عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


تمام روز را کار کرده‌ام
حالا خسته
صدا می‌زنم: «کجایی»
جوابی نیست جز جنبش شاخه‌های بلوط در باد‌
سوت‌وکور است خانه
خورشید روی کتاب‌های تو می‌تابد
روی  قیچی و انگشتانه‌ای که تازه زمین گذاشته‌ای
آنجا نیستی اما
و من ناگهان تنهام
کجایی؟ دربه‌در دنبال توام
آن‌گاه می‌بینم‌ات
ایستاده‌ای زیر شاخه‌ی شکوفه‌های زبان در قفا
با سبدی از گل‌های رز در دست
سردی، مثل نقره
و می‌خندی
خیال می‌کنم، ناقوس‌ها را می‌نوازند
می‌گویی گل‌های صد تومانی را آب بدهم
که شاخه‌های تاج الموک زیادی بلند شده است
که کاملیاها باید سبک شوند
تمام این‌ها را می‌گویی
اما من به تو می‌نگرم، با قلبی از نقره
شعله‌های سپیدِ قلبِ صیقلی‌ات
زبانه می‌کشد زیر طاق آّبی زبان در قفاها
و من مشتاق‌ام در دَم زانو بزنم
مقابل‌ات
آنگاه تمام ما، صدایی می‌شود بلند‌،
سرخوش می‌خواند چون مناجاتی با نوای ناقوس‌ها.

#آمی_لاول
@asheghanehaye_fatima

مرگ
فرشته ای کور است
نه رنگ موهایمان را می بیند و
نه خطوط را بر پیشانی مان
تنها بر قلب مان پنجه می کشد
و آن را که زخمش عمیق تر است
با خود می برد.
چه فرقی می کند
جای صندلی ات خالی ست
و روز
به دسته گلی ختم می شود
که بر مزارم نیست

#شیرین_خسروی
🍀
@asheghanehaye_fatima




این قهوه هم سرد شد، حتما باز هم پشت آن ترافیک همیشگی گیر کرده ای...
می دانی جانم، انتظار کشیدن دلهره دارد، دلهره از اینکه نیایی.
اما چشیدن این قهوه سرد ترسناک است!
بعضی چیزها نباید از دهن بیفتند، چون دیگر طعم گذشته را ندارند، من از خیلی دیر آمدن می ترسم.
بگذریم، شنیده ام فردا خیابان ها خلوت است،
پس قرارمان فردا، ساعت هفت، همان کافه همیشگی...



#روزبه_معین
@asheghanehaye_fatima

روستائی ناتمام
حوالی درختچه های تمشک
غوطه ور در آب های ناگوار
که کوزه کوزه
برکه را می ربودند
و سایه هائی در گریز از هم
رذل و...آدم فروش!

چیزی نمی فهمیم
از کیسه های رنگ و رورفته
که اول هر ماه
خورشیدک های بی فروغ را
سر می کشند و
ما...
با توهّم خوشبختی
یخ دیدار
در مذاب رنج
آب می کنیم...

#سهیل_پرند
🍀
@asheghanehaye_fatima🍁


آرامم!
کنارِ تو حرف می‌زنم
چای می‌ریزم
تنَ‌ت را بو می‌کنم وُ
لبت را می‌بوسم
دستت را می‌گیرم
و به‌ سمتِ پاییز قدم می‌زنم
وُ
دل، به ‌دریا می‌زنم
وَ به تو سلام می‌کنم
سلام علاقه‌یِ خوبم
علاقه‌ جانِ من
من به خیالِ تو

آرامم !
می‌دانی؛
من سال‌هاست
به دوست داشتنِ تو آرامم . . .




#افشین_صالحی
چسبيده‌ام به تو
بسانِ انسان
به گناهَش

هرگز
ترکت نمى كنم ...

#مرام_مصرى

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

در حقیقت آدمی ، در یک سکانس از زندگی اش گیر میکند
و بعد دیگر مهم نیست که تا کجا پیش می رود ،
تا هر جایی که برود
تا هر جایی
بازهم با یک چشم برهم زدن برمیگردد به همان سکانس ،
همان سال ،
همان روز ،
همان ساعت ،
همان لحظه..
و پیر شدن انسان از همین لحظه شروع می شود ..


#پویان_اوحدی
🍀
@asheghanehaye_fatima


پیراهن خیس ابر تن پوش من است
صد باغ تبر خورده در آغوش من است

این زندگی کبود – این تلخ بنفش
زخمی است که سالهاست بر دوش من است

#ایرج_زبردست
@asheghanehaye_fatima

دلتنگ توام،
تا شادمانه مرا ببینند
شاخه ها
به شکل نام تو سبز می شوند،
پرنده کوچکی که نمی دانم نامش چیست
حروف نام تو را
بر کتابم می ریزد،
آفتاب
به شکل پروانه ای از مس
گرد صدایم
بال می زند،
و می دانم سکوت
فقط به خاطر من سکوت است،
اما من
دلتنگ توام
شعر می نویسم
و واژه هایم را کنار می زنم
که تو را ببینم.

