@asheghanehaye_fatima
زندگی حتی وقتی انکارش می کنی، حتی وقتی نادیده اش می گیری، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است.. از هر چیز دیگری قوی تر است. آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است...
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد...!
#آنا_گاوالدا
کتاب #من_او_را_دوست_داشتم
زندگی حتی وقتی انکارش می کنی، حتی وقتی نادیده اش می گیری، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است.. از هر چیز دیگری قوی تر است. آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است...
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد...!
#آنا_گاوالدا
کتاب #من_او_را_دوست_داشتم
@asheghanehaye_fatima
زندگی حتّی وقتی انکارش می کنی، حتّی وقتی نادیده اش می گیری، حتّی وقتی نمی خواهی اش، از تو قوی تر است. از هر چیز دیگری، قوی تر است.
آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشتند، دوباره زاد و ولد کردند.
مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی های هواشناسی با دقّت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.
باور کردنی نیست، امّا همین گونه است. زندگی، از هر چیزِ دیگری قوی تر است...
#آنا_گاوالدا
کتاب #من_او_را_دوست_داشتم
ترجمه #الهام_دارچینیان
زندگی حتّی وقتی انکارش می کنی، حتّی وقتی نادیده اش می گیری، حتّی وقتی نمی خواهی اش، از تو قوی تر است. از هر چیز دیگری، قوی تر است.
آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشتند، دوباره زاد و ولد کردند.
مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی های هواشناسی با دقّت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.
باور کردنی نیست، امّا همین گونه است. زندگی، از هر چیزِ دیگری قوی تر است...
#آنا_گاوالدا
کتاب #من_او_را_دوست_داشتم
ترجمه #الهام_دارچینیان
@asheghanehaye_fatima
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد.آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد.به چیز دیگری فکر کرد.باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.
📖 #من_او_را_دوست_داشتم
#آناگاوالدا
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد.آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد.به چیز دیگری فکر کرد.باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.
📖 #من_او_را_دوست_داشتم
#آناگاوالدا
@asheghanehaye_fatima
هوس سیگار كردم.
ابلهانه بود. سالها بود سیگار نمی كشیدم. بله اما حالا دلم میخواست، زندگی همین است. اراده راسخ تان را در ترك سیگار تحسین می كنید و بعد یك صبح سرد زمستان تصمیم می گیرید چهار كیلومتر پیاده بروید تا یك پاكت سیگار بخرید، مردی را دوست دارید از او دو بچه دارید و یك صبح زمستانی در می یابید كه او خواهد رفت چون زن دیگری را دوست دارد.
#آنا_گاوالدا
از کتاب #من_او_را_دوست_داشتم
ترجمه #الهام_دارچینیان
هوس سیگار كردم.
ابلهانه بود. سالها بود سیگار نمی كشیدم. بله اما حالا دلم میخواست، زندگی همین است. اراده راسخ تان را در ترك سیگار تحسین می كنید و بعد یك صبح سرد زمستان تصمیم می گیرید چهار كیلومتر پیاده بروید تا یك پاكت سیگار بخرید، مردی را دوست دارید از او دو بچه دارید و یك صبح زمستانی در می یابید كه او خواهد رفت چون زن دیگری را دوست دارد.
#آنا_گاوالدا
از کتاب #من_او_را_دوست_داشتم
ترجمه #الهام_دارچینیان
@asheghanehaye_fatima
#کتاب
باید یکبار برای همهچیز گریه كرد. آن قدر كه اشکها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر كرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع كرد.
#من_او_را_دوست_داشتم
#آنا_گاوالدا
#کتاب
باید یکبار برای همهچیز گریه كرد. آن قدر كه اشکها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر كرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع كرد.
#من_او_را_دوست_داشتم
#آنا_گاوالدا
@asheghanehaye_fatima
گفت: "راستش در واقع برای تو نمی نویسم. دارم کارهایی را یادداشت میکنم که دلم میخواهد با تو انجام دهم."
کاغذها همهجا پخش و پلا بود؛ دور و برش، پایین پاهایش، حتی روی تخت.
یکی از آن ها را همینطوری برداشتم:
"پیکنیک، چرت بعد از ظهر روی سینه ات، رقص، عطر، تماشای ویترین مغازهها، کباب درست کردن روی زغال، سرک کشیدن به روزنامهای داری میخوانی، وراجی، آواز خواندن برای تو، درخواست چیدن ناخنهایم، کسل شدن، بهانه گرفتن، قهرکردن، کشیدن ریشات، بازی با موهایت، گوش دادن حرفهایت، گرفتن دستهایت، احساس امنیت کردن، پرسیدن اینکه هنوز دوستم داری یا نه...بچه."
تمام ورق ها را جمع کردم و لبهی تخت نشستم تا ببینم ماجرا چیست. لبخند میزدم، اما در واقع آن همه انرژی و آن همه شور، زبانم را بند آورده بود.
📖 #من_او_را_دوست_داشتم
🇫🇷 #آنا_گاوالدا
#نویسنده_فرانسه
گفت: "راستش در واقع برای تو نمی نویسم. دارم کارهایی را یادداشت میکنم که دلم میخواهد با تو انجام دهم."
کاغذها همهجا پخش و پلا بود؛ دور و برش، پایین پاهایش، حتی روی تخت.
یکی از آن ها را همینطوری برداشتم:
"پیکنیک، چرت بعد از ظهر روی سینه ات، رقص، عطر، تماشای ویترین مغازهها، کباب درست کردن روی زغال، سرک کشیدن به روزنامهای داری میخوانی، وراجی، آواز خواندن برای تو، درخواست چیدن ناخنهایم، کسل شدن، بهانه گرفتن، قهرکردن، کشیدن ریشات، بازی با موهایت، گوش دادن حرفهایت، گرفتن دستهایت، احساس امنیت کردن، پرسیدن اینکه هنوز دوستم داری یا نه...بچه."
تمام ورق ها را جمع کردم و لبهی تخت نشستم تا ببینم ماجرا چیست. لبخند میزدم، اما در واقع آن همه انرژی و آن همه شور، زبانم را بند آورده بود.
📖 #من_او_را_دوست_داشتم
🇫🇷 #آنا_گاوالدا
#نویسنده_فرانسه
@asheghanehaye_fatima
#کتاب
این مرد را كه در ابراز احساسات صرفهجویی و هیجاناتش را مهار میكرد، درک نمیكنم. هیچ نشانهی ترس یا شكست از خود بروز نمیداد، هرگز نتوانستهام این گونه آدمها را بفهمم. در خانهی من ابراز احساسات، بوسیدن و در آغوش گرفتن، مانند نفس كشیدن بدیهی و ضروری ست.
#من_او_را_دوست_داشتم
#آنا_گاوالدا
#کتاب
این مرد را كه در ابراز احساسات صرفهجویی و هیجاناتش را مهار میكرد، درک نمیكنم. هیچ نشانهی ترس یا شكست از خود بروز نمیداد، هرگز نتوانستهام این گونه آدمها را بفهمم. در خانهی من ابراز احساسات، بوسیدن و در آغوش گرفتن، مانند نفس كشیدن بدیهی و ضروری ست.
#من_او_را_دوست_داشتم
#آنا_گاوالدا
@asheghanehaye_fatima
تنها چیزی که آموختم مهربانی بود؛ بی هیچ چشم داشتی! این آموزه را مدیون آدم هام. آدم هایی که زخم زدند و رفتند. آدم هایی که فکر می کردم دوستم دارند...
ولی من ادامه خواهم داد.؛ قوی و استوار... رسالت من مهربانی ست. رسالت من بخشیدن است از آنچه که در خویشتن دارم.
حالا که قلبم را نمی پذیرند... آن را با اقاقی ها و گنجشک ها؛ آنرا با شکوه سپیده دمان، با غمین غروب روز، با رود، با سنجاقک... آنرا با تمام وجود قسمت خواهم کرد تا لااقل به وقت مُردن، مرگ روی شانه های بی پناهم گریه کند.
