@asheghanehaye_fatima
تصور می کردم دیگر به او فکر نمی کنم،
اما کافی بود لحظه ای در محلی اندکی آرام، تنها شوم تا دوباره یاد او به سراغم بیاید...
#آنا_گاوالدا
از کتاب #دوست_داشتم_کسی_جایی_منتظرم_باشد
ترجمه: #الهام_دارچینیان
تصور می کردم دیگر به او فکر نمی کنم،
اما کافی بود لحظه ای در محلی اندکی آرام، تنها شوم تا دوباره یاد او به سراغم بیاید...
#آنا_گاوالدا
از کتاب #دوست_داشتم_کسی_جایی_منتظرم_باشد
ترجمه: #الهام_دارچینیان
@asheghanehaye_fatima
زندگی حتّی وقتی انکارش می کنی، حتّی وقتی نادیده اش می گیری، حتّی وقتی نمی خواهی اش، از تو قوی تر است. از هر چیز دیگری، قوی تر است.
آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشتند، دوباره زاد و ولد کردند.
مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی های هواشناسی با دقّت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.
باور کردنی نیست، امّا همین گونه است. زندگی، از هر چیزِ دیگری قوی تر است...
#آنا_گاوالدا
کتاب #من_او_را_دوست_داشتم
ترجمه #الهام_دارچینیان
زندگی حتّی وقتی انکارش می کنی، حتّی وقتی نادیده اش می گیری، حتّی وقتی نمی خواهی اش، از تو قوی تر است. از هر چیز دیگری، قوی تر است.
آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشتند، دوباره زاد و ولد کردند.
مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی های هواشناسی با دقّت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.
باور کردنی نیست، امّا همین گونه است. زندگی، از هر چیزِ دیگری قوی تر است...
#آنا_گاوالدا
کتاب #من_او_را_دوست_داشتم
ترجمه #الهام_دارچینیان
@asheghanehaye_fatima
هوس سیگار كردم.
ابلهانه بود. سالها بود سیگار نمی كشیدم. بله اما حالا دلم میخواست، زندگی همین است. اراده راسخ تان را در ترك سیگار تحسین می كنید و بعد یك صبح سرد زمستان تصمیم می گیرید چهار كیلومتر پیاده بروید تا یك پاكت سیگار بخرید، مردی را دوست دارید از او دو بچه دارید و یك صبح زمستانی در می یابید كه او خواهد رفت چون زن دیگری را دوست دارد.
#آنا_گاوالدا
از کتاب #من_او_را_دوست_داشتم
ترجمه #الهام_دارچینیان
هوس سیگار كردم.
ابلهانه بود. سالها بود سیگار نمی كشیدم. بله اما حالا دلم میخواست، زندگی همین است. اراده راسخ تان را در ترك سیگار تحسین می كنید و بعد یك صبح سرد زمستان تصمیم می گیرید چهار كیلومتر پیاده بروید تا یك پاكت سیگار بخرید، مردی را دوست دارید از او دو بچه دارید و یك صبح زمستانی در می یابید كه او خواهد رفت چون زن دیگری را دوست دارد.
#آنا_گاوالدا
از کتاب #من_او_را_دوست_داشتم
ترجمه #الهام_دارچینیان
@asheghanehaye_fatima
تصور می کردم دیگر به او فکر نمی کنم،
اما کافی بود لحظه ای در محلی اندکی آرام، تنها شوم تا دوباره یاد او به سراغم بیاید...
#آنا_گاوالدا
از کتاب #دوست_داشتم_کسی_جایی_منتظرم_باشد
ترجمه: #الهام_دارچینیان
تصور می کردم دیگر به او فکر نمی کنم،
اما کافی بود لحظه ای در محلی اندکی آرام، تنها شوم تا دوباره یاد او به سراغم بیاید...
#آنا_گاوالدا
از کتاب #دوست_داشتم_کسی_جایی_منتظرم_باشد
ترجمه: #الهام_دارچینیان
@asheghanehaye_fatima
در همه آن روزهای تهی خود را فریب میدادم. از خواب بر میخواستم و آن قدر کار میکردم تا از حال می رفتم. مثل همیشه خوب غذا میخوردم، با همکارانم به کافه میرفتم، با برادرانم مثل گذشته به آسودگی میخندیدم، اما کوچکترین تلنگری از سوی آنها کافی بود تا به تمامی بشکنم.
