@asheghanehaye_fatima
:
این سرزمین لبریز انسانهای به انزوا رسیدهای هستند که به تنهایی نمی توانند دردها و رنج های خودشان را درمان کنند. من تنها هستم. کار زیادی هم از دستم ساخته نیست ولی باید بروم و با کلامی یا تکان دادن دستی هم که شده قدری از دردهاشان بکاهم! دردها بیشمارند. درک رنجهای همدیگر دنیا را قشنگ می کند.
#بختیار_علی
آخرین انار دنیا
:
این سرزمین لبریز انسانهای به انزوا رسیدهای هستند که به تنهایی نمی توانند دردها و رنج های خودشان را درمان کنند. من تنها هستم. کار زیادی هم از دستم ساخته نیست ولی باید بروم و با کلامی یا تکان دادن دستی هم که شده قدری از دردهاشان بکاهم! دردها بیشمارند. درک رنجهای همدیگر دنیا را قشنگ می کند.
#بختیار_علی
آخرین انار دنیا
July 2, 2017
@asheghanehaye_fatima
ای دوست
مرگ من به چه کارت آید؟
مرگ من افتادن لولای میان شکوفه و باغچه است
گسستن قفل میان آسمان و مرغ دریایی است
پرسش قافله ای است در بیابان از کشتی دور دریا
تعبیر خواب قناری است برای انار
گلی است که فرشته ای،باغی خفته را بدان بیدار می کند
مرگ من
چشمه ای نزدیک معبدی متروک
خانهای در جوار شفقی به تاراج رفته
راهی بر کمرگاه حقایق سرد
مرگ من
نمازی است بر بقایای استخوان صنوبران
دعایی است بر نعشی افتاده به ساحل زیبایی
سوگندی است که بلبل در پیشگاهِ شبانگاهِ سردش یاد می کند
صدای هِن هِن حقیقت به سوی خیابانِ خیال
اینک
مرگ من به چه کارت آید دوست من؟
#بختیار_علی
ای دوست
مرگ من به چه کارت آید؟
مرگ من افتادن لولای میان شکوفه و باغچه است
گسستن قفل میان آسمان و مرغ دریایی است
پرسش قافله ای است در بیابان از کشتی دور دریا
تعبیر خواب قناری است برای انار
گلی است که فرشته ای،باغی خفته را بدان بیدار می کند
مرگ من
چشمه ای نزدیک معبدی متروک
خانهای در جوار شفقی به تاراج رفته
راهی بر کمرگاه حقایق سرد
مرگ من
نمازی است بر بقایای استخوان صنوبران
دعایی است بر نعشی افتاده به ساحل زیبایی
سوگندی است که بلبل در پیشگاهِ شبانگاهِ سردش یاد می کند
صدای هِن هِن حقیقت به سوی خیابانِ خیال
اینک
مرگ من به چه کارت آید دوست من؟
#بختیار_علی
October 4, 2017
@asheghanehaye_fatima
.
.
متن کوردی و فارسی
.
.
که درﯙیدهکرد باڵندەکان هموو دهفڕین. لهمنداڵییهوه وابوو، ههر کاتێک درﯙبکرداییه، شتێکی دیکە ڕویدهدا، یان باران دهباری، یان درهختهکان دهکهوتن، یان باڵندهکان بهپۆل بهسهرهسهرماندا دهفڕین.
@asheghanehaye_fatima
وقتی دروغ میگفت همهی پرندگان به پرواز درمیآمدند. از بچگی همینطور بود، هر وقت دروغ میگفت اتفاق غریبی میافتاد: باران میبارید، درختان سقوط میکردند، یا پرندگان جملگی بالای سرمان به پرواز درمیآمدند.
آخرین انار دنیا
#بختیار_علی
ترجمه : مریوان حلبچهای
.
.
متن کوردی و فارسی
.
.
که درﯙیدهکرد باڵندەکان هموو دهفڕین. لهمنداڵییهوه وابوو، ههر کاتێک درﯙبکرداییه، شتێکی دیکە ڕویدهدا، یان باران دهباری، یان درهختهکان دهکهوتن، یان باڵندهکان بهپۆل بهسهرهسهرماندا دهفڕین.
@asheghanehaye_fatima
وقتی دروغ میگفت همهی پرندگان به پرواز درمیآمدند. از بچگی همینطور بود، هر وقت دروغ میگفت اتفاق غریبی میافتاد: باران میبارید، درختان سقوط میکردند، یا پرندگان جملگی بالای سرمان به پرواز درمیآمدند.
