محمد مرادی
234 subscribers
236 photos
29 videos
27 files
72 links
Download Telegram
Forwarded from محمد مرادی
یا هو
برای من که بخشی از زندگی ام با #شعر پیوند خورده، #انجمن_ادبی تعریفی شاید متفاوت با دیگران داشته باشد.
اولین حضور من در چنین محافلی به سال ۷۴_۷۵ باز می گردد و پس از آن، تا میانه ی دهه ی هشتاد، کمتر هفته ای بوده که در آن در جلسات یک یا چند انجمن شعر شرکت نکرده باشم.
در فاصله ی سال های ۸۰ تا ۸۲ مدتی مسوولیت انجمن شعر #پرهای_زمزمه را که پیش از من بر عهده ی شاعر فرهیخته #محمد_حسین_بهرامیان بود پذیرفتم؛ جلساتی که در دانشکده های #مهندسی و در اواخر در #دانشکده_علوم دانشگاه شیراز برگزار می شد. گاه جای نشستن نبود و در روزهای رونق شعر، جمعه ها یا پنج شنبه هایی بود که تا ۱۰۰یا ۱۲۰ نفر در انجمن شعر جمع می شدند و حتی مجال شعر خواندن برای بسیاری نمی ماند.
در سال ۸۲ انجمن را به سرکار خانم #طاهره_خنیا تحویل دادم و به کارهای دیگر مشغول شدم.
سال ۸۳، نشستن دوست گرامی جناب دکتر #غلامرضا_کافی بر مسند ریاست حوزه هنری فارس و دعوت صمیمانه ی ایشان سبب شد تا دو سالی مسوولیت انجمن شعر #حوزه_هنری را بپذیرم. در همین روزها دو انجمن #کانون_ادبی #دانشگاه_شیراز و انجمن #بخش_ادبیات هم به موازات، مجالی برای آشنایی با دوستانی گرامی بود.
در کنار این همه انجمن گردانی؛ اما فاصله ی سال های ۸۵ تا ۹۱ را دور از هیاهوی جشنواره ها و انجمن ها گذراندم. شاید کار صحیح آن روزها نیز همین بود.
آنطور که من به خاطر دارم، در سال ۹۲ بود که با پی گیری دوست شاعرم #میلاد_عرفان_پور و به پیشنهاد عزیزان #شهرستان_ادب، بار امانت جلسات شیراز این موسسه به گردن این کمترین افتاد و بعد از یکی دو تغییر مکان آغازین و ناخواسته، تا این روزها(در طول پنج سال) جلسات این انجمن با همراهی عزیزان و شاعران گرانقدر دور و نزدیک برگزار شده است.
جلساتی که در آغاز با نام #انجمن_سرو شروع شد و در سال های اخیر با نام #حیات_شعر یا #حیاط_شعر شناخته می شود.
خوب یا بد، خلوت یا شلوغ، پررونق یا کم رونق، این جلسات بخشی از کارنامه ی زندگی ادبی من و صفحاتی از تاریخ ادبی شهر شعر خیز #شیراز را تشکیل می دهد.
در این سال ها علاوه بر همراهی و لطف دوستان عزیزم در شهرستان ادب، به ویژه عزیزان: #علی_محمد_مودب، #محمدمهدی_سیار، #محمدحسین_نعمتی، #وحید_سمنانی و میلاد عزیز، حمایت دوستان و یاران #بچه_های_کتاب نیز فروزنده ی چراغ محفلمان بود. اما بیش از همه محبت ها و برادری های #محسن_نقدی بر دفتر جانم نقش خواهد داشت؛ گاه آرام و #چراغ_خاموش و گاه آشکار و نوربالا.
همچنین سپاس گزارم از #رضا_طبیب_زاده و #رضا_کمالی و همه ی حاضران و دوستانی که در طول این پنج سال همراه و همدلمان بودند. آنان که آمدند و نماندند و آنان که آمدند و ماندند. کسانی که نامشان را به جای این یادداشت بر صفحه های حافظه ام نگاشته ام.
اینک که به دلیل مشغله ها و گرفتاری ها ناگزیرم از دوستان حیاط شعر خداحافظی کنم از همگان حلیت می طلبم و امیدوارم وقت آنان را نگرفته باشم و سبب آزردگی قلبی را فراهم نکرده باشم:
آغازم را درودها می دانند
پایانم را کبودها می دانند
وقتی به فراز می رسی می افتی
این را همه ی فرودها می دانند
محمدمرادی
۲۲ مهرماه ۹۷
@drmmoradi