This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میآیند
ناهمانند و یکسان
با هر کدامشان چیزی ناهمانند و یکسان
با هر کدامشان غیاب عشق، ناهمانند
با هر کدامشان غیاب عشق، یکسان
■شاعر: #ساموئل_بکت | Samuel Beckett | ایرلند، ۱۹۸۹-۱۹۰۶ |
■برگردان: #نیما_فرحبخش
🎥●توضیح ویدیو: سال ۱۹۶۹ جرمی لیندون، ناشر آثار ساموئل بِکِت، نامهای از آکادمی نوبل دریافت میکند مبنی بر این که نوبل ادبیات قرار است به بکت اهدا شود. او با توجه به شناختی که از بکت داشت (عدم تمایل وی به حضور در رسانهها و گفتوگو دربارهی آثارش)، پیامی برای بکت میفرستد و با شوخطبعی مینویسد: «به هر حال آنها جایزهی نوبل را به شما دادهاند. توصیهی من این است که پنهان شوید.» بکت که آن زمان در هتلی در کشور تونس اقامت داشت، میپذیرد با تلویزیونِ سوئد مصاحبه کند، با این شرط که هیچ سؤالی از وی پرسیده نشود. به این ترتیب مصاحبهای بیکلام شکل میگیرد که کارگردانِ آن در واقع خود بکت است. بکت زمانی گفته بود: «هر کلمهای همچون لکهایست غیرضروری بر سکوت و نیستی.»
√●ویدیو از صفحهی اینستاگرام عباس بهارلو
@asheghanehaye_fatima
ناهمانند و یکسان
با هر کدامشان چیزی ناهمانند و یکسان
با هر کدامشان غیاب عشق، ناهمانند
با هر کدامشان غیاب عشق، یکسان
■شاعر: #ساموئل_بکت | Samuel Beckett | ایرلند، ۱۹۸۹-۱۹۰۶ |
■برگردان: #نیما_فرحبخش
🎥●توضیح ویدیو: سال ۱۹۶۹ جرمی لیندون، ناشر آثار ساموئل بِکِت، نامهای از آکادمی نوبل دریافت میکند مبنی بر این که نوبل ادبیات قرار است به بکت اهدا شود. او با توجه به شناختی که از بکت داشت (عدم تمایل وی به حضور در رسانهها و گفتوگو دربارهی آثارش)، پیامی برای بکت میفرستد و با شوخطبعی مینویسد: «به هر حال آنها جایزهی نوبل را به شما دادهاند. توصیهی من این است که پنهان شوید.» بکت که آن زمان در هتلی در کشور تونس اقامت داشت، میپذیرد با تلویزیونِ سوئد مصاحبه کند، با این شرط که هیچ سؤالی از وی پرسیده نشود. به این ترتیب مصاحبهای بیکلام شکل میگیرد که کارگردانِ آن در واقع خود بکت است. بکت زمانی گفته بود: «هر کلمهای همچون لکهایست غیرضروری بر سکوت و نیستی.»
√●ویدیو از صفحهی اینستاگرام عباس بهارلو
@asheghanehaye_fatima
بیایید به ساعاتی فکر کنیم که خسته و زار، در دل تاریکی یکدیگر را در آغوش گرفتهایم و پیکرمان به یکدیگر تنیدهاند، و قلبهایمان چون یک قلب کار میتپد، و به نوای باد گوش میکنیم که میگوید بیرون بودن، در تاریکی شب، در زمستان، چگونه است و اینکه در خلال گذر زمان همین بودهایم که همواره بودهایم چه معنایی دارد، و بعد در کنار همدیگر غرق میشویم، در ژرفنای احساس شوربختی و ناخشنودیای که هیچ شرم نمیشناسد.
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
منی که دیگر حتی صورتی ندارم، یعنی چه که جنسیت داشته باشم؟ همه وجودم پوسیده و ریخته، همهاش، چشمهایم، موهایم، بی آن که کوچکترین نشانی از آنها باقی مانده باشد، چنان دور و عمیق که هیچ صدایی به گوشم نرسید، شاید هنوز هم دارند میریزند، موهایم آهسته آهسته مثل ذرههای دوده ریختند، و از این ریزشها هیچ صدایی به گوشم نرسید.
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
پیش از آن که شروع شود، دست از آن شستی
پیش از آن که شروع شود، دست از آن شستم، جز این ممکن نیست، به هر حال باید آغازی در کار باشد، خودش بود، من در درون اش بودم، من این ماجرا را چنین می بینم، ناله کرد، نور را دید، من ننالیدم، من نور را ندیدم، محال است من نیز باید صدایی داشتم، محال است من نیز باید افکاری داشتم و من می اندیشم و صحبت می کنم، کاری ناممکن می کنم، غیر این ممکن نیست.
#هذیانها
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
پیش از آن که شروع شود، دست از آن شستم، جز این ممکن نیست، به هر حال باید آغازی در کار باشد، خودش بود، من در درون اش بودم، من این ماجرا را چنین می بینم، ناله کرد، نور را دید، من ننالیدم، من نور را ندیدم، محال است من نیز باید صدایی داشتم، محال است من نیز باید افکاری داشتم و من می اندیشم و صحبت می کنم، کاری ناممکن می کنم، غیر این ممکن نیست.
#هذیانها
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
قلب؟
گلایهای نیست.
دوباره کار میکند، آنقدر هست که کار را به آخر برساند!
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
گلایهای نیست.
دوباره کار میکند، آنقدر هست که کار را به آخر برساند!
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
گاهی هوای روزهایی را میکنم که میتوانستم به اطراف بخزم.اما در مجموع آدمی نیستم که اهل حسرت خوردن باشم..
کمی میلرزم اما نه بیشتر.نالههای تختخواب بخشی از زندگیام شده است.
#مالون_میمیرد
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
کمی میلرزم اما نه بیشتر.نالههای تختخواب بخشی از زندگیام شده است.
#مالون_میمیرد
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
من همیشه درحالیکه دستهایم بر روی زانوهایم است، اینجا مینشینم و مثل یک جغد که در قفسی بزرگ اسیر است به دوردستها خیره میشوم و اشک از چشمهایم سرازیر میشود.
ولی چهچیزی باعث ریختن اشک میشود؟ در آنجا چیز غمانگیزی وجود ندارد. شاید این مغزم باشد که درحال آب شدن است.
نام ناپذیر
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
ولی چهچیزی باعث ریختن اشک میشود؟ در آنجا چیز غمانگیزی وجود ندارد. شاید این مغزم باشد که درحال آب شدن است.
نام ناپذیر
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
بیایید به ساعاتی فکر کنیم که خسته و زار، در دل تاریکی یکدیگر را در آغوش گرفتهایم و پیکرمان به یکدیگر تنیدهاند، و قلبهایمان چون یک قلب کار میتپد، و به نوای باد گوش میکنیم که میگوید بیرون بودن، در تاریکی شب، در زمستان، چگونه است و اینکه در خلال گذر زمان همین بودهایم که همواره بودهایم چه معنایی دارد، و بعد در کنار همدیگر غرق میشویم، در ژرفنای احساس شوربختی و ناخشنودیای که هیچ شرم نمیشناسد.
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
دلم میخواهد اجازه بدهم که رنجها از حافظه و زندگیم بروند و ترسهایی را که باعث شرمساریم میشوند نیز با خودشان ببرند.
حالا دیگر کسی اینجا نیست. به جز من. هیچکس در اطرافم نمانده و هیچکس به طرفم نیامده. هیچکسی نیست. به جز من و سیاهی. و صدا ؟ نه، سکوتِ مطلق. هیچچیز نمیدانم، ولی مطمئنم که چشمهایم باز هستند، چون از آنها اشک جاری میشود.
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
حالا دیگر کسی اینجا نیست. به جز من. هیچکس در اطرافم نمانده و هیچکس به طرفم نیامده. هیچکسی نیست. به جز من و سیاهی. و صدا ؟ نه، سکوتِ مطلق. هیچچیز نمیدانم، ولی مطمئنم که چشمهایم باز هستند، چون از آنها اشک جاری میشود.
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
بیایید به ساعاتی فکر کنیم که خسته و زار، در دل تاریکی یکدیگر را در آغوش گرفتهایم و پیکرمان به یکدیگر تنیدهاند، و قلبهایمان چون یک قلب کار میتپد، و به نوای باد گوش میکنیم که میگوید بیرون بودن، در تاریکی شب، در زمستان، چگونه است و اینکه در خلال گذر زمان همین بودهایم که همواره بودهایم چه معنایی دارد، و بعد در کنار همدیگر غرق میشویم، در ژرفنای احساس شوربختی و ناخشنودیای که هیچ شرم نمیشناسد.
