عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




از کنار تو دور می شوم
در خفا دوستت دارمت
و نقش پروانه ی بوسه های تو
بر پیشانیم
در یاد خواهد ماند



#گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima



ساز نور سرد يخزده‏ اى و
كنون در گريز به ‏سوى صخره‏هاى‏
آبى‏ ‏آسمان ،آوازى بى‏ حنجره ،
آوازى ‏نرمانرم روى ‏در خاموشى
آوازى همواره‏ در كار بى‏ آن‏كه
‏به ‏گوش‏ آيد هيچ
خاطره ‏ات برفى ‏ست
فرو شده در شكوه ‏نامتناهى‏ جانى سپيد
رخسارت، بى ‏وقفه، يكى ‏سوختگیست
دل‏ ات كبوتركى رها
در هوا مى‏ خواند، آزاد از بند
نغمه ا‏ى شفقت‏ و شفقى را
درد ياس و نور لبالب را
با اين‏همه ما در اين ‏حضيض،
روز و شب در چار راه‏هاى رنج
تو را نيم‏تاجى از اندوه
پيش‏كش‏ مى ‏كنيم.


#گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima



نامت‌ را در شبی‌ تار بر زبان‌ می‌آورم‌
ستارگان برای سرکشیدن
ماه طلوع می کنند
و سایه های مبهم می خسبند
خود را تهی‌ از ساز و شعف‌ می‌ بینم‌
ساعتی‌ مجنون‌ که‌ لحظه‌های‌ مرده
‌ را زنگ‌ می‌ زند
نامت‌ را در این‌ شب‌ تار بر زبان‌ می‌آورم
‌نامی‌ که‌ طنینی‌ همیشگی‌ دارد
فراتر از تمام ستارگان‌
و پُرشکوه ‌تر از نم‌ نم‌ باران
آیا تو را چون‌ آن‌ روزهای‌ ناب‌
دوست‌ خواهم‌ داشت؟
وقتی‌ که‌ مه‌ فرونشیند
کدام‌ کشف‌ تازه‌ انتظار مرا می‌کشَد؟
آیا بی‌ دغدغه‌ تر از این‌ خواهم‌ بود؟
دست‌هایم‌ بَرگچه‌های‌ ماه
‌ را فرو می‌ریزند .

#گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima



پاییز خواهد آمد، با لیسَک‌ها
با خوشه‌های ابر و قُله‌های درهمش
اما هیچ کس را سر آن نخواهد بود که در چشمان تو بنگرد
چرا که تو دیگر مرده‌ای.
چرا که تو دیگر مرده‌ای
همچون تمامی ِ مردگان زمین.
همچون همۀ آن مردگان که فراموش می‌شوند
زیر پشته‌ای از آتشزنه‌های خاموش.

#گارسیا_لورکا
■ترجمه: #احمد_شاملو

#شعر
#لورکا
@asheghanehaye_fatima



❑آوازهای نو

غروب می گوید؛
تشنه ی سایه ام.

و ماه؛
ستاره می خواهم.

چشمه بلورین
به جستجوی لب هاست
باد به جستجوی آه.

من تشنه ی عطرم و خنده
تشنه ی ترانه یی نو
بی ماه و زنبق
بی عشق مرده.

تشنه ی ترانه یی در سپیده دمان
که تنِ دورترین آبگیرها را
بلرزاند
موج برانگیزد و
امید بسازد.

سرشار از اندیشه
بیگانه با درد
بیگانه با وهم



#گارسیا_لورکا
#لورکا
@asheghanehaye_fatima



❑سرناد

بر جدار ساحل رود
می‌شوید، می‌شوید، شب خویش را
بر سینه‌های لولیتا، لولیتا،
می‌میرند شاخه‌ها از عشق.

از عشق شاخه‌ها می‌میرند!

شب، برهنه می‌خواند
بر پل‌های بهار
و لولیتا، تن می‌شوید
با شورابه و سنبل.

از عشق، شاخه‌ها می‌میرند!

