@asheghanehaye_fatima
مرگ
سال ها پیش بیرونش کردی از خودت،
آن جا را بستی، کوشیدی همه را فراموش کنی.
می دانستی در موسیقی نیست،پس آواز خواندی
می دانستی در سکوت نیست، پس دم فرو بستی
می دانستی در انزوا نیست، پس تنها ماندی.
اما چه اتفاقی امروز می توانست بیفتد
که بترساندت مثل کسی که ناگهان شباهنگام
پرتو نوری را می بیند زیر در اتاق مجاور
که سال هاست کسی آن جا زندگی نمی کند؟
#ولادیمیر_هولان
ترجمه #علیرضا_حسنی
مرگ
سال ها پیش بیرونش کردی از خودت،
آن جا را بستی، کوشیدی همه را فراموش کنی.
می دانستی در موسیقی نیست،پس آواز خواندی
می دانستی در سکوت نیست، پس دم فرو بستی
می دانستی در انزوا نیست، پس تنها ماندی.
اما چه اتفاقی امروز می توانست بیفتد
که بترساندت مثل کسی که ناگهان شباهنگام
پرتو نوری را می بیند زیر در اتاق مجاور
که سال هاست کسی آن جا زندگی نمی کند؟
#ولادیمیر_هولان
ترجمه #علیرضا_حسنی
■مرگ
سالها پیش بیروناش کردی از خودت،
آنجا را بستی، کوشیدی همه را فراموش کنی.
میدانستی در موسیقی نیست،
پس آواز خواندی
میدانستی در سکوت نیست، پس دمفروبستی
میدانستی در انزوا نیست، پس تنها ماندی.
اما چه اتفاقی امروز میتوانست بیفتد
که بترساندت مثل کسی که ناگهان شباهنگام
پرتو نوری را میبیند زیر در اتاق مجاور
که سالهاست کسی آنجا زندگی نمیکند؟
#ولادیمیر_هولان | Vladimír Holan | چک، ۱۹۸۰-۱۹۰۵ |
برگردان: #علیرضا_حسنی
@asheghanehaye_fatima
سالها پیش بیروناش کردی از خودت،
آنجا را بستی، کوشیدی همه را فراموش کنی.
میدانستی در موسیقی نیست،
پس آواز خواندی
میدانستی در سکوت نیست، پس دمفروبستی
میدانستی در انزوا نیست، پس تنها ماندی.
اما چه اتفاقی امروز میتوانست بیفتد
که بترساندت مثل کسی که ناگهان شباهنگام
پرتو نوری را میبیند زیر در اتاق مجاور
که سالهاست کسی آنجا زندگی نمیکند؟
#ولادیمیر_هولان | Vladimír Holan | چک، ۱۹۸۰-۱۹۰۵ |
برگردان: #علیرضا_حسنی
@asheghanehaye_fatima