عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


میدانی زندگی دقیقا همینی ست که میبینی،
به همین لذت بخشی و به همین بی رحمی.
دنیا، آدم‌ها و روزهای خوبش یک روزی تمام می‌شوند، در یک لحظه، هرچقدر که زور بزنید، هرقدر که بجنگید، هر اندازه که توان شنا کردن در خلاف مسیر این رودخانه لعنتی را داشته باشید روزی به این واقعیت می‌رسید که تمام چیزهای خوب دنیا همیشگی نیستند ...
از دنیا هرگز این انتظار را نداشته باشید. همین!

| #پویان_اوحدی |
Forwarded from پیوند نگار
‍ .

‏بدترین حال ممکن ، وسط بودنه !
‏یه جایی که نه خوبی و نه بد ،
‏یه چیزی هستی بین این دو که نمیتونی تعریفش کنی ،
نمی‌تونی توضیحش بدی ،
نمی‌تونی بفهمونی که چی داره به سرت میاد ،
نه سقوط میکنی و نه صعود !

‏مثل مورچه‌ای که افتاده توی ظرف عسل...


#پویان_اوحدی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



میخواهم تو بدانی
که من این روزها همه ی آدم های دنیا را شکل تو میبینم
این روزها دنیا برایم تنها یک شکل دارد
تنها یک شکل
و آن شکل ،
شکل توست
شکل تو ..



#پویان_اوحدی
@asheghanehaye_fatima



‏یه حرف‌هایی تو زندگی‌ هست‌ که بعد از به زبان آوردن‌ش این جمله رو میگی:
‏"اصلا نمیدونم چرا اینا رو‌ دارم به تو میگم!"

‏چون تنهایی
‏خیلی هم تنهایی .


#پویان_اوحدی
@asheghanehaye_fatima🌸

آدم ها در زندگی آهنگ هایی دارند برای روز مبادا
برای روزهای سرد
برای تب کردن هایی که پینیسیلین هم درمانش نیست
برای روزهایی که بین این همه چیز در دنیا تنهایی میشود انتخاب اول و آخر
برای روزهای سرگشتگی که دلیلش تا ابد مسکوت خواهد ماند
برای روزهایی که تقویم به آنها میگوید روزهای دونفره
برای روزهای دلتنگی
برای انتظار
برای غروب جمعه .

#پویان_اوحدی
#مبادای_من
به یاد آن شب سرد پاییز و قولی که به پایش ماندم
@asheghanehaye_fatima🌸



می‌دونم دنیا خیلی وقت‌ها تورو درون خودش محو می‌کنه ، هر روز بازی‌های جدیدتر برات میذاره رو‌ی میز ، می‌دونم دنیا برات چه ویترین فریبنده‌ای تدارک می‌بینه ، می‌دونم متوجه گذر زمان نیستی ، می‌دونم خیلی چیز‌ها رو گذاشتی برای فرداها و فرداهای بعدترش. همه این‌ها رو می‌دونم ، اما این رو می‌خوام بگم که زمان مثل آبی که سعی می‌کنی تو مشتت نگه‌اش داری از دست میره ، نمیشه نگه‌ش داشت ، نمی‌تونی . زمان به سرعت میگذره . زندگی و زمان رفیق‌های دیرینه ی همدیگه اند . زندگی کن تا دیر نشده .

#پویان_اوحدی
@asheghanehayee_fatima




واقعیت این است که زندگی فرصتی کوتاه در اختیارت خواهد گذاشت. فرصتی کوتاه که آدم‌ها آن‌را طولانی‌تر از آن‌چه که هست می‌بینند.شاید به دلیل اینکه تعریف درستی از زمان در وجودمان نیست.

انتخاب من واقعیت است. همان واقعیتی که گاهی تلخ است وگاهی شیرین. گاهی ترسناک است و تاریک؛ و گاهی امیدوارکننده و نورانی. همیشه سنگینی واقعیت برایم دلپذیرتر از یک توهم توخالی بوده است.
من واقعی‌بودن را به هرچیز دیگری در دنیا ترجیح می‌دهم، به شهرت، به موفق بودن، به ثروت وبه هرچیز دیگری.اینکه آدم‌ها بتوانند قسمت‌های تاریک و زشت خودشان را از دنیا مخفی نکنند و در مورد قسمت‌های روشن و رنگی‌شان بزرگ‌نمایی وجود نداشته باشد. دوست دارم آدم‌ها قبل از باور کردن هرچیز مزخرف دیگری در دنیا خودشان را باور داشته باشند. آن وقت هرگز در نقش دیگری فرو نمی‌روند، خودشان را کتمان نخواهند کرد.

