عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


بهمن بکش! شب‌های من لبریز بی‌خوابی‌ست !
بهمن بکش! که «کِنت»ها امروز قلّابی‌ست !

بهمن بکش! بی‌خوابی‌ام مدیون سردرد است
بهمن بکش! شب‌های بی‌سیگار نامرد است .

بهمن بکش! که جیب‌مان خالی‌تر از خالی‌ست
بهمن بکش! سیگار ارزان واقعا عالی‌ست !

بهمن بکش! که فکر را درگیر خواهد کرد
بهمن بکش! بویش زنان را سیر خواهد کرد !

بهمن بکش! از فلسفه لبریز خواهی شد
بهمن بکش! نوروز من، پاییز خواهی شد

بهمن بکش! که چایِ بی‌سیگار، بیماری‌ست !
بهمن بکش! دنیایمان یک زیر سیگاری‌ست

بهمن بکش! دلبند این آغوش خواهی‌شد
بهمن بکش! که زیر پا خاموش خواهی شد

بهمن بکش! وقتی که در را بر همه بستی
بهمن بکش! در بین گریه، از سر مستی !

بهمن بکش! این آخرین نخ‌های این درد است
بهمن بکش! خِس خِس برای سینه‌ی مرد است !

بهمن بکش! که سرفه‌هایم باز می سوزند
بهمن بکش! لب‌هایمان را زود می‌دوزند !

بهمن بکش! که غصه را از یاد خواهی برد
بهمن بکش! بهمن بکش !
که زود خواهی مُرد



#محسن_عاصی
@asheghanehaye_fatima



به تنهایی تو دلخوش کرده ام
به این که موهایت را
دستی به بازی نمی گیرد
به این که بادی
میان تخت تو نمی پیچد
و هیچ نتی از ریتم نفس هایت
به گوش هیچ غریبه ای نمی رسد
_کسی به خواب تو نمی آید_
_کسی به تن تو دست نمی کشد_
هنوز،تعبیر تمام خواب های گنگ من
تویی
تو!



#هومن_داوودی
هیجانِ قشنگم!
دوست داشتن تو بلد بودن نمیخواهد،
یکی میخواهد، به زیبایی تو
بقیه اش را بگذار
به عُهده ی
موهات
و
دست هام...


#علی_حامی

@asheghanehaye_fatima
و من
در طلوع گل یاسی
از پشت انگشت های تو،
بیدار خواهم شد

#سهراب_سپهری


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



ودرست ان لحظه که از شفق

همراه با خورشید افتاب

حضورت طلوع می کند

حس میکنم زندگی از پس

برکه اب به من لبخند میزند

حس میکنم خوشبختی

از استین بید مجنون بیرون
می اید

وفانوس زندگی پرنورتر وروشن تر

از همیشه مرا به سوی خود می خواند

تو نماز ونیایشی

سزاوار ستایشی

باید تو را با بند بند وجود لمس نمود

وغزل چشمانت را از عمق جان

سرود و گیسوانت را پلی به

سوی خوشبختی قرار داد


#امیرعباس_خالقوردی

‍ پنجره های صریحِ آفتاب زده رو به ایوان باز اَند ؛
یاکریم های سقف نَغز می خوانند..
اطلسی ها به ظرافت بیدار..
و من در این بین،
با غزلخوانیِ لحنِ خوش آوازه ی صبح ...
سر به آغوشِ تو می سایم باز..

#مهناز_توماج(آوات)

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


صبح است دوباره خواب را بردارید
از دل غم و التهاب را بردارید

خورشید خدای روشنی آمده است
از صورت شب نقاب را بردارید

#رسول_حاجیلو_وفا
@asheghanehaye_fatima


جمعه را میشود دلتنگ نبود
از آغاز طلوعش
چای را با عطر باران نوشید
و با گرمای نانی به برکت عشق
آوای مهر را
زمزمه کرد
در سفره ی آبی نور...

جمعه ها را چرا پرواز نکرد؟
چرا عاشقانه شعری نخواند؟
و تا آنسوی فصلهای عشق
عطر تبسم احساس را
پیوندی عمیق کشید
بر سلام آشنایی ها...

جمعه روز بودن دلهاست
فرصت پروانگی ها
عطر خواهش شمعدانی ها...

باید...طلوع جمعه ها را
نفس کشید...به عشق
و غروب نمناکش را
به یاد نرگسانه ی ظهور
آذین بست
به زلال باران....

جمعه را لبخند زنیم به دل
فریاد زنیم به احساس
که سهم جمعه
تنها دلتنگی اش نیست...

که جمعه
روزیست آبی
با دقایق مهتابی دریا......

#سمیه_خلج
@asheghanehaye_fatima

باز هم جمعه شد
و باز هم
دلم تا مژه هایم گرفته است
دلم
یک تب شدید میخواهد
یک هوای بارانی
یک اتاق تاریک
یک گریه طولانی
دلم
.
.
تو را میخواهد

#علی_سلطانی
🍀
@asheghanehaye_fatima

آرامتر بياييد
بادها!
از نخش دل بريده ام
اما
بادبادك من است هنوز... .

#صبا_کاظمیان
🍀
@asheghanehaye_fatima


از هر چه هست

و

نیست گذشتم

ولی هنوز

در مرز چشمهای تو گیرم

فقط همین...


#محمدعلی_بهمنی
@asheghanehaye_fatima🍁


این صدا

که به رویه ی عطرسای من

نزدیک می شود

بازتاب نفس من است

بر فنجان در دست تو

- پر شده با نگاه های قطره قطره-

بازگشته از سیر دنیاها

پوسته های زمینی اش را

از کنار خود و از خود

فرو می ریزد.

#احمدرضا_چه_کنی
@asheghanehaye_fatima🍁


پدیده با وقاریست شعر
دلت که گیر میکند
شعر
حتی لابلای شلوغی شهر هم
از چشم
از زبان
از راه رفتنت هم
تو را لو می دهد

انکارش
از پنهان کردن شاخهای گوزن هم
غیر ممکن تر است
عاشق که میشوی
یعنی باید رو بازی کنی


#حمیدرضا_دکمه_چین
درد بی عشقی ما
دید و دریغش آمد

آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما
به چه کارش می خورد

که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت...!


#هوشنگ_ابتهاج

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



مثل آدمی شده‌ام که آتش گرفته،
اگر بایستد،
می‌سوزد،
اگر بدود،
بیشتر می‌سوزد...

#علیرضا_روشن
@asheghanehaye_fatima


از مرگ
با يك تير
مي توان خلاص شد

اما اميد...
زندانیِ ابدی است
كه هر صبح
در سينه ام بيدار مي شود
و می پرسد؛
تا ابد
چند روز مانده رفيق؟


#صبا_كاظميان
🍀
@asheghanehaye_fatima




آهنگی که گذاشتی قلبم رو لرزوند...
راستی تو می دونی پُر شدن یعنی چی؟ منم نمی دونستم!
بابام هم هر وقت می خواست عکس های قدیمش رو ببینه این آهنگ رو می ذاشت. اون عاشق آلبوم های عکسش بود اما یکی رو از همه بیشتر دوست داشت، آلبوم دهه سوم زندگیش، وقتی به عکس های اون آلبوم می رسید، سکوت می کرد، آروم تر ورق می زد و با اندوهی به فکر فرو می رفت. من همیشه ازش می پرسیدم چرا عکس ها و خاطرات به این خوبی غمگینت می کنه؟ و اون می گفت عکس های بیست و چند سالگیم من رو پُر می کنن، ولی من نمی تونم پُر شدن رو واست معنی کنم، باید حسش کنی...
سال ها گذشت و من سی و چند ساله شدم، روزگارم یکنواخت می گذشت و با اینکه خالی بودن رو با تموم وجود احساس می کردم اما هنوز معنی پُر شدن رو نفهمیده بودم.
تا اینکه یه روز تو خیابون یه آشنای قدیمی رو دیدم، یکی که سال ها پیش دوستش داشتم و ما با هم روزهای خوبی داشتیم اما اون یه روز بی هوا همه چیز رو رها کرد و رفت. مسیرمون یکی بود و ما واسه مدتی تو اون خیابون هم صحبت شدیم، از خاطرات خوبمون گفتیم، خنده هامون، دیوونه بازی هامون، ولی هر دومون فهمیده بودیم که ما دو تا دیگه اون آدم های سابق نیستیم، تغییر کردیم، بزرگ شدیم و شاید دیگه واسه هم فقط یه غریبه آشناییم.
بعد از ساعتی پیاده روی ما از همه جدا شدیم و اون سوار اتوبوس شد و واسه من دست تکون داد، وقتی اتوبوس رفت نمی دونستم دقیقا چه حسی دارم، چون آدم نمی دونه کسی رو که قبلا دوست داشته و فراموش کرده، وقتی بعد از مدتی ببینه چه حسی بهش داره، تنها چیزی که فهمیده بودم این بود که حس عجیبی دارم، انگار به گذشته برگشته بودم و با خودم رو برو شده بودم، اسم این حس رو گذاشتم پُر شدن، پُر از گذشته ای که آدم رو تکون میده، حالا اگه میشه اون آهنگ رو دوباره بذار...

#روزبه_معین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من كه بيچاره شدم
كاش ولى هيچ دلى...
گير لحن بم مردانه ى محكم نشود

نفسيه سادات موسوى

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


زنی که
به بهانه ی کابوس های شبانه اش
اشک می ریزد
دیوانه نیست
تنها
کمی بیشتر ازهمیشه
تشنه آغوش تو مانده است ...

#پروین_اعتمادی
🔆🔆🔆🔆🔆🔆
🔆

آنچه را دیگران
گرسنگی می نامند،
سیری من است.
آنچه را دیگران
شوربختی می نامند،
نیکبختی من است.

نه گلی هستم،
نه خزه ای
بلکه لکه ای هزارساله ام
چنگ انداخته در سیمای سنگی

کاش درختی می بودم
کاش می توانستم
در سرتاسر حیاتم
ریشه های تو را بنوازم
و شب و روز بنوشم

کاش می توانستم آدمی باشم
مثل آدمیزاد زندگی کنم
و مثل آدمیزاد بمیرم
.
آه
چقدر دوستت دارم!


#اریش_فرید


@asheghanehaye_fatima🍁

🔆
🔆🔆🔆🔆🔆🔆