از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای
از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک
در دلبری به غایت خوبی رسیدهای
منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان
معذور دارمت که تو او را ندیدهای
آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا
بیش از گلیم خویش مگر پا کشیدهای
#حافظ
@asheghanehaye_fatima
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای
از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک
در دلبری به غایت خوبی رسیدهای
منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان
معذور دارمت که تو او را ندیدهای
آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا
بیش از گلیم خویش مگر پا کشیدهای
#حافظ
@asheghanehaye_fatima
پلهها در پيشِ رويم يک به يک ديوار شد
زير هر سقفی که رفتم، بر سرم آوار شد
خرقِ عادت کردم اما بر عليهِ خويشتن
تا به گردِ گردنم پيچد، عصايم مار شد
اژدهای خفتهای بود آن زمينِ استوار
زيرِ پايم ناگه از خوابِ قرون بيدار شد
گل فراموشی و هر گلبانگ، خاموشی گرفت
بس که در گلشن، شبيخونِ خزان، تکرار شد
تا بياويزند از اينان، آرزوهای مرا
جا به جا در باغِ ويران، هر درختی دار شد
زندگی با تو چه کرد، ای عاشقِ شاعر، مگر
کان دلِ پُر آرزو، از آرزو، بيزار شد
بسته خواهد ماند اين در، همچنان تا جاودان
گرچه بر وی کوبههای مشتمان رگبار شد
زَهرهی سقراط با ما نيست روياروی مرگ
ورنه جامِ روزگار، از شوکران سرشار شد
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
زير هر سقفی که رفتم، بر سرم آوار شد
خرقِ عادت کردم اما بر عليهِ خويشتن
تا به گردِ گردنم پيچد، عصايم مار شد
اژدهای خفتهای بود آن زمينِ استوار
زيرِ پايم ناگه از خوابِ قرون بيدار شد
گل فراموشی و هر گلبانگ، خاموشی گرفت
بس که در گلشن، شبيخونِ خزان، تکرار شد
تا بياويزند از اينان، آرزوهای مرا
جا به جا در باغِ ويران، هر درختی دار شد
زندگی با تو چه کرد، ای عاشقِ شاعر، مگر
کان دلِ پُر آرزو، از آرزو، بيزار شد
بسته خواهد ماند اين در، همچنان تا جاودان
گرچه بر وی کوبههای مشتمان رگبار شد
زَهرهی سقراط با ما نيست روياروی مرگ
ورنه جامِ روزگار، از شوکران سرشار شد
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
در درونم چیزی اتفاق افتادهبود و بدترین چیزها همیشه در درون آدم اتفاق میافتد.
اگر اتفاق در بیرون بیافتد، مثل وقتی كه اردنگی میخوریم، میشود زد به چاک. اما از درون غیر ممكن است.
وقتی به این حالت دچار میشوم، میخواهم بروم بیرون و دیگر به هیچكجا برنگردم.
📚 زندگی در پیش رو
#رومن_گاری
@asheghanehaye_fatima
اگر اتفاق در بیرون بیافتد، مثل وقتی كه اردنگی میخوریم، میشود زد به چاک. اما از درون غیر ممكن است.
وقتی به این حالت دچار میشوم، میخواهم بروم بیرون و دیگر به هیچكجا برنگردم.
📚 زندگی در پیش رو
#رومن_گاری
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من گلی رنجورم در باغی دور دست،
پاورچین پاورچین به سوی تو میآیم
و بر سینهات آرام میگیرم.
اکنون حقیقتی در من شکفته،
که این زمین کوچکتر از
عشق بزرگ من است...
#ریاض_الصالح_الحسین
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
پاورچین پاورچین به سوی تو میآیم
و بر سینهات آرام میگیرم.
اکنون حقیقتی در من شکفته،
که این زمین کوچکتر از
عشق بزرگ من است...
#ریاض_الصالح_الحسین
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asheghanehaye_fatima
خيلی ببار ابر! كه دائم
از تربتم درخت برويد
اين آرزوی اول من بود
از آرزو به بعد چه بودم
كبريت نيم سوخته ای كه
در حسرت درخت شدن بود
دريا برای مردن ماهی
بیاختيار فاتحه میخوانْد
ماهی به خنده گفت كه گاهی
هجرت علاج عاشق تنهاست
اما درون تابه نمیپخت
از بس كه بیقرار وطن بود
قلبم! تو جز شكست به چيزی
هرگز نخواستی بگريزی
هرگز نخواستی بستيزی
با اژدهای هفت سری كه
در شانهات به طور غريزی
آمادهی جوانه زدن بود
چشمت چكيده بود به عالم
من غرق چكّههای تو بودم
اما زمان سر آمده بود و
بارانِ تند بند نيامد
جان از تنم در آمده بود و
بارانیام هنوز به تن بود
خيلی برَنج بال ملائک!
