عاشقانه های فاطیما
806 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
خیابانهای نگاهت
بی انتهاست
چلچله های چشمانت
به جنوب پرنمیکشند
ازسپیداران پستانت
برگی فرونمی غلتد
درآسمان کلامت
آفتابی غروب نمیکند

#واسکو_پوپا
#شاعر_صربستان🇷🇸
ترجمه: #محمدرضا_فرزاد
@asheghanehaye_fatima




یکی از دیگری پنهان می شود
پنهان می شود زیر زبانش و دیگری
زیر زمین به دنبالش می گردد ...
پنهان می شود در پیشانی اش و دیگری
در آسمان به دنبالش می گردد ...
می جوید او را
و می جوید
جایی نمانده است که به دنبالش نگشته باشد
و در جستجوی او
خودش را از دست می دهد



#واسکو_پوپا
@asheghanehaye_fatima



دست‌های خود را بالا می‌بریم
خیابان به آسمان می‌پرد
چشم‌هامان را تنگ می‌کنیم
سقف‌ها به زیر زمین می‌روند


از هر رنجی 
که بدان اشاره‌ای نمی‌کنیم
درخت بلوطی می‌روید
که رازآلود پشت سرمان می‌ایستد

از هر امیدی
که خود را بدان تسلی می‌دهیم
ستاره‌ای می‌روید
که در دوردست‌های پیش از ما می‌جنبد

صدای گلوله‌ای را می‌شنوی
که بالای سرمان پرواز می‌کند؟
صدای گلوله‌ای را می‌شنوی آیا
که در کمین بوسه‌های ماست؟

#واسکو_پوپا
خیابان‌های نگاه‌ات
بی‌انتهاست
چلچله‌های چشمان‌ات
به جنوب پَر نمی‌کشند

از سپیدارانِ پستان‌ات
برگی فرو نمی‌غلتد

در آسمان کلام‌ات
آفتابی غروب نمی‌کند.

○●شاعر: #واسکو_پوپا | Vasco Popa | صرب‌ستان-رومانی، ۱۹۹۱-۱۹۲۲ |

○●برگردان: #محمدرضا_فرزاد

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

کسی در آغوشم می‌کشد
کسی با چشمان گرگ نگاهم می‌کند
کسی کلاه بر می‌دارد از سر
تا بهتر ببینمش
یک به یک می‌پرسند
می‌دانی من کی‌ام
پیرمردهای ناشناس و زن‌های سالخورده
بر خود نام‌هایی نهاده‌اند
از مردان و زنانی جوان که در یاد‌های منند
من نیز از یکی می‌پرسم
آیا گئورگی کورجای پولدار
زنده است هنوز
منم، می‌گوید
با صدایی که از دنیایی دیگر است
با دست گونه‌اش را نوازش می‌کنم
و با چشمان ملتمس می‌پرسم
بگو، آیا من زنده‌ام هنوز.


#واسکو_پوپا
#شاعر_صربستان
برگردانِ:
#مرتضی_ثقفیان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این‌ها لب‌های تو هستند
به گردن‌ات
بر می‌گردانم

این مه‌تابِ من است
که از شانه‌هایت
پایین می‌آورم

یک‌دیگر را
گم کرده‌ایم
در جنگل تنگاتنگ ملاقات‌های‌مان

در دست‌های من
سیبِ آدمِ تو
طلوع و غروب می‌کند

در گلوی تو
آتش می‌گیرند و خاکستر می‌شوند
ستاره‌های بی پروای من

یک‌دیگر را یافته‌ایم
روی فلاتی طلایی
در اعماق وجودمان.

■●شاعر: #واسکو_پوپا | Vasco Popa | صرب‌ستان-رومانی، ۱۹۹۱-۱۹۲۲ |

■●برگردان: #سینا_کمال‌آبادی | #فرامرز_الهی


@asheghanehaye_fatima
چرا چنین لطیف است صورت‌ات
چرا چنین کمرباریکی؟
مگر گیسوی خورشید را بافته‌ای؟
مگر حیاط ماه را جارو کرده‌ای؟

گیسوی خورشید را نبافته‌ام
حیاط ماه را جارو نکرده‌ام
آن بیرون ایستاده‌ام و تماشا کرده‌ام
برق را رقصان با رعد
برق را که به رقص می‌خواند رعد را
با دو سه سیب و
چهار نارنج.