آخرین انار دنیا
#بختیار_علی
ترجمه : مریوان حلبچهای
November 2, 2017
@asheghanehaye_fatima
عشق از همه ی چیزها ترسناک تر است. عشق کاری می کند که انسان به جای آن که درجست جوی خدا باشد،به دیدن ماه و ستاره و زیبایی بگردد..
غروب پروانه
#بختیار_علی
عشق از همه ی چیزها ترسناک تر است. عشق کاری می کند که انسان به جای آن که درجست جوی خدا باشد،به دیدن ماه و ستاره و زیبایی بگردد..
غروب پروانه
#بختیار_علی
November 22, 2017
📎
حتی اگر جنگ بر ضد بدی ها هم باشد،
رنج های دنیا را زیادتر می کند.
حتی اگر برای عدالت هم باشد
دست آخر دنیا را از غم و
بی عدالتی پر می کند...!
📚 آخرین انار دنیا
#بختیار_علی
حتی اگر جنگ بر ضد بدی ها هم باشد،
رنج های دنیا را زیادتر می کند.
حتی اگر برای عدالت هم باشد
دست آخر دنیا را از غم و
بی عدالتی پر می کند...!
📚 آخرین انار دنیا
#بختیار_علی
December 16, 2017
@asheghanehaye_fatima
انسان،
موجودیست که راهها را خیلی زود گم
میکند؛
این واقعیتیست که دیر به آن ایمان
میآوریم.
هیچ موجود دیگری روی زمین به انداره انسان راه را گم نمیکند
آخرین انار دنیا/
#بختیار_علی
انسان،
موجودیست که راهها را خیلی زود گم
میکند؛
این واقعیتیست که دیر به آن ایمان
میآوریم.
هیچ موجود دیگری روی زمین به انداره انسان راه را گم نمیکند
آخرین انار دنیا/
#بختیار_علی
January 27, 2018
@asheghanehaye_fatima
🔲
متن کوردی و فارسی
(گفتگوی دو خواهر به نامِ "لاولاو سپید" و "شادریای سپید" با محمدِ دلْشیشه)
ئەو ئێوارەیە شادەریای سپی دەڵێت: «محمەدی دڵشوشە، ئێمە تۆ ناناسین...تۆفان تۆی هێنابێت یان ڕەشەبا، باران تۆی هەڵگرتبێت یان گەرداو، دەبێت ئیمە تۆ بناسین»
محەمەد دەڵێت : « لەهەموو شتێک گرنگتر من دەڵم لەشوشەیە، لەشوشەیەکی زۆر ناسک بچوکترین دڵشکان دەمکوژئت... من کەسێکم لەشوشە، کەشکام ورددەبم، کەوردیش بووم پارچە بەجێدەهێڵم کەپارچەشەم بە جێهێشت دەبم بە مردوویەکی بەد من لە مردم بە جۆرێک پەراش پەراش دەبم کەس ناتوانێت تێبگات کە پارچە ورد و تەنک خۆڵئاساکانی منە ژیانی تێکداوە لەبەرئەوە دڵم مەشکێنن»
@asheghanehaye_fatima
🔲🔲🔲🔲🔲🔲
آن غروب، شادریای سپید میگوید :
«محمدِ دلْشیشه ما تو را نمیشناسیم. طوفان تو را آورده یا گردباد... باران تو را برداشته یا گرداب، میبایست ما تو را میشناختیم.»
