عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima

.
مدام
فکر می‌کنم
مرگ
از کجای صورتم شروع می‌شود؟
می‌خواستم
به پنج صورت خودم را تقسیم کنم
و با پنج دهان تو را ببوسم /اما

می‌خواهم
پاییز شوم
بروم در خیابان
خیابان از من بیرون بیاید
برگ‌ها را
بچنید روی شاخ‌هام
بچیند بر اندامی که نیست
بچیند بر دهانی
که زیر پا خرد می‌شود هربار
خش
خش
خش

اندوهی بی سرانجامم
چند مرده در من زندگی می‌کنند؟
هوای تو آخرین زجری نیست که می‌کشم.

تابه‌حال به عمق لیوان فکر کرده‌ای؟
چقدر تنهایی از آن لبریز می‌شود؟

فکر کن اگر گوشی تلفنم را بگیرند
آخرین شماره‌ای که زنگ زده است
چقدر بارانِ ندیده را خیس شده؟

همه چیز به تو بستگی دارد
دری که به روی من بسته است
چشمی که روی من بسته است
دهانی که روی من …
و هر بار رادیو را باز می‌کنم
سربسته از تنهاییم می‌گوید

سرم خالی شده است
دستم خالی شده
از درون خالی‌ام
این‌قدر
که قلبم از این متروکه می‌ترسد.

می‌بینی شاخ‌هام بلندتر شدند
دیگر به مردی فکر کن
که در سینه‌اش
نداشتنت را ماغ می‌کشد
وقتی عکس‌هایم را ورق می‌زنی
لطفاً لباس قرمز تنت نباشد.



#وحید_نجفی
#قاضی
#شعرسپید #شعر_آزاد
@asheghanehaye_fatima



به سطرهایی می‌رسم از من‌اش
از او که به من / که او بودم
در او خوابیده / بعضن
من بود به شکلهایی دیگر/ فرضن

مرده بود
که نوبتش رعایت شود
به وقت
که خوابیده باشد
خوابیدن‌هایی خوابیده
به رغم " دوستت دارمت "
انگشت‌اش را کشیده بود
که دو لکه‌ی سیاه از غروب بتکاند
غرب بود اندکی بعد

بارها گفته بودم‌اش
که دیگری خواست
بگیرد دست
بشکافد
به چشم ، اندام
به دست ، کالبد
بچکاند از نخاع بر نارس‌ات
و فریاد که ببارد
با_ران/بریزد
بشود ابر/ پایین/ بیفتد
تنگ در آغوش
به پهنا به وسعت

بارها گفتم‌اش :
الا ای نفست بوسه به شریان
ای فضای منقبض رگهام / سلول
از تنت بگوکه چگونه واژگون می‌شوی در بغض
که ساعت نخوابیده بر فاصله ؟
چگونه اعصابت به خون آغشته
بی آنکه بِبُرّی ارتباط
که