عاشقانه های فاطیما
806 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




به او گفتم تو مرا دوست نداری، هیچوقت دوست نداشتی. جواب داد: دوستت دارم، اما این همه زندگی نیست!
می دانستم بحث کردن فایده ای ندارد. چه اهمیتی داشت؟
مهم این بود که من او را دوست داشتم. من همه کارهایی که می توانستیم باهم انجام بدهیم را دوست داشتم. من دوست داشتم که جهان را باهم بکوبیم و از نو بسازیم. او فقط مرا تحسین می کرد، دیوانه ای که می تواند اینطور دیوانه وار دوست بدارد..

#گیتی_صفرزاده
از کتاب #کوچه_پاریس
#نشر_قطره
@asheghanehaye_fatima



به او گفتم تو مرا دوست نداری، هیچوقت دوست نداشتی. جواب داد: دوستت دارم، اما این همه زندگی نیست!
می دانستم بحث کردن فایده ای ندارد. چه اهمیتی داشت؟
مهم این بود که من او را دوست داشتم. من همه کارهایی که می توانستیم باهم انجام بدهیم را دوست داشتم. من دوست داشتم که جهان را باهم بکوبیم و از نو بسازیم. او فقط مرا تحسین می کرد، دیوانه ای که می تواند اینطور دیوانه وار دوست بدارد..



📖 #کوچه_پاریس
#گیتی_صفرزاده
Forwarded from اتچ بات
گفته بودی تا ابد
همراه وغم خوار منی
لعنتو نفرین بر این بیراهه
که مرداب بود

آهنگ #کوچه_ی_عاشقی
باصدای زیبای
#سینا_سرلک


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

#کوچه

بی‌تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه‌تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانه ی‌جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت،
من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه‌ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گُل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی:
-"از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینه‌ی عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است؛
باش فردا،‌ که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!"

با تو گفتم:‌ "حذر از عشق!؟-ندانم!
سفر از پیش تو؟‌ هرگز نتوانم،
نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم..."

باز گفتم که: "تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه‌جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!"

اشکی ازشاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله‌ی تلخی زد و بگریخت...
‌‌

اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
***
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...

بی‌تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

- #فریدون_مشیری
از دفتر: " #ابر_و_کوچه "
کوچه
کوروش یغمایی
#کوچه
بی‌تو مهتاب شبی
باز از آن کوچه گذشتم...

سروده‌ی #فریدون_مشیری
با صدای #کوروش_یغمایی

🔷 @asheghanehaye_fatima
#کوچه

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
 یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیین عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

#فریدون_مشیری

@asheghanehaye_fatima