اما خودم را گول میزدم. شجاع نبودم، احمق بودم، چون فکر میکردم او بر میگردد. به راستی فکر میکردم برمیگردد.
#آنا_گاوالدا
کتاب #دوست_داشتم_کسی_جایی_منتظرم_باشد
ترجمه #الهام_دارچینیان
در همه آن روزهای تهی خود را فریب میدادم. از خواب بر میخواستم و آن قدر کار میکردم تا از حال می رفتم. مثل همیشه خوب غذا میخوردم، با همکارانم به کافه میرفتم، با برادرانم مثل گذشته به آسودگی میخندیدم، اما کوچکترین تلنگری از سوی آنها کافی بود تا به تمامی بشکنم.
اما خودم را گول میزدم. شجاع نبودم، احمق بودم، چون فکر میکردم او بر میگردد. به راستی فکر میکردم برمیگردد.
#آنا_گاوالدا
کتاب #دوست_داشتم_کسی_جایی_منتظرم_باشد
ترجمه #الهام_دارچینیان
@asheghanehaye_fatima
در همه آن روزهای تهی خود را فریب میدادم. از خواب بر میخواستم و آن قدر کار میکردم تا از حال می رفتم. مثل همیشه خوب غذا میخوردم، با همکارانم به کافه میرفتم، با برادرانم مثل گذشته به آسودگی میخندیدم، اما کوچکترین تلنگری از سوی آنها کافی بود تا به تمامی بشکنم.
اما خودم را گول میزدم. شجاع نبودم، احمق بودم، چون فکر میکردم او بر میگردد. به راستی فکر میکردم برمیگردد.
#آنا_گاوالدا
کتاب #دوست_داشتم_کسی_جایی_منتظرم_باشد
ترجمه #الهام_دارچینیان
در همه آن روزهای تهی خود را فریب میدادم. از خواب بر میخواستم و آن قدر کار میکردم تا از حال می رفتم. مثل همیشه خوب غذا میخوردم، با همکارانم به کافه میرفتم، با برادرانم مثل گذشته به آسودگی میخندیدم، اما کوچکترین تلنگری از سوی آنها کافی بود تا به تمامی بشکنم.
اما خودم را گول میزدم. شجاع نبودم، احمق بودم، چون فکر میکردم او بر میگردد. به راستی فکر میکردم برمیگردد.
#آنا_گاوالدا
کتاب #دوست_داشتم_کسی_جایی_منتظرم_باشد
ترجمه #الهام_دارچینیان
@asheghanehaye_fatima
همیشه، صبر کردن، بخشیدن، ماندن و تحمّل کردن، به این معنا نیست که همه چیز درست میشود.
لازم است گاهی وقتها دست از این تظاهر کردن برداری، دست بکشی از بخشیدنِ کسی که هیچ وقت، بخشیدنت را نفهمیده، ﺗﺎ یک ﺑﺎﺭ هم او، ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶِ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ.
وقتی میمانی و میبخشی، فکر میکنند رفتن را بلد نیستی.
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁدمها، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬکر ﺷﺪ.
ﺁﺩمها ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﻨﺪ. یک جا، ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ...
#آنا_گاوالدا
کتاب #گریز_دلپذیر
ترجمه #الهام_دارچینیان
#نشر_قطره
همیشه، صبر کردن، بخشیدن، ماندن و تحمّل کردن، به این معنا نیست که همه چیز درست میشود.
لازم است گاهی وقتها دست از این تظاهر کردن برداری، دست بکشی از بخشیدنِ کسی که هیچ وقت، بخشیدنت را نفهمیده، ﺗﺎ یک ﺑﺎﺭ هم او، ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶِ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ.
وقتی میمانی و میبخشی، فکر میکنند رفتن را بلد نیستی.
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁدمها، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬکر ﺷﺪ.
ﺁﺩمها ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﻨﺪ. یک جا، ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ...
#آنا_گاوالدا
کتاب #گریز_دلپذیر
ترجمه #الهام_دارچینیان
#نشر_قطره