#حمید_جدیدی
#من_او_را_دوست_داشتم
#من_دوست_داشتن_را_دوست_دارم
تنها چیزی که آموختم مهربانی بود؛ بی هیچ چشم داشتی! این آموزه را مدیون آدم هام. آدم هایی که زخم زدند و رفتند. آدم هایی که فکر می کردم دوستم دارند...
ولی من ادامه خواهم داد.؛ قوی و استوار... رسالت من مهربانی ست. رسالت من بخشیدن است از آنچه که در خویشتن دارم.
حالا که قلبم را نمی پذیرند... آن را با اقاقی ها و گنجشک ها؛ آنرا با شکوه سپیده دمان، با غمین غروب روز، با رود، با سنجاقک... آنرا با تمام وجود قسمت خواهم کرد تا لااقل به وقت مُردن، مرگ روی شانه های بی پناهم گریه کند.
#حمید_جدیدی
#من_او_را_دوست_داشتم
#من_دوست_داشتن_را_دوست_دارم
@asheghanehaye_fatima
هوس سیگار کردم. ابلهانه بود سالها سیگار نمیکشیدم. بله اما حالا دلم میخواست، زندگی همین است...
اراده راسختان را در ترک سیگار تحسین میکنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم میگیرید چهار کیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید، مردی را دوست دارید ، از او دو بچه دارید و یک صبح زمستانی درمییابید که او خواهد رفت چون زن دیگری را دوست دارد.
#انا_گاوالدا
#من_او_را_دوست_داشتم
هوس سیگار کردم. ابلهانه بود سالها سیگار نمیکشیدم. بله اما حالا دلم میخواست، زندگی همین است...
اراده راسختان را در ترک سیگار تحسین میکنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم میگیرید چهار کیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید، مردی را دوست دارید ، از او دو بچه دارید و یک صبح زمستانی درمییابید که او خواهد رفت چون زن دیگری را دوست دارد.
#انا_گاوالدا
#من_او_را_دوست_داشتم
@asheghanehaye_fatima
شهامت از آنِ آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه میکنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان میگویند،
فقط به خودشان:
"آیا من حق اشتباه کردن دارم؟"
فقط همین چند واژه ...
شهامت نگاهکردن به زندگی خود از روبهرو و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن.
شهامت همه چیز را شکستن، همه چیز را زیرورو کردن ...
به خاطر خودخواهی؟ خودخواهی محض؟ البته که نه، نه به خاطر خودخواهی ...
پس چه؟ غریزه بقا؟ میل به زنده ماندن؟ روشنبینی؟ ترس از مرگ؟
شهامت با خود روبهرو شدن!
دست کم یک بار در زندگی!
روبهرو با خود!
تنها خود!
همین.
"حق اشتباه" ترکیب بسیار کوچکی از واژهها، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد؟
چه کسی جز خودت؟
#من_او_را_دوست_داشتم
#آنا_گاوالدا
شهامت از آنِ آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه میکنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان میگویند،
فقط به خودشان:
"آیا من حق اشتباه کردن دارم؟"
فقط همین چند واژه ...
شهامت نگاهکردن به زندگی خود از روبهرو و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن.
شهامت همه چیز را شکستن، همه چیز را زیرورو کردن ...
به خاطر خودخواهی؟ خودخواهی محض؟ البته که نه، نه به خاطر خودخواهی ...
پس چه؟ غریزه بقا؟ میل به زنده ماندن؟ روشنبینی؟ ترس از مرگ؟
شهامت با خود روبهرو شدن!
دست کم یک بار در زندگی!
روبهرو با خود!
تنها خود!
همین.
"حق اشتباه" ترکیب بسیار کوچکی از واژهها، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد؟
چه کسی جز خودت؟
#من_او_را_دوست_داشتم
#آنا_گاوالدا
«هوس سیگار کردم.
ابلهانه بود سیگار نمیکشیدم.
بله اما حالا دلم میخواست،
زندگی همین است...
