@asheghanehaye_fatima
.
هرگز تو را برای خودت نخواستم
منِ مغرورِ خودخواه همیشه تورا برای خودم خواستم
تنها برای خودم ..
که صبح ها چشم توی چشم تو باز کنم و پیشانی ام را ببوسی
برایم حرف بزنی و من گوشم به تو باشد و گلدان های پشت پنجره را اب بدهم
دم غروب دستم را بگیری و شهر را پرسه بزنیم
شب که شد کِز کنم توی آغوشَت
دست لایِ موهایم بکشی و برایم حافظ بخوانی
بعد توی بالکن به هم بچسبیم و دست بیندازی دور شانه هایم
شهر زیر پاهایمان باشد
سرت را ببری توی گوشم و آرام زمزمه کنی که شهر بدون من برایت چقدر خالیست
چشم هایم را ببندم و بوی عطرت دیوانه ام کند
من تو را برای دلتنگی گاه و بی گاه نیمه شبم میخواستم
که دست هایم را بگیری و نگذاری بغض کنم
بگویی دلبر جانم
من که هستم
گریه چرا ...
من تورا برای برفِ بهار میخواستم
برای بارانِ پاییز
برای چلهیِ زمستان
برای ستاره شمردن های وسطِ مرداد
میخواستم برای من باشی و دست و دلم نلرزد اگر تنها شدم
ترس بَرم ندارَد که کسی نگرانم نیست
که خانه بویِ عطر تو را نمیدهد
که شال گردنت روی تخت جا نمانده است
حلقه ات کنار حلقه ام جلوی آیینه باشد و عکس های دونفره ی مان در و دیوار خانه را گرفته باشد
دوستم داشته باشی و با هر خنده ات دیوانه ام کنی
من تو را برای خودت نمیخواستم
برای خودم میخواستم
که سهم من باشی و جز تو هیچ نخواهم از زندگی
بعد تو چشم هایت زُل بزنم و با بوسه ای حل شوم در تو
تورا برای خودت خواستن کمی احمقانه بود
من تو را برای گذشته و آینده ام میخواستم
میخواستم آنقدر دوستت داشته باشم که هیچ دوست داشتنی نتواند شگفت زده ات کند
اندوهِ پاییـزیِ من ..
تمام سهم من از تو
خاطرات نیمه جانِمان است
ندارَمَت ..
من اما هنوز
تورا برای خودم میخواهم
تنها برای خودم ...
.
#زهراپورشب
#اندوه_پاییزی_من 😔
.
هرگز تو را برای خودت نخواستم
منِ مغرورِ خودخواه همیشه تورا برای خودم خواستم
تنها برای خودم ..
که صبح ها چشم توی چشم تو باز کنم و پیشانی ام را ببوسی
برایم حرف بزنی و من گوشم به تو باشد و گلدان های پشت پنجره را اب بدهم
دم غروب دستم را بگیری و شهر را پرسه بزنیم
شب که شد کِز کنم توی آغوشَت
دست لایِ موهایم بکشی و برایم حافظ بخوانی
بعد توی بالکن به هم بچسبیم و دست بیندازی دور شانه هایم
شهر زیر پاهایمان باشد
سرت را ببری توی گوشم و آرام زمزمه کنی که شهر بدون من برایت چقدر خالیست
چشم هایم را ببندم و بوی عطرت دیوانه ام کند
من تو را برای دلتنگی گاه و بی گاه نیمه شبم میخواستم
که دست هایم را بگیری و نگذاری بغض کنم
بگویی دلبر جانم
من که هستم
گریه چرا ...
من تورا برای برفِ بهار میخواستم
برای بارانِ پاییز
برای چلهیِ زمستان
برای ستاره شمردن های وسطِ مرداد
میخواستم برای من باشی و دست و دلم نلرزد اگر تنها شدم
ترس بَرم ندارَد که کسی نگرانم نیست
که خانه بویِ عطر تو را نمیدهد
که شال گردنت روی تخت جا نمانده است
حلقه ات کنار حلقه ام جلوی آیینه باشد و عکس های دونفره ی مان در و دیوار خانه را گرفته باشد
دوستم داشته باشی و با هر خنده ات دیوانه ام کنی
من تو را برای خودت نمیخواستم
برای خودم میخواستم
که سهم من باشی و جز تو هیچ نخواهم از زندگی
بعد تو چشم هایت زُل بزنم و با بوسه ای حل شوم در تو
تورا برای خودت خواستن کمی احمقانه بود
من تو را برای گذشته و آینده ام میخواستم
میخواستم آنقدر دوستت داشته باشم که هیچ دوست داشتنی نتواند شگفت زده ات کند
اندوهِ پاییـزیِ من ..
تمام سهم من از تو
خاطرات نیمه جانِمان است
ندارَمَت ..
من اما هنوز
تورا برای خودم میخواهم
تنها برای خودم ...
.
