عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_شاعر
#پل_الوار

پل اِلوار (به فرانسوی: Paul Éluard) با نام اصلی اوژن امیل پل گرندل، نویسنده، سیاست‌مدار و شاعر فرانسوی بود. او از رهبران جنبش سوررئالیسم بین سال‌های ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۸ و همچنین یکی از مؤسسان مجله انقلاب سوررئالیست در سال ۱۹۲۴ بود. وی در سال ۱۸۹۵ در پاریس به دنیا آمد. در ۱۵ سالگی به علت ابتلا به سل مجبور شد تحصیل را رها کند و برای استراحت به مدت یکسال و نیم به کوهستانهای سوئیس سفر کند. پس از بهبودی و بازگشت به پاریس برای اولین بار چند قطعه از اشعار خود را در مجلات مختلف ادبی فرانسه به چاپ رساند. در ۱۹۱۷ اولین دفتر شعر خود را به نام "وظیفه و نگرانی" و یک سال بعد دومین دفتر شعرش را با عنوان "اشعار برای صلح" به چاپ رسانید. الوار پس از پایان جنگ، با آندره برتون، لوئی آراگون و فیلیپ سوپو آشنا شد و با شرکت آنان بیانیه شعر سوررئالیستی فرانسه را امضا کرد و جنبش ادبی سورئالیسم را پایه‌گذاری کرد.
با مجموعه‌های "جانوران و آدمیزادگانشان" و "نیازهای زندگی و نتایج رؤیاها" به عنوان یکی از شاعران نامدار سورئالیسم شناخته شد.
در سال ۱۹۲۴ در پی ضربه‌ی روحی بعد از جدایی از همسرش، سفری را به دور دنیا آغاز کرد. پس از هفت ماه گریز به کشورهای محروم آسیای شرقی، سرانجام دوستانش او را در سنگاپور یافتند. در بازگشت آثاری را انتشار داد که همه از لحنی هیجان‌انگیز و پرشور خبر می‌داد. از جمله‌ی آن مجموعه‌ی "پایتخت اندوه" بود که از شاهکارهای الوار است. درباره‌ی این کتاب منتقدان گفته‌اند: همین کتاب کافی‌ست تا الوار نماینده شعر نو فرانسه باشد.
الوار از سال ۱۹۲۷ عضو حزب کمونیست‌ شد و در همین سال بود که در بحبوحه‌ی اشغال فرانسه توسط آلمان قطعه آزادی را سرود. او بعد از جنگ جهانی دوم به دلیل اشعار اجتماعی و فعالیت‌های سوسیالیستی مشهور شد؛ البته بدون اینکه مطیع حزب کمونیست شود. در همین سال‌ها بود که در جنگهای داخلی اسپانیا شرکت کرد و به عنوان شاعری که شعر را از بُعد شخصی به بُعد اجتماعی و مردمی کشاند شناخته شد. همچنین به مبارزات مخفیانه علیه اشغالگران نازی می‌پردازد. در سال ۱۹۴۸ از پیکاسو و الوار برای عضویت در «کنگره صلح» در لهستان دعوت به عمل آمد. در ژوئن همین سال الوار «اشعار سیاسی» را با مقدمه‌ای از لوئی آراگون انتشار داد. وی «ققنوس» را در آخرین سال زندگی خویش سرود..
الوار در روز ۱۸ نوامبر ۱۹۵۲، در آپارتمان خود در اثر سکته‌ی قلبی چشم از جهان فروبست و در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.
احمد شاملو، محمّدعلی سپانلو، احمد کامیابی مسک و محمّدتقی غیاثی از مترجمان فارسی شعر الوار هستند.

#پل_الوار
#احمد_شاملو
#محمدرضا_پارسایار
#جواد_فرید


@asheghanehaye_fatima
#معرفی_شاعر
ماجرای عشق #رهی_معیری به #مریم_فیروز

آری مریم فیروز است یکی از زیباترین زنان تهران و منحصر بفردترین زن اشراف زاده یکصد سال اخیر،کسی که بین #رهی و #کیانوری دومی را انتخاب و تقریبا سی سال بعد از مرگ رهی زندگی کرد.
مریم فیروز کیست و بر او چه گذشت و چه نقشی در شعر رهی دارد؟
رهی معیری عاشق این اشراف زاده قجری شده بود زنی پرشور و سرخ زبان و همدرد کارگران کوره پز خانه های تهران و زنان آواره و خیابانی
همان کسی که رهی وقتی لاله میدید روی زیبای او را به یاد می آورد و نیز شعله، یادآور سرکشی های او بود

