@asheghanehaye_fatima
"پرندەی آبی"
پرندەای آبی در دل دارم
که میخواهد بیرون بیاید
من اما بسی سختگیرم،
میگویم: آنجا بمان؛
نمیگذارم کسی تو را ببیند...
پرندەای آبی در دل دارم
که میخواهد بیرون بیاید
من اما پیدرپی
روی آن ویسکی میریزم
و با دودِ سیگارم خفەاش میکنم
روسپیان و بارمنها و مغازەداران
هرگز نمیدانند
که او
آنجاست.
پرندەای آبی در دل دارم
که میخواهد بیرون بیاید
من اما بسی سختگیرم،
میگویم:
آن پایین بمان؛
میخواهی دیوانەام کنی؟
میخواهی کار و بارم را به هم بزنی؟
میخواهی رونق فروشِ کتابهایم را
در اروپا به باد دهی؟
پرندەای آبی در دل دارم
که میخواهد بیرون بیاید
من اما بسی باهوشم،
تنها گهگداری،
شبهنگام
وقتی همه خوابند
میگذارم بیرون بیاید...
میگویم: میدانم که آنجایی،
پس غمگین نباش.
سپس برمیگردانمش آنجا،
هنوز به آرامی آواز میخواند،
هنوز نگذاشتەام کاملاً بمیرد
و اینگونه طبقِ قرارِ محرمانەمان
با هم به خواب میرویم
و آنقدر حالِ خوشی است
که آدم را میگریاند
من اما نمیگریم؛
شما چطور؟
چارلز بوکوفسکی | شاعر آلمانی-آمریکایی
برگردان: باور معروفی
@asheghanehaye_fatima
"Bluebird"
there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I’m too tough for him,
I say, stay in there, I’m not going
to let anybody see
you.
there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I pour whiskey on him and inhale
cigarette smoke
and the whores and the bartenders
and the grocery clerks
never know that
he’s
in there.
there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I’m too tough for him,
I say,
stay down, do you want to mess
me up?
you want to screw up the
works?
you want to blow my book sales in
Europe?
there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I’m too clever, I only let him out
at night sometimes
when everybody’s asleep.
I say, I know that you’re there,
so don’t be
sad.
then I put him back,
but he’s singing a little
in there, I haven’t quite let him
die
and we sleep together like
that
with our
secret pact
and it’s nice enough to
make a man
weep, but I don’t
weep, do
you?
#Charles_Bukowski
#چارلز_بوکوفسکی
#باور_معروفی
"پرندەی آبی"
پرندەای آبی در دل دارم
که میخواهد بیرون بیاید
من اما بسی سختگیرم،
میگویم: آنجا بمان؛
نمیگذارم کسی تو را ببیند...
پرندەای آبی در دل دارم
که میخواهد بیرون بیاید
من اما پیدرپی
روی آن ویسکی میریزم
و با دودِ سیگارم خفەاش میکنم
روسپیان و بارمنها و مغازەداران
هرگز نمیدانند
که او
آنجاست.
پرندەای آبی در دل دارم
که میخواهد بیرون بیاید
من اما بسی سختگیرم،
میگویم:
آن پایین بمان؛
میخواهی دیوانەام کنی؟
میخواهی کار و بارم را به هم بزنی؟
میخواهی رونق فروشِ کتابهایم را
در اروپا به باد دهی؟
پرندەای آبی در دل دارم
که میخواهد بیرون بیاید
من اما بسی باهوشم،
تنها گهگداری،
شبهنگام
وقتی همه خوابند
میگذارم بیرون بیاید...
میگویم: میدانم که آنجایی،
پس غمگین نباش.
سپس برمیگردانمش آنجا،
هنوز به آرامی آواز میخواند،
هنوز نگذاشتەام کاملاً بمیرد
و اینگونه طبقِ قرارِ محرمانەمان
با هم به خواب میرویم
و آنقدر حالِ خوشی است
که آدم را میگریاند
من اما نمیگریم؛
شما چطور؟
چارلز بوکوفسکی | شاعر آلمانی-آمریکایی
برگردان: باور معروفی
@asheghanehaye_fatima
"Bluebird"
there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I’m too tough for him,
I say, stay in there, I’m not going
to let anybody see
you.
there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I pour whiskey on him and inhale
cigarette smoke
and the whores and the bartenders
and the grocery clerks
never know that
he’s
in there.
there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I’m too tough for him,
I say,
stay down, do you want to mess
me up?
you want to screw up the
works?
you want to blow my book sales in
Europe?
there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I’m too clever, I only let him out
at night sometimes
when everybody’s asleep.
I say, I know that you’re there,
so don’t be
sad.
then I put him back,
but he’s singing a little
in there, I haven’t quite let him
die
and we sleep together like
that
with our
secret pact
and it’s nice enough to
make a man
weep, but I don’t
weep, do
you?
#Charles_Bukowski
#چارلز_بوکوفسکی
#باور_معروفی
@asheghanehaye_fatima
من دوستت داشتم،
چونان مردی
كه عاشق زنیست،
كه هیچگاه لمس نكرده،
فقط برایش نوشته است
و چند عكسِ کوچكش را
نگاه میدارد...
بيشتر دوستت میداشتم،
اگر در اتاقِ كوچک مینشستم،
سیگاری میپیچیدم،
و به صدای شاشيدنت در توالت
گوش میدادم...
اما این هیچگاه رخ نداد...
چارلز بوکوفسکی | شاعر آلمانی-آمریکایی
برگردان: مهیار مظلومی
کتاب: عشق سگیست از جهنم
I loved you
like a man loves a woman
he never touches,
only writes to,
keeps little photographs of.
I would have loved you more
if I had sat in a small room
rolling a cigarette
and listened to you piss
in the bathroom,
but that didn’ happen...
#Charles_Bukowski
#چارلز_بوکوفسکی
#مهیار_مظلومی
من دوستت داشتم،
چونان مردی
كه عاشق زنیست،
كه هیچگاه لمس نكرده،
فقط برایش نوشته است
و چند عكسِ کوچكش را
نگاه میدارد...
بيشتر دوستت میداشتم،
اگر در اتاقِ كوچک مینشستم،
سیگاری میپیچیدم،
و به صدای شاشيدنت در توالت
گوش میدادم...
اما این هیچگاه رخ نداد...
چارلز بوکوفسکی | شاعر آلمانی-آمریکایی
برگردان: مهیار مظلومی
کتاب: عشق سگیست از جهنم
I loved you
like a man loves a woman
he never touches,
only writes to,
keeps little photographs of.
I would have loved you more
if I had sat in a small room
rolling a cigarette
and listened to you piss
in the bathroom,
but that didn’ happen...
#Charles_Bukowski
#چارلز_بوکوفسکی
#مهیار_مظلومی
@asheghanehaye_fatima
"وقتی خودم را مرده تصور میکنم"
به ماشینهای پارکشده در پارکینگ میاندیشم،
وقتی خودم را مرده تصور میکنم.
به ماهیتابهها میاندیشم،
وقتی خودم را مرده تصور میکنم.
به کسی میاندیشم که با تو میخوابد،
وقتی من نیستم.
وقتی خودم را مرده تصور میکنم،
نفسم بند میآید.
وقتی خودم را مرده تصور میکنم،
به تمام کسانی میاندیشم که در انتظار مرگند.
وقتی خودم را مرده تصور میکنم،
دیگر قادر نیستم آب بنوشم.
وقتی خودم را مرده تصور میکنم،
هوا سفید میشود،
سوسکهای آشپزخانه به تکاپو میافتند،
و کسی باید شورتهای تمیز و کثیفم را
دور بریزد.
چارلز بوکوفسکی - شاعر آلمانی-آمریکایی
برگردان: مهیار مظلومی
"When I think of myself dead"
I think of automobiles parked in a parking lot
when I think of myself dead
I think of frying pans
when I think of myself dead
I think of somebody making love to you
when I'm not around
when I think of myself dead
I have trouble breathing
when I think of myself dead
I think of all the people waiting to die
when I think of myself dead
I think I won't be able to drink water anymore
when I think of myself dead
the air goes white
the roaches in my kitchen
tremble
and somebody will have to throw
my clean and dirty underwear
away.
#Charles_Bukowski
#چارلز_بوکفسکی
#مهیار_مظلومی
"وقتی خودم را مرده تصور میکنم"
به ماشینهای پارکشده در پارکینگ میاندیشم،
وقتی خودم را مرده تصور میکنم.
به ماهیتابهها میاندیشم،
وقتی خودم را مرده تصور میکنم.
به کسی میاندیشم که با تو میخوابد،
وقتی من نیستم.
وقتی خودم را مرده تصور میکنم،
نفسم بند میآید.
وقتی خودم را مرده تصور میکنم،
به تمام کسانی میاندیشم که در انتظار مرگند.
وقتی خودم را مرده تصور میکنم،
دیگر قادر نیستم آب بنوشم.
وقتی خودم را مرده تصور میکنم،
هوا سفید میشود،
سوسکهای آشپزخانه به تکاپو میافتند،
و کسی باید شورتهای تمیز و کثیفم را
دور بریزد.
چارلز بوکوفسکی - شاعر آلمانی-آمریکایی
برگردان: مهیار مظلومی
"When I think of myself dead"
I think of automobiles parked in a parking lot
when I think of myself dead
I think of frying pans
when I think of myself dead
I think of somebody making love to you
when I'm not around
when I think of myself dead
I have trouble breathing
when I think of myself dead
I think of all the people waiting to die
when I think of myself dead
I think I won't be able to drink water anymore
when I think of myself dead
the air goes white
the roaches in my kitchen
tremble
and somebody will have to throw
my clean and dirty underwear
away.
#Charles_Bukowski
#چارلز_بوکفسکی
#مهیار_مظلومی