عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima
🎀

تب کرده ام پیراهنم ویروس دارد
گلبوته هایش داغ نامحسوس دارد
من دیده ام در تب می افتد ماه در حوض
ساعت هم آنجا گردش معکوس دارد

باور کنید آقا اجازه! دست من نیست
این عشق تنها با جنون تکمیل می شد
از برف شبهای زمستانی بپرسید
وقتی می آمد مدرسه تعطیل می شد

سر زد شبیه آفتاب از پشت دیوار
مهتاب را در آسمانت خط خطی کرد
تا من به چشمت ماه پیشانی بیایم
قلب تو را مانند بمب ساعتی کرد

از روستاهای خیالی می گذشتیم
آنجا زنی با خاطراتش شال می بافت
با بافه ای از جنس رویاهای رنگین
هر شب برای یک مسافر فال می بافت



تب کرده ام، هذیان برایت می نویسم
مغزم پر است از فکرهای اشتباهی!
بگذار حالت را بپرسم گرچه دیر است:

#عالیجناب_شعرهایم! روبراهی؟!


#مژگان_عباسلو
@asheghanehaye_fatima


خسته ام از تظاهر به ایستادگی

از پنهان کردن زخم هایم

زور که نیست !

دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و

با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!

............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم

میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...!

چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!

خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی .....

میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی .!

#عالیجناب_شعرهایم_دوستت_دارم
@asheghanehaye_fatima



شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است

پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است☹️

قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است😔

بیا که بر سر کویت بساط چهره ی ماست
به جای خاک که در زیر پایت افکنده‌ست

خیال روی تو بیخ امید بنشانده‌ست
بلای عشق تو بنیاد صبر برکنده‌ست👌

عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به زیر هر خم مویت دلی پراکنده ست

اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
گمان برند که پیراهنت گل آکند است

ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دستها که ز دست تو بر خداوند است😔

فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است

ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است...

#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۶۰
#مفاعلن_فعلاتن_مفاعلن_فعلن
@asheghanehaye_fatima



چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
طعم دهانت از شکر ناب خوشترست

زنهار از آن تبسم شیرین که می‌کنی
کز خنده شکوفه سیراب خوشترست

شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم
حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست

دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان
امشب نظر به روی تو از خواب خوشترست👌

در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
کُیمختِ خارپشت ز سنجاب خوشترست

زان سوی بحر آتش اگر خوانیم به لطف
رفتن به روی آتشم از آب خوشترست

ز آب روان و سبزه و صحرا و لاله زار
با من مگو که چشم در احباب خوشترست

زهرم مده به دست رقیبان تندخوی
از دست خود بده که ز جلاب خوشترست

سعدی دگر به گوشه وحدت نمی‌رود
خلوت خوشست و صحبت اصحاب خوشترست

هر باب از این کتاب نگارین که برکنی
همچون بهشت گویی از آن باب خوشترست

#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۶۸
#مفعول_فاعلات_مفاعیل_فاعلن
@asheghanehaye_fatima



مگر نسیم سحر بوی زلف یار من است
که راحت دل رنجور بی‌قرار من است

به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر
گرش به خواب ببینم که در کنار من است

اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
به جان مضایقه با دوستان نه کار من است

حقیقت آن که نه درخور اوست جان عزیز
ولیک درخور امکان و اقتدار من است

نه اختیار منست این معاملت لیکن
رضای دوست مقدم بر اختیار من است

اگر هزار غم است از جفای او بر دل

هنوز بنده اویم که غمگسار من است

درون خلوت ما غیر در نمی‌گنجد
برو که هر که نه یار من است بار من است👌

به لاله زار و گلستان نمی‌رود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار منست

ستمگرا دل سعدی بسوخت در طلبت
دلت نسوخت که مسکین امیدوار من است😔

و گر مراد تو اینست بی مرادی من
تفاوتی نکند چون مراد یار من است

#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۸۳
#مفاعلن_فعلاتن_مفاعلن_فعلن
@asheghanehaye_fatima




تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست

دانی حیات کشته‌ی شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست

بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید
شوری که در میان منست و میان دوست

خصمی که تیر کافرش اندر #غزا نکشت
خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست

دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند
وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست

روزی به پای مرکب تازی درافتمش
گر کبر و ناز بازنپیچد عنان دوست

هیهات کام من که برآید در این طلب
این بس که نام من برود بر زبان دوست👌

چون جان سپردنیست به هر صورتی که هست
در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست

با خویشتن همی‌برم این شوق تا به خاک
وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست

فریاد مردمان همه از دست دشمنست
فریاد سعدی از دل نامهربان دوست 😔

#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۰۲
#مفعول_فاعلات_مفاعیل_فاعلن

غزا: جنگ کردن
@asheghanehaye_fatima💜





کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت

باد بوی گل رویش به گلستان آورد
آب گلزار بشد رونق عطار برفت

صورت یوسف نادیده صفت می‌کردیم
چون بدیدیم زبان سخن از کار برفت

بعد از این عیب و ملامت نکنم مستان را
که مرا در حق این طایفه انکار برفت

در سرم بود که هرگز ندهم دل به خیال
به سرت کز سر من آن همه پندار برفت

آخر این مور میان بسته افتان خیزان
چه خطا داشت که سرکوفته چون مار برفت

به خرابات چه حاجت که یکی مست شود
که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت

به نماز آمده محراب دو ابروی تو دید
دلش از دست ببردند و به زنار برفت

پیش تو مردن از آن به که پس از من گویند
نه به صدق آمده بود این که به آزار برفت

تو نه مرد گل بستان امیدی سعدی
که به پهلو نتوانی به سر خار برفت

#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۳۷
#فعلاتن_فعلاتن_فعلاتن_فعلن
@asheghanehaye_fatima




ای کِسوتِ زیبایی بر قامتِ چالاکت!
زیبا نتواند دید الا نظرِ پاکت

گر منزلتی دارم، بر خاک درت میرم
باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت

دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد
هم در تو گریزندم دست من و فِتراکت*

ای چشمِ خِرَد حیران در مَنظر مطبوعت!
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت!

گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیشِ لبِ ضحّاکت

مَه روی بپوشاند، خورشید خجل مانَد
گر پرتو روی افتد بر طارِم*افلاکت

گر جمله ببخشایی فضل است بر اصحابت
ور جمله بسوزانی، حکم است بر املاکت

خون همه کس ریزی، از کس نبوَد بیمت
جرم همه کس بخشی، از کس نبوَد باکت

چندان که جفا خواهی می‌کن که نمی‌گردد
غم گِرد دل سعدی با یادِ طربناکت...

#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۴۲
#مفعول_مفاعیلن_مفعول_مفاعیلن

توضیحات:
فتراک: تسمه و دوال که از عقب زین اسب می‌آویزند و با آن چیزی به ترک می‌بندند، ترک بند
طارِم: آسمان
@asheghanehaye_fatima



هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد🙁

آن کس که دلی دارد آراسته‌ی معنی
گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد

گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد
ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد👌

آخر نه منم تنها در بادیه‌ی سودا
عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد

بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت
بی‌مایه زبون باشد هر چند که بستیزد

فضل است اگرم خوانی عدل است اگرم رانی
قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد

تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم
جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد

سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز
ور روی بگردانی در دامنت آویزد☹️

#سعدی
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۸۷
#مفعول_مفاعیلن_مفعول_مفاعیلن
@asheghanehaye_fatima



گر آن مراد شبی در کنار ما باشد
زهی سعادت و دولت که یار ما باشد

اگر هزار غم است از جهانیان بر دل
همین بس است که او غمگسار ما باشد👌

به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق
گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد

از آن طرف نپذیرد کمال او نقصان
وزین جهت شرف روزگار ما باشد

جفای پرده درانم تفاوتی نکند
اگر عنایت او پرده دار ما باشد

مراد خاطر ما مشکل است و مشکل نیست
اگر مراد خداوندگار ما باشد

به اختیار قضای زمان بباید ساخت
که دایم آن نبود کاختیار ما باشد

وگر به دست نگارین دوست کشته شویم
میان عالمیان افتخار ما باشد

به هیچ کار نیایم گرم تو نپسندی
وگر قبول کنی کار کار ما باشد

نگارخانه‌ی چینی که وصف می‌گویند
نه ممکن است که مثل نگار ما باشد

چنین غزال که وصفش همی‌رود سعدی
گمان مبر که به تنها شکار ما باشد

#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۹۲
#مفاعلن_فعلاتن_مفاعلن_فعلن
@asheghanehaye_fatima




تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد

عجب گر در چمن برپای خیزی
که سرو راست پیشت خم نباشد

مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد

من اول روز دانستم که این عهد
که با من می‌کنی محکم نباشد 🙁

که دانستم که هرگز سازگاری
پری را با بنی آدم نباشد

مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد

بیا تا جان شیرین در تو ریزم
که بخل و دوستی با هم نباشد

نخواهم بی تو یک دم زندگانی
که طیب عیش بی همدم نباشد

نظر گویند سعدی با که داری
که غم با یار گفتن غم نباشد

حدیث دوست با دشمن نگویم
که هرگز مدعی محرم نباشد👌

#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۲۰۳
#مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
@asheghanehaye_fatima



کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند
که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند

مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست
که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند

هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد
دلش ببخشد و بر جانت آفرین خواند

اگر به دست کند* باغبان چنین سروی
چه جای چشمه که بر چشم‌هات بنشاند

چه روزها به شب آورد جان منتظرم
به بوی آن که شبی با تو روز گرداند

به چند حیله شبی در فراق روز کنم
و گر نبینمت آن روز هم به شب ماند

جفا و سلطنتت می‌رسد ولی مپسند
که گر سوار براند پیاده درماند

به دست رحمتم از خاک آستان بردار
که گر بیفکنیم کس به هیچ نستاند

چه حاجت است به شمشیر قتل عاشق را
حدیث دوست بگویش که جان برافشاند

پیام اهل دل است این خبر که سعدی داد
نه هر که گوش کند معنی سخن داند

#سعدی
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۲۱۹
#مفاعلن_فعلاتن_مفاعلن_فعلن

به دست کردن: فراهم کردن، به دست آوردن.
@asheghanehaye_fatima




اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم

چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم👌

دلم صد بار می‌گوید که چشم از فتنه بر هم نِه
دگر ره دیده می‌افتد بر آن بالای فتانم

تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم

رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم

به دریایی درافتادم که پایانش نمی‌بینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی‌دانم

فراقم سخت می‌آید ولیکن صبر می‌باید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم 😑

مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه می‌پرسی که روز وصل حیرانم

شبان آهسته می‌نالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم

من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز می‌آید به معنی از گلستانم

#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۴۱۴
#مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن

پ.ن: مشق شب: ۱۰۰ بار بنویسید
چنانت دوست می‌دارم
چنانت دوست می دارم
چنانت دوست می‌دارم....☹️
@asheghanehaye_fatima



آن کس که از او صبر محال است و سکونم
بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم

پرسید که چونی ز غم و درد جدایی؟
گفتم نه چنانم که توان گفت که چونم 😭

زان گه که مرا روی تو محراب نظر شد
از دست زبان‌ها به تحمل چو ستونم

مشنو که همه عمر جفا برده‌ام از کس
جز بر سر کوی تو که دیوار زبونم

بیم است چو شرح غم عشق تو نویسم
کآتش به قلم در فتد از سوز درونم

آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار
کو تا بنویسند گواهی به جنونم 👌

شمشیر برآور که مرادم سر سعدیست
ور سر ننهم در قدمت عاشق دونم

#سعدی
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۴۲۲
#مفعول_مفاعیل_مفاعیل_فعولن
@asheghanehaye_fatima


تب کرده ام
هذیان برایت مینویسم
مغزم پراست از فکرهای اشتباهی

بگذار حالت رابپرسم
گرچه دیر است؛
#عالیجناب شعرهایم ، روبه راهی؟

...🚶...
#مژگان_عباسلو
#فاطیما
@asheghanehaye_fatima


تب کرده ام پیراهنم ویروس دارد
گلبوته هایش داغ نامحسوس دارد
من دیده ام در تب می افتد ماه در حوض
ساعت هم آنجا گردش معکوس دارد

باور کنید آقا اجازه! دست من نیست
این عشق تنها با جنون تکمیل می شد
از برف شبهای زمستانی بپرسید
وقتی می آمد مدرسه تعطیل می شد

سر زد شبیه آفتاب از پشت دیوار
مهتاب را در آسمانت خط خطی کرد
تا من به چشمت ماه پیشانی بیایم
قلب تو را مانند بمب ساعتی کرد

از روستاهای خیالی می گذشتیم
آنجا زنی با خاطراتش شال می بافت
با بافه ای از جنس رویاهای رنگین
هر شب برای یک مسافر فال می بافت



تب کرده ام، هذیان برایت می نویسم
مغزم پر است از فکرهای اشتباهی!
بگذار حالت را بپرسم گرچه دیر است:

#عالیجناب_شعرهایم! روبراهی؟!


#مژگان_عباسلو