از کنارت که می روم
زمین نفس های آخرش را می کشد
مثل کوبشی رو به سکوت
تو را می خوانم ، پیش چشمان ستاره های آویزان
داد می زنم سرِ حواشیِ باد
عبور می کنند تُند و تُند ، خیابان ها
یکی پس از دیگری
می گیرند تو را ازمن
و چراغ های شهر چشمم را می زنند
نمی گذارند بینمت باز
چرا باید ترکت کنم چرا
برای خود زنی با لبه های تیز ِ شب آیا ؟
#آمی_لاول
@asheghanehaye_fatima
زمین نفس های آخرش را می کشد
مثل کوبشی رو به سکوت
تو را می خوانم ، پیش چشمان ستاره های آویزان
داد می زنم سرِ حواشیِ باد
عبور می کنند تُند و تُند ، خیابان ها
یکی پس از دیگری
می گیرند تو را ازمن
و چراغ های شهر چشمم را می زنند
نمی گذارند بینمت باز
چرا باید ترکت کنم چرا
برای خود زنی با لبه های تیز ِ شب آیا ؟
#آمی_لاول
@asheghanehaye_fatima
از کنارت که می روم
زمین نفس های آخرش را می کشد
مثل کوبشی رو به سکوت
تو را می خوانم ، پیش چشمان ستاره های آویزان
داد می زنم سرِ حواشیِ باد
عبور می کنند تُند و تُند ، خیابان ها
یکی پس از دیگری
می گیرند تو را ازمن
و چراغ های شهر چشمم را می زنند
نمی گذارند بینمت باز
چرا باید ترکت کنم چرا
برای خود زنی با لبه های تیز ِ شب آیا ؟
@asheghanehaye_fatima
#آمی_لاول
زمین نفس های آخرش را می کشد
مثل کوبشی رو به سکوت
تو را می خوانم ، پیش چشمان ستاره های آویزان
داد می زنم سرِ حواشیِ باد
عبور می کنند تُند و تُند ، خیابان ها
یکی پس از دیگری
می گیرند تو را ازمن
و چراغ های شهر چشمم را می زنند
نمی گذارند بینمت باز
چرا باید ترکت کنم چرا
برای خود زنی با لبه های تیز ِ شب آیا ؟
@asheghanehaye_fatima
#آمی_لاول
@asheghanehaye_fatima
تمام روز را کار کردهام
حالا خسته
صدا میزنم: «کجایی»
جوابی نیست جز جنبش شاخههای بلوط در باد
سوتوکور است خانه
خورشید روی کتابهای تو میتابد
روی قیچی و انگشتانهای که تازه زمین گذاشتهای
آنجا نیستی اما
و من ناگهان تنهام
کجایی؟ دربهدر دنبال توام
آنگاه میبینمات
ایستادهای زیر شاخهی شکوفههای زبان در قفا
با سبدی از گلهای رز در دست
سردی، مثل نقره
و میخندی
خیال میکنم، ناقوسها را مینوازند
میگویی گلهای صد تومانی را آب بدهم
که شاخههای تاج الموک زیادی بلند شده است
که کاملیاها باید سبک شوند
تمام اینها را میگویی
اما من به تو مینگرم، با قلبی از نقره
شعلههای سپیدِ قلبِ صیقلیات
زبانه میکشد زیر طاق آّبی زبان در قفاها
و من مشتاقام در دَم زانو بزنم
مقابلات
آنگاه تمام ما، صدایی میشود بلند،
سرخوش میخواند چون مناجاتی با نوای ناقوسها.
#آمی_لاول
تمام روز را کار کردهام
حالا خسته
صدا میزنم: «کجایی»
جوابی نیست جز جنبش شاخههای بلوط در باد
سوتوکور است خانه
خورشید روی کتابهای تو میتابد
روی قیچی و انگشتانهای که تازه زمین گذاشتهای
آنجا نیستی اما
و من ناگهان تنهام
کجایی؟ دربهدر دنبال توام
آنگاه میبینمات
ایستادهای زیر شاخهی شکوفههای زبان در قفا
با سبدی از گلهای رز در دست
سردی، مثل نقره
و میخندی
خیال میکنم، ناقوسها را مینوازند
میگویی گلهای صد تومانی را آب بدهم
که شاخههای تاج الموک زیادی بلند شده است
که کاملیاها باید سبک شوند
تمام اینها را میگویی
اما من به تو مینگرم، با قلبی از نقره
شعلههای سپیدِ قلبِ صیقلیات
زبانه میکشد زیر طاق آّبی زبان در قفاها
و من مشتاقام در دَم زانو بزنم
مقابلات
آنگاه تمام ما، صدایی میشود بلند،
سرخوش میخواند چون مناجاتی با نوای ناقوسها.