محمد میگوید: «مهمتر از هر چیز، من قلبی شیشهای دارم، شیشهای بسیار نازک، کوچکترین دلشکستنی مرا میکُشد. من از شیشهام اگر شکسته شوم ریز ریز میشوم و فقط ریزههایی از من باقی خواهد ماند. اگر ریزهای از من جا بماند مردهی پلیدی هستم. من اگر بمیرم به گونهای خرد میشوم که برای هیچکس قابل تفسیر نیست بداند چگونه خردهریزهای من زندگی را نابود کرده.... به همین خاطر دل مرا نشکنید! »
آخرین انار دنیا
#بختیار_علی
#بختیار
ترجمه : #مریوان_حلبچهای
🔲
متن کوردی و فارسی
(گفتگوی دو خواهر به نامِ "لاولاو سپید" و "شادریای سپید" با محمدِ دلْشیشه)
ئەو ئێوارەیە شادەریای سپی دەڵێت: «محمەدی دڵشوشە، ئێمە تۆ ناناسین...تۆفان تۆی هێنابێت یان ڕەشەبا، باران تۆی هەڵگرتبێت یان گەرداو، دەبێت ئیمە تۆ بناسین»
محەمەد دەڵێت : « لەهەموو شتێک گرنگتر من دەڵم لەشوشەیە، لەشوشەیەکی زۆر ناسک بچوکترین دڵشکان دەمکوژئت... من کەسێکم لەشوشە، کەشکام ورددەبم، کەوردیش بووم پارچە بەجێدەهێڵم کەپارچەشەم بە جێهێشت دەبم بە مردوویەکی بەد من لە مردم بە جۆرێک پەراش پەراش دەبم کەس ناتوانێت تێبگات کە پارچە ورد و تەنک خۆڵئاساکانی منە ژیانی تێکداوە لەبەرئەوە دڵم مەشکێنن»
@asheghanehaye_fatima
🔲🔲🔲🔲🔲🔲
آن غروب، شادریای سپید میگوید :
«محمدِ دلْشیشه ما تو را نمیشناسیم. طوفان تو را آورده یا گردباد... باران تو را برداشته یا گرداب، میبایست ما تو را میشناختیم.»
محمد میگوید: «مهمتر از هر چیز، من قلبی شیشهای دارم، شیشهای بسیار نازک، کوچکترین دلشکستنی مرا میکُشد. من از شیشهام اگر شکسته شوم ریز ریز میشوم و فقط ریزههایی از من باقی خواهد ماند. اگر ریزهای از من جا بماند مردهی پلیدی هستم. من اگر بمیرم به گونهای خرد میشوم که برای هیچکس قابل تفسیر نیست بداند چگونه خردهریزهای من زندگی را نابود کرده.... به همین خاطر دل مرا نشکنید! »
آخرین انار دنیا
#بختیار_علی
#بختیار
ترجمه : #مریوان_حلبچهای
November 24, 2018
@asheghanehaye_fatima
کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموشات کند.
■شاعر: #بختیار_علی |کردستان عراق|
■برگردان: #رضا_کریممجاور
📚منبع: از کتاب: "سرانجام پیش تو برمیگردم"، گزیدهی شعرهای بختیار علی، ترجمهی رضا کریممجاور، انتشارات کتاب کولهپشتی، چاپ اول۱۳۹۷
کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموشات کند.
■شاعر: #بختیار_علی |کردستان عراق|
■برگردان: #رضا_کریممجاور
📚منبع: از کتاب: "سرانجام پیش تو برمیگردم"، گزیدهی شعرهای بختیار علی، ترجمهی رضا کریممجاور، انتشارات کتاب کولهپشتی، چاپ اول۱۳۹۷
January 3, 2019
@asheghanehaye_fatima
□در کوچه گم کردم...
«دیگر اینگونه نمیتوانم ادامه دهم
کافیست
خستهام
دیگر تماماش کنیم!»
درحالیکه اینها را گفتی سوار اتوبوس شدی
ایستادم
زمان هم مثل من ایستاد، فکر کردم
نه! او توقف نکرد، باز هم چرخید
با تو سوار اتوبوس شدم
در یک چشم به هم زدن زمان هم گذشت
اختیار هم رفت، گمان هم...
این چیست؟
پایام از زمین کنده شد
ناگهان هر چیزی جای خود را عوض کرد
ایستادم...
پشت سرم راهها سینهخیز آمدند
ساعت هم برعکس چرخید، برگشت
از تو جدا شدم
نفهمیدم چه بودم
حالا چه هستم؟
کوچهها در نگاهام به پرتگاه تبدیل شدند
اگر بدانی که در آن لحظهای که تو را گم کردم
در سرِ راهها خودم نیز گم شدم
کائنات پیچید
دنیا به هم خورد
کیست که در گوشام این گونه ناله سر میدهد
تو را که در کوچه گم کردم، آرام و قرار ندارم
اگر در زندگی تو را گم کنم آیا چه خواهم کرد؟
☆☆☆☆☆
□Küçede itirdim…
''Yaşaya bilmirem bu sayaq daha,
Besdir,
Yorulmuşam,
Qurtaraq daha!''
Deye avtobusa mindin..
Dayandım,
Vaxt da menim kimi dayandı,sandım.
Yox! O dayanmadı işledi yene.
Minib avtobusa seninle birge,
Bir göz qırpımında zaman da getdi,
İxtiyar da getdi,güman da getdi...
Bu nedir?
ayağım üzüldü yerden..
