@asheghanehaye_fatima
استراگون : به من دست نزن! از من سوال نکن! با من حرف نزن! پیشم بمون!
ولادیمیر: هیچ وقت تا حالا از پیشت رفتم؟
استراگون :نه
تو بدترشو انجام دادی
تو گذاشتی من برم...
#ساموئل_بکت
#در_انتظار_گودو
استراگون : به من دست نزن! از من سوال نکن! با من حرف نزن! پیشم بمون!
ولادیمیر: هیچ وقت تا حالا از پیشت رفتم؟
استراگون :نه
تو بدترشو انجام دادی
تو گذاشتی من برم...
#ساموئل_بکت
#در_انتظار_گودو
@asheghanehaye_fatima
استراگون:به من دست نزن،از من سوال نکن، با من حرف نزن، پیشم بمون
ولادیمیر:تا حالا ترکت کردم؟
استراگون: نه، ولی تو بدترش رو انجام دادی
گذاشتی که من برم
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
استراگون:به من دست نزن،از من سوال نکن، با من حرف نزن، پیشم بمون
ولادیمیر:تا حالا ترکت کردم؟
استراگون: نه، ولی تو بدترش رو انجام دادی
گذاشتی که من برم
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
ـ اگه فکر میکنی بهتره، میتونیم از هم جدا بشیم.
[سکوت]
ـ حالا دیگه خیلی دیره.
ـ آره حالا خیلی دیره.
[سکوت]
ـ خب، بریم؟
ـ آره، بریم.
[حرکت نمیکنند]
🎬 #در_انتظار_گودو
@asheghanehaye_fatima
[سکوت]
ـ حالا دیگه خیلی دیره.
ـ آره حالا خیلی دیره.
[سکوت]
ـ خب، بریم؟
ـ آره، بریم.
[حرکت نمیکنند]
🎬 #در_انتظار_گودو
@asheghanehaye_fatima
عاشقانه های فاطیما
ـ اگه فکر میکنی بهتره، میتونیم از هم جدا بشیم. [سکوت] ـ حالا دیگه خیلی دیره. ـ آره حالا خیلی دیره. [سکوت] ـ خب، بریم؟ ـ آره، بریم. [حرکت نمیکنند] 🎬 #در_انتظار_گودو @asheghanehaye_fatima
👆👆👆👆👆
« #در_انتظار_گودو» نمایشنامۀ معروف ساموئل بکت، از مهمترین آثار ادبی جهان است.
«در انتظار گودو» نمایش یک انتظار بیپایان است؛ انتظاری بیدلیل برای رسیدن کسی که هیچ از او نمیدانیم. «در انتظار گودو» داستان رنج بیپایان انسان است برای فرا رسدن نجاتدهندهای که حتی معلوم نیست نجاتدهنده باشد.
مکان این داستان، ناکجاآبادی است خشک و بیبر، که فقط یک درخت در آن هست. زمان نیز دمدمای زوال خورشید است.
آدمهایش دو آوارۀ خانه به دوشند که منتظرند شخصی به نام گودو از راه برسد و آنها را از آن وضع فلاکتبار (که همان انتظار است) دربیاورد.
@asheghanehaye_fatima
« #در_انتظار_گودو» نمایشنامۀ معروف ساموئل بکت، از مهمترین آثار ادبی جهان است.
«در انتظار گودو» نمایش یک انتظار بیپایان است؛ انتظاری بیدلیل برای رسیدن کسی که هیچ از او نمیدانیم. «در انتظار گودو» داستان رنج بیپایان انسان است برای فرا رسدن نجاتدهندهای که حتی معلوم نیست نجاتدهنده باشد.
مکان این داستان، ناکجاآبادی است خشک و بیبر، که فقط یک درخت در آن هست. زمان نیز دمدمای زوال خورشید است.
آدمهایش دو آوارۀ خانه به دوشند که منتظرند شخصی به نام گودو از راه برسد و آنها را از آن وضع فلاکتبار (که همان انتظار است) دربیاورد.
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
استراگون: دست به من نزن! سوال از من نکن. حرف با من نزن. پهلوی من بمون!
ولادیمیر: من هیچوقت از پهلوی تو رفتهام؟
استراگون: تو گذاشتی من بروم!
ولادیمیر: به من نگاه کن ببینم. ( استراگون سرش را بلند نمیکند)
به من نگاه کن!
( استراگون سرش را بلند میکند. مدتی به همدیگر نگاه میکنند، سپس ناگهان همدیگر را در آغوش میگیرند...)
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
استراگون: دست به من نزن! سوال از من نکن. حرف با من نزن. پهلوی من بمون!
ولادیمیر: من هیچوقت از پهلوی تو رفتهام؟
استراگون: تو گذاشتی من بروم!
ولادیمیر: به من نگاه کن ببینم. ( استراگون سرش را بلند نمیکند)
به من نگاه کن!
( استراگون سرش را بلند میکند. مدتی به همدیگر نگاه میکنند، سپس ناگهان همدیگر را در آغوش میگیرند...)
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
استراگون: دست به من نزن! سوال از من نکن. حرف با من نزن. پهلوی من بمون!
ولادیمیر: من هیچوقت از پهلوی تو رفتهام؟
استراگون: تو گذاشتی من بروم!
ولادیمیر: به من نگاه کن ببینم. ( استراگون سرش را بلند نمیکند)
به من نگاه کن!
( استراگون سرش را بلند میکند. مدتی به همدیگر نگاه میکنند، سپس ناگهان همدیگر را در آغوش میگیرند...)
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
استراگون: دست به من نزن! سوال از من نکن. حرف با من نزن. پهلوی من بمون!
ولادیمیر: من هیچوقت از پهلوی تو رفتهام؟
استراگون: تو گذاشتی من بروم!
ولادیمیر: به من نگاه کن ببینم. ( استراگون سرش را بلند نمیکند)
به من نگاه کن!
( استراگون سرش را بلند میکند. مدتی به همدیگر نگاه میکنند، سپس ناگهان همدیگر را در آغوش میگیرند...)
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
انسان امروز، انسان انتظارهای بیپایان است؛ گویی زندگی خود را هر روز صبح به روزی دیگر به تعویق میاندازد. آرزوهای او زنجیرهی پوچی است که تا بیپایان جهان ادامه مییابد.
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
#علیاکبر_علیزاد
@asheghanehaye_fatima
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
#علیاکبر_علیزاد
@asheghanehaye_fatima
ولادیمیر: همهشان باهم حرف میزنند.
استراگون: هرکی با خودش.
(سکوت)
ولادیمیر: انگار پچپچ میکنند.
استراگون: خشخش میکنند.
ولادیمیر: غُرغُر میکنند.
استراگون: خشخش میکنند.
(سکوت)
ولادیمیر: چی میگویند؟
استراگون: راجعبه زندگیشان حرف میزنند.
ولادیمیر: زندگی کردهاند، بسشان نیست؟
استراگون: نه، باید حرفش را هم بزنند.
ولادیمیر: مردهاند هم بسشان نیست؟
استراگون: نه، کافی نیست.
(سکوت)
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
استراگون: هرکی با خودش.
(سکوت)
ولادیمیر: انگار پچپچ میکنند.
استراگون: خشخش میکنند.
ولادیمیر: غُرغُر میکنند.
استراگون: خشخش میکنند.
(سکوت)
ولادیمیر: چی میگویند؟
استراگون: راجعبه زندگیشان حرف میزنند.
ولادیمیر: زندگی کردهاند، بسشان نیست؟
استراگون: نه، باید حرفش را هم بزنند.
ولادیمیر: مردهاند هم بسشان نیست؟
استراگون: نه، کافی نیست.
(سکوت)
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
ولادیمیر:
میگویی حالا چه کار کنیم؟
استراگون:
من میگویم هیج کاری نکنیم، خطرش کمتر است.
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima
میگویی حالا چه کار کنیم؟
استراگون:
من میگویم هیج کاری نکنیم، خطرش کمتر است.
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
@asheghanehaye_fatima