#آمی_لاول
@asheghanehaye_fatima
بوی خوش سنبل مثل مهای پریده رنگ و تنک
بین من و کتابهایم نشسته؛
باد جنوب از اتاق میگذرد
و تن شعلهی شمع را میلرزاند.
عصب هایم تیر میکشند از صدای چک چک باران پشت پنجره
و خیالم پریشان است از جوانههای سبزی که آن بیرون، در شب
سر بر میآورند.
چرا اینجا نیستی که فتحم کنی
با فراوانی عشق ناگزیرت.
#آمی_لاول
#شاعر_آمریکا
#بهار
ترجمه:
#آزاده_کامیار🌱
بوی خوش سنبل مثل مهای پریده رنگ و تنک
بین من و کتابهایم نشسته؛
باد جنوب از اتاق میگذرد
و تن شعلهی شمع را میلرزاند.
عصب هایم تیر میکشند از صدای چک چک باران پشت پنجره
و خیالم پریشان است از جوانههای سبزی که آن بیرون، در شب
سر بر میآورند.
چرا اینجا نیستی که فتحم کنی
با فراوانی عشق ناگزیرت.
#آمی_لاول
#شاعر_آمریکا
#بهار
ترجمه:
#آزاده_کامیار🌱
@asheghanehaye_fatima
از کنارت که می روم
زمین نفس های آخرش را می کشد
مثل کوبشی رو به سکوت
تو را می خوانم ، پیش چشمان ستاره های آویزان
داد می زنم سرِ حواشیِ باد
عبور می کنند تُند و تُند ، خیابان ها
یکی پس از دیگری
می گیرند تو را ازمن
و چراغ های شهر چشمم را می زنند
نمی گذارند بینمت باز
چرا باید ترکت کنم چرا
برای خود زنی با لبه های تیز ِ شب آیا ؟
#آمی_لاول
از کنارت که می روم
زمین نفس های آخرش را می کشد
مثل کوبشی رو به سکوت
تو را می خوانم ، پیش چشمان ستاره های آویزان
داد می زنم سرِ حواشیِ باد
عبور می کنند تُند و تُند ، خیابان ها
یکی پس از دیگری
می گیرند تو را ازمن
و چراغ های شهر چشمم را می زنند
نمی گذارند بینمت باز
چرا باید ترکت کنم چرا
برای خود زنی با لبه های تیز ِ شب آیا ؟
#آمی_لاول
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از کنارت که میروم
زمین نفسهای آخرش را میکشد
مثل کوبشی رو به سکوت
تو را میخوانم، پیش چشمان ستارههای آویزان
داد میزنم سرِ حواشیِ باد
عبور میکنند تُند و تُند، خیابانها
یکی پس از دیگری
میگیرند تو را از من
و چراغهای شهر چشمام را میزنند
نمیگذارند بینمات باز
چرا باید ترکات کنم چرا
برای خودزنی با لبههای تیز ِ شب آیا؟
■●شاعر: #آمی_لاول | Amy Lawrence Lowell | آمریکا، ۱۹۲۵-۱۸۷۴ |
#باهار_افسری
@asheghanehaye_fatima
زمین نفسهای آخرش را میکشد
مثل کوبشی رو به سکوت
تو را میخوانم، پیش چشمان ستارههای آویزان
داد میزنم سرِ حواشیِ باد
عبور میکنند تُند و تُند، خیابانها
یکی پس از دیگری
میگیرند تو را از من
و چراغهای شهر چشمام را میزنند
نمیگذارند بینمات باز
چرا باید ترکات کنم چرا
برای خودزنی با لبههای تیز ِ شب آیا؟
■●شاعر: #آمی_لاول | Amy Lawrence Lowell | آمریکا، ۱۹۲۵-۱۸۷۴ |
#باهار_افسری
@asheghanehaye_fatima