لاله دیدم روی زیبای توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد
سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد
بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم
لرزش زلف سمن سای توام آمد بیاد
در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت
با حریفان قهر بیجای توام آمد بیاد
از بر صید افکن آهوی سرمستی رمید
اجتناب رغبت افزای توام آمد بیاد
پای سروی،جویباری زاری از حد برده بود
های های گریه در پای توام آمد بیاد
شهر پر هنگامه از دیوانه ای دیدم رهی
از تو و دیوانگی های توام آمد بیاد
.................
نخستین ملاقات مریم و رهی در یکی از روزهای اردیبهشت پیش از مرگ فرمانفرما و در دوره ی تلاش برای جدائی از همسر اجباری اش در یک مهمانی در خانه مصطفی فاتح صورت میگیرد و همین ملاقات است که پایه یکی از شورانگیزترین و عجیب ترین حکایت های عاشقانه معاصر قرار میگیرد از آن به بعد شورانگیزترین ترانه ها و غرلیات رهی معیری که به گفته برخی، از بهترین آثار ادبیات کلاسیک معاصر به شمار میرود مایه از این عشق میگیرد.
مریم فیروز در آن وقت دختری بود29 ساله،زیبا، فتان و دل فریب که انصافا در حسن و دلبری آیتی بود اضافه بر طراوت و جوانی و تناسب اندام بسیار جذاب و با هوش و زرنگ و مطلع بود سواد مدرسه ای خوب داشت فرانسه میدانست و بسیار اهل مطالعه هم بود
ارتباط عاشقانه مریم و رهی ادامه پیدا میکند و بعد از مرگ پدر از سرتیپ اسفندیاری جدا میشود بعد از آن رفت و آمد به خانه رهی را آغاز میکند و پس از مدتی او را به خانه شمیران خود می آورد و به او قول میدهد به مذهب و سنت عشق زن او شود از اینجا مریم سر دو راهی زندگی قرار میگیرد او در کار احداث خانه ای در باغ شمیران بود که از سوی برادرش، مهندس کیانوری که در آلمان معماری خوانده بود و افکار چپ گرایانه داشت به عنوان مهندس طراح به وی معرفی میگردد این آشنائی برای مریم که خود را در مبارزات اجتماعی غرق کرده بود فرصت های تازه ای را بوجود آورد حالا او با یکی از سران حزب تازه تاسیس توده آشنا شده بود و او میتوانست در تحقق رویاهای بلند پروازانه او را یاری نماید.
روزگار سیاه ترانه سرای عاشق فرا میرسد مریم سرانجام در انتخاب میان شوریدگی دل و سر پرشور دومی را انتخاب میکند و به رغم عشقی که هرگز فروکش نکرد همراه با معمار چپگرای خانه باغ شمیران پای در راهی میگذارد که جز سختی و دربدری و آوارگی و زندان و شکنجه از آن ثمری نبرد.
اما فصل پربار ترانه ها و غزلیات معیری از همین دوره آغاز میشود و با یاد و نام مریم فیرور زیباترین و به یادماندنی ترین ترانه های زبان فارسی را از خود بجای میگذارد
--------------------
مشت خاشاکی کجا بندد ره سیلاب را
پایداری پیش اشکم کار دامن نیست نیست
آنقدر بنشین که برخیزد غبار از خاطرم
پای تا سر ناز من هنگام رفتن نیست نیست
-------------------
بعد از کودتای 28 مرداد مریم فیروز یکسال در ایران به صورت مخفی زندگی کرد و جالب اینجاست که یکی مشهرترین شعرهای رهی در روز کودتا در رورنامه اطلاعات به چاپ میرسد دکتر باستانی پاریزی در مورد این غزل میگوید:محفل گرم مریم فیروز اگر هیچ کاری نکرده باشد در تاریخ ادب ایران جای پای محکمی برای خود باز کرده است و بعد از ششصد سال شاعری به دنیای ادب ما تقدیم کرده است که تاپانصد سال دیگر هم شاید مثل او نیاید این مجمع حق خود را به جامعه ما ادا کرده است و چنان مینماید که همه مراحل آن در گرو زیبائی مریم بوده است
--

نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
کیم من؟آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی،نه امیدی،نه همدردی نه همراهی

اما آیا مریم که عشق رهی را به شور و هیجان سیاسی و ازدواج با مردی پردردسر و به تبع آن از دست دادن موقعیت اقتصادی خوب و زندگی مخفیانه و پر اضطراب فرار و تعقیب و گریز 36 سال دوری از وطن و تبعید و بعدهم زندان انفرادی ترجیح میدهد حتی هشت سال بعد از مرگ ''کیا'' هم احساس ندامت نمیکند
#بانوی_سرخ تا پایان عمر به #کیا وفادار ماند و عشق بد فرجام #رهی به اوراق تاریخ پیوست.

@asheghanehaye_fatima