بال كسی شكسته در اينجا
خيلی مرا ببند به زنجير!
ديوانهای نشسته در اينجا
ديوانه را ببند به زنجير
_اين آرزوی آخر من بود_
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
از تربتم درخت برويد
اين آرزوی اول من بود
از آرزو به بعد چه بودم
كبريت نيم سوخته ای كه
در حسرت درخت شدن بود
دريا برای مردن ماهی
بیاختيار فاتحه میخوانْد
ماهی به خنده گفت كه گاهی
هجرت علاج عاشق تنهاست
اما درون تابه نمیپخت
از بس كه بیقرار وطن بود
قلبم! تو جز شكست به چيزی
هرگز نخواستی بگريزی
هرگز نخواستی بستيزی
با اژدهای هفت سری كه
در شانهات به طور غريزی
آمادهی جوانه زدن بود
چشمت چكيده بود به عالم
من غرق چكّههای تو بودم
اما زمان سر آمده بود و
بارانِ تند بند نيامد
جان از تنم در آمده بود و
بارانیام هنوز به تن بود
خيلی برَنج بال ملائک!
بال كسی شكسته در اينجا
خيلی مرا ببند به زنجير!
ديوانهای نشسته در اينجا
ديوانه را ببند به زنجير
_اين آرزوی آخر من بود_
#حسین_صفا
@asheghanehaye_fatima
بهم گفت اگه بخوای یه زندگی جدید رو شروع کنی باید گذشته رو چال کنی. می تونی؟!
خیلی به این موضوع فکر کرده بودم. می تونستم یه آره بگم و خلاص ... ولی نمی خواستم قول چیزی رو بدم که ازش مطمئن نیستم. چال کردن گذشته ای که کنار تلخی هاش کلی روزهای خوب داشته کار ساده ای نبود. آره من گذشته م رو دوست داشتم حتی وقتی تلخ بود. حتی روزهایی که سخت گذشت. حتی اون شب هاییکه تا صبح از نگرانی و ناراحتی پلک رو هم نگذاشته بودم.
پس جوابش رو ندادم.
سکوتم رو که دید گفت تو از شروع کردن می ترسی. می ترسی اتفاقات گذشته دوباره تکرار بشه. ولی نمیشه. یه بار دیگه به دلت فرصت بده. بذار غرق رویا بشه. من می دونم با تجربه ای که داری این بار همه چی خوب پیش میره. خودم رو تو چشم هاش نگاه کردم و گفتم می دونی رفیق تجربه داشتن فقط به درد یاد دادن به دیگران می خوره. آدم وقتی خودش میره وسط بازیِ دل دادن، همه ی حرف هایی که یه عمر تو گوش بقیه خونده رو یادش میره. اگه بخوای غرق رویا بشی باید تحمل غرق شدن رویاهات رو داشته باشی. من ندارم. همین.
#حسین_حائریان
@asheghanehaye_fatima
خیلی به این موضوع فکر کرده بودم. می تونستم یه آره بگم و خلاص ... ولی نمی خواستم قول چیزی رو بدم که ازش مطمئن نیستم. چال کردن گذشته ای که کنار تلخی هاش کلی روزهای خوب داشته کار ساده ای نبود. آره من گذشته م رو دوست داشتم حتی وقتی تلخ بود. حتی روزهایی که سخت گذشت. حتی اون شب هاییکه تا صبح از نگرانی و ناراحتی پلک رو هم نگذاشته بودم.
پس جوابش رو ندادم.
سکوتم رو که دید گفت تو از شروع کردن می ترسی. می ترسی اتفاقات گذشته دوباره تکرار بشه. ولی نمیشه. یه بار دیگه به دلت فرصت بده. بذار غرق رویا بشه. من می دونم با تجربه ای که داری این بار همه چی خوب پیش میره. خودم رو تو چشم هاش نگاه کردم و گفتم می دونی رفیق تجربه داشتن فقط به درد یاد دادن به دیگران می خوره. آدم وقتی خودش میره وسط بازیِ دل دادن، همه ی حرف هایی که یه عمر تو گوش بقیه خونده رو یادش میره. اگه بخوای غرق رویا بشی باید تحمل غرق شدن رویاهات رو داشته باشی. من ندارم. همین.
#حسین_حائریان
@asheghanehaye_fatima
عزیزم
وقتی من بمیرم و خورشید را ترک گویم
و به موجود دراز غم انگیز نه چندان دلچسبی مبدل شوم
مرا در آغوش می گیری و بغل می کنی ؟
بازوانت را به دور اندام من حلقه می کنی ؟
آنچه سرنوشتی ظالمانه مقدر ساخته ، بی اثر می کنی ؟
اغلب به تو می اندیشم
اغلب به تو می نویسم
نامه هایی احمقانه ی سرشار از لبخند و عشق را
سپس آن ها را در آتش پنهان می کنم
شعله ها بیشتر و بیشتر زبانه می کشند
تا برای اندک زمانی در زیر خاکستر به خواب روند
عزیزم
چون به درون شعله خیره می شوم
درمانده می مانم
آیا باید بترسم که بر سر قلب تشنه ی عشق من چه خواهد آمد ؟
اما تو هیچ عنایت نمی کنی
که در این دنیای سرد و تاریک
من تنهای تنها می میرم
#هالینا_پوشویاتوسکا
ترجمه : #کامیار_محسنی
@asheghanehaye_fatima
وقتی من بمیرم و خورشید را ترک گویم
و به موجود دراز غم انگیز نه چندان دلچسبی مبدل شوم
مرا در آغوش می گیری و بغل می کنی ؟
بازوانت را به دور اندام من حلقه می کنی ؟
آنچه سرنوشتی ظالمانه مقدر ساخته ، بی اثر می کنی ؟
اغلب به تو می اندیشم
اغلب به تو می نویسم
نامه هایی احمقانه ی سرشار از لبخند و عشق را
سپس آن ها را در آتش پنهان می کنم
شعله ها بیشتر و بیشتر زبانه می کشند
تا برای اندک زمانی در زیر خاکستر به خواب روند
عزیزم
چون به درون شعله خیره می شوم
درمانده می مانم
آیا باید بترسم که بر سر قلب تشنه ی عشق من چه خواهد آمد ؟
اما تو هیچ عنایت نمی کنی
که در این دنیای سرد و تاریک
من تنهای تنها می میرم
#هالینا_پوشویاتوسکا
ترجمه : #کامیار_محسنی
@asheghanehaye_fatima
نگریستن به تو
انکار تمام تصادفها
و فهمِ یک معجزه است
نگریستن به تو
باورداشتِ پروردگار است...
#ییلماز_اردوغان | Yılmaz Erdoğan | ترکیه، ۱۹۶۷ |
برگردان: #علیرضا_شعبانی
@asheghanehaye_fatima
انکار تمام تصادفها
و فهمِ یک معجزه است
نگریستن به تو
باورداشتِ پروردگار است...
#ییلماز_اردوغان | Yılmaz Erdoğan | ترکیه، ۱۹۶۷ |
برگردان: #علیرضا_شعبانی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
و در پایان
آنچه که دربارهی خودم
میتوانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانهام
در جسمِ یک زن...
الکساندرا واسيليو - شاعر رومانیایی
برگردان : روژان آهوان
And in the end this is.
what I can say about myself,
I'm only a love poem
in the body of a woman.
#Alexandra_Vasiliu
#الکساندرا_واسیلیو
#روژان_آهوان
#فاطیما
و در پایان
آنچه که دربارهی خودم
میتوانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانهام
در جسمِ یک زن...
الکساندرا واسيليو - شاعر رومانیایی
برگردان : روژان آهوان
And in the end this is.
what I can say about myself,
I'm only a love poem
in the body of a woman.
#Alexandra_Vasiliu
#الکساندرا_واسیلیو
#روژان_آهوان
#فاطیما
📎
اگر جرات داشته باشیم
این قانون را بپذیریم که دنیا بیثبات است
و هیچچیز پایدار نیست ،به آرامش بزرگی میرسیم.
تمام تلاش ما برای آنکه قرار و ثبات را در
این دنیا حفظ کنیم محکوم به شکست است.
ما برای آنکه «قرار» را حفظ کنیم،بیقرار میشویم.
هر گاه سعی میکنیم پدیدهای را همانطوری که
هست حفظ کنیم، دچار اضطراب و رنج فراوان
برای حفظ قرار آن پدیده میشویم.
بیقراری آدمها عمدتا نتیجهی این است
که به دنبال قرار میگردند.
#اریک_فروم
@asheghanehaye_fatima
اگر جرات داشته باشیم
این قانون را بپذیریم که دنیا بیثبات است
و هیچچیز پایدار نیست ،به آرامش بزرگی میرسیم.
تمام تلاش ما برای آنکه قرار و ثبات را در
این دنیا حفظ کنیم محکوم به شکست است.
ما برای آنکه «قرار» را حفظ کنیم،بیقرار میشویم.
هر گاه سعی میکنیم پدیدهای را همانطوری که
هست حفظ کنیم، دچار اضطراب و رنج فراوان
برای حفظ قرار آن پدیده میشویم.
بیقراری آدمها عمدتا نتیجهی این است
که به دنبال قرار میگردند.
#اریک_فروم
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
زنی
که شعاع عاشقانه هایش را
با ستاره ها تقسیم
کرده است٬
به هیچ شکلی رام نخواهد شد ...
#آریو_همتی
#فاطیما
زنی
که شعاع عاشقانه هایش را
با ستاره ها تقسیم
کرده است٬
به هیچ شکلی رام نخواهد شد ...
#آریو_همتی
#فاطیما