متن آهنگ #اسیر_شب از #فرهاد

دانلود آهنگ اسیر شب از فرهاد
♫♫ جغد بارونخوردهای تو کوچه فریاد میزنه،
زیر دیوار بلندی یه نفر جون میکنه،
کی میدونه تو دل تاریک شب چی میگذره؟
پای بردههای شب اسیر زنجیر غمه!
دلام از تاریکیها خسته شده،
همهی درها به روم بسته شده!
من اسیر سایههای شب شدم،
شب اسیر تور سرد آسمون؛
پا به پای سایهها باید برم
همه شب به شهر تاریک جنون!
دلام از تاریکیها خسته شده،
همهی درها به روم بسته شده!
چراغ ستارهی من رو به خاموشی میره،
بین مرگ و زندهگی اسیر شدم باز دوباره؛
تاریکی با پنجههای سردش از راه میرسه،
توی خاک سرد قلبام بذر کینه میکاره.
دلام از تاریکیها خسته شده،
همهی درها به روم بسته شده!
مرغ شومی پشت دیوار دلام
خودشو این ور و اون ور میزنه،
تو رگای خستهی سرد تنام
ترس مردن داره پر پر میزنه!
دلام از تاریکیها خسته شده،
همهی درها به روم بسته شده! ♫♫
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در قمار عشق باشد باختن نقش مراد
تا کسی را دل نرفت از دست صاحبدل نشد
#اسیر_شهرستانی
در قمار عشق باشد باختن نقش مراد
تا کسی را دل نرفت از دست صاحبدل نشد
#اسیر_شهرستانی
امشب از آسمان دیدهی تو
روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجههایم جرقه میکارد
شعر دیوانهی تبآلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره میسوزد
عطش جاودان آتشها
...
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم، تو، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو، بار دیگر تو
آنچه در من نهفته، دریاییست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفانی
کاش یارای گفتنم باشد
...
بس که لبریزم از تو، میخواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبکْ سایهی تو آویزم
آری، آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
#فروغ_فرخزاد
#اسیر
گزیده_ از دوست داشتن
@asheghanehaye_fatima
روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجههایم جرقه میکارد
شعر دیوانهی تبآلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره میسوزد
عطش جاودان آتشها
...
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم، تو، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو، بار دیگر تو
آنچه در من نهفته، دریاییست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفانی
کاش یارای گفتنم باشد
...
بس که لبریزم از تو، میخواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبکْ سایهی تو آویزم
آری، آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
#فروغ_فرخزاد
#اسیر
گزیده_ از دوست داشتن
@asheghanehaye_fatima
مثل دانهای که نور را
مثل مزرعهای که باد را
مثل زورقی که موج را
دوست دارمش...
...
با چه میتوان
عشق را به بند جاودان کشی؟
با کدام بوسه، با کدام لب؟
در کدام لحظه، کدام شب؟
....
با کدام بال میتوان
از زوال روزها و سوزها گریخت؟!
با کدام اشک میتوان
پرده بر نگه خیرهی زمان کشید؟
با کدام دست میتوان
عشق را به بند جاودان کشید؟
با کدام دست؟...
#فروغ_فرخزاد
#اسیر
@asheghanehaye_fatima
مثل مزرعهای که باد را
مثل زورقی که موج را
دوست دارمش...
...
با چه میتوان
عشق را به بند جاودان کشی؟
با کدام بوسه، با کدام لب؟
در کدام لحظه، کدام شب؟
....
با کدام بال میتوان
از زوال روزها و سوزها گریخت؟!
با کدام اشک میتوان
پرده بر نگه خیرهی زمان کشید؟
با کدام دست میتوان
عشق را به بند جاودان کشید؟
با کدام دست؟...
#فروغ_فرخزاد
#اسیر
@asheghanehaye_fatima
ياد چشمت چو پى غارت جان مىآيد
خواب و آرام به تاراج فغان مىآيد
امتحان دل خود كردم و حالش ديدم
مىرود هركه ز كوى تو به جان مىآيد
تا نيامد به سرخاک من آن گل نشكفت
كه بهارى به تماشاى خزان مىآيد
محرم شرح جدايى نبُوَد هستى ما
نامهام سوى تو با قاصد جان مىآيد
تا ز جولان تو برخاست غبار از خاكم
از گريبان صبا بوى فغان مىآيد
بسكه از نسبت آن رخ به نزاكت آميخت
عكس برخاطر آيينه گران مىآيد
كس گل از غنچهی تصوير نچيدهاست «اسير»
راز بيگانهی دل كى به زبان مىآيد.
