@asheghanehaye_fatima
دلم تو را میخواهد
دلم به سوی تو پرواز میکند
مثل کبوتری خسته
پر شکسته
به سوی آب
مثل گلی غمگين
تنها
که میروید در رؤیا
و می پيچد
می پيچد
می پيچد
در هاله ا ی ز خون و خاکستر
آرام و بی هياهو
تا مهتاب
دلم تو را میخواهد
ای بافته ز آب و ز ابریشم
ای سخت
تو مثل صخره مرا میشکنی
من آبم
تو مثل آبهای گریزانی
من گردابم
چگونه با تو بگویم که بی تو غمگينم
حریق سوخته با آب در نمیگيرد
تو چشمه ی خنکی
من غروب خونينم
چگونه بی تو بخندم
چگونه بی تو بتابم
وقتی تو را نمیبينم
تو آفتابی و من آفتابگردانم
نازنينم
دلم تو را میخواهد
مثل گل و کبوتر
مثل درخت و آب
ای آب و ماهتاب من
ای صبح آفتاب
#سعید_سلطانپور
دلم تو را میخواهد
دلم به سوی تو پرواز میکند
مثل کبوتری خسته
پر شکسته
به سوی آب
مثل گلی غمگين
تنها
که میروید در رؤیا
و می پيچد
می پيچد
می پيچد
در هاله ا ی ز خون و خاکستر
آرام و بی هياهو
تا مهتاب
دلم تو را میخواهد
ای بافته ز آب و ز ابریشم
ای سخت
تو مثل صخره مرا میشکنی
من آبم
تو مثل آبهای گریزانی
من گردابم
چگونه با تو بگویم که بی تو غمگينم
حریق سوخته با آب در نمیگيرد
تو چشمه ی خنکی
من غروب خونينم
چگونه بی تو بخندم
چگونه بی تو بتابم
وقتی تو را نمیبينم
تو آفتابی و من آفتابگردانم
نازنينم
دلم تو را میخواهد
مثل گل و کبوتر
مثل درخت و آب
ای آب و ماهتاب من
ای صبح آفتاب
#سعید_سلطانپور
@asheghanehaye_fatima
می بینم
ستاره ای کوچک می درخشد
و روی شاخه ی کوچکی از آفتاب
کوچکترین پرنده ی دنیا
آواز جویباری را می خواند
که از صدای چهار پرنده
کوچک تر است...
با این امید کوچک،
با این امید تافته در اشک،
من دور مانده ام
مثل تو؛
مثل هر دوست؛
و از کرانه ی شب
به وسعت گرفته ی
چشم انداز می نگرم...
شب
بی ستاره ترین شب
شب
سخت و سرد و وحشی ست.
■سعید سلطانپور
#سعید_سلطانپور
می بینم
ستاره ای کوچک می درخشد
و روی شاخه ی کوچکی از آفتاب
کوچکترین پرنده ی دنیا
آواز جویباری را می خواند
که از صدای چهار پرنده
کوچک تر است...
با این امید کوچک،
با این امید تافته در اشک،
من دور مانده ام
مثل تو؛
مثل هر دوست؛
و از کرانه ی شب
به وسعت گرفته ی
چشم انداز می نگرم...
شب
بی ستاره ترین شب
شب
سخت و سرد و وحشی ست.
■سعید سلطانپور
#سعید_سلطانپور
@asheghanehaye_fatima
دلم تو را میخواهد
دلم به سوی تو پرواز میکند
مثل کبوتری خسته
پر شکسته
به سوی آب
مثل گلی غمگين
تنها
که میروید در رؤیا
و می پيچد
می پيچد
می پيچد
در هاله ا ی ز خون و خاکستر
آرام و بی هياهو
تا مهتاب.
دلم تو را میخواهد
ای بافته ز آب و ز ابریشم
ای سخت
تو مثل صخره مرا میشکنی
من آبم
تو مثل آبهای گریزانی
من گردابم.