ارادهٔ راسختان را در ترک سیگار تحسین میکنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم می گیرید چهار کیلومتر پیاده بروید
تا یک پاکت سیگار بخرید.
مردی را دوست دارید،
از او دو بچه دارید
و یک صبح زمستانی،
در می یابید که او خواهد رفت
چون زن دیگری را دوست دارد.
شهامت از آن آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه می کنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان می گویند ، فقط به خودشان :
"آیا من حق اشتباه کردن دارم؟"
فقط همین چند واژه ...
شهامت نگاه کردن به زندگی خود از رو به رو ...
و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن.
شهامت همه چیز را شکستن،
همه چیز را زیر و رو کردن...
به خاطر خودخواهی؟ خودخواهی محض؟
البته که نه، نه به خاطر خودخواهی...
پس چه؟ غریزه بقا؟ میل به زنده ماندن؟ روشن بینی؟ ترس از مرگ؟
شهامت با خود رو به رو شدن.
دست کم یک بار در زندگی. رو به رو با خود.
تنها خود.
همین...
در خانه من، ابراز احساسات، بوسیدن و در آغوش گرفتن، مانند نفس کشیدن بدیهی و ضروری است.
زندگی حتی وقتی انکارش می کنی،
حتی وقتی نادیده اش می گیری ،
حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است.
از هر چیز دیگری قوی تر است.
آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد و ولد کردند.
مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند،
که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.
باور کردنی نیست
اما همین گونه است.
زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است.
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد.
آن قدر که اشک ها خشک شوند،
باید این تن اندوهگین را چلاند
و بعد دفتر زندگی را ورق زد.
به چیز دیگری فکر کرد.
باید پاها را حرکت داد
و همه چیز را از نو شروع کرد.
چه قدر باید بگذرد تا آدمی
بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟
و چه قدر باید بگذرد
تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
#من_او_را_دوست_داشتم
#آنا_گاوالدا
@asheghanehaye_fatima
ابلهانه بود سیگار نمیکشیدم.
بله اما حالا دلم میخواست،
زندگی همین است...
ارادهٔ راسختان را در ترک سیگار تحسین میکنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم می گیرید چهار کیلومتر پیاده بروید
تا یک پاکت سیگار بخرید.
مردی را دوست دارید،
از او دو بچه دارید
و یک صبح زمستانی،
در می یابید که او خواهد رفت
چون زن دیگری را دوست دارد.
شهامت از آن آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه می کنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان می گویند ، فقط به خودشان :
"آیا من حق اشتباه کردن دارم؟"
فقط همین چند واژه ...
شهامت نگاه کردن به زندگی خود از رو به رو ...
و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن.
شهامت همه چیز را شکستن،
همه چیز را زیر و رو کردن...
به خاطر خودخواهی؟ خودخواهی محض؟
البته که نه، نه به خاطر خودخواهی...
پس چه؟ غریزه بقا؟ میل به زنده ماندن؟ روشن بینی؟ ترس از مرگ؟
شهامت با خود رو به رو شدن.
دست کم یک بار در زندگی. رو به رو با خود.
تنها خود.
همین...
در خانه من، ابراز احساسات، بوسیدن و در آغوش گرفتن، مانند نفس کشیدن بدیهی و ضروری است.
زندگی حتی وقتی انکارش می کنی،
حتی وقتی نادیده اش می گیری ،
حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است.
از هر چیز دیگری قوی تر است.
آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد و ولد کردند.
مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند،
که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.
باور کردنی نیست
اما همین گونه است.
زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است.
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد.
آن قدر که اشک ها خشک شوند،
باید این تن اندوهگین را چلاند
و بعد دفتر زندگی را ورق زد.
به چیز دیگری فکر کرد.
باید پاها را حرکت داد
و همه چیز را از نو شروع کرد.
چه قدر باید بگذرد تا آدمی
بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟
و چه قدر باید بگذرد
تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
#من_او_را_دوست_داشتم
#آنا_گاوالدا
@asheghanehaye_fatima