وقتی خودت نیستی یعنی درحال نقش بازی کردنی، نقش چه کسی‌را؟ جواب این سوال اصلا مهم نیست، قسمت مهم‌اش همان‌جایی است که تو در هیچ لحظه‌ای از زندگی نمی‌‌خواهی که خودت باشی.هچ‌وقت پای خودت و اشتباهاتت نمی‌مانی، دائما سعی‌ات بر این است که خودت رابه دنیا بی‌نقص و ایده‌آل نشان بدهی.
دراین حالت هیچ چیزی از تو مال خودت نیست، تو یک مجموعه‌ای از هزاران مدل از پیش ساخته شده‌ که به وقت و به‌جای خودش از تک‌تک‌شان استفاده و به دیگران نشان‌شان میدهی.
هیچ‌وقت خودت را راحت نمی‌گذاری و دریک اتفاق نادر و منحصر به فرد خودت را درون زندانی محبوس می‌کنی که خودت زندان‌بانش هستی.

نمیدانم چقدر می‌شود اینطور زندگی کرد. ایده‌ای درباره سخت یا آسان بودنش هم‌ندارم اما یک جای این داستان مرابه فکر وا می‌دارد.
واقعیت این است که در تمام فیلم‌ها، بازیگر خودش می‌داند که دارد یک نقش را بازی می‌کند. می‌داند که واقعیت‌ها در جایی دیگر و طور دیگری در حال پیش رفتن هستند. به محض آنکه گریم‌ات پاک شود، لباس‌هایت عوض شوند تو به دنیای واقعی باز میگردی..
آدمی شاید‌ بتواند یک دنیا را فریب بدهد اما در مورد خودش هرگز قادر به انجام این کار نخواهد بود.ما آدم‌ها تنها توانایی که در وجودمان نداریم همین است.گول زدن خودمان..
آدم‌ها در تمام مراحل نقش بازی کردن‌شان درون زندگی این را می‌دانند که چه کسی هستند و چه کارهایی انجام داده اند و بالاخره روزی از راه می‌رسد که باید به همه چیز فکر کنند.

به همه چیز . به واقعیت‌ها، به تمام آنچه که یک روزی می‌شود تنها دلیل بیداری تمام شب‌های زندگی‌ات.
زندگی در واقعیت کاری نبود که همه‌ی آدم‌ها قادر به انجام‌اش باشند.همین.




#پویان_اوحدی
@asheghanehaye_fatima



اعتقادم بر این است که در زندگی حرف هایی هست صرفا برای نشنیدن
مثل یک کارتن بسته بندی شده که رویش نوشته اند :
" هیچوقت باز نشود " و کنارش هم عکس یکی از آن اسکلت ها باشد
مهم نیست در عوض اش به شما چه بدهند ، مهم این است که این حرف ها برای نشنیدن است
شنیدن این حرف ها شما را با خاک یکسان می کند
انگارکه این حرف ها از درون شما را شرحه شرحه میکند
آنقدر که هر روز و هر دقیقه تان میشود فکر و خودخوری در مورد آن حرف ها و آن شخص

میگویم کاشکی بعضی جاها آدمی میتوانست خودش را " Mute " کند و دیگرهیچ چیز را نشنود
حرف هایی که تا آخر عمرت شاید در ذهن ات باقی بماند و بعد دیگر هیچوقت نتوانی مثل قبل به آن آدم نگاه کنی
هر بار که قلب ات آرام میگیرد ناگهان مغزت به تو یادآوری میکند که این آدم روبرویت ، همانی است که آن حرف ها را تف کرد توی صورتت ، این همان آدم است ، یادت می آید ؟ فلان روز ، فلان ساعت ...

معتقدم حال که همه ی آدم ها درک این را ندارند که هر حرفی برای گفتن نیست ، لااقل ما گوش هایمان هرزگاهی ناشنوا میشد

مثلا یک دکمه کف دستمان تعبیه میشد و تا آن را فشار میدادیم همه چیز و همه کس صامت میشدند !