 
#شمس_لنگرودی
🍀
@asheghanehaye_fatim🍁


عجيب نيست
حلقه اى كه دست تو انداخته اند
گلوى من را مى فشارد؟
آه اى بهار از دست رفته
زمستانِ تنهايى
لبخند را از لبانم گرفته است
وهيچ شومينه اى
جاى آغوشت را پُر نمى كند!
ببخش كه براى دلگرمى شعر هم كه شده
مجبورم عكس هايت را
بسوزانم


#بهرنگ_قاسمى
@asheghanehaye_fatima🍁



به شعبده‌های
جیره‌بندی شده در شعر قسم،
شاعری که
عشق را به شعر پیوند می‌دهد،
تنها دروغگوی خوبی است که
حقه‌هایش را دست دست می‌کند تا
اندکی باور زندگی را متحیر کند..

#حمیدرضا_هندی
@asheghanehaye_fatima

.
تو نیستی و من حالا
با غرورم خلوت کرده ام !
غرورم اما
چیزی نمی گوید
مثل تو لبخند نمی زند
مثل تو عشق نمی پاشد
اما من او را به تو
ترجیح داده ام .

آن طرف تر
من در کنارت نیستم
و تو در کنار غرورت لمیده ای
غرور تو اما مثل من
نازت را خریدار نیست
آغوشی برای دفن دلتنگی هایت ندارد
و گوشش
بدهکار درددلهایت نمی شود
اما تو به جای من
او را حفظ کرده ای
او را برگزیده ای .

من و تو کودکان سالخورده ای بودیم
که فکر می کردیم عشق
پروانه ای در میان انگشت هایمان است
که هر گاه مشتمان را به رویش وا کنیم
دوباره بر دست هایمان خواهد نشست... .

من و تو
فرصت زندگی هم بودیم
ما
همدیگر را
از دست داده ایم... .


#مصطفی_زاهدی
از مجموعه ی «دست هایش بوی نرگس می داد»
@asheghanehaye_fatima


شروع جنگ

با شلیک نگاهت آغاز شد

یک چشمک،

اینهمه آوار؟

انصاف نیست

#پیچگاژ_کریمزاده
‍ هرچه درباره تو بنویسم کم است
تو دفتری ناگشودنی هستی که
گل میدهد بهار به هنگام آمدنت
تو را باید لابلای کلامهای تازه
میان بارش باران
به وقت دلتنگی
نظاره کرد
صدای تو مخمل ظریف
آوای دل انگیز زندگیست
که در گوش جان طنین انداز میشود
کدام شکوفه زار
کدام برگ گلی
کدام شور عاشقانه ای
تو را میتواند که در خویش
تکرار کند

#پارسا_آریان


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

تمام روز را در این فکر بودم
چطور می شود به کسی فکر کرد
که دیگر به تو فکر نمی کند

که چطور می شود یک صبح بیدار شوی
و به اندازه ی تمام عمر زندگی کرده باشی

گاهی یک روز،به اندازه ی یک سال خواهد گذشت
مثل من که یک روز جمعه ی پاییزی از خواب بیدارشدم در آینه که نگاه کردم فهمیدم
آنقدر بزرگ شده ام که دردهایم نمایان گشته. . .

من اگر نمیدیدم. . .نمیشنیدم. . .نمیفهمیدم
به این زودی ها بزرگ نمی شدم
مشکل همینجا بودم
بسیار فهمیدم وقتی که نباید می فهمیدم
بسیار دیدم وقتی که نباید می دیدم

اکنون بزرگی های من به پیری نزدیک می شود
و من هنوز که هنوزه کودکی نکرده ام

تمام طول روز را در این فکر بودم
چطور می شود به کسی فکر کرد
که دیگر به تو فکر نمی کند. . .

#حاتمه_ابراهیم_زاده
🍀
@asheghanehaye_fatima

مرگ همیشه بد نیست!
کاش
روزی بیاید
که دلواپسی بمیرد
دلتنگی بمیرد!
تنهایی بمیرد

روزی که مردم
با
بوسه حرفهایشان را بزنند!
تا
غروب جمعه
متروک ترین جای دنیا شود!!!!


#اشکان_پارسا
🍀
@asheghanehaye_fatima


از‌گل ها
صبح فوران‌می‌کرد
این آخرین امید ما
برای زنده ماندن
بود
به دنبال‌کافه ای بودیم
که‌در آن
شعرهای تازه را
پاکنویس کنیم
هرچه هوا سردتر
می شد
ما شباهت مان را
به خودمان
فراموش می کردیم
و در آینه
بیهوده
نگاه می کردیم.

#احمدرضا_احمدی
🍀
@asheghanehaye_fatima



جمعه، پشت پنجره بود.
با همان شباهت باورنکردنی‌ش به تمام جمعه های زمستان...

#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima


عشق می تواند،

غروب جمعه ای باشد، که

قلم را کنار دفتر بگذاری،

آسمان را، خيره شوی

به هوای ياس ها، آغشته شوی

و فکر کنی، کسی

از دور، خواهد آمد

حتی اگر تنهايی ات،

آن قدر، گلوگير شود که

نتوانی از دلتنگی پنجره های بسته،

حرفي بزنی!

تا دوست داشتن،

سری به خانه ات بزند!


#عرفان_یزدانی
@asheghanehaye_fatima


در زندان کوچک تو
سردي ديوارها
به چشمانت
رنگ آسماني مي بخشد

ديري است که عشقي از تو
در من نمانده
در زندان کوچک تو
ما شبيه پروانه ها هستيم
و براي گريز از يکديگر
به شيشه هاي پنجره کوبيده مي شويم

من براي نجات خويش
گلهاي اتاقت را
آب مي دهم
عطر آن ها
سردي لب هاي تو را دارد


#واچاگان_پاپويان