@asheghanehaye_fatima
.
.
.
با این موج های مرگ
که در چشم هایم قیقاج می رود
از پی کدام موعود سمت تو می آیم؟
ای لای لای اندامت
مادرِ ارواحِ پریشانی
ارواح مادرانم را
نفس نفس تهی کن
و برقص
سایه های تُنُک را
پرنده ی شاخه های شبانه
گورم را به منقار بگیر
و بچسبان به پیشانی
که قلب می شناسد ضربان دشنه را
خورشید در کمند
نیزه ی در کمین
به زبان آ
که می سُری در ستون هایم خون بپاشی
بر عطش زخم های خمودی
می وزی و ماه از میان زخم
سر بر می آورد
و کتف هایم ستاره ای
که دنباله اش راه می کشد به صدایت
من چقدر غریب بودم
با این گیاه های خمیده
که بر چهره ام دارم
در پی کویر تو می آیم
که دریایم شتک می زند به رویایم
چال کن نسیمی را
که در جلگه بارور نباشد
#حانیه_متحیر
#شعر_سپید #شعر_آزاد
.
.
.
با این موج های مرگ
که در چشم هایم قیقاج می رود
از پی کدام موعود سمت تو می آیم؟
ای لای لای اندامت
مادرِ ارواحِ پریشانی
ارواح مادرانم را
نفس نفس تهی کن
و برقص
سایه های تُنُک را
پرنده ی شاخه های شبانه
گورم را به منقار بگیر
و بچسبان به پیشانی
که قلب می شناسد ضربان دشنه را
خورشید در کمند
نیزه ی در کمین
به زبان آ
که می سُری در ستون هایم خون بپاشی
بر عطش زخم های خمودی
می وزی و ماه از میان زخم
سر بر می آورد
و کتف هایم ستاره ای
که دنباله اش راه می کشد به صدایت
من چقدر غریب بودم
با این گیاه های خمیده
که بر چهره ام دارم
در پی کویر تو می آیم
که دریایم شتک می زند به رویایم
چال کن نسیمی را
که در جلگه بارور نباشد
#حانیه_متحیر
#شعر_سپید #شعر_آزاد
@asheghanehaye_fatima
با این موج های مرگ
که در چشم هایم قیقاج می رود
از پی کدام موعود سمت تو می آیم؟
ای لای لای اندامت
مادرِ ارواحِ پریشانی
ارواح مادرانم را
نفس نفس تهی کن
و برقص
سایه های تُنُک را
پرنده ی شاخه های شبانه
گورم را به منقار بگیر
و بچسبان به پیشانی
که قلب می شناسد ضربان دشنه را
خورشید در کمند
نیزه ی در کمین
به زبان آ
که می سُری در ستون هایم
تا خون بپاشی
بر عطش زخم های خمودی
می وزی و ماه از میان زخم
سر بر می آورد
و کتف هایم ستاره ای
که دنباله اش راه می کشد به صدایت
من چقدر غریب بودم
با این گیاه های خمیده
که بر چهره ام دارم
در پی کویر تو می آیم
که دریایم شتک می زند به رویایم
چال کن نسیمی را
که در جلگه بارور نباشد
#حانیه_متحیر
با این موج های مرگ
که در چشم هایم قیقاج می رود
از پی کدام موعود سمت تو می آیم؟
ای لای لای اندامت
مادرِ ارواحِ پریشانی
ارواح مادرانم را
نفس نفس تهی کن
و برقص
سایه های تُنُک را
پرنده ی شاخه های شبانه
گورم را به منقار بگیر
و بچسبان به پیشانی
که قلب می شناسد ضربان دشنه را
خورشید در کمند
نیزه ی در کمین
به زبان آ
که می سُری در ستون هایم
تا خون بپاشی
بر عطش زخم های خمودی
می وزی و ماه از میان زخم
سر بر می آورد
و کتف هایم ستاره ای
که دنباله اش راه می کشد به صدایت
من چقدر غریب بودم
با این گیاه های خمیده
که بر چهره ام دارم
در پی کویر تو می آیم
که دریایم شتک می زند به رویایم
چال کن نسیمی را
که در جلگه بارور نباشد
#حانیه_متحیر
@asheghanehaye_fatima
به ساحل خوابیده بودی
و پلک هایت می جهید
از انگشتانت هزار افعی سرخ
با هزار سر
از هزارتکه ی سفالی هزارساله
برگ برگ بر هزارتوی مرگ، می خمید
و خاتون های هر مزار
خم در خم بر پیچ های ایستایی
کمر میساییدند
طغیان غمین موج
چشم فرو می بست
و زنگوله ی استخوانت دم ماهیان را به رعشه میخواند
که سر، صرع بود
و ناخن هایی به جا مانده
در نیم رخِ مه گرفته ات
خسبیده در های های هیاهویی
که از دهان می افتاد
این دکل ها
برخواسته از علف های حادثه
چونان خدایی که هیچکسش پذیرا نبود
ساقه ی موهایت را خواهم جویید
و هضم خواهم کرد گلوگاه سپیدت را
ای خاکسترِ هم آوایی...
خواب میبینمت
#حانیه_متحیر
به ساحل خوابیده بودی
و پلک هایت می جهید
از انگشتانت هزار افعی سرخ
با هزار سر
از هزارتکه ی سفالی هزارساله
برگ برگ بر هزارتوی مرگ، می خمید
و خاتون های هر مزار
خم در خم بر پیچ های ایستایی
کمر میساییدند
طغیان غمین موج
چشم فرو می بست
و زنگوله ی استخوانت دم ماهیان را به رعشه میخواند
که سر، صرع بود
و ناخن هایی به جا مانده
در نیم رخِ مه گرفته ات
خسبیده در های های هیاهویی
که از دهان می افتاد
این دکل ها
برخواسته از علف های حادثه
چونان خدایی که هیچکسش پذیرا نبود
ساقه ی موهایت را خواهم جویید
و هضم خواهم کرد گلوگاه سپیدت را
ای خاکسترِ هم آوایی...
خواب میبینمت
#حانیه_متحیر