عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


.
این روزها
پاییز استُ باران ..
دلگرفتگی هایِ دمِدغُروب و تنهایی
این روزها
شدیدَن به دستانی از جنس آرامش
برای گرفتن نیازمندیم
یک نفر بیاید وسط اینهمه دلهره وُ دیوانگی
دست بیَندازد دورِ گردنمان,توی چشم هایمان زُل بزند
بگوید دیوانه جان,پاییز است,نگاه کن بیرون چه بارانی می آید
بردارَد ببردِمان یک جای دنج
برایمان از ماندن بگوید,از خواب های بی دغدغه,از یک صبح و صبح بخیر عزیزمِ عاشقانه
از حرف های درِ گوشی و ذوق های کودکانه
یک نفر بیاید دست بکشَد روی تنهاییمان و بعد گم بشویم توی عرض شانه هایَش
سر برویم از آرامشِ آغوشش
زیر گوشِمان بگوید عزیزْجانم
آمده ام که آرام باشی
که بی دلهره بخوابی
که شب توی گوشَت شعر بخوانم وُ صبح
وسطِ پیشانی ات بوسه بکارم
آمده ام که بمانم ..

.
#زهراپورشب
#پاییزنوشت
@asheghanehaye_fatima


.
هرگز تو را برای خودت نخواستم
منِ مغرورِ خودخواه همیشه تورا برای خودم خواستم
تنها برای خودم ..
که صبح ها چشم توی چشم تو باز کنم و پیشانی ام را ببوسی
برایم حرف بزنی و من گوشم به تو باشد و گلدان های پشت پنجره را اب بدهم
دم غروب دستم را بگیری و شهر را پرسه بزنیم
شب که شد کِز کنم توی آغوشَت
دست لایِ موهایم بکشی و برایم حافظ بخوانی
بعد توی بالکن به هم بچسبیم و دست بیندازی دور شانه هایم
شهر زیر پاهایمان باشد
سرت را ببری توی گوشم و آرام زمزمه کنی که شهر بدون من برایت چقدر خالیست
چشم هایم را ببندم و بوی عطرت دیوانه ام کند
من تو را برای دلتنگی گاه و بی گاه نیمه شبم میخواستم
که دست هایم را بگیری و نگذاری بغض کنم
بگویی دلبر جانم
من که هستم
گریه چرا ...
من تورا برای برفِ بهار میخواستم
برای بارانِ پاییز
برای چله‌یِ زمستان
برای ستاره شمردن های وسطِ مرداد
میخواستم برای من باشی و دست و دلم نلرزد اگر تنها شدم
ترس بَرم ندارَد که کسی نگرانم نیست
که خانه بویِ عطر تو را نمیدهد
که شال گردنت روی تخت جا نمانده است
حلقه ات کنار حلقه ام جلوی آیینه باشد و عکس های دونفره ی مان در و دیوار خانه را گرفته باشد
دوستم داشته باشی و با هر خنده ات دیوانه ام کنی
من تو را برای خودت نمیخواستم
برای خودم میخواستم
که سهم من باشی و جز تو هیچ نخواهم از زندگی
بعد تو چشم هایت زُل بزنم و با بوسه ای حل شوم در تو
تورا برای خودت خواستن کمی احمقانه بود
من تو را برای گذشته و آینده ام میخواستم
میخواستم آنقدر دوستت داشته باشم که هیچ دوست داشتنی نتواند شگفت زده ات کند
اندوهِ پاییـزیِ من ..
تمام سهم من از تو
خاطرات نیمه جانِمان است
ندارَمَت ..
من اما هنوز
تورا برای خودم میخواهم
تنها برای خودم ...
.
#زهراپورشب

#اندوه_پاییزی_‌من 😔
@asheghanehaye_fatima



فدایِ سرَت اگر قسمت نبود
اگر نرسیدیم به رویاهای هر شبِمان
اگر جا زدیم و باختیم
فدای سرت اگر خاطرات ریز و درُشتمان را ریختیم توی گلوی لعنتیمان
بعد هر شب قبل از خواب بالشمان را بغل کردیم و های های خاطره باریدیم
خانم خانه ات نشدم تا خستگی هایت را دم غروب برای اغوش خودم بیاوری
سرت را به سرم بچسبانی و اعتراف کنی طاقت دوری ام نداری
برایم شعر بخوانی و من ستاره ها را بشُمارم
ببخش اگر سهم هم نبودیم
و آنقدر کوچک بودیم
که قدِّمان به خدا نمیرسید
تقدیرمان را پذیرفتیم
و فراموش کردیم که چقدر عاشقانه های نیمه تمام روی دستمان مانده و چقدر آرزوی محال داریم
عشـقِ ویران شُده ام ..
برای تمام روزها و شب هایی که دیگر نیستی و ندارَمَت میبخشم
برای تمامِ رویاهایی که برایم نساختی
صبحانه هایی که با هم نخوردیم
عکس هایی که نگرفتیم
فیلمهایی که ندیدیم
پیاده رو های قدم نزده
باران های ندیده
قهوه های نخورده
رویاهای به باد رفته ..
فدای سرت اگر به دو راهی رسیدیم
اگر قسمت نبود و ما
حالا
نقطه ای هستیم که جُزء آرزوهایمان نبود!


#زهراپورشب
@asheghanehaye_fatima




میدانی عزیز جانم
دیدنِ تو دل میخواهد
اینکه پا بگذارم روی دلهره ها و دلشوره هایی که نگاهت به دلم میریزد
اینکه نترسم از هجوم خاطره هات
دست و دلم نلرزد اگر زل زدی به چشم هایم
دیدن تو میتواند ویران کننده ترین اتفاق وسط زندگی ام باشد
زندگی مضحکی که پس از تو ساختم وُ فقط درونش زنده بودم
من بعد از تو زندگی نکردم
دیوانگی نکردم
عاشقی نکردم
فقط مثل بی دست و پا ترین موجود دنیا
هر شب نبودنت را گریستم
با رفتنت ساختم و فصل به فصل
سال به سال
قرن به قرن
به جای هردویمان دلتنگ شدم
هردویمان
تویی که نبودی وُ
منی که هنوز پای نبودن هایت ایستاده ام
من دل ندارم
دلِ دیدن دوباره ات را ندارم
دل اینکه دوباره از هم بپاشانی ام
روشن کنی این آتش زیر خاکستری را که یک عمر برای خاموش نگه داشتنش خون دل خوردم
حالا
بعد از اینهمه دوری
اگر جایی اتفاقی از کنار هم رد شدیم
نمان ..
رد شو ..
دور شو و هرگز برنگرد
"من
برای دیدنت
برای ویران شدن
برای فرو ریختن
دل ندارم ..."

#زهراپورشب