@asheghanehaye_fatima
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است☹️
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است😔
بیا که بر سر کویت بساط چهره ی ماست
به جای خاک که در زیر پایت افکندهست
خیال روی تو بیخ امید بنشاندهست
بلای عشق تو بنیاد صبر برکندهست👌
عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به زیر هر خم مویت دلی پراکنده ست
اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
گمان برند که پیراهنت گل آکند است
ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دستها که ز دست تو بر خداوند است😔
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است...
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۶۰
#مفاعلن_فعلاتن_مفاعلن_فعلن
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است☹️
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است😔
بیا که بر سر کویت بساط چهره ی ماست
به جای خاک که در زیر پایت افکندهست
خیال روی تو بیخ امید بنشاندهست
بلای عشق تو بنیاد صبر برکندهست👌
عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به زیر هر خم مویت دلی پراکنده ست
اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
گمان برند که پیراهنت گل آکند است
ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دستها که ز دست تو بر خداوند است😔
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است...
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۶۰
#مفاعلن_فعلاتن_مفاعلن_فعلن
@asheghanehaye_fatima
چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
طعم دهانت از شکر ناب خوشترست
زنهار از آن تبسم شیرین که میکنی
کز خنده شکوفه سیراب خوشترست
شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم
حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست
دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان
امشب نظر به روی تو از خواب خوشترست👌
در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
کُیمختِ خارپشت ز سنجاب خوشترست
زان سوی بحر آتش اگر خوانیم به لطف
رفتن به روی آتشم از آب خوشترست
ز آب روان و سبزه و صحرا و لاله زار
با من مگو که چشم در احباب خوشترست
زهرم مده به دست رقیبان تندخوی
از دست خود بده که ز جلاب خوشترست
سعدی دگر به گوشه وحدت نمیرود
خلوت خوشست و صحبت اصحاب خوشترست
هر باب از این کتاب نگارین که برکنی
همچون بهشت گویی از آن باب خوشترست
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۶۸
#مفعول_فاعلات_مفاعیل_فاعلن
چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
طعم دهانت از شکر ناب خوشترست
زنهار از آن تبسم شیرین که میکنی
کز خنده شکوفه سیراب خوشترست
شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم
حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست
دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان
امشب نظر به روی تو از خواب خوشترست👌
در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
کُیمختِ خارپشت ز سنجاب خوشترست
زان سوی بحر آتش اگر خوانیم به لطف
رفتن به روی آتشم از آب خوشترست
ز آب روان و سبزه و صحرا و لاله زار
با من مگو که چشم در احباب خوشترست
زهرم مده به دست رقیبان تندخوی
از دست خود بده که ز جلاب خوشترست
سعدی دگر به گوشه وحدت نمیرود
خلوت خوشست و صحبت اصحاب خوشترست
هر باب از این کتاب نگارین که برکنی
همچون بهشت گویی از آن باب خوشترست
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۶۸
#مفعول_فاعلات_مفاعیل_فاعلن
@asheghanehaye_fatima
مگر نسیم سحر بوی زلف یار من است
که راحت دل رنجور بیقرار من است
به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر
گرش به خواب ببینم که در کنار من است
اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
به جان مضایقه با دوستان نه کار من است
حقیقت آن که نه درخور اوست جان عزیز
ولیک درخور امکان و اقتدار من است
نه اختیار منست این معاملت لیکن
رضای دوست مقدم بر اختیار من است
اگر هزار غم است از جفای او بر دل
هنوز بنده اویم که غمگسار من است
درون خلوت ما غیر در نمیگنجد
برو که هر که نه یار من است بار من است👌
به لاله زار و گلستان نمیرود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار منست
ستمگرا دل سعدی بسوخت در طلبت
دلت نسوخت که مسکین امیدوار من است😔
و گر مراد تو اینست بی مرادی من
تفاوتی نکند چون مراد یار من است
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۸۳
#مفاعلن_فعلاتن_مفاعلن_فعلن
مگر نسیم سحر بوی زلف یار من است
که راحت دل رنجور بیقرار من است
به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر
گرش به خواب ببینم که در کنار من است
اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
به جان مضایقه با دوستان نه کار من است
حقیقت آن که نه درخور اوست جان عزیز
ولیک درخور امکان و اقتدار من است
نه اختیار منست این معاملت لیکن
رضای دوست مقدم بر اختیار من است
اگر هزار غم است از جفای او بر دل
هنوز بنده اویم که غمگسار من است
درون خلوت ما غیر در نمیگنجد
برو که هر که نه یار من است بار من است👌
به لاله زار و گلستان نمیرود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار منست
ستمگرا دل سعدی بسوخت در طلبت
دلت نسوخت که مسکین امیدوار من است😔
و گر مراد تو اینست بی مرادی من
تفاوتی نکند چون مراد یار من است
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۸۳
#مفاعلن_فعلاتن_مفاعلن_فعلن
@asheghanehaye_fatima
تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
دانی حیات کشتهی شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید
شوری که در میان منست و میان دوست
خصمی که تیر کافرش اندر #غزا نکشت
خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست
دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند
وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست
روزی به پای مرکب تازی درافتمش
گر کبر و ناز بازنپیچد عنان دوست
هیهات کام من که برآید در این طلب
این بس که نام من برود بر زبان دوست👌
چون جان سپردنیست به هر صورتی که هست
در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست
با خویشتن همیبرم این شوق تا به خاک
وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست
فریاد مردمان همه از دست دشمنست
فریاد سعدی از دل نامهربان دوست 😔
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۰۲
#مفعول_فاعلات_مفاعیل_فاعلن
غزا: جنگ کردن
تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
دانی حیات کشتهی شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید
شوری که در میان منست و میان دوست
خصمی که تیر کافرش اندر #غزا نکشت
خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست
دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند
وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست
روزی به پای مرکب تازی درافتمش
گر کبر و ناز بازنپیچد عنان دوست
هیهات کام من که برآید در این طلب
این بس که نام من برود بر زبان دوست👌
چون جان سپردنیست به هر صورتی که هست
در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست
با خویشتن همیبرم این شوق تا به خاک
وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست
فریاد مردمان همه از دست دشمنست
فریاد سعدی از دل نامهربان دوست 😔
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۰۲
#مفعول_فاعلات_مفاعیل_فاعلن
غزا: جنگ کردن
@asheghanehaye_fatima💜
کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت
باد بوی گل رویش به گلستان آورد
آب گلزار بشد رونق عطار برفت
صورت یوسف نادیده صفت میکردیم
چون بدیدیم زبان سخن از کار برفت
بعد از این عیب و ملامت نکنم مستان را
که مرا در حق این طایفه انکار برفت
در سرم بود که هرگز ندهم دل به خیال
به سرت کز سر من آن همه پندار برفت
آخر این مور میان بسته افتان خیزان
چه خطا داشت که سرکوفته چون مار برفت
به خرابات چه حاجت که یکی مست شود
که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت
به نماز آمده محراب دو ابروی تو دید
دلش از دست ببردند و به زنار برفت
پیش تو مردن از آن به که پس از من گویند
نه به صدق آمده بود این که به آزار برفت
تو نه مرد گل بستان امیدی سعدی
که به پهلو نتوانی به سر خار برفت
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۳۷
#فعلاتن_فعلاتن_فعلاتن_فعلن
کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت
باد بوی گل رویش به گلستان آورد
آب گلزار بشد رونق عطار برفت
صورت یوسف نادیده صفت میکردیم
چون بدیدیم زبان سخن از کار برفت
بعد از این عیب و ملامت نکنم مستان را
که مرا در حق این طایفه انکار برفت
در سرم بود که هرگز ندهم دل به خیال
به سرت کز سر من آن همه پندار برفت
آخر این مور میان بسته افتان خیزان
چه خطا داشت که سرکوفته چون مار برفت
به خرابات چه حاجت که یکی مست شود
که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت
به نماز آمده محراب دو ابروی تو دید
دلش از دست ببردند و به زنار برفت
پیش تو مردن از آن به که پس از من گویند
نه به صدق آمده بود این که به آزار برفت
تو نه مرد گل بستان امیدی سعدی
که به پهلو نتوانی به سر خار برفت
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۳۷
#فعلاتن_فعلاتن_فعلاتن_فعلن
@asheghanehaye_fatima
ای کِسوتِ زیبایی بر قامتِ چالاکت!
زیبا نتواند دید الا نظرِ پاکت
گر منزلتی دارم، بر خاک درت میرم
باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت
دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد
هم در تو گریزندم دست من و فِتراکت*
ای چشمِ خِرَد حیران در مَنظر مطبوعت!
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت!
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیشِ لبِ ضحّاکت
مَه روی بپوشاند، خورشید خجل مانَد
گر پرتو روی افتد بر طارِم*افلاکت
گر جمله ببخشایی فضل است بر اصحابت
ور جمله بسوزانی، حکم است بر املاکت
خون همه کس ریزی، از کس نبوَد بیمت
جرم همه کس بخشی، از کس نبوَد باکت
چندان که جفا خواهی میکن که نمیگردد
غم گِرد دل سعدی با یادِ طربناکت...
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۴۲
#مفعول_مفاعیلن_مفعول_مفاعیلن
توضیحات:
فتراک: تسمه و دوال که از عقب زین اسب میآویزند و با آن چیزی به ترک میبندند، ترک بند
طارِم: آسمان
ای کِسوتِ زیبایی بر قامتِ چالاکت!
زیبا نتواند دید الا نظرِ پاکت
گر منزلتی دارم، بر خاک درت میرم
باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت
دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد
هم در تو گریزندم دست من و فِتراکت*
ای چشمِ خِرَد حیران در مَنظر مطبوعت!
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت!
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیشِ لبِ ضحّاکت
مَه روی بپوشاند، خورشید خجل مانَد
گر پرتو روی افتد بر طارِم*افلاکت
گر جمله ببخشایی فضل است بر اصحابت
ور جمله بسوزانی، حکم است بر املاکت
خون همه کس ریزی، از کس نبوَد بیمت
جرم همه کس بخشی، از کس نبوَد باکت
چندان که جفا خواهی میکن که نمیگردد
غم گِرد دل سعدی با یادِ طربناکت...
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۴۲
#مفعول_مفاعیلن_مفعول_مفاعیلن
توضیحات:
فتراک: تسمه و دوال که از عقب زین اسب میآویزند و با آن چیزی به ترک میبندند، ترک بند
طارِم: آسمان
@asheghanehaye_fatima
گر آن مراد شبی در کنار ما باشد
زهی سعادت و دولت که یار ما باشد
اگر هزار غم است از جهانیان بر دل
همین بس است که او غمگسار ما باشد👌
به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق
گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد
از آن طرف نپذیرد کمال او نقصان
وزین جهت شرف روزگار ما باشد
جفای پرده درانم تفاوتی نکند
اگر عنایت او پرده دار ما باشد
مراد خاطر ما مشکل است و مشکل نیست
اگر مراد خداوندگار ما باشد
به اختیار قضای زمان بباید ساخت
که دایم آن نبود کاختیار ما باشد
وگر به دست نگارین دوست کشته شویم
میان عالمیان افتخار ما باشد
به هیچ کار نیایم گرم تو نپسندی
وگر قبول کنی کار کار ما باشد
نگارخانهی چینی که وصف میگویند
نه ممکن است که مثل نگار ما باشد
چنین غزال که وصفش همیرود سعدی
گمان مبر که به تنها شکار ما باشد
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۹۲
#مفاعلن_فعلاتن_مفاعلن_فعلن
گر آن مراد شبی در کنار ما باشد
زهی سعادت و دولت که یار ما باشد
اگر هزار غم است از جهانیان بر دل
همین بس است که او غمگسار ما باشد👌
به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق
گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد
از آن طرف نپذیرد کمال او نقصان
وزین جهت شرف روزگار ما باشد
جفای پرده درانم تفاوتی نکند
اگر عنایت او پرده دار ما باشد
مراد خاطر ما مشکل است و مشکل نیست
اگر مراد خداوندگار ما باشد
به اختیار قضای زمان بباید ساخت
که دایم آن نبود کاختیار ما باشد
وگر به دست نگارین دوست کشته شویم
میان عالمیان افتخار ما باشد
به هیچ کار نیایم گرم تو نپسندی
وگر قبول کنی کار کار ما باشد
نگارخانهی چینی که وصف میگویند
نه ممکن است که مثل نگار ما باشد
چنین غزال که وصفش همیرود سعدی
گمان مبر که به تنها شکار ما باشد
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۱۹۲
#مفاعلن_فعلاتن_مفاعلن_فعلن
@asheghanehaye_fatima
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
عجب گر در چمن برپای خیزی
که سرو راست پیشت خم نباشد
مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد 🙁
که دانستم که هرگز سازگاری
پری را با بنی آدم نباشد
مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد
بیا تا جان شیرین در تو ریزم
که بخل و دوستی با هم نباشد
نخواهم بی تو یک دم زندگانی
که طیب عیش بی همدم نباشد
نظر گویند سعدی با که داری
که غم با یار گفتن غم نباشد
حدیث دوست با دشمن نگویم
که هرگز مدعی محرم نباشد👌
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۲۰۳
#مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد
عجب گر در چمن برپای خیزی
که سرو راست پیشت خم نباشد
مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد
من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد 🙁
که دانستم که هرگز سازگاری
پری را با بنی آدم نباشد
مکن یارا دلم مجروح مگذار
که هیچم در جهان مرهم نباشد
بیا تا جان شیرین در تو ریزم
که بخل و دوستی با هم نباشد
نخواهم بی تو یک دم زندگانی
که طیب عیش بی همدم نباشد
نظر گویند سعدی با که داری
که غم با یار گفتن غم نباشد
حدیث دوست با دشمن نگویم
که هرگز مدعی محرم نباشد👌
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۲۰۳
#مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
@asheghanehaye_fatima
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم👌
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نِه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم 😑
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۴۱۴
#مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن
پ.ن: مشق شب: ۱۰۰ بار بنویسید
چنانت دوست میدارم
چنانت دوست می دارم
چنانت دوست میدارم....☹️
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم👌
دلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نِه
دگر ره دیده میافتد بر آن بالای فتانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمیدانم
فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم 😑
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه میپرسی که روز وصل حیرانم
شبان آهسته مینالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
#سعدی_جان
#عالیجناب_سعدی
#غزل_شماره_۴۱۴
#مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن
پ.ن: مشق شب: ۱۰۰ بار بنویسید
چنانت دوست میدارم
چنانت دوست می دارم
چنانت دوست میدارم....☹️