Her şey öz yerini deyişdi birden,
Dayandım..
Arxamca yollar süründü,
Saat da tersine dolandı,döndü.
Senden ayrılmadım,
Senden men,gülüm,
Özümden ayrıldım,
Özümden,gülüm!
Bilmedim ne idim,
indi neyem men?
Küçeler uçuruma döndü gözümde
Seni itirdiyim bu anda bilsen,
Yolların üstünde itdim özüm de.
Dolaşdı kainat,
Qarışdı alem,
Kimdir qulağıma bele hönküren?
Küçede itirdim seni,dözmürem,
Heyatda itirsem neylerem gören?
○■شاعر: #بختیار_وهابزاده | Bakhtiyar Vahabzadeh |جمهوری آذربایجان|
○■برگردان به فارسی: #کاظم_نظریبقا
□در کوچه گم کردم...
«دیگر اینگونه نمیتوانم ادامه دهم
کافیست
خستهام
دیگر تماماش کنیم!»
درحالیکه اینها را گفتی سوار اتوبوس شدی
ایستادم
زمان هم مثل من ایستاد، فکر کردم
نه! او توقف نکرد، باز هم چرخید
با تو سوار اتوبوس شدم
در یک چشم به هم زدن زمان هم گذشت
اختیار هم رفت، گمان هم...
این چیست؟
پایام از زمین کنده شد
ناگهان هر چیزی جای خود را عوض کرد
ایستادم...
پشت سرم راهها سینهخیز آمدند
ساعت هم برعکس چرخید، برگشت
از تو جدا شدم
نفهمیدم چه بودم
حالا چه هستم؟
کوچهها در نگاهام به پرتگاه تبدیل شدند
اگر بدانی که در آن لحظهای که تو را گم کردم
در سرِ راهها خودم نیز گم شدم
کائنات پیچید
دنیا به هم خورد
کیست که در گوشام این گونه ناله سر میدهد
تو را که در کوچه گم کردم، آرام و قرار ندارم
اگر در زندگی تو را گم کنم آیا چه خواهم کرد؟
☆☆☆☆☆
□Küçede itirdim…
''Yaşaya bilmirem bu sayaq daha,
Besdir,
Yorulmuşam,
Qurtaraq daha!''
Deye avtobusa mindin..
Dayandım,
Vaxt da menim kimi dayandı,sandım.
Yox! O dayanmadı işledi yene.
Minib avtobusa seninle birge,
Bir göz qırpımında zaman da getdi,
İxtiyar da getdi,güman da getdi...
Bu nedir?
ayağım üzüldü yerden..
Her şey öz yerini deyişdi birden,
Dayandım..
Arxamca yollar süründü,
Saat da tersine dolandı,döndü.
Senden ayrılmadım,
Senden men,gülüm,
Özümden ayrıldım,
Özümden,gülüm!
Bilmedim ne idim,
indi neyem men?
Küçeler uçuruma döndü gözümde
Seni itirdiyim bu anda bilsen,
Yolların üstünde itdim özüm de.
Dolaşdı kainat,
Qarışdı alem,
Kimdir qulağıma bele hönküren?
Küçede itirdim seni,dözmürem,
Heyatda itirsem neylerem gören?
○■شاعر: #بختیار_وهابزاده | Bakhtiyar Vahabzadeh |جمهوری آذربایجان|
○■برگردان به فارسی: #کاظم_نظریبقا
February 28, 2019
كه جهان را به تقسيم نشستيم؛
فرداي پولاد از آن تو
دل لطيف سپيدهمان برای من
سبزهی سارون خيالي امشب از آن تو
حشيش نمناک شامگاهان برای من.
عطر پایکوبی از آن تو
خون درختان برای من.
سراسيمه خرگوش گندمزاران از آن تو
گنجشكک زير تل برای من.
نه! دوست من نه!
ميهن از آن تو، شرف از آن تو، نوش از آن تو...
من نيز براي خودم.
سبزه از آن تو، گندمزاران از آن تو، انگور از آن تو، چراغ از آن تو...
من نيز برای خودم.
تفنگ از آن تو، جنگ از آن تو، آفتاب از آن تو، ابر از آن تو...
من نيز برای خودم.
گل از آن تو، دشنه از آن تو، كبوتر از آن تو، خدا از آن تو...
من نيز برای خودم.