میرزا جلال
#اسیر_شهرستانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
خواب و آرام به تاراج فغان مىآيد
امتحان دل خود كردم و حالش ديدم
مىرود هركه ز كوى تو به جان مىآيد
تا نيامد به سرخاک من آن گل نشكفت
كه بهارى به تماشاى خزان مىآيد
محرم شرح جدايى نبُوَد هستى ما
نامهام سوى تو با قاصد جان مىآيد
تا ز جولان تو برخاست غبار از خاكم
از گريبان صبا بوى فغان مىآيد
بسكه از نسبت آن رخ به نزاكت آميخت
عكس برخاطر آيينه گران مىآيد
كس گل از غنچهی تصوير نچيدهاست «اسير»
راز بيگانهی دل كى به زبان مىآيد.
میرزا جلال
#اسیر_شهرستانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
ياد چشمت چو پى غارت جان مىآيد
خواب و آرام به تاراج فغان مىآيد
امتحان دل خود كردم و حالش ديدم
مىرود هركه ز كوى تو به جان مىآيد
تا نيامد به سرخاک من آن گل نشكفت
كه بهارى به تماشاى خزان مىآيد
محرم شرح جدايى نبُوَد هستى ما
نامهام سوى تو با قاصد جان مىآيد
تا ز جولان تو برخاست غبار از خاكم
از گريبان صبا بوى فغان مىآيد
بسكه از نسبت آن رخ به نزاكت آميخت
عكس برخاطر آيينه گران مىآيد
كس گل از غنچهی تصوير نچيدهاست «اسير»
راز بيگانهی دل كى به زبان مىآيد.
میرزا جلال
#اسیر_شهرستانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
خواب و آرام به تاراج فغان مىآيد
امتحان دل خود كردم و حالش ديدم
مىرود هركه ز كوى تو به جان مىآيد
تا نيامد به سرخاک من آن گل نشكفت
كه بهارى به تماشاى خزان مىآيد
محرم شرح جدايى نبُوَد هستى ما
نامهام سوى تو با قاصد جان مىآيد
تا ز جولان تو برخاست غبار از خاكم
از گريبان صبا بوى فغان مىآيد
بسكه از نسبت آن رخ به نزاكت آميخت
عكس برخاطر آيينه گران مىآيد
كس گل از غنچهی تصوير نچيدهاست «اسير»
راز بيگانهی دل كى به زبان مىآيد.
میرزا جلال
#اسیر_شهرستانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
امشب که خیال رخ او شمع نظر بود
یاد لب لعلش نمک داغ جگر بود
در کلبهء تاریک من از فیض محبت
شمعی که شب هجر تو میسوخت سحر بود
از دل برِ او نامه بهیک چشمزدن بُرد
با مرغِ نظر جرأت پرواز دگر بود
بستیم چو رَختِ سفر از کوی فراغت
چیزی که فراموش شد اول غم سر بود
شد ترک وطن خضرِ رهِ کعبهء وصلش
طوف حرم اول قدمِ شوقِ سفر بود
در کاسهء زخم دلم از سوز محبت
آب دَمِ شمشیر و نمک، شیر و شکر بود
هرگز غم پرواز ندانست «اسیرت»
چاک قفس مرغ دلش چاک جگر بود.
میرزا جلال
#اسیر_شهرستانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
یاد لب لعلش نمک داغ جگر بود
در کلبهء تاریک من از فیض محبت
شمعی که شب هجر تو میسوخت سحر بود
از دل برِ او نامه بهیک چشمزدن بُرد
با مرغِ نظر جرأت پرواز دگر بود
بستیم چو رَختِ سفر از کوی فراغت
چیزی که فراموش شد اول غم سر بود
شد ترک وطن خضرِ رهِ کعبهء وصلش
طوف حرم اول قدمِ شوقِ سفر بود
در کاسهء زخم دلم از سوز محبت
آب دَمِ شمشیر و نمک، شیر و شکر بود
هرگز غم پرواز ندانست «اسیرت»
چاک قفس مرغ دلش چاک جگر بود.
میرزا جلال
#اسیر_شهرستانی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima