عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


۰
شعر بعدی چشم‌های تو یک چاقو‌ست
که من آن‌را در دست خواهم گرفت
و راهی خیابان خواهم شد
آن‌وقت می‌توانم هر مردی را که دلم می‌خواهد
از پا در بیاورم

خونی که از این قتل عام به جوی شهر جاری می‌شود
پاسبان‌ها را خبر خواهد کرد
با تمام این اوصاف
باکی از دیوارهای زندان نیست
من آن‌جا خواهم نوشت
مردی که چشم‌های تو را نداشته باشد
باید در زیر خاک زندگی کند

به شعر اول چشم‌های تو بر می‌گردم
درست به رخت‌آویز اتاق تو
لباس
که با تو در اتاق می‌نشیند و چای می‌نوشد
لباس
که با تو در اتاق شعر می‌خواند
با تو در اتاق می رقصد
می‌خوابد
و من بدون آن‌که رگم را بریده باشم هنوز زنده‌ام

خوشا به حال لباس‌های سفید
لباس‌های سیاه
لباس‌های سرخ
و خوشا به حال تمام لباس‌هایی
که به اندام تو می آیند

#محمد_علی_نوری
کتاب: #پرنده_اگر_برگردیم



#شعر_سپید #شعر_آزاد
@asheghanehaye_fatima

.
مدام
فکر می‌کنم
مرگ
از کجای صورتم شروع می‌شود؟
می‌خواستم
به پنج صورت خودم را تقسیم کنم
و با پنج دهان تو را ببوسم /اما

می‌خواهم
پاییز شوم
بروم در خیابان
خیابان از من بیرون بیاید
برگ‌ها را
بچنید روی شاخ‌هام
بچیند بر اندامی که نیست
بچیند بر دهانی
که زیر پا خرد می‌شود هربار
خش
خش
خش

اندوهی بی سرانجامم
چند مرده در من زندگی می‌کنند؟
هوای تو آخرین زجری نیست که می‌کشم.

تابه‌حال به عمق لیوان فکر کرده‌ای؟
چقدر تنهایی از آن لبریز می‌شود؟

فکر کن اگر گوشی تلفنم را بگیرند
آخرین شماره‌ای که زنگ زده است
چقدر بارانِ ندیده را خیس شده؟

همه چیز به تو بستگی دارد
دری که به روی من بسته است
چشمی که روی من بسته است
دهانی که روی من …
و هر بار رادیو را باز می‌کنم
سربسته از تنهاییم می‌گوید

سرم خالی شده است
دستم خالی شده
از درون خالی‌ام
این‌قدر
که قلبم از این متروکه می‌ترسد.

می‌بینی شاخ‌هام بلندتر شدند
دیگر به مردی فکر کن
که در سینه‌اش
نداشتنت را ماغ می‌کشد
وقتی عکس‌هایم را ورق می‌زنی
لطفاً لباس قرمز تنت نباشد.



#وحید_نجفی
#قاضی
#شعرسپید #شعر_آزاد
@asheghanehaye_fatima

.
.
.
با این موج های مرگ
که در چشم هایم قیقاج می رود
از پی کدام موعود سمت تو می آیم؟
ای لای لای اندامت
مادرِ ارواحِ پریشانی
ارواح مادرانم را
نفس نفس تهی کن
و برقص
سایه های تُنُک را
پرنده ی شاخه های شبانه
گورم را به منقار بگیر
و بچسبان به پیشانی
که قلب می شناسد ضربان دشنه را
خورشید در کمند
نیزه ی در کمین
به زبان آ
که می سُری در ستون هایم خون بپاشی
بر عطش زخم های خمودی
می وزی و ماه از میان زخم
سر بر می آورد
و کتف هایم ستاره ای
که دنباله اش راه می کشد به صدایت
من چقدر غریب بودم
با این گیاه های خمیده
که بر چهره ام دارم
در پی کویر تو می آیم

که دریایم شتک می زند به رویایم
چال کن نسیمی را
که در جلگه بارور نباشد

#حانیه_متحیر
#شعر_سپید #شعر_آزاد
@asheghanehaye_fatima


.
حالا که فصل زایمان گرگ‌هاست
کجای این شهر
شبیه جنگل است
تا من کمی با تو
آسوده، قدم بزنم
چه وحشیانه می‌خواهمت
چه وحشیانه به راز دندان سفیدت
پی برده‌ام

روزهای همیشه برفی این پیراهن
روزهای بارانی این چتر بسته
با من از شکار حرف بزنید
من تفنگم را به خرگوشی هدیه داده‌ام
و فکر می‌کنم اشتباه کرده‌ام
و این اشتباه عاشقانه است

آسمان ابری بیست‌و‌‌هشت‌سالگی من
به پنجره‌ها گفتم
همیشه برای بهترین تصویر
لشکرم آماده‌ی پرتاب‌های بی‌نقص است
حالا چه خیس باشد یا نه
چه سکه‌ای بالا برود و
شیر زمین بخورد
گرگ نمی‌ترسد

حالا که فصل کورتاژ و حماسه نیست
کجای این اندام را شبیه
ماده‌ای فرض کرده‌اید و
سرتان کجای این درد رژه می‌رود
دستمال سفیدی که برای صلح
بالا بیاید به نشانی از غروب
خورشید را غافل‌گیر می‌کند

هنوز هم وحشیانه می‌خواهمت
هنوز هم با این همه سکه در هوا
خط ما جدا از هم نیست
.
گرگ‌ها هنوز از سینه‌های تو شیر می‌خورند و
مهربان‌تر از همیشه
خرگوش‌ها را برای میهمانی اولین برف امسال
دوست دارند
به رفتارهای آسمان مشکوک باش

من از قاره‌های کشف نشده حرف می‌زنم با تو
تو از شکار با من
و این وسط یکی از ما باید
دو انگشت را روی شقیقه بگذارد و شلیک کند
من به هوای سیگاری آتش گرفتم
و تو جدی‌جدی عاشقم شدی
.

حالا که خوی وحشی‌ام را دوست داری
بزن
و مطمئن باش ردی از تو
در برف‌های آمده در این شعر نمی‌ماند
تنها بگو بچه گرگ‌هات
خاطره‌ی این ایثار را
جایی میان کدام دندان زنده کنند
دندانی که می‌خندد
یا دندانی که پاره می‌کند
.
.

#وحید_پورزارع
#ادبیات
#شعر_آزاد
#اقیانوس_در_حمام
#زمستان_۸۶