عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


"پرندە‌‌ی آبی"

پرندەای آبی در دل دارم
که می‌خواهد بیرون بیاید
من اما بسی سخت‌گیرم،
می‌گویم: آنجا بمان؛
نمی‌گذارم کسی تو را ببیند...

پرندەای آبی در دل دارم
که می‌خواهد بیرون بیاید
من اما پی‌درپی
روی آن ویسکی می‌ریزم
و با دودِ سیگارم خفەاش می‌کنم
روسپیان و بارمن‌ها و مغازەداران
هرگز نمی‌دانند
که او
آنجاست.

پرندەای آبی در دل دارم
که می‌خواهد بیرون بیاید
من اما بسی سخت‌گیرم،
می‌گویم:
آن پایین بمان؛
می‌خواهی دیوانەام کنی؟
میخواهی کار و بارم را به هم بزنی؟
می‌خواهی رونق فروشِ کتاب‌هایم را
در اروپا به باد دهی؟

پرندەای آبی در دل دارم
که می‌خواهد بیرون بیاید
من اما بسی باهوشم،
تنها گهگداری،
شب‌هنگام
وقتی همه خوابند
می‌گذارم بیرون بیاید...

می‌گویم: می‌دانم که آنجایی،
پس غمگین نباش.

سپس برمی‌گردانمش آنجا،
هنوز به آرامی آواز می‌خواند،
هنوز نگذاشتەام کاملاً بمیرد
و اینگونه طبقِ قرارِ محرمانەمان
با هم به خواب می‌رویم
و آنقدر حالِ خوشی است
که آدم را می‌گریاند
من اما نمی‌گریم؛
شما چطور؟

چارلز بوکوفسکی | شاعر آلمانی-آمریکایی
برگردان: باور معروفی
@asheghanehaye_fatima

"Bluebird"

there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I’m too tough for him,
I say, stay in there, I’m not going
to let anybody see
you.

there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I pour whiskey on him and inhale
cigarette smoke
and the whores and the bartenders
and the grocery clerks
never know that
he’s
in there.

there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I’m too tough for him,
I say,
stay down, do you want to mess
me up?
you want to screw up the
works?
you want to blow my book sales in
Europe?

there’s a bluebird in my heart that
wants to get out
but I’m too clever, I only let him out
at night sometimes
when everybody’s asleep.
I say, I know that you’re there,
so don’t be
sad.

then I put him back,
but he’s singing a little
in there, I haven’t quite let him
die
and we sleep together like
that
with our
secret pact
and it’s nice enough to
make a man
weep, but I don’t
weep, do
you?

#Charles_Bukowski
#چارلز_بوکوفسکی
#باور_معروفی
چه فلاکتی بدتر از این؛
بوسه‌ای را به وضوح به یاد آوری
که هرگز رخ نداده است...

ریچارد براتیگان | شاعر آمریکایی
برگردان: باور معروفی

There is no worse hell
than to remember vividly
a kiss that
never occurred.

#Richard_Brautigan
#ریچارد_براتیگان
#باور_معروفی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



امید شاید هم
در صفحه‌ی بعدی باشد،
کتاب را نبند...

جمال ثریا | شاعر ترکیه‌ای
برگردان: باور معروفی

Umut belki de
gelecek sayfadadır.
Kapatma kitabi.

#Cemal_Süreya
#جمال_ثریا
#باور_معروفی
@asheghanehaye_fatima


"من هرگز خدا را ندیدەام"

من هرگز خدا را از نزدیک ندیدەام
پس چگونە می‌توانم از وی بترسم!؟
اما می‌هراسم از آذرخش و خشمِ مردانِ صالح،
از درکِ این فضای بیکران در شبی کە
پشتِ ستارگانِ لرزان می‌گسترد،
می‌ترسم.

من هرگز خدا را از نزدیک ندیدەام
پس چگونە می‌توانم عبادتش کنم؟
اما کوهستانِ پوشیدە از شکوفەهای انگور را
در زیرِ پرتوهای خورشیدِ غروبگاهی، می‌پرستم؛
هر آنچە را که بدوی است، می‌پرستم-
درختان و اشکال اصیل زیبایی را
کە در این جهانِ ملموس ما جای دارد، می‌ستایم.

من هرگز خدا را از نزدیک ندیدەام
پس چگونە می‌توانم او را دوست بدارم؟!
اما روشنایی را دوست می‌دارم
کە بە سنگ و چوب
جان می‌بخشاید،
و چونان لطفی ناگهانی
رهگذری کندپا را
از زمان و مکان می‌رهاند
تا ناشناختە را
از میانِ شناختەها، بازشناسد.

فیبی هِسکِث - شاعر بریتانیایی
برگردان: باور معروفی

"I Have Not Seen God"

I have not seen God face to face
Therefore I cannot fear Him
But I fear lightning and the anger of righteous men,
And this grasping at space
In a night grown huge behind the trembling stars.

I have not seen God face to face
Therefore I cannot worship Him
But I worship mountains that wear a bloom of grapes
In the evening sun; I worship primitive things–
Trees and essential shapes
Of beauty outlined in the world we touch.

I have not seen God face to face
Therefore I cannot love Him
But I love the light that quickens wood and stone,
The sudden grace
Lifting a dull pedestrian out of time
And place, to find the Unknown through the known.

#Phoebe_Hesketh
#فیبی_هسکث
#باور_معروفی
Forwarded from اتچ بات
#‌معرفی_شاعر
#جلال_ملکشا

جلال ملکشاه، شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی کورد اهل سنندج بود. ملکشاه به دو زبان فارسی و کوردی شعر می‌سرود و آثار او به زبان‌های مختلف ترجمه شده‌است.او در سال ۱۳۳۰ در روستای ملکشان علیای شهرستان سنندج در استان کردستان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش به پایان رساند و سپس به همراه خانواده‌اش به سنندج رفت. جلال ملکشاه از زمان دریافت دیپلم ادبی در سنندج به سرایش شعر و نگارش داستان پرداخت. نخست به سرودن شعر به زبان فارسی پرداخت و بعداً به فعالیت در زمینه‌ی ادبیات کوردی وارد شد و اشعارش را به زبان کوردی و گویش سورانی سرود.
جلال ملکشاه به فعالیت‌های مطبوعاتی نیز می‌پرداخت و به دلیل فعالیت‌هایش پیش از چاپ کتاب به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد. وی در همان سال‌ها به فعالیت سیاسی پرداخت. او در سال‌های پیش از انقلاب ۱۳۵۷ به عنوان عضو سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران در کردستان ایران به فعالیت می‌پرداخت. وی پس از انقلاب نیز به فعالیت فرهنگی و سیاسی خود ادامه داد. او اندکی پس از انقلاب به دلیل انتشار آثارش دستگیر و به زندان محکوم شد. همچنین فعالیت سیاسی خود را با عضویت در کومله سازمان کوردستان حزب کمونیست ایران ادامه داد. عمده‌ی آثار جلال ملکشاه پس از انقلاب به زبان کوردی هستند. او که از اواخر دهه‌ی ۱۳۶۰ دست از فعالیت سیاسی کشید، به عنوان عضو شورای سردبیری مجله سروه که به زبان کوردی و در اورمیه به چاپ می‌رسید به فعالیت پرداخت.
شیرکو بیکس درباره‌ی شعر ملکشاه گفته‌است:
«شعر ملکشاه سبب توسعه و پیشرفت زبان و ادبیات کوردی شده و زبان او، زبان رسا و دقیق در صفحه‌ی ادبیات ما است. شعر او از دل برمی‌خیزد و بر دل می‌نشیند.»
جلال ملکشاه هم در دوران محمدرضا پهلوی و هم بعد از انقلاب بارها زندانی شد. اشعارش بارها او را به بازداشتگاه‌های اداره اطلاعات و زندان کشاند. پس از حملات داعش به شهر کوبانی در سال ۲۰۱۴ او شعری را برای «مقاومت کوبانی» سرود و به دنبال آن به اداره اطلاعات سنندج احضار شد و علاوه بر تهدید از او خواسته بودند که نباید هیچ سروده‌ای را در مورد کوبانی و داعش منتشر کند.
جلال ملکشاه در گفتگویی اعلام کرده‌بود که بیش از ده مجموعه شعر و داستان خلق کرده که به دلیل مسائل مالی و ممانعت از نشر نتوانسته آن‌ها را به انتشار برساند.
ملکشاه در ۱۰ آبان ۱۳۹۹ در در سن ۶۹ سالگی در شهر سنندج بر اثر عارضه‌ی قلبی درگذشت.

#جلال_ملکشا
#جلال_ملکشاه
#باور_معروفی




@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه فلاکتی بدتر از این؛
بوسه‌یی را به‌وضوح به‌یاد آوری
که هرگز رخ نداده است...

There is no worse hell
than to remember vividly
a kiss that
never occurred.

■شاعر: #ریچارد_براتیگان
■برگردان: #باور_معروفی

@asheghanehaye_fatima