این حرف ها پدر آدم را در می آورد ، آدم را زمین گیر میکند
بدبختی اصلی آنجاییست که همیشه این حرف ها را از کسی میشنوی که مونس ات بوده
یار و یاورت بوده ، همیشه کلی سر تو ادعا داشته
همه ی این روزهای سخت را با تو پیاده راه آمده

میداند که کجاهای بدنت زخم شده ، کجاها را پابرهنه راه رفتی ، کجاها را زدی زیر گریه
کجاها کم آوردی
همه ی سرگشتگی ها و روزمرگی هایت را با تو شریک بوده است
و بعد شک ، آدمی را میجوَد
دیگر به همه چیز شک میکنی ، به همه چیز ، به همه کس
حرف هایی در زندگی هست که باید ناگفته بماند و با آدمی خاک شود

#پویان_اوحدی
اون شب می‌خواستم تو ماشین بهت بگم
می‌خواستم بگم رفتنی كه توش آدم همه‌اش به فكر برگشتن باشه كه رفتن نيست، فقط تعريف فاصله است.
می‌خواستم بگم كدوم دو نفره‌هايی رو تو دنيا می‌شناسی که بعد از رفتن حال‌شون خوب شده و فراموشی گرفتن؟
می‌خواستم بگم چرا آدم‌ها فكر می‌كنن كه فراموش كردن شبيه به آب خوردن تو يه روز تابستونی؟
می‌خواستم بگم حالا که تصمیم به رفتن، حداقل دست‌هام رو با خودت ببر
و يا موهات رو اينجا بذار ، اونا كه گناهی نكردن، اونا که نباید به آتیش ما بسوزن...
اما نشد...
نشد اون شب بهت بگم
حرف‌هام نگفته موند؛
و ميدونی تو دنيای ما آدم‌ها هيچ چيزی نمی‌تونه سنگين‌تر از حرف‌های نگفته باشه.


#پویان_اوحدی

@asheghanehaye_fatima🌸
@asheghanehaye_fatima



وقتی رابطه تمام میشود بزرگترین
درد آدمى
این است که درگیر میشود
آیا آن طرف هم در تمام این روزها
ماه‌‌ها
سال‌‌ها به آن روزهای خوب
فکر میکند؟
آیا او هم در حجم وسیعِ
خاطرات غرق میشود؟
آیا او هم آهنگ‌های همیشگی را
گوش می‌دهد
یا نه دیگر طبع‌ َش تغییر کرده؟

آیا او هم شماره تلفن مرا
از حفظ است یا نه؟
آیا هنوز هم فلان جا که میرود
یاد من می‌اُفتد؟
آیا او هم بایگانی عکس‌هایِ قدیمی
دارد یا که نه؟

آیا آیا آیا آیا آیا ..
این سوالات است که مثل خورِه
روح آدمی را میجود
و بعد
آدمی دیگر آدمِ سابق نمیشود
آدم سابق نمیشود ..!!

#پویان_اوحدی
دیروز صبح را روبروی چهره بهت‌زده امین بیدار شدم، چشمانم هنوز باز نشده بود که با صدایی شوک شده تیتر یک خبرها را برایم خواند. دهانم باز‌مانده بود که در میان همه این بدبختی‌ها این یکی دیگر راه خانه را از کجا پیدا کرده که صبح جمعه بر سرمان آوار‌ شده است.

من بیشتر خبرهای بد زندگی‌ام را در صبح جمعه شنیده‌ام اما نمی‌دانستم که تا ساعتی بعد خبر به این مهمی از خاطرم فرار خواهد کرد. تا ساعتی بعد که مردم بیدار شده بودند و دیگر فرصت نشان دادن واکنش برای‌شان فراهم بود. این بار علاوه بر تحلیل‌های سیاسی و ارائه دادن پیش‌بینی‌ها درباره سرنوشت کشور؛ چیزهای بیشتری می‌خواندم و می‌دیدم.

اسم دیروز را تغییر داده بودند به روز آنفالو و‌ بلاک. این یکی رفیق‌های گرمابه و گلستانش را ‌تهدید به حذف مجازی می‌کرد و آن یکی هم یک خاک برسرت دوزاری وطن‌فروش می‌چسباند پس کله‌ی رفیق چند ساله‌اش.
یکی می‌گفت آه من چقدر احمق بودم که این همه حزب باد در اطراف خود جمع کرده بودم و آن یکی می‌گفت بدبخت و بی‌غیرت تو چه میفهمی وطن یعنی چه. دیگر تنش در این خاورمیانه نفرین شده را فراموش کرده بودم و محو جامه دریدن آدم‌های دور اطرافم بودم؛ ما نیازی به جنگ نداشتیم ، ما خودمان داشتیم کلک همدیگر را می‌کندیم.

