اگر از من فايدهى خانه را بپرسند، خواهم گفت: «خانه پناهگاهِ رؤياپردازى است. خانه پشتيبانِ رؤياپرداز است. خانه به آدمى امكان مىدهد كه در آسودگى رؤيا بپردازد. انديشه و تجربه به تنهايى ارزشهاى آدمى را نمىسازند بلكه ارزشهاى منوط به رؤياپردازى نشان عمق انسانيت است.
مكانهايى كه ما در آنها رؤيا يافتن را تجربه كردهايم، در رؤيايى تازه گرد هم مىآيند و بدين خاطر خاطرات ما از مأواهاى گذشته از طريق رؤياپردازى دوباره زنده مىشوند و در ما جاودانه مىشوند.
#بوطيقا_ى_فضا
#گاستن_باشلار
#مريم_كمالى/#مسعود_شيربچه
@asheghanehaye_fatima
مكانهايى كه ما در آنها رؤيا يافتن را تجربه كردهايم، در رؤيايى تازه گرد هم مىآيند و بدين خاطر خاطرات ما از مأواهاى گذشته از طريق رؤياپردازى دوباره زنده مىشوند و در ما جاودانه مىشوند.
#بوطيقا_ى_فضا
#گاستن_باشلار
#مريم_كمالى/#مسعود_شيربچه
@asheghanehaye_fatima
بیا قانونِ طبیعتِ مادرانمان را مشق نکنیم
بیا خودمان باشیم
حتی اگر با صفرهای ترسناک
تخمینمان زدند
بیا از گرگها نترسیم
بیا از تهدیدِ هیچ دستی
هیچ سنگی نترسیم
بگذار ایجازِ ما
نقطه ی پایانی بر افسانه ی مرگِ عاشقان باشد
که عشق اگر خطاست ... ما خطاکاریم
#نیکی_فیروزکوهی.
📚پاييز صد ساله شد
@asheghanehaye_fatima
بیا خودمان باشیم
حتی اگر با صفرهای ترسناک
تخمینمان زدند
بیا از گرگها نترسیم
بیا از تهدیدِ هیچ دستی
هیچ سنگی نترسیم
بگذار ایجازِ ما
نقطه ی پایانی بر افسانه ی مرگِ عاشقان باشد
که عشق اگر خطاست ... ما خطاکاریم
#نیکی_فیروزکوهی.
📚پاييز صد ساله شد
@asheghanehaye_fatima
جایی خوانده بودم که درد آدم را بزرگ میکند و روح را صیقل میدهد و تجربه را زیاد میکند. هیچ جا ننوشته اند که درد با یک زن، با یک مادر چه میکند.
مادران درد کشیده یا زود میمیرند، یا برای همیشه میروند، یا میمانند با چشمانی که رنگِ بی تفاوتی گرفته است و دستانی که زیر ناخنهایش جز خستگی چیزی نمیروید ، و گیسوانی که رقص بر شانههای زنانه را به خاطر نمیآورند. مادرانی بی هیچ آرزویی، با دنیایی کوچک. دنیایی بسیار بسیار کوچک
هیچکس از مادرانی که به بهشت نمی روند چیزی ننوشته
#نیکی_فیروزکوهی
@asheghanehaye_fatima
مادران درد کشیده یا زود میمیرند، یا برای همیشه میروند، یا میمانند با چشمانی که رنگِ بی تفاوتی گرفته است و دستانی که زیر ناخنهایش جز خستگی چیزی نمیروید ، و گیسوانی که رقص بر شانههای زنانه را به خاطر نمیآورند. مادرانی بی هیچ آرزویی، با دنیایی کوچک. دنیایی بسیار بسیار کوچک
هیچکس از مادرانی که به بهشت نمی روند چیزی ننوشته
#نیکی_فیروزکوهی
@asheghanehaye_fatima
و آیا موافقی که رنگِ سبزِ جنگلی قدیمی قادر است آدم را به خلسهای مقدس فرو ببرد؟ و آیا موافقی که فاصله ها، گرچه نفس گیرند ولی به ما میآموزند عشق را در هر چیزی و هر جایی جستجو کنیم؟