چگونه با تو بگویم که بی تو غمگينم
حریق سوخته با آب در نمیگيرد
تو چشمه ی خنکی
من غروب خونينم
چگونه بی تو بخندم
چگونه بی تو بتابم
وقتی تو را نمیبينم
تو آفتابی و من آفتابگردانم
نازنينم.
دلم تو را میخواهد
مثل گل و کبوتر
مثل درخت و آب
ای آب و ماهتاب من
ای صبح آفتاب...
■سعید سلطانپور
#شعر #سعید_سلطانپور
دلم تو را میخواهد
دلم به سوی تو پرواز میکند
مثل کبوتری خسته
پر شکسته
به سوی آب
مثل گلی غمگين
تنها
که میروید در رؤیا
و می پيچد
می پيچد
می پيچد
در هاله ا ی ز خون و خاکستر
آرام و بی هياهو
تا مهتاب.
دلم تو را میخواهد
ای بافته ز آب و ز ابریشم
ای سخت
تو مثل صخره مرا میشکنی
من آبم
تو مثل آبهای گریزانی
من گردابم.
چگونه با تو بگویم که بی تو غمگينم
حریق سوخته با آب در نمیگيرد
تو چشمه ی خنکی
من غروب خونينم
چگونه بی تو بخندم
چگونه بی تو بتابم
وقتی تو را نمیبينم
تو آفتابی و من آفتابگردانم
نازنينم.
دلم تو را میخواهد
مثل گل و کبوتر
مثل درخت و آب
ای آب و ماهتاب من
ای صبح آفتاب...
■سعید سلطانپور
#شعر #سعید_سلطانپور
@asheghanehaye_fatima
میبینم
ستارهای کوچک میدرخشد
و روی شاخهی کوچکی از آفتاب
کوچکترین پرندهی دنیا
آواز جویباری را میخواند
که از صدای چهار پرنده
کوچکتر است
با این امید کوچک
با این امید تافته در اشک...
من دور ماندهام
مثل تو
مثل هر دوست
و از کرانهی شب
به وسعت گرفتهی چشم انداز مینگرم
شب
بیستاره ترین شب
شب
سخت و سرد و وحشی ست...
■سعید سلطانپور
#سعید_سلطانپور
میبینم
ستارهای کوچک میدرخشد
و روی شاخهی کوچکی از آفتاب
کوچکترین پرندهی دنیا
آواز جویباری را میخواند
که از صدای چهار پرنده
کوچکتر است
با این امید کوچک
با این امید تافته در اشک...
من دور ماندهام
مثل تو
مثل هر دوست
و از کرانهی شب
به وسعت گرفتهی چشم انداز مینگرم
شب
بیستاره ترین شب
شب
سخت و سرد و وحشی ست...
■سعید سلطانپور
#سعید_سلطانپور
@asheghanehaye_fatima
دڵم تۆی دەوێ
دڵم بەرەو تۆ دەفڕێ
وەکوو کۆترێکی ماندووی
باڵ شکاوی بەرەو ئاو..
وەکوو گوڵێکی ڕەوەند،
کە تەنیا و دڵ بە تەم
دە ھزر و خەیاڵدا دەڕوێ و
هێدی و لەسەرەخۆ
بەسەر خەرمانەی
خوێن و خۆڵەمێشدا
ھەڵدەزنێ و
ھەڵدەزنێ و
ھـەڵــدەزنـێ
تا دەگاتە مانگەشـەو..
دڵم تۆی دەوێ،
ئەی چنراو بە ئاو و ھاوریشم
ئەی سەخت و دژوار
تۆ وەکوو تاوێر من دەشکێنی..
من ئاوم،
تۆ شەڵاڵی و من گێژاوم..
چـلـۆن بە تــۆ بڵێم،
کـە مــن بـێ تـۆ
دڵ بە تەم و خەمبارم؟
بڵێسەی گڕ گرتوو
تەوڵی ئاو نابێ،
تۆ کانیەکی فێنکی
من زەردەپەڕێکی خوێناویم،
چــۆن بێ تـۆ پێـبـکـەنم
چـلـۆن بێ تـۆ ئـۆقـرە بگرم
کاتێ کە تۆ نابینم..؟
تۆ ڕۆژ و من گوڵەبەڕۆژەم
ڤـیانـم.