«هما ناطق در جایی می‌گفت که ما آزادی‌خواه نیستیم؛ ما تنها توهم آزادی داریم!» راست می‌گفت، خیلی هم ز‌یاد. ما با هر حرفی که مخالف عقیده‌یمان باشد به سرعت نور مخالفت خواهیم کرد. صدای مخالفان را در نطفه خاموش می‌کنیم، ما هم در جایگاه قدرت همان قدر زورگوییم که دیگران بوده‌اند! پس فرق ما درچه چیز است؟ تا دیروز جهانبخش برایت زننده گل برتر قرن بود و حالا شده است عخ عخ تف؟

حقیقت‌اش ما دچار یک برش و قاچ خوردگی اساسی اجتماعی هستیم، درگیر جامعه‌ای که حتی ظرفیت شنیدن نظر مخالف عزیزترین شخص زندگی‌ خودش را هم ندارد چه برسد به عقاید مختلف یک جامعه سنتی ..
ما آزادی را تنها برای شخص خودمان می‌خواهیم و نه برای دیگران، و نه برای دشمن‌مان. و وقتی آزادی برای همه نباشد، به خودی خود معنای واقعی‌اش را از دست خواهد داد.

ما در این برهه از تاریخ در عمیق‌ترین نقطه‌ی تاریکی اخلاق و انسانیت در حال غرق شدنیم، حاکمان اهل صحبت کردن نیستند؛ ما هم همینطور. هیچ فرقی برایمان ندارد که روبرویمان چه کسی ایستاده است، ما با چماق بلاک و آنفالو همه را خفه کردیم و بعدش صدای آزادی را فریاد زدیم. چه تناقض دردناک و وحشتناکی.

با احترام
#پویان_اوحدی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




به این فکر‌ می‌کنم که اگر زنده بمانم، یاد و خاطره‌ی این روز‌ها تا ابد در خاطرم خواهد ماند، امکان ندارد این روز‌ها را فراموش کنم. فکر می‌کنم تا به حال به این اندازه سایه‌ی تمام شدن و مرگ را بر سر خودمان ندیده بودیم. تابه حال به این اندازه ترس را درنگاه، صدا ورفتار آدم‌ها ندیده بودم. می‌دانی وقتی یکی به من می‌گوید که دارد برای سفر تابستان سال بعد برنامه‌ریزی می‌کند خنده‌ام می‌گیرد.همینطور وقتی که کسی به من درباره برنامه‌ریزی اززندگی چندسال دیگر‌ش در کشور ایکس و ایگرگ می‌گوید.اگر راحت‌تر بخواهم برایت توضیحش بدهم باید بگویم که؛من بعد از شنیدن واژه‌ی «برنامه‌ریزی» خنده‌ام می‌گیرد.کدام برنامه؟ کدام وقت؟ کدام روز؟

بیا باهم یک باردیگر واقعیت وحقیقت را زیر دندان بجویم! واقعیت این است که ما خبری از چند ثانیه دیگر هم‌نداریم، چه برسد به فردا یا ماه دیگر یا سال‌های بعد.
این ویروس برای من به جز ترس، پنبه‌های الکی، یادگیری درست شستن دست‌ها وشهری که شبیه فیلم‌های آخر الزمانی شده است چیز مهم‌تری هم داشت.چیز در اینجا می‌تواند درس، پند، تجربه، آگاهی و درک معنا شود.

این‌ ویروس با تمام بی‌رحمی و سمج بودنش برای ما پیغام‌های زیادی را به همراه داشت، او به ما یاد داد که برای دوست‌ داشتن و نشان دادن احساس‌مان چقدر می‌تواند زود وقت‌مان به پایان برسد، او به ما یاد داد که برای دیدن آسمان‌ در شب‌های‌کویر چقدر وقت داشتیم و معطل‌اش کردیم! او به ما یاد داد که چه بیهوده حرص زدیم و به چه چیزهای بی‌ارزشی چنگ انداختیم تا زمان برایمان مفت مفت از دست برود.او با بی‌رحمی تمام یادمان آوردکه هیچکدامتان نمی‌دانید تا کدام لحظه اجازه زندگی کردن ‌دارید! او به ما یاد داد که برای در آغوش گرفتن، برای حرف زدن، برای بوسیدن، برای نگاه کردن در‌چشمان یکدیگر درست آن وقتی که چراغ‌ها را خاموش می‌کنیم و چشمانمان درشت‌تر می‌شود؛چقدر وقت‌مان تنگ است و متناهی.او به ما یاد داد که آدم‌ها همیشه درآن لحظه‌ای قدر زندگی‌شان را می‌دانند که مرگ درنزدیک‌ترین نقطه‌ی ممکن به آنها ایستاده باشد.حسی که همیشه بعداز مرگ عزیزنمان برایمان به وجود می‌آید اما بعداز چند روز می‌رود به سمت دره‌ی فراموشی ذهن.