شب سیمین، شب عطرآگین
می‌درخشد بر بام‌ها.
نقره رودها و آینه‌ها.
عطر ران‌های به سپیدی برف‌ات.

می‌میرند شاخه‌ها از عشق !

#گارسیا_لورکا
■ترجمه:علی‌اصغر فرداد

#شعر #لورکا
@asheghanehaye_fatima





امروز در دلم
لرزش گنگ ستاره‌ها را
احساس می‌کنم،
راه من گم شده،اما
در روحِ مه.

نور به بال‌هایم سنجاق می‌شود
و اندوهم
غوطه می‌دهد خاطرات را
در چشمه‌یِ خیال.
رزها همه سپیدند،
سپید چون دردم؛
سپیدی رزها اما
تنها به خاطر برفی‌ست
که فرو باریده است بر آن‌ها.

پیش‌تر، آنان را رنگین‌کمانی بود
برف بر روح نیز می‌بارد.
برفِ روح دانه‌هایی دارد:
صحنه‌ها و بوسه‌ها
غرقه می‌شوند در سایه روشنِ هر که به آنان
اندیشه می‌کند
برف فرو می‌بارد از رزها
امّا
بر رویِ روح می‌ماند،
و سرپنجه‌یِ سالیان
از او کفنی می‌بافد.
برف آیا آب خواهد شد
وقتی که مرگ با خود می‌بَرَد ما را؟
یا سپس‌تر آن‌جا
برفی دیگر خواهد بود و
رُزهایِ کامل‌ترِ دیگر؟
ما را آیا آرامشی خواهد بود
چنان که عیسا گفت؛
یا آن‌که مسأله را
هیچ حلّی ممکن نخواهد بود؟
و عشق‌مان اگر بفریبد؟
چه‌کسی به ما الهام خواهد کرد
اگر که غرقه‌ایم در ظلمت
در دانشِ حقیقیِ چیزی که هست ندارد
و شرّی که می‌تپد درین نزدیک؟
و گر امید بر باد رفته باشد
و [سرگذشتِ] بابل آغاز شود،
کدام مشعل را
توانِ روشن کردنِ جاده‌هایِ زمین است؟
و اگر آبی خیالِ بیهده‌یی است
بر سرِ بی‌گناهی چه خواهد آمد؟
بر سرِ قلب چه خواهد آمد
اگر که عشق را خدنگی نباشد؟
و مرگ اگر مرگ است
بر سرِ شاعران چه خواهد آمد
و هرچیزِ خفته‌یی
که اکنون هیچ‌کس به یادشان نمی‌آرَد؟
آه آفتابِ امید!
آبِ زلال! ماهِ نو!
دل‌هایِ کودکان!
ارواحِ زبرِ خرسنگ‌ها!
امروز در دلم
لرزشِ گُنگِ ستاره‌ها را
احساس می‌کنم،
و رُزها همه سپیدند
سپید چون دردم ...
غوطه خاطرات، در چشمه خیال...




#گارسیا_لورکا
ترجمه: #فواد_نظیری
@asheghanehaye_fatima


فکر می‌کنی من دیوانه‌ام؟
خوب، اگر دیوانه باشم هم، تازه برای این است که به قدر احتیاجم فریاد نکشیده‌ام!
همیشه توی سینه‌ی من یک فریاد هست که برای کشیدن حاضر است، اما من قورتش می‌دهم، زیر پیراهنم قایمش می‌کنم.

#گارسیا_لورکا
@asheghanehaye_fatima

کارد
به دل فرو می‌نشیند‌
چون تیغه‌ی گاو آهن
به صحرا.

نه.
به گوشت تن من
میخ‌اش نکن،
نه .

کارد،
همچون پره‌ی خورشید
به آتش می‌کشد
اعماق خوف‌‌انگیز را.

نه.
به گوشت تن من
میخ‌اش نکن،
نه...

#گارسیا_لورکا
ترجمه: #احمد_شاملو

[---]
خنجر
به قلب می‌رود،
همچو خیشِ گاو آهن
به کویر.

نه.
در گوشتم فرو مکوب.
نه.