#زهراپورشب
#اندوه_پاییزی_من 😔
@asheghanehaye_fatima
با من از دست هايت
از پيشانی ات
و از آفتاب تندی كه بر آن می تابد
از پيراهنت بگو
كه باد به سينه ات می چسباند آن را
وقتی در ميان خوشه های گندم ايستاده ای
و فكر زمستان پيش رو
به گرمای آغوش من می كشاندش
بوی گندم ويرانم می كند
بوی وحشی بازوانت ويرانم می كند
با من از خاك مزرعه ات حرف بزن
وبگذار
شعرهايم
تب تند تنت را داشته باشد
تب خاكی را كه سرزمين من است.
#شكريه_عرفانی
#شاعر_افغانستان 🇦🇫
کتاب:
#اندوه_ما_جهان_را_تهديد_نميكند
نشر:
#نیماژ
با من از دست هايت
از پيشانی ات
و از آفتاب تندی كه بر آن می تابد
از پيراهنت بگو
كه باد به سينه ات می چسباند آن را
وقتی در ميان خوشه های گندم ايستاده ای
و فكر زمستان پيش رو
به گرمای آغوش من می كشاندش
بوی گندم ويرانم می كند
بوی وحشی بازوانت ويرانم می كند
با من از خاك مزرعه ات حرف بزن
وبگذار
شعرهايم
تب تند تنت را داشته باشد
تب خاكی را كه سرزمين من است.
#شكريه_عرفانی
#شاعر_افغانستان 🇦🇫
کتاب:
#اندوه_ما_جهان_را_تهديد_نميكند
نشر:
#نیماژ
Forwarded from پیوند نگار
.
سیگاری که به لب میگذارم
بوی تو را دارد...
دودی هستی
که مغزم را درخود پیچانده ای،
و اشکال
در پرده های تو در توی تو در رفت و آمدند...
چیزی دستگیرم نمی شود،
گونه ات را
از لبانم بردار،
ریه هایم هوای تازه می خواهند...
#شکریه_عرفانی
(شاعر افغان)
📕 #اندوه_ما_جهان_را_تهديد_نميكند
@asheghanehaye_fatima
سیگاری که به لب میگذارم
بوی تو را دارد...
دودی هستی
که مغزم را درخود پیچانده ای،
و اشکال
در پرده های تو در توی تو در رفت و آمدند...
چیزی دستگیرم نمی شود،
گونه ات را
از لبانم بردار،
ریه هایم هوای تازه می خواهند...
#شکریه_عرفانی
(شاعر افغان)
📕 #اندوه_ما_جهان_را_تهديد_نميكند
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach📎
@asheghanehaye_fatima
.
سیگاری که به لب میگذارم
بوی تو را دارد...
دودی هستی
که مغزم را درخود پیچانده ای،
و اشکال
در پرده های تو در توی تو در رفت و آمدند...
چیزی دستگیرم نمی شود،
گونه ات را
از لبانم بردار،
ریه هایم هوای تازه می خواهند...
#شکریه_عرفانی
(شاعر افغان)
📕 #اندوه_ما_جهان_را_تهديد_نميكند
.
سیگاری که به لب میگذارم
بوی تو را دارد...
دودی هستی
که مغزم را درخود پیچانده ای،
و اشکال
در پرده های تو در توی تو در رفت و آمدند...
چیزی دستگیرم نمی شود،
گونه ات را
از لبانم بردار،
ریه هایم هوای تازه می خواهند...
#شکریه_عرفانی
(شاعر افغان)
📕 #اندوه_ما_جهان_را_تهديد_نميكند
ماه در آسمان
گنجشک بر درخت
پاهای کوچک کودک
در کفش های نو
فرض کن
هر چیز این جهان
درست سرجای خودش باشد
زبان من زیر دندان های تو چه می کند؟
#شکریه_عرفانی
کتاب #اندوه_ما_جهان_را_تهدید_نمیکند
@asheghanehaye_fatima
گنجشک بر درخت
پاهای کوچک کودک
در کفش های نو
فرض کن
هر چیز این جهان
درست سرجای خودش باشد
زبان من زیر دندان های تو چه می کند؟
#شکریه_عرفانی
کتاب #اندوه_ما_جهان_را_تهدید_نمیکند
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
... و گفت : #عشق بهره ایست از آن دریا که خلق را در آن گذر نیست، آتشی است که جان را در وی گذر نیست، آورد و بُردیست که بنده را در آن خبر نیست و گفت هر آنچه بدین دریا باز نَهند باز نشود، مگر دو چیز: یکی #اندوه و دیگر #نیاز.
#شیخ_ابولحسن_خرقانی
... و گفت : #عشق بهره ایست از آن دریا که خلق را در آن گذر نیست، آتشی است که جان را در وی گذر نیست، آورد و بُردیست که بنده را در آن خبر نیست و گفت هر آنچه بدین دریا باز نَهند باز نشود، مگر دو چیز: یکی #اندوه و دیگر #نیاز.
#شیخ_ابولحسن_خرقانی