دڵم تۆی دەوێ،
وەکوو گوڵ و کۆتر
چەشنی درەخت و ئاو
ئەی ئاو و تریفەی من
ئەی خۆری دەمەو بەیانی من!
سترانی جۆبار|سەعید سوڵتانپوور|وەرگێڕ:تاهیر ڕەشیدزادە
@asheghanehaye_fatima
دلم تو را میخواهد
دلم بهسوی تو پرواز میکند
مثل کبوتری خسته
پر شکسته
بهسوی آب
مثل گلی غمگين
تنها
که میروید در رؤیا
و میپيچد
میپيچد
میپيچد
در هالهای ز خون و خاکستر
آرام و بیهياهو
تا مهتاب.
دلم تو را میخواهد
ای بافته ز آب و ز ابریشم
ای سخت
تو مثل صخره مرا میشکنی
من آبم
تو مثل آبهای گریزانی
من گردابم.
چگونه با تو بگویم که بیتو غمگينم
حریق سوخته با آب در نمیگيرد
تو چشمهی خنکی
من غروب خونينم
چگونه بیتو بخندم
چگونه بیتو بتابم
وقتی تو را نمیبينم
تو آفتابی و من آفتابگردانم
نازنينم.
دلم تو را میخواهد
مثل گل و کبوتر
مثل درخت و آب
ای آب و ماهتاب من
ای صبح آفتاب...
ترانهی جویبار
#سعید_سلطانپور
دڵم تۆی دەوێ
دڵم بەرەو تۆ دەفڕێ
وەکوو کۆترێکی ماندووی
باڵ شکاوی بەرەو ئاو..
وەکوو گوڵێکی ڕەوەند،
کە تەنیا و دڵ بە تەم
دە ھزر و خەیاڵدا دەڕوێ و
هێدی و لەسەرەخۆ
بەسەر خەرمانەی
خوێن و خۆڵەمێشدا
ھەڵدەزنێ و
ھەڵدەزنێ و
ھـەڵــدەزنـێ
تا دەگاتە مانگەشـەو..
دڵم تۆی دەوێ،
ئەی چنراو بە ئاو و ھاوریشم
ئەی سەخت و دژوار
تۆ وەکوو تاوێر من دەشکێنی..
من ئاوم،
تۆ شەڵاڵی و من گێژاوم..
چـلـۆن بە تــۆ بڵێم،
کـە مــن بـێ تـۆ
دڵ بە تەم و خەمبارم؟
بڵێسەی گڕ گرتوو
تەوڵی ئاو نابێ،
تۆ کانیەکی فێنکی
من زەردەپەڕێکی خوێناویم،
چــۆن بێ تـۆ پێـبـکـەنم
چـلـۆن بێ تـۆ ئـۆقـرە بگرم
کاتێ کە تۆ نابینم..؟
تۆ ڕۆژ و من گوڵەبەڕۆژەم
ڤـیانـم.
دڵم تۆی دەوێ،
وەکوو گوڵ و کۆتر
چەشنی درەخت و ئاو
ئەی ئاو و تریفەی من
ئەی خۆری دەمەو بەیانی من!
سترانی جۆبار|سەعید سوڵتانپوور|وەرگێڕ:تاهیر ڕەشیدزادە
@asheghanehaye_fatima
دلم تو را میخواهد
دلم بهسوی تو پرواز میکند
مثل کبوتری خسته
پر شکسته
بهسوی آب
مثل گلی غمگين
تنها
که میروید در رؤیا
و میپيچد
میپيچد
میپيچد
در هالهای ز خون و خاکستر
آرام و بیهياهو
تا مهتاب.
دلم تو را میخواهد
ای بافته ز آب و ز ابریشم
ای سخت
تو مثل صخره مرا میشکنی
من آبم
تو مثل آبهای گریزانی
من گردابم.