خنجر،
چون شعاعی از خورشید،
می‌کِشد عمق‌های وحشتناک را
به حریق.

نه.
در گوشتم فرو مکوب‌...

#گارسیا_لورکا
ترجمه:بیژن_الهی
خواب هایم بوی تن تو را می دهد
نکند آن دورترها نیمه شب
در آغوشم می گیری؟

🗣 #گارسیا_لورکا

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


شب نمی‌خواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.

من اما خواهم آمد،
با توده آتشینی از کژدم‌ها بر شقیقه‌ام.

تو اما خواهی آمد،
با زبانی سوزان از باران نمک.

روز نمی‌خواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.

من اما خواهم آمد
و میخک‌های جویده را برای غوک‌ها خواهم آورد.

تو اما خواهی آمد
از مجراهای تاریک زمین.

نه روز و نه شب می‌خواهند که بیایند،
تا بسوزم من از اشتیاق تو
و بسوزی تو از اشتیاق من.


غزل از عشق نااُمید
#گارسیا_لورکا
ترجمه:علی‌اصغر فرداد
بدون آزادی
بدون آن نور آهنگین و نیرومندی که از عمق جان می‌تابد
آدم چیست ماریانا؟
خودت بگو
آخر اگر آزاد نباشم چطور عاشقت باشم؟
چطور این قلب پرمهر را نثارت کنم اگر مال من نباشد؟

دلواپس نباش؛ از یتیم‌خانۀ کلیسا گریخته‌ام
و گمانم که از پا ننشینم
تا مال من شوی تو
تو که نثارم می‌کنی
عشقت را، خانه‌ات را، انگشتانت را...


گارسیا لورکا|ترجمه:هادی خردمندپور
•••

چه موهبت زیبایی!
که گناهان‌مان از چشم دیگران،
پنهان می‌مانند
چون اگر این گونه نمی‌بود،
مجبور بودیم بی‌تردید،
و… با زهرخندی شرم‌آلوده،
هر روز خودمان را پاکِ پاک بشوییم
و یا… نه!
شاید مجبور بودیم،
اصلا زیر باران زندگی کنیم
و… خدای من!
چه موهبت زیباتری!
که دروغ‌هامان چهره‌هامان را دیگرگون نمی‌کنند
زیرا در این صورت،
هر لحظه به هیئتی دیگر بودیم و
یکدیگر را،
برای لحظه‌ای حتی،
به یاد نمی توانستیم آورد.


#گارسیا_لورکا

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




"زخمِ عشق"

این نور،
این آتشی که زبانه می‌زند
این چشم‌اندازِ خاکستری
که پیرامونِ من است
این دردی
که از یک فکر زاده شده
این عذابی که از آسمان،
زمین و زمان، سر می‌رسد
و این مرثیه‌ی خون
که چنگی زه‌گسیخته را می‌آراید
این‌ بار
که بر دوشم سنگینی می‌کند
این عقربی که درون سینه‌ام
این‌سو و آن‌سو می‌رود؛
همه دسته گلی هستند از عشق،
بسترِ یک زخمی،
جایی که من در حسرتِ خواب
حضورِ تو را رویا می‌بینم
در میانِ ویرانه‌های سینه‌ی درهم شکسته‌ام.
و هرچند که در پیِ قله‌ی رازم
قلبِ تو
دره‌ای به من می‌دهد
گسترده
پوشیده از صنوبر و شورِ عقلِ تلخ.

فدریکو گارسیا لورکا - شاعر اسپانیایی
برگردان: احمد پوری
از کتاب: مرغ عشق میان دندان‌های تو
نشر: چشمه

#فدریکو_گارسیا_لورکا
#گارسیا_لورکا
#گارسیالورکا
#لورکا
#احمد_پوری
#نشر_چشمه
شەو مەیلی ھاتنی نییە
چون تۆ نایەیت و
منیش یارای بەرەو-تۆ-چوونم نییە.
 
بەڵام ھەر دەڕۆم
گەرچی دووپشکەکانی ھەتاو سەرم دەخۆن.
 