■○شاعر: #بختیار_علی | کردستان-عراق |
■○برگردان: #عباس_محمودی
📕●از کتاب: «نردبانی در غبار» | ●نشر: #افراز
@asheghanehaye_fatima
فرداي پولاد از آن تو
دل لطيف سپيدهمان برای من
سبزهی سارون خيالي امشب از آن تو
حشيش نمناک شامگاهان برای من.
عطر پایکوبی از آن تو
خون درختان برای من.
سراسيمه خرگوش گندمزاران از آن تو
گنجشكک زير تل برای من.
نه! دوست من نه!
ميهن از آن تو، شرف از آن تو، نوش از آن تو...
من نيز براي خودم.
سبزه از آن تو، گندمزاران از آن تو، انگور از آن تو، چراغ از آن تو...
من نيز برای خودم.
تفنگ از آن تو، جنگ از آن تو، آفتاب از آن تو، ابر از آن تو...
من نيز برای خودم.
گل از آن تو، دشنه از آن تو، كبوتر از آن تو، خدا از آن تو...
من نيز برای خودم.
■○شاعر: #بختیار_علی | کردستان-عراق |
■○برگردان: #عباس_محمودی
📕●از کتاب: «نردبانی در غبار» | ●نشر: #افراز
@asheghanehaye_fatima
April 6, 2019
@asheghanehaye_fatima
.
کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم ...
#بختیار_علی
برگردان: #رضا_کریممجاور
.
کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم ...
#بختیار_علی
برگردان: #رضا_کریممجاور
April 26, 2019
@asheghanehaye_fatima
هیچ هنری از این سختتر نیست که به خودت بیاموزی انتظار نکشی
#بختیار_علی
📚 آخرین انار دنیا
ترجمه: #مریوان_حلبچه_ای
هیچ هنری از این سختتر نیست که به خودت بیاموزی انتظار نکشی
#بختیار_علی
📚 آخرین انار دنیا
ترجمه: #مریوان_حلبچه_ای
October 20, 2019
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کار من این است که
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموشات کند.
#بختیار_علی | کردستان-عراق، ۱۹۶۶ |
برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanrhaye_fatima
دریا را به آستان لبان تو بیاورم
کاری کنم که در میان مِه زیباتر ببینی
نگذارم گل حیاط خانهتان پیر شود
نگذارم باغچهی کوچکتان گریه کند
نگذارم خدا از تو دلگیر شود
کار من این است که
نور را به آستان روح تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموشات کند.
#بختیار_علی | کردستان-عراق، ۱۹۶۶ |
برگردان: #رضا_کریممجاور
@asheghanrhaye_fatima
August 27, 2020
آن شب که خم شد و دستم را بوسید به او گفتم: "زندگی نوری است در صندوقی دربسته. آن صندوق هم شاید در بین صندوقهای دیگر باشد. هر وقت خواستی زندگی آشکار شود، باید از تاریکی بیرونش بکشی و همهی پوشش و پوستههایش را جدا کنی. یعقوب، من نمیدانم تو چه هستی و چه داری، اما خودت را سبک کن. بارهای سنگینت را جدا کن، زیورآلات فراوانت را دور بینداز و شنا کن. من بیست و یک سال در شن بودم و دنیا هم پیوسته دنبالم بوده است."
بهآرامی خندیدم و بیرحمانهتر گفتم: "پیوسته چیزی هست که تو رو به عقب برمیگرداند. چیزی که از تواناییهای انسان پرقدرت تر است، یعقوب، من در آن بیابان چیزی آموختم آن هم اینکه انسان موجودی است که نباید چیزهای بزرگ را فراموش کند."
با اندوه عمیقی گفت: تو از خودت فرار نکردهای، تو از خودت بیزار نشدهای، بلکه از تنگناها و کمعمقیهای گل آلود زندگی به جاهای عمیقتری شنا کردهای.
📒 #آخرین_انار_دنیا
👤 #بختیار_علی
@asheghanehaye_fatima
بهآرامی خندیدم و بیرحمانهتر گفتم: "پیوسته چیزی هست که تو رو به عقب برمیگرداند. چیزی که از تواناییهای انسان پرقدرت تر است، یعقوب، من در آن بیابان چیزی آموختم آن هم اینکه انسان موجودی است که نباید چیزهای بزرگ را فراموش کند."
با اندوه عمیقی گفت: تو از خودت فرار نکردهای، تو از خودت بیزار نشدهای، بلکه از تنگناها و کمعمقیهای گل آلود زندگی به جاهای عمیقتری شنا کردهای.
