید. گوشت ندوست نبودهاید تا بدانید که چه میکشم.
🍓4❤1
🥴8😐4
دخترک شش هفت ماههای در آغوشش بود که آمد سراغ خادم مسجد. «میخوام بچهمو سقط کنم. دو ماهمه.»انگار گیر افتاده باشد وسط دوراهی و بخواهد یکی سنگ بزرگی جلوی پایش بیندازد که نکن وگرنه معلوم است نظر خادم چی است. راه حلش هم فقط این بود: میگم یه کم زعفرون بخورم بیفته. چون چندبار تکرارش کرد. نمیتوانستم بفهمم چه حالی دارد. تجربهٔ بارداری چهارمش بود بعد از دو دختر و یک پسر. حالت تهوع داشت و نگران شیر دخترکش بود که شیشه هم نمیگرفت. نایلون کفشها که از دستش افتاد نگاهم بهشان افتاد. کفشهای اسپورت گرانی بودند. چادر و روسری و بلوز و شلوار خودش و بچه نشان میداد از نظر مالی روبهراهند. هم دلم برای شرایطی که گیر افتاده بود تویش میسوخت هم به سختی جلوی اشکهایم را گرفته بودم. زن نمیدانست موقعیت او دعاهای اجابت نشده و کور من است.
#از_زندگی
بیستم تیر ۱۴۰۴
#از_زندگی
بیستم تیر ۱۴۰۴
💔27
حرف اضافه
ای وای اگر صیاد من غافل شود از یاد من +رهی معیری
من اگه شاعر بودم با مفاهیم دام و دانه و صیاد خیلی شعر میسرودم. نشون به اون نشون که از وقتی تلگرام رو نصب کردم این مصرع رو در توضیح پروفایلم گذاشتم:
ما را به مهربانی صیاد الفتی است.
اینجا هم کم و بیش تکبیتهای مرتبط با این مفاهیم رو گذاشتم.
ما را به مهربانی صیاد الفتی است.
اینجا هم کم و بیش تکبیتهای مرتبط با این مفاهیم رو گذاشتم.
حرف اضافه
من اگه شاعر بودم با مفاهیم دام و دانه و صیاد خیلی شعر میسرودم. نشون به اون نشون که از وقتی تلگرام رو نصب کردم این مصرع رو در توضیح پروفایلم گذاشتم: ما را به مهربانی صیاد الفتی است. اینجا هم کم و بیش تکبیتهای مرتبط با این مفاهیم رو گذاشتم.
ما را به مهربانی صیاد الفتی است
ورنه به نیم ناله قفس میتوان شکست
+درکی قمی
ورنه به نیم ناله قفس میتوان شکست
+درکی قمی
❤3