در تمامی ادوار تاریخ وقتی سایه‌ تاریکی برسرمان مستدام شده است؛ علم بود که به دادمان رسیده،
این‌بار هم همین‌طور خواهد بود؛ بدون‌شک.اما ای کاش وقتی که این ویروس از دنیای‌مان رخت سفر بست و رفتنی شد، درس‌هایی که برایمان به یادگار گذاشته است را فراموش نکنیم.اینکه زندگی همیشگی نیست و شاید طلوع زیبای فردا دیگر سهم ما نباشد.

#پویان_اوحدی
درود نیک اندیشان مهرپرور
فروزندگی آفتاب گوارای بامدادتان،
هزار قاصدک خوش خبر را بر بال نسیم آرزوها به سویتان فرستاده ام؛
امروزتان ناب و شادی ارمغان و رویایی..

درس امروز


هیچ کدومشون نمیان که بـرای همیشه بمونن،
نه سختی‌ها و نه خوشی‌ها. وقتی خیلی سرمستی از خوشحالی، وقتی حجم مشکلات و غم داره از پا درت میاره، این رو به یاد بیار...

#پویان_اوحدی



@asheghanehaye_fatima
و بالاخره
روزى
در سال هاى دور
اين را می فهمى
كه فرق بسيار زيادى است
بين اينكه
خاطرات در شما حل شوند يا ته نشين...

#پویان_اوحدی


@asheghanehaye_fatima
میگفت از هر جایی که افتادی
احتمالش هست که
بتوانی دوباره بلند بشوی،
از هر جایی،
هر جایی به غیر از چشم

#پویان_اوحدی

@asheghanehaye_fatima
میخوام اینو بفهمی که همیشه جان آدم‌ها آخرین چیزی نیست که می‌توانی ازشون بگیری ، گاهی اوقات لبخند آخرین دارایی آدم‌هاست ...


#پویان_اوحدی


@asheghanehaye_fatima
بدترین حال ممکن وسط بودنه، ‏یه جایی که نه خوبی و نه بد، ‏یه چیزی هستی بین این دو که نمیتونی تعریفش کنی، نمی‌تونی توضیحش بدی، نمی‌تونی بفهمونی که چی داره به سرت میاد. نه سقوط میکنی و نه صعود. ‏مثل مورچه‌ای که افتاده توی ظرف عسل!

#پویان_اوحدی


@asheghanehaye_fatima
به نظرم هیچوقت نباید پیش خودت فکر کنی که کسی را خیلی خوب میشناسی ، هر چند سال باشد ، هر چقدرهم از آشنایی ات گذشته باشد.
بعضی اوقات حرف های بعضی از آدم های درون زندگی مان اندازه ی موج انفجار یک بمب ما را موج زده میکنندانقدری که پیش خودت بگویی حتما این آدم را هک کرده اند ، نه نه حتما هک کردنش ، امکان ندارد این همان آدم قبلی باشد !
میخواستم بگویمش که تورا به خدا کار را از اینی که هست خراب تر نکن ، این حرف هایی که نمیدانم داری از کجا می آوریشان را نصف کاره بگذارو فقط برو ، من تا همین جایش هم زیادی شنیدم ، اما موج حرف هایش نمی گذاشت حرف بزنم.
وفقط نگاهش میکردم ،
سخت ترین درک دنیا زمانی است که بین یک برزخ گیر میکنید.
برزخی که یک طرف ش دوست داشتنی ترین موجودی است که تا به حال میشناختی اش
و طرف دیگر دوست داشتنی ترین موجودی است که احساس میکنی هرگز نمیشناختی اش،
همين.

#پویان_اوحدی


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی یه همسفرِ ...
خوب داشته باشی دیگه ...
دنبالِ رسیدن به مقصد نیستی!
دنبالِ طولانی‌ترین جاده‌های دنیا میگردی...
جاده‌هایی که تموم شدن رو بهشون یاد نداده باشن...

#پویان_اوحدی

@asheghanehaye_fatima
میدانی،
زندگی دقیقا همینی ست که میبینی،
به همین لذت بخشی،
و به همین بی رحمی.
دنیا،
آدم‌ها،
و روزهای خوبش یک روزی تمام می‌شوند.




#پویان_اوحدی



@asheghanehaye_fatima