🔺یک ترانه‌ی فولکوریک صرب، با گزینش: #واسکو_پوپا | Vasco Popa | صرب‌ستان-رومانی، ۱۹۹۱-۱۹۲۲ |
برگردان: #محسن_عمادی


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این‌ها لب‌های تو هستند
به گردنت
برمی‌گردانم

این مهتابِ من است
که از شانه‌هایت
پایین می‌آورم

یکدیگر را
گم کرده‌ایم
در جنگل تنگاتنگ ملاقات‌های‌مان

در دست‌های من
سیبِ آدمِ تو
طلوع و غروب می‌کند

در گلوی تو
آتش می‌گیرند و خاکستر می‌شوند
ستاره‌های بی پروای من

یکدیگر را یافته‌ایم
روی فلاتی طلایی
در اعماق وجودمان.

#واسکو_پوپا
■برگردان: #سینا_کمال‌آبادی | #فرامرز_الهی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

این‌ها لبهای تو هستند
به گردنت
برمی‌گردانم

این مهتابِ من است
که از شانه‌هایت
پایین می‌آورم

یکدیگر را
گم کرده‌ایم
در جنگل تنگاتنگ ملاقات‌هایمان

در دست‌های من
سیبِ آدمِ تو
طلوع و غروب می‌کند

در گلوی تو
آتش می‌گیرند و خاکستر می‌شوند
ستاره‌های بی پروای من

یکدیگر را یافته‌ایم
روی فلاتی طلایی
در اعماق وجودمان.

#واسکو_پوپا

@asheghanehaye_fatima
از دستی
به دست دیگر می‌روم
کجایی تو؟

می‌خواهم در آغوش بگیرمت،
غیاب‌ات را به آغوش می‌کشم.
می‌خواهم صدایت را ببوسم
صدای خنده‌ی فاصله‌ها را می‌شنوم
لب‌هایم صورت‌ام را پاره‌پاره کرده‌اند

از دست‌های سوخته‌ام
درخششی ظاهر می‌شود
می‌خواهم ببینمت
و چشم‌هایم را می‌بندم

از یک سمتِ سَرَم
به سمتِ دیگر می‌روم
کجایی تو؟


#واسکو_پوپا
برگردان: #سینا_کمال‌آبادی

@asheghanehaye_fatima
روزِ ما سیب سبزی است
بُریده شده به دو نیم

تو را می‌نگرم
مرا نمی‌بینی
میان ما خورشید کوری‌ست

روی پله‌ها
آغوش از هم گسیخته‌ی ما

صدایم می‌کنی
نمی‌شنوم
میان ما هوای ناشنوایی‌ست

در ویترین مغازه‌ها
لب‌هایم
بوسه‌های تو را می‌جویند

در تقاطع خیابان‌ها
بوسه‌های لگدمال شده‌ی ما

دست‌ام را به تو داده‌ام
دست‌ام را حس نمی‌کنی
خلاء تو را در آغوش گرفته‌است

وسط میدان‌ها
اشک‌های تو
چشم‌های مرا می‌جویند

عصرها روز مُرده‌ی من
به ملاقات روز مُرده‌ی تو می‌آید

تنها در خواب
هم‌مسیر می‌شویم

#واسکو_پوپا


@asheghanehaye_fatima

چرا چنین لطیف است صورتت
چرا چنین کمرباریکی؟
مگر گیسوی خورشید را بافته‌ای؟
مگر حیاط ماه را جارو کرده‌ای؟

گیسوی خورشید را نبافته‌ام
حیاط ماه را جارو نکرده‌ام
آن بیرون ایستاده‌ام و تماشا کرده‌ام
برق را رقصان با رعد
برق را که به رقص می‌خواند رعد را
با دو سه سیب و
چهار نارنج.

#واسکو_پوپا

@asheghanehaye_fatima