چگونه با تو بگویم که بیتو غمگينم
حریق سوخته با آب در نمیگيرد
تو چشمهی خنکی
من غروب خونينم
چگونه بیتو بخندم
چگونه بیتو بتابم
وقتی تو را نمیبينم
تو آفتابی و من آفتابگردانم
نازنينم.
دلم تو را میخواهد
مثل گل و کبوتر
مثل درخت و آب
ای آب و ماهتاب من
ای صبح آفتاب...
ترانهی جویبار
#سعید_سلطانپور
دلم تو را میخواهد
دلم به سوی تو پرواز میکند
مثل کبوتری خسته
پر شکسته
به سوی آب...
مثل گلی غمگين
تنها
که میروید در رؤیا
و میپيچد میپيچد میپيچد
در هالهای ز خون و خاکستر
آرام و بی هياهو تا مهتاب...
دلم تو را میخواهد
ای بافته ز آب و ز ابریشم ای سخت
تو مثل صخره مرا میشکنی من آبم
تو مثل آبهای گریزانی من گردابم...
چگونه با تو بگویم که بی تو غمگينم
حریق سوخته با آب در نمیگيرد
تو چشمهی خنکی من غروب خونينم
چگونه بی تو بخندم
چگونه بی تو بتابم
وقتی تو را نمیبينم
تو آفتابی و من آفتابگردانم نازنينم
دلم تو را میخواهد
مثل گل و کبوتر مثل درخت و آب
ای آب و ماهتاب من
ای صبح آفتاب...
#سعید_سلطانپور
@asheghanehaye_fatima
دلم به سوی تو پرواز میکند
مثل کبوتری خسته
پر شکسته
به سوی آب...
مثل گلی غمگين
تنها
که میروید در رؤیا
و میپيچد میپيچد میپيچد
در هالهای ز خون و خاکستر
آرام و بی هياهو تا مهتاب...
دلم تو را میخواهد
ای بافته ز آب و ز ابریشم ای سخت
تو مثل صخره مرا میشکنی من آبم
تو مثل آبهای گریزانی من گردابم...
چگونه با تو بگویم که بی تو غمگينم
حریق سوخته با آب در نمیگيرد
تو چشمهی خنکی من غروب خونينم
چگونه بی تو بخندم
چگونه بی تو بتابم
وقتی تو را نمیبينم
تو آفتابی و من آفتابگردانم نازنينم
دلم تو را میخواهد
مثل گل و کبوتر مثل درخت و آب
ای آب و ماهتاب من
ای صبح آفتاب...
#سعید_سلطانپور
@asheghanehaye_fatima
شبانه با یک ستاره میآیم و در پناه ویرانههای شب
ستارهام را در بادها میآویزم و مینشینم در قایق شبانهی باد
روی شب میگردم و زیر باد و ستاره سرود عشق را سر میدهم.
و میسوزم.
من راز سوختن را میدانم و این ستاره که در باد با من است
سهمیست از بدایت دانستن
من مرداب عشق را نوشیدم و از تهوعِ تاریکِ من ستاره دمید.
باید از صخرهی سختیها بگذرم و کوه سنگین و عظیم را به کوری هجر منفجر کنم.
چه حس سرد وسیعی!
رگبار بر تمام درختان لخت شب میبارید
و دختر تنها بر صخرهی تگرگ نشست.
تمام شب شبحی بودم و جفت ناشناختهام گم بود.
من میآمدم از غربت
من از تمام غریبان غریبتر بودم.
کسی نمیدانست
کسی محبت دست مرا نمیدانست.
بیا سکوت مرا زیر بار محبت خود ویران کن
و تکههای شکستهی دلم را به بادها بسپار.
شب از صدای قدمهای من پر است.
شب از صدای عبور ستاره میترسد.
پرندههای عشق
میان مه بسوی برج کهنه و پیر قلبم میآیند.
و من شبانه با یک ستاره میآیم
و روی باروی ویرانههای کهنهی قلبم
ستاره را در بادهای شب
میآویزم...
