عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima

بهتی عریان،
تمام کلمات‌ام را ویران می‌کند.
مکالمه‌ای درباره‌ی تن یک زن…
آگاه از زیبایی‌اش
می‌جنگد با خاموشی‌ام
به خاطر رخوت، به خاطر آواز،
برای نعت و برای نبوت حتی.
ولی، انگار
همیشه چیزی کم است و
باید اضافه شود
و شهوت،
پیشاپیش پا پیش‌نهاده است.
هر عشقی، دردناک است.

#ولادیمیر_هولان
@asheghanehaye_fatima


خانه‌ ای در من است،
برای حزنت و برای کفرت
و برای شادی‌ ات
هیچ‌ چیز آمدنت را در روزهای آفتابی عقب نمی‌اندازد
حتی وقتی طوفان زوزه می‌کشد
می‌توانی این‌جا گریه‌ کنی و دشنام دهی
و در مجاورت راز بخندی، حتی بخندی
و هیچ‌ چیز مانع رفتن تو نیست
من این‌جایم
تو فقط بیا و برو

#ولادیمیر_هولان
ترجمه ی محسن عمادی
@asheghanehaye_fatima



بهتی عریان،
تمام کلمات‌ام را ویران می‌کند.
مکالمه‌ای درباره‌ی تن یک زن…
آگاه از زیبایی‌اش ,
می‌جنگد با خاموشی‌ام
به خاطر رخوت، به خاطر آواز،
برای نعت و برای نبوت حتی.
ولی.... ، انگار
همیشه چیزی کم است
و
باید اضافه شود
و شهوت،
پیشاپیش پا پیش‌نهاده است.
هر عشقی، دردناک است.


#ولادیمیر_هولان
ترجمه:
#محسن_عمادی🌱
@asheghanehaye_fatima



بهتی عریان،
تمام کلمات‌ام را ویران می‌کند.
مکالمه‌ای درباره‌ی تن یک زن…
آگاه از زیبایی‌اش ,
می‌جنگد با خاموشی‌ام
به خاطر رخوت، به خاطر آواز،
برای نعت و برای نبوت حتی.
ولی.... ، انگار
همیشه چیزی کم است
و
باید اضافه شود
و شهوت،
پیشاپیش پا پیش‌نهاده است.
هر عشقی، دردناک است.


#ولادیمیر_هولان
ترجمه:
#محسن_عمادی
@asheghanehaye_fatima



خانه‌ ای در من است
برای حزنت
و برای کفر تو
برای شادی‌ ات

هیچ‌ چیز آمدنت را در روزهای آفتابی عقب نمی‌اندازد
حتی
وقتی طوفان زوزه می‌کشد

می‌توانی
این‌جا گریه‌ کنی و دشنام دهی
و در مجاورت راز بخندی، حتی بخندی
و هیچ‌ چیز مانع رفتن تو نیست

من این‌جایم
تو فقط بیا و برو .

#ولادیمیر_هولان
#شاعر_چک
ترجمه:
#محسن_عمادی🌱
@asheghabehaye_fatima


.

خانه‌ ای در من است،
برای حزنت و برای کفرت
و برای شادی‌ ات
هیچ‌ چیز آمدنت را در روزهای آفتابی عقب نمی‌اندازد
حتی وقتی طوفان زوزه می‌کشد
می‌توانی این‌جا گریه‌ کنی و دشنام دهی
و در مجاورت راز بخندی، حتی بخندی
و هیچ‌ چیز مانع رفتن تو نیست
من این‌جایم
تو فقط بیا و برو



#ولادیمیر_هولان
@asheghanehaye_fatima



خانه ای در من است،
برای حزنت و برای کفرت
و برای شادی‌ ات
هیچ‌ چیز آمدنت را در روزهای آفتابی عقب نمی‌اندازد
حتی وقتی طوفان زوزه می‌کشد
می‌توانی این‌جا گریه‌ کنی و دشنام دهی
و در مجاورت راز بخندی، حتی بخندی
و هیچ‌ چیز مانع رفتن تو نیست
من این‌جایم
تو فقط بیا و برو...