بەڵام ھەر دێی
بە زاری سووتاو بە بارانی سوێرەوە.
 
شەو مەیلی ھاتنی نییە
چون تۆ نایەیت و
منیش یارای بەرەو-تۆ-چوونم نییە.
 
بەڵام ھەر دەڕۆم
گەرچی بۆقی بەڵەکاوی ڕابەرایەتیم دەکەن.
 
بەڵام ھەر دێی
بەناو زێرابی تاریک و ئەنگوستەچاودا.
 
نە شەو، نە ڕۆژ 
مەیلی ھاتنیان نییە
چون لە پەرۆشیم بۆت دەمرم و
تۆیش، لەبەر من.



قەسیدەی ئەوینی ناکام|گارسیا لۆرکا|وەرگێڕان:ژیار ئەسوەد
•••


شب نمی‌خواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.

من اما خواهم آمد،
با توده آتشینی از کژدم‌ها بر شقیقه‌ام.

تو اما خواهی آمد،
با زبانی سوزان از باران نمک.

روز نمی‌خواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.

من اما خواهم آمد
و میخک‌های جویده را برای غوک‌ها خواهم آورد.

تو اما خواهی آمد
از مجراهای تاریک زمین.

نه شب می‌خواهد که بیاید
و نه روز
تا بسوزم من از اشتیاق تو
و بسوزی تو از اشتیاق من.



غزل از عشق نااُمید
#گارسیا_لورکا
ترجمه:علی‌اصغر فرداد

@asheghanehaye_fatima
شب نمی‌خواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.

من اما خواهم آمد،
با توده آتشینی از کژدم‌ها بر شقیقه‌ام.

تو اما خواهی آمد،
با زبانی سوزان از باران نمک.

روز نمی‌خواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.

من اما خواهم آمد
و میخک‌های جویده را برای غوک‌ها خواهم آورد.

تو اما خواهی آمد
از مجراهای تاریک زمین.

نه شب می‌خواهد که بیاید
و نه روز
تا بسوزم من از اشتیاق تو
و بسوزی تو از اشتیاق من.


غزل از عشق نااُمید|گارسیا لورکا|ترجمه:علی‌اصغر فرداد

•••

شەو مەیلی ھاتنی نییە
چون تۆ نایەیت و
منیش یارای بەرەو-تۆ-چوونم نییە.
 
بەڵام ھەر دەڕۆم
گەرچی دووپشکەکانی ھەتاو سەرم دەخۆن.
 
بەڵام ھەر دێی
بە زاری سووتاو بە بارانی سوێرەوە.
 
شەو مەیلی ھاتنی نییە
چون تۆ نایەیت و
منیش یارای بەرەو-تۆ-چوونم نییە.
 
بەڵام ھەر دەڕۆم
گەرچی بۆقی بەڵەکاوی ڕابەرایەتیم دەکەن.
 
بەڵام ھەر دێی
بەناو زێرابی تاریک و ئەنگوستەچاودا.
 
نە شەو، نە ڕۆژ 
مەیلی ھاتنیان نییە
چون لە پەرۆشیم بۆت دەمرم و
تۆیش، لەبەر من.



قەسیدەی ئەوینی ناکام
#گارسیا_لورکا|وەرگێڕان:ژیار ئەسوەد


@asheghanehaye_fatima
.
چه موهبت زیبایی!

که گناهان‌مان از چشم دیگران،
پنهان می‌مانند
چون اگر این گونه نمی‌بود،
مجبور بودیم بی‌تردید،
و… با زهرخندی شرم‌آلوده،
هر روز خودمان را پاکِ پاک بشوییم
و یا… نه!
شاید مجبور بودیم،
اصلا زیر باران زندگی کنیم
و… خدای من!
چه موهبت زیباتری!
که دروغ‌هامان چهره‌هامان را دیگرگون نمی‌کنند
زیرا در این صورت،
هر لحظه به هیئتی دیگر بودیم و
یکدیگر را،
برای لحظه‌ای حتی،
به یاد نمی‌توانستیم آورد ..


#گارسیا_لورکا

@asheghanehaye_fatima