به من بگو، اگر جریانِ لطیفِ رودخانه ی پشتِ این کلبه چوبی نشانی از تو ندارد و اگر مرغِ ماهیخوار که هر روزِ خدا سری به اینجا میزند خبری از تو نمیآورد و اگر پشت ابرهای بارانی دیشب پنهانی نگاهم نمیکردی و اگر با بازی کودکان همسایه، شادمانی برای من نمیفرستی، پس عشق را و تو را محبوبِ خوبِ خوبِ من، کجا بیابم؟
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
به من بگو، اگر جریانِ لطیفِ رودخانه ی پشتِ این کلبه چوبی نشانی از تو ندارد و اگر مرغِ ماهیخوار که هر روزِ خدا سری به اینجا میزند خبری از تو نمیآورد و اگر پشت ابرهای بارانی دیشب پنهانی نگاهم نمیکردی و اگر با بازی کودکان همسایه، شادمانی برای من نمیفرستی، پس عشق را و تو را محبوبِ خوبِ خوبِ من، کجا بیابم؟
#نيكى_فيروزكوهی
@asheghanehaye_fatima
ببین آیتا
من یکم کار دارم
مجبورم یه مدت دور شم. این هم تلخه و هم شیرین! تلخ بخاطر اینکه از تو دور میشم. شیرین بخاطر اینکه از بقیه آدمها.
اونجا که دارن میرم میگن خاکش گیراست... منکه موندگار نیستم میدونم. ولی شاید...
شاید این غم توو سینم از جای جدید خوشش بیاد و اون موندگار شه.
من یکم کار دارم
مجبورم یه مدت دور شم. این هم تلخه و هم شیرین! تلخ بخاطر اینکه از تو دور میشم. شیرین بخاطر اینکه از بقیه آدمها.
اونجا که دارن میرم میگن خاکش گیراست... منکه موندگار نیستم میدونم. ولی شاید...
شاید این غم توو سینم از جای جدید خوشش بیاد و اون موندگار شه.
.
.
تو را برای لبخند تلخ لحظهها
پرواز شيرين خاطرهها دوست میدارم.
تو را به اندازهی همهی کسانی که
نخواهم ديد دوست میدارم.
اندازه قطرات باران، اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم.
تو را به اندازه خودت،
اندازه آن قلب پاکت،دوست میدارم.
#پل_الوار
@asheghanehaye_fatima
.
تو را برای لبخند تلخ لحظهها
پرواز شيرين خاطرهها دوست میدارم.
تو را به اندازهی همهی کسانی که
نخواهم ديد دوست میدارم.
اندازه قطرات باران، اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم.
تو را به اندازه خودت،
اندازه آن قلب پاکت،دوست میدارم.
#پل_الوار
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
درود بزرگواران فرهیخته!
بامدادتان نیکو،
روزتان سرشار از خبرهای شادی بخش و مملو از آرزوهای ناب دست یافتنی...
🌸درس امروز
در یکی از رستوران هایی که در کوهپایههای اسکاتلند قرار دارد، گروهی ماهیگیر دور هم جمع شده و در حال خوردن قهوه و گپ زدن بودند. درست در لحظه ای که یکی از ماهیگیران با دستش در حال نشان دادن اندازۀ ماهی بزرگی بود که از تورشان در رفته بود، پیشخدمتی از کنار او گذشت و ضربۀ دست او باعث شد که قهوۀ داخل لیوان به دیوار سفید رستوران پاشیده شود و لکۀ سیاه آن شروع به پایین آمدن از روی دیوار کند. پیشخدمت با دیدن منظره بی درنگ دستمالی از پیش بند خود بیرون کشید و به تمیز کردن آن پرداخت، اما لکۀ سیاه قهوه از روی دیوار زدوده نشد.
در آن لحظه، مردی از پشت یکی از میزهای رستوران بلند شد و به سمت لکۀ سیاه رفت. او یک مداد شمعی از جیب خود درآورد و در حالی که همه به او خیره شده بودند، شروع به کشیدن طرحی روی لکۀ سیاه کرد چند دقیقه ای نگذشته بود که تصویر زیبایی از یک گوزن با شاخهای بلند روی آن دیوار نقش بست. این هنرمند کسی جز ادوین لندسر نبود او در زمان خود از پیشگامان نقاشی حیوانات در انگلیس بود.
مرتکب اشتباه شدن در زندگی همۀ ما وجود دارد، اما در زندگی هستند کسانی که اشتباه را با آغوش باز میپذیرند، آن را تغییر می دهند و به چیزی دلپذیر تبدیل میکنند.
🌸 @asheghanehaye_fatima
#صبح
بامدادتان نیکو،
روزتان سرشار از خبرهای شادی بخش و مملو از آرزوهای ناب دست یافتنی...
🌸درس امروز
در یکی از رستوران هایی که در کوهپایههای اسکاتلند قرار دارد، گروهی ماهیگیر دور هم جمع شده و در حال خوردن قهوه و گپ زدن بودند. درست در لحظه ای که یکی از ماهیگیران با دستش در حال نشان دادن اندازۀ ماهی بزرگی بود که از تورشان در رفته بود، پیشخدمتی از کنار او گذشت و ضربۀ دست او باعث شد که قهوۀ داخل لیوان به دیوار سفید رستوران پاشیده شود و لکۀ سیاه آن شروع به پایین آمدن از روی دیوار کند. پیشخدمت با دیدن منظره بی درنگ دستمالی از پیش بند خود بیرون کشید و به تمیز کردن آن پرداخت، اما لکۀ سیاه قهوه از روی دیوار زدوده نشد.
در آن لحظه، مردی از پشت یکی از میزهای رستوران بلند شد و به سمت لکۀ سیاه رفت. او یک مداد شمعی از جیب خود درآورد و در حالی که همه به او خیره شده بودند، شروع به کشیدن طرحی روی لکۀ سیاه کرد چند دقیقه ای نگذشته بود که تصویر زیبایی از یک گوزن با شاخهای بلند روی آن دیوار نقش بست. این هنرمند کسی جز ادوین لندسر نبود او در زمان خود از پیشگامان نقاشی حیوانات در انگلیس بود.
مرتکب اشتباه شدن در زندگی همۀ ما وجود دارد، اما در زندگی هستند کسانی که اشتباه را با آغوش باز میپذیرند، آن را تغییر می دهند و به چیزی دلپذیر تبدیل میکنند.
🌸 @asheghanehaye_fatima
#صبح
Telegram
attach 📎
■«میان من و چشمهایت»
آن هنگام که غرق میکنم
چشمانام را
در
چشمهایت؛
میبینم سپیدهی ژرف وُ
گذشتهی کهن را.
و آنچه را که نمیدانم؛ میبینم
و احساس میکنم «هستی»
جریان دارد میان من و چشمهایت.
★★★★★
■"بين عينيك وبيني"
حينما أُغرقُ في عينيكِ عيني,
ألمح الفجر العميقا
وأرى الأمس العتيقا
وأرى ما لست أدري,
وأحسّ الكون يجري
بين عينيكِ وبيني.
#آدونیس
برگردان: #صالح_بوعذار
@asheghanehaye_fatima
آن هنگام که غرق میکنم
چشمانام را
در
چشمهایت؛
میبینم سپیدهی ژرف وُ
گذشتهی کهن را.
و آنچه را که نمیدانم؛ میبینم
و احساس میکنم «هستی»
جریان دارد میان من و چشمهایت.
★★★★★
■"بين عينيك وبيني"
حينما أُغرقُ في عينيكِ عيني,
ألمح الفجر العميقا
وأرى الأمس العتيقا
وأرى ما لست أدري,
وأحسّ الكون يجري
بين عينيكِ وبيني.
#آدونیس
برگردان: #صالح_بوعذار
@asheghanehaye_fatima
▪️
احساساتی هست ،
یک چیزهایی هست که نمی شود
به دیگری فهماند، نمی شود گفت،
آدم را مسخره می کنند.
هر کسی مطابق افکار خودش
دیگری را قضاوت می کند .
زبان آدمیزاد مثل خود او
ناقص و ناتوان است .
#صادق_هدايت
@asheghanehaye_fatima
احساساتی هست ،
یک چیزهایی هست که نمی شود
به دیگری فهماند، نمی شود گفت،
آدم را مسخره می کنند.
هر کسی مطابق افکار خودش
دیگری را قضاوت می کند .
زبان آدمیزاد مثل خود او
ناقص و ناتوان است .
#صادق_هدايت
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ای عشق
بیآنکه ببینمت
بیآنکه نگاهات را بشناسم
بیآنکه درکات کنم
دوستات میداشتم
شاید تو را دیدهام پیش از این
در حالی که لیوان شرابی را بلند میکردی
شاید تو همان گیتاری بودی که درست نمینواختمت
دوستات میداشتم بیآنکه درکات کنم
دوستات میداشتم بیآنکه هرگز تو را دیده باشم
و ناگهان تو با من، تنها
در تنگ من
در آنجا بودی
لمسات کردم
بر تو دست کشیدم
و در قلمرو تو زیستم
چون آذرخشی بر یکی شعله
که آتش قلمرو توست
ای فرمانروای من
#پابلو_نرودا | Pablo Neruda | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
ای عشق
بیآنکه ببینمت
بیآنکه نگاهات را بشناسم
بیآنکه درکات کنم
دوستات میداشتم
شاید تو را دیدهام پیش از این
در حالی که لیوان شرابی را بلند میکردی
شاید تو همان گیتاری بودی که درست نمینواختمت
دوستات میداشتم بیآنکه درکات کنم
دوستات میداشتم بیآنکه هرگز تو را دیده باشم
و ناگهان تو با من، تنها
در تنگ من
در آنجا بودی
لمسات کردم
بر تو دست کشیدم
و در قلمرو تو زیستم
چون آذرخشی بر یکی شعله
که آتش قلمرو توست
ای فرمانروای من
#پابلو_نرودا | Pablo Neruda | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
در کجای این جهان تاریکام؟!
روشنم نیست!
تنها کلمات مرا میخوانند.
تتها واژهها مرا میفهمند.
و تنها صداست که ادراکم میکند...
دچار آمدهی وهمی
که از آنِ من نیست!
سایهبهسایهی شبِ مستولی
پیسوزِ پیسوز چراغی میسوزم
که خاموشیِ سالهایم را طی میکند
خستهتر و بیاتراق....
کجا آرامجایی؟!
که سکوت خاکخوردهی بیتو را
ردیف آیم!
در تغزّلی بر آمده از دل
به لبخوانی چشمهایی
که خواب را بر من خراب
قافیه نمیبندد...
#گویا_فیروزکوهی
@asheghanehaye_fatima
روشنم نیست!
تنها کلمات مرا میخوانند.
تتها واژهها مرا میفهمند.
و تنها صداست که ادراکم میکند...
دچار آمدهی وهمی
که از آنِ من نیست!
سایهبهسایهی شبِ مستولی
پیسوزِ پیسوز چراغی میسوزم
که خاموشیِ سالهایم را طی میکند
خستهتر و بیاتراق....
کجا آرامجایی؟!
که سکوت خاکخوردهی بیتو را
ردیف آیم!
در تغزّلی بر آمده از دل
به لبخوانی چشمهایی
که خواب را بر من خراب
قافیه نمیبندد...
#گویا_فیروزکوهی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
قريبٌ من القلب و لو بيننا ألف بلد
به قلبم نزدیکی
حتی اگر بینمان
هزار شهر فاصله باشد...
#لا_ادری
قريبٌ من القلب و لو بيننا ألف بلد
به قلبم نزدیکی
حتی اگر بینمان
هزار شهر فاصله باشد...
#لا_ادری