#سعید_سلطانپور
#بتهوون
•••
Music: Beethoven - Silence
@asheghanehaye_fatima|#Poem|#Music|#Soltanpour|https://tttttt.me/Our_Archive/420
ستارهام را در بادها میآویزم و مینشینم در قایق شبانهی باد
روی شب میگردم و زیر باد و ستاره سرود عشق را سر میدهم.
و میسوزم.
من راز سوختن را میدانم و این ستاره که در باد با من است
سهمیست از بدایت دانستن
من مرداب عشق را نوشیدم و از تهوعِ تاریکِ من ستاره دمید.
باید از صخرهی سختیها بگذرم و کوه سنگین و عظیم را به کوری هجر منفجر کنم.
چه حس سرد وسیعی!
رگبار بر تمام درختان لخت شب میبارید
و دختر تنها بر صخرهی تگرگ نشست.
تمام شب شبحی بودم و جفت ناشناختهام گم بود.
من میآمدم از غربت
من از تمام غریبان غریبتر بودم.
کسی نمیدانست
کسی محبت دست مرا نمیدانست.
بیا سکوت مرا زیر بار محبت خود ویران کن
و تکههای شکستهی دلم را به بادها بسپار.
شب از صدای قدمهای من پر است.
شب از صدای عبور ستاره میترسد.
پرندههای عشق
میان مه بسوی برج کهنه و پیر قلبم میآیند.
و من شبانه با یک ستاره میآیم
و روی باروی ویرانههای کهنهی قلبم
ستاره را در بادهای شب
میآویزم...
#سعید_سلطانپور
#بتهوون
•••
Music: Beethoven - Silence
@asheghanehaye_fatima|#Poem|#Music|#Soltanpour|https://tttttt.me/Our_Archive/420
Telegram
Our Archive
🎼 Beethoven - Silence
@Our_Archive
@Our_Archive
پاييز آمد
لابهلای درختان لانه كرده کبوتر
از تراوش باران میگریزد
خورشید از غم با تمام غرورش
پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه مینشیند
من با قلبی به سپيدی روز
ميروم به گلستان همچو عطر اقاقی لابهلای درختان مینشينم
من با قلبی به سپيدی روز
ميروم به گلستان همچو عطر اقاقی لابهلای درختان مینشينم
شعر هستی بر لبانم جاری
پر توانم آری، میروم در كوه و دشت و صحرا
رهپيمای قلهها هستم من
در کنار یاران
راه خود در توفان مينوردم
در کوهستان یا کویر تشنه یا که در جنگلها رهنوردی شاد و پر امیدم
باید روزی شعر هستی بر لب
جان نهاده بر کف راه انسانها را درنوردم
شعرهستی بودن و کوشیدن رفتن و پیوستن از کژی بگسستن جان فداکردن در راه خلق هست
شعر هستی بر لبانم جاری پر توانم آری، میروم در كوه و دشت و صحرا.
پاییز آمد
#سعید_سلطانپور
@asheghanehaye_fatima
لابهلای درختان لانه كرده کبوتر
از تراوش باران میگریزد
خورشید از غم با تمام غرورش
پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه مینشیند
من با قلبی به سپيدی روز
ميروم به گلستان همچو عطر اقاقی لابهلای درختان مینشينم
من با قلبی به سپيدی روز
ميروم به گلستان همچو عطر اقاقی لابهلای درختان مینشينم
شعر هستی بر لبانم جاری
پر توانم آری، میروم در كوه و دشت و صحرا
رهپيمای قلهها هستم من
در کنار یاران
راه خود در توفان مينوردم
در کوهستان یا کویر تشنه یا که در جنگلها رهنوردی شاد و پر امیدم
باید روزی شعر هستی بر لب
جان نهاده بر کف راه انسانها را درنوردم
شعرهستی بودن و کوشیدن رفتن و پیوستن از کژی بگسستن جان فداکردن در راه خلق هست
شعر هستی بر لبانم جاری پر توانم آری، میروم در كوه و دشت و صحرا.
پاییز آمد
#سعید_سلطانپور
@asheghanehaye_fatima