📒 #آخرین_انار_دنیا
👤 #بختیار_علی
@asheghanehaye_fatima
August 28, 2021
در آغوشم نگیر
این عشق دروغین ودلدادگی بیهودە چە معنایی میدهد؟
من بە عشقی نیاز دارم
عشقی کە بە لرزەام درآورد
در زیر باران و در پهنای خیابان بە گریەام بیندازد.
#بختیار_علی
@asheghanehaye_fatima
این عشق دروغین ودلدادگی بیهودە چە معنایی میدهد؟
من بە عشقی نیاز دارم
عشقی کە بە لرزەام درآورد
در زیر باران و در پهنای خیابان بە گریەام بیندازد.
#بختیار_علی
@asheghanehaye_fatima
December 28, 2021
كه جهان را به تقسيم نشستيم؛
فرداي پولاد از آنِ تو
دلِ لطيفِ سپيدهمان برای من
سبزهی سارون خيالي امشب از آنِ تو
حشيشِ نمناکِ شامگاهان برای من.
عطرِ پایکوبی از آنِ تو
خونِ درختان برای من.
سراسيمه خرگوش گندمزاران از آن تو
گنجشكک زيرِ تل برای من.
نه! دوست من نه!
ميهن از آنِ تو، شرف از آنِ تو، نوش از آنِ تو...
من نيز براي خودم.
سبزه از آنِ تو، گندمزاران از آنِ تو، انگور از آنِ تو، چراغ از آنِ تو...
من نيز برای خودم.
تفنگ از آنِ تو، جنگ از آنِ تو، آفتاب از آنِ تو، ابر از آنِ تو...
من نيز برای خودم.
گل از آنِ تو، دشنه از آنِ تو، كبوتر از آنِ تو، خدا از آنِ تو...
من نيز برای خودم.
#بختیار_علی
@asheghanehaye_fatima
فرداي پولاد از آنِ تو
دلِ لطيفِ سپيدهمان برای من
سبزهی سارون خيالي امشب از آنِ تو
حشيشِ نمناکِ شامگاهان برای من.
عطرِ پایکوبی از آنِ تو
خونِ درختان برای من.
سراسيمه خرگوش گندمزاران از آن تو
گنجشكک زيرِ تل برای من.
نه! دوست من نه!
ميهن از آنِ تو، شرف از آنِ تو، نوش از آنِ تو...
من نيز براي خودم.
سبزه از آنِ تو، گندمزاران از آنِ تو، انگور از آنِ تو، چراغ از آنِ تو...
من نيز برای خودم.
تفنگ از آنِ تو، جنگ از آنِ تو، آفتاب از آنِ تو، ابر از آنِ تو...
من نيز برای خودم.
گل از آنِ تو، دشنه از آنِ تو، كبوتر از آنِ تو، خدا از آنِ تو...
من نيز برای خودم.
#بختیار_علی
@asheghanehaye_fatima
December 14, 2022
✨
جهان سنگدلتر از آن بود که کمکم کند،
خدا هم ساکتتر از آن بود که انتظارش را داشتم
#بختیار_علی
آخرین انار دنیا
@asheghanehaye_fatima
جهان سنگدلتر از آن بود که کمکم کند،
خدا هم ساکتتر از آن بود که انتظارش را داشتم
#بختیار_علی
آخرین انار دنیا
@asheghanehaye_fatima
January 27, 2024
کار من این است که
نور را به آستان روحِ تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموشات کند.
■شاعر: #بختیار_علی [ کردستان-عراق، ۱۹۶۶ ]
@asheghanehaye_fatima
نور را به آستان روحِ تو بیاورم
کاری کنم که گُلها فراموشات نکنند
نگذارم خورشید در خانهات غروب کند
نگذارم مِهر تو را خموشی فراگیرد
نگذارم خدا فراموشات کند.
■شاعر: #بختیار_علی [ کردستان-عراق، ۱۹۶۶ ]
@asheghanehaye_fatima
September 3, 2024
که تو از ازل غمگین بودی، خنده غمگینترت میکند.
که تو از ازل تنها بودی، خنده تنهاترت میکند.
آن که چون من با دردی ژرف به زمین آمده باشد، با خنده خوشبخت نمیشود.
#بختیار_علی
@asheghanehaye_fatima
که تو از ازل غمگین بودی، خنده غمگینترت میکند.
که تو از ازل تنها بودی، خنده تنهاترت میکند.
آن که چون من با دردی ژرف به زمین آمده باشد، با خنده خوشبخت نمیشود.
#بختیار_علی
@asheghanehaye_fatima
November 21, 2024