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
She is standing on my lids
And her hair is in my hair
She has the colour of my eye
She has the body of my hand
In my shade she is engulfed
As a stone against the sky
She will never close her eyes
And she does not let me sleep
And her dreams in the bright day
Make the suns evaporate
And me laugh cry and laugh
Speak when I have nothing to say
بر پلکهای من ایستاده است او
موهایش در موهای من،
شکل دستهای مرا دارد او
رنگ چشمهای مرا دارد او
در سایهام غرق شده است او
چون سنگی بر آسمان
او همیشه چشمهایی باز دارد
نمیگذارد بخوابم
رؤیاهایش وسط روشنایی
خورشیدها را بخار میکند
مرا میخنداند، میگریاند و میخنداند
مرا به حرف وامیدارد بیحرفی برای گفتن.
#پل_الوار
برگردان به انگلیسی: #ساموئل_بکت
برگردان به فارسی: #علیرضا_بازرگان
@asheghanehaye_fatima
And her hair is in my hair
She has the colour of my eye
She has the body of my hand
In my shade she is engulfed
As a stone against the sky
She will never close her eyes
And she does not let me sleep
And her dreams in the bright day
Make the suns evaporate
And me laugh cry and laugh
Speak when I have nothing to say
بر پلکهای من ایستاده است او
موهایش در موهای من،
شکل دستهای مرا دارد او
رنگ چشمهای مرا دارد او
در سایهام غرق شده است او
چون سنگی بر آسمان
او همیشه چشمهایی باز دارد
نمیگذارد بخوابم
رؤیاهایش وسط روشنایی
خورشیدها را بخار میکند
مرا میخنداند، میگریاند و میخنداند
مرا به حرف وامیدارد بیحرفی برای گفتن.
#پل_الوار
برگردان به انگلیسی: #ساموئل_بکت
برگردان به فارسی: #علیرضا_بازرگان
@asheghanehaye_fatima
نزدیک به هیچ. چیزی به عنوان هیچ نیست.
کورمال به سمت پنجره میرود و به بیرون خیره میشود.
آنجا میایستد خیره به بیرون. بیحرکت خیره به بیرون. هیچچیز متحرکی در آن وسعت سیاه.
کورمال بر میگردد به عقب به جایی که چراغ برپاست. برپا بود.
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
کورمال به سمت پنجره میرود و به بیرون خیره میشود.
آنجا میایستد خیره به بیرون. بیحرکت خیره به بیرون. هیچچیز متحرکی در آن وسعت سیاه.
کورمال بر میگردد به عقب به جایی که چراغ برپاست. برپا بود.
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
جزئی از خودم را دادم تا پیدایش کنم
جزئی از من برایِ شناخت او از یاد رفت
جزئی از من برایِ عشق او تحقیر شد .
این تنِ بی پناه
این ذهنِ بی خبر ، این دست هایِ تُهی
این قلبِ تهی
برایش بردم .
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
جزئی از من برایِ شناخت او از یاد رفت
جزئی از من برایِ عشق او تحقیر شد .
این تنِ بی پناه
این ذهنِ بی خبر ، این دست هایِ تُهی
این قلبِ تهی
برایش بردم .
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
ولادیمیر:
میگویی حالا چه کار کنیم؟
استراگون:
من میگویم هیج کاری نکنیم، خطرش کمتر است.
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
میگویی حالا چه کار کنیم؟
استراگون:
من میگویم هیج کاری نکنیم، خطرش کمتر است.
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آدمها
یک زمانی،
در یک جایی،
ناخواسته خودشان را جا میگذارند و میروند...!
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
یک زمانی،
در یک جایی،
ناخواسته خودشان را جا میگذارند و میروند...!
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
✍گاهی اوقات فقط باید لبخند بزنی و رد شوی؛ بگذار خیال کنند که نفهمیدی ...
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
خودم را در آغوش گرفتهام
نهچندان با لطافت
نهچندان با محبت
اما
وفادار ...
وفادار ... !
#متنهایی_برای_هیچ
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
نهچندان با لطافت
نهچندان با محبت
اما
وفادار ...
وفادار ... !
#متنهایی_برای_هیچ
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
گاهی بهنظرم اینطور میآید
که قبلاً زاده شده و
زندگیای طولانی داشتهام...
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
که قبلاً زاده شده و
زندگیای طولانی داشتهام...
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
استراگون: همه ما دیوانه به دنیا میآییم. بعضیها همانطور باقی میمانند.
#ساموئل_بکت
- در انتظار گودو -
@asheghanehaye_fatima
#ساموئل_بکت
- در انتظار گودو -
@asheghanehaye_fatima