عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


#کبوتر_و_آسمان

بگذار سر به سینه من تا كه بشنوی
آهنگ اشتياق دلی دردمند را
شايد كه بيش ازين نپسندی به كار عشق
آزار اين رميده سر در كمند را...

بگذار سر به سينه من تا بگويمت
اندوه چيست، عشق كدامست، غم كجاست
بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان
عمری است در هوای تو از آشيان جداست!

دلتنگم آن چنان كه اگر ببينمت به كام
خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت
شايد كه جاودانه بمانی كنار من
ای نازنين كه هيچ وفا نيست با منت

تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون كبوتری كه پرم در هوای تو
يك شب ستاره های ترا دانه چين كنم
با اشك شرم خويش بريزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح!
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب!
بيمار خنده های توام بيشتر بخند
خورشيد آرزوی منی! گرم تر بتاب...

#فریدون_مشیری
▪️دفتر «#ابر_و_کوچه»
@asheghanehaye_fatima


* #خوش_به_حال_غنچه_های_نیمه_باز *

بوی #باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک،
آسمانِ آبی و ابر سپید،
برگ‌های سبز بید،
عطر #نرگس، رقص باد،
نغمه‌ی شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست
نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک #بهار،
خوش به‌حالِ روزگار! ‌

خوش به‌حالِ چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش به‌حالِ دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز
خوش به‌حالِ دختر میخک که می‌خندد به ناز
خوش به‌حالِ جام لبریز از شراب
خوش به‌حالِ آفتاب!

ای دلِ من، گرچه در این روزگار
جامه‌ی رنگین نمی‌پوشی به کام
باده‌ی رنگین نمی‌بینی به‌ جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن مِی که می‌باید تُهی‌ست

ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای‌ دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه‌ی غم را به سنگ
هفت‌رنگش می‌شود هفتاد رنگ!

- #فریدون_مشیری
از دفتر: #ابر_و_کوچه
@asheghanehaye_fatima

#کوچه

بی‌تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه‌تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانه ی‌جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت،
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه‌ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گُل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی:
-"از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینه‌ی عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است؛
باش فردا،‌ که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!"

با تو گفتم:‌ "حذر از عشق!؟-ندانم!
سفر از پیش تو؟‌ هرگز نتوانم،
نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم..."

باز گفتم که: "تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه‌جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!"

اشکی ازشاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله‌ی تلخی زد و بگریخت...
‌‌

اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
***
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...

بی‌تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

- #فریدون_مشیری
از دفتر: " #ابر_و_کوچه "
زندگی در چشم من شبهای بی مهتاب را ماند
شعر من نیلوفر پژمرده در مرداب را ماند
ابر بی باران اندوهم
خار خشک سینه کوهم
سالها رفته است کز هر
آرزو خالی است آغوشم
نغمه پرداز جمال و عشق بودم آه
حالیا خاموش خاموشم
یاد از خاطر فراموشم
روز چون گل می شکوفد بر فراز کوه
عصر پرپر می شود این نوشکفته در سکوت دشت
روزها این گونه پر پر گشت
روزهای بی شکیب عمر
چون پرستوهای بی آرام در پرواز
رهروان را چشم حسرت باز
اینک اینجا
شعر و ساز و باده آماده است
من که جام هستیم از اشک لبریز است میپرسم:
در پناه باده باید رنج دوران را ز خاطر بر د
با فریب شعر باید زندگی را رنگ دیگر داد
در نوای ساز باید ناله های روح را گم کرد
ناله من میترواد از در و دیوار
آسمان اما سراپا گوش و خاموش است
همزبانی نیست تا گویم بزاری ای دریغ
دیگرم مستی نمی بخشد شراب
جام من خالی شدست از شعر ناب
ساز من فریاد های بی جواب
نرم نرم از راه دور
روز چون گل می شکوفد بر فراز کوه
روشنایی می رود در آسمان بالا
ساغر ذرات هستی از شراب نور سرشار است اما من
همچنان در ظلمت
شبهای بی مهتاب
همچنان پژمرده در پهنای این مرداب
همچنان لبریز ز اندوه می پرسم:
جام اگر بشکست
ساز اگر بگسست
شعر اگر دیگر به دل ننشست

#فریدون_مشیری
#ابر_و_کوچه
#جام_اگر_بشکست
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن
بر آسمان بپاش شراب نگاه را
بگذار از دریچه چشم تو بنگرم
لبخند ماه را

#فریدون_مشیری
#ابر_و_کوچه
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima