@asheghanehaye_fatima
اگر زمان و مکان در اختیار من بود
ده سال قبل از طوفان نوح عاشقت می شدم
و تو می توانستی تا قیامت برایم ناز کنی
و من کم می آوردم و تسلیم می شدم.
یکصد سال به ستایش چشمانت می گذشت
و سی هزار سال سر به ستایش تنت
و تازه در پایان عمر به دلت راه می یافتم
هیچ چیز نگو
که می خواهم تمام نا نوشته هایم را یکجا در جانت بریزم بدون کم و کاست ...
#آندره_مارول
#نویسنده_فرانسه
ترجمه:
#احمد_شاملو
اگر زمان و مکان در اختیار من بود
ده سال قبل از طوفان نوح عاشقت می شدم
و تو می توانستی تا قیامت برایم ناز کنی
و من کم می آوردم و تسلیم می شدم.
یکصد سال به ستایش چشمانت می گذشت
و سی هزار سال سر به ستایش تنت
و تازه در پایان عمر به دلت راه می یافتم
هیچ چیز نگو
که می خواهم تمام نا نوشته هایم را یکجا در جانت بریزم بدون کم و کاست ...
#آندره_مارول
#نویسنده_فرانسه
ترجمه:
#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
گفت: "راستش در واقع برای تو نمی نویسم. دارم کارهایی را یادداشت میکنم که دلم میخواهد با تو انجام دهم."
کاغذها همهجا پخش و پلا بود؛ دور و برش، پایین پاهایش، حتی روی تخت.
یکی از آن ها را همینطوری برداشتم:
"پیکنیک، چرت بعد از ظهر روی سینه ات، رقص، عطر، تماشای ویترین مغازهها، کباب درست کردن روی زغال، سرک کشیدن به روزنامهای داری میخوانی، وراجی، آواز خواندن برای تو، درخواست چیدن ناخنهایم، کسل شدن، بهانه گرفتن، قهرکردن، کشیدن ریشات، بازی با موهایت، گوش دادن حرفهایت، گرفتن دستهایت، احساس امنیت کردن، پرسیدن اینکه هنوز دوستم داری یا نه...بچه."
تمام ورق ها را جمع کردم و لبهی تخت نشستم تا ببینم ماجرا چیست. لبخند میزدم، اما در واقع آن همه انرژی و آن همه شور، زبانم را بند آورده بود.
📖 #من_او_را_دوست_داشتم
🇫🇷 #آنا_گاوالدا
#نویسنده_فرانسه
گفت: "راستش در واقع برای تو نمی نویسم. دارم کارهایی را یادداشت میکنم که دلم میخواهد با تو انجام دهم."
کاغذها همهجا پخش و پلا بود؛ دور و برش، پایین پاهایش، حتی روی تخت.
یکی از آن ها را همینطوری برداشتم:
"پیکنیک، چرت بعد از ظهر روی سینه ات، رقص، عطر، تماشای ویترین مغازهها، کباب درست کردن روی زغال، سرک کشیدن به روزنامهای داری میخوانی، وراجی، آواز خواندن برای تو، درخواست چیدن ناخنهایم، کسل شدن، بهانه گرفتن، قهرکردن، کشیدن ریشات، بازی با موهایت، گوش دادن حرفهایت، گرفتن دستهایت، احساس امنیت کردن، پرسیدن اینکه هنوز دوستم داری یا نه...بچه."
تمام ورق ها را جمع کردم و لبهی تخت نشستم تا ببینم ماجرا چیست. لبخند میزدم، اما در واقع آن همه انرژی و آن همه شور، زبانم را بند آورده بود.
📖 #من_او_را_دوست_داشتم
🇫🇷 #آنا_گاوالدا
#نویسنده_فرانسه
@asheghanehaye_fatima
اگر روزی فرا برسد که #زن، نه از سر ضعف، که با قدرت عشق بورزد دوست داشتن برای او نیز همچون مرد، سرچشمه ی زندگی خواهد بود و نه خطری مرگ بار!
شخصیت زن محصولی اجتماعی است و نه زیستی، ارزشهای خرد، اخلاق، ذوق و رفتار زن را باید برحسب موقعیت و تاریخ او توضیح داد چرا که این خصوصیات ذاتی و فطری نیستند.
درهای کارخانه ها، اداره ها و دانشکده ها را به روی زنان بازمی کنند، ولی همچنان براین عقیده اند که ازدواج برای زنان محترمانه ترین کسب و کار است.
📖 #جنس_دوم
🇫🇷 #سیمون_دوبووار
#نویسنده_فرانسه
اگر روزی فرا برسد که #زن، نه از سر ضعف، که با قدرت عشق بورزد دوست داشتن برای او نیز همچون مرد، سرچشمه ی زندگی خواهد بود و نه خطری مرگ بار!
شخصیت زن محصولی اجتماعی است و نه زیستی، ارزشهای خرد، اخلاق، ذوق و رفتار زن را باید برحسب موقعیت و تاریخ او توضیح داد چرا که این خصوصیات ذاتی و فطری نیستند.
درهای کارخانه ها، اداره ها و دانشکده ها را به روی زنان بازمی کنند، ولی همچنان براین عقیده اند که ازدواج برای زنان محترمانه ترین کسب و کار است.
📖 #جنس_دوم
🇫🇷 #سیمون_دوبووار
#نویسنده_فرانسه