#ولادیمیر_هولان
ترجمه ی محسن عمادی
@asheghanehaye_fatima

مرگ

سال ها پیش بیرونش کردی از خودت،
آن جا را بستی، کوشیدی همه را فراموش کنی.
می دانستی در موسیقی نیست،پس آواز خواندی
می دانستی در سکوت نیست، پس دم فرو بستی
می دانستی در انزوا نیست، پس تنها ماندی.
اما چه اتفاقی امروز می توانست بیفتد
که بترساندت مثل کسی که ناگهان شباهنگام
پرتو نوری را می بیند زیر در اتاق مجاور
که سال هاست کسی آن جا زندگی نمی کند؟



#ولادیمیر_هولان
ترجمه #علیرضا_حسنی
@asheghanehaye_fatima



در من جا هست
جا برای اندوه‌ات، کفرت
شادی‌ات.
نه، هیچ چیز
آمدن‌ات را در روزهای آفتابی به تعویق نمی‌افکند.
نه حتا طوفان که زوزه کشد.
این‌جا می‌توانی گریه کنی و نفرین
و رازگونه‌تر حتا، بخندی، حتا بخندی.
و هیچ‌چیز مانع رفتن تو نمی‌شود.
من این‌جام، تو فقط بیا و برو.

■●شاعر: #ولادیمیر_هولان | Vladimír Holan | چک، ۱۹۸۰-۱۹۰۵ |

■●برگردان: #محمدرضا_فرزاد
@asheghanehaye_fatima



در من جا هست
جا برای اندوه‌ات، کفرت
شادی‌ات.
نه، هیچ چیز
آمدن‌ات را در روزهای آفتابی به تعویق نمی‌افکند.
نه حتا طوفان که زوزه کشد.
این‌جا می‌توانی گریه کنی و نفرین
و رازگونه‌تر حتا، بخندی، حتا بخندی.
و هیچ‌چیز مانع رفتن تو نمی‌شود.
من این‌جام، تو فقط بیا و برو.

■●شاعر: #ولادیمیر_هولان چک | Vladimír Holan | چک●۱۹۸۰-۱۹۰۵ |

■●برگردان: #محمدرضا_فرزاد
زیستن هولناک است
از آنرو که باید
با واقعیت مخوف این سالها بمانی
تنها خودکشی کننده میاندیشد
که میتواند بیرون رود
از دری که نقاشی شده است بر دیوار

و اکنون
باید تنها خاموش بمانی و بگریی
تا واژه ها برویند

و سرنوشت
تنها یک بار روی خوش نشان داد
و تو آنجا نبودی

زیستن در زندگی
و هستن در هیچی
هر چه بشود
هیچ اتفاقی نمی افتد
پس چه تفالی

خونی که برای تو بسنده است
برای جنایتکار اندک است.

#ولادیمیر_هولان
#محمد_مختاری

@asheghanehaye_fatima
■مرگ

سال‌ها پیش بیرون‌اش کردی از خودت،
آن‌جا را بستی، کوشیدی همه را فراموش کنی.
می‌دانستی در موسیقی نیست،
پس آواز خواندی
می‌دانستی در سکوت نیست، پس دم‌فروبستی
می‌دانستی در انزوا نیست، پس تنها ماندی.
اما چه اتفاقی امروز می‌توانست بیفتد
که بترساندت مثل کسی که ناگهان شباهنگام
پرتو نوری را می‌بیند زیر در اتاق مجاور
که سال‌هاست کسی آن‌جا زندگی نمی‌کند؟



#ولادیمیر_هولان | Vladimír Holan | چک، ۱۹۸۰-۱۹۰۵ |

برگردان: #علیرضا_حسنی

@asheghanehaye_fatima
از تو پرسید: شعر چیست؟
آمدی بگویی: شعر تو هستی، آه بله، تو هستی
و این‌که میان پریشانی و واهمه
که معجزه را ثابت می‌کند،
به زیبایی رسیده‌ات حسادت می‌کنم
و چون نمی‌توانم تو را ببوسم یا با تو بخوابم
و چون چیزی برای بخشیدن ندارم و او که چیزی برای بخشیدن ندارد باید آواز بخواند...

اما چیزی نگفتی، سکوت کردی
و او آواز را نشنید.

#ولادیمیر_هولان

@asheghanehaye_fatima
از تو پرسید: شعر چیست؟
آمدی بگویی: شعر تو هستی، آه بله، تو هستی
و این‌که میان پریشانی و واهمه
که معجزه را ثابت می‌کند،
به زیبایی رسیده‌ات حسادت می‌کنم
و چون نمی‌توانم تو را ببوسم یا با تو بخوابم
و چون چیزی برای بخشیدن ندارم و او که چیزی برای بخشیدن ندارد باید آواز بخواند...

اما چیزی نگفتی، سکوت کردی
و او آواز را نشنید.

#ولادیمیر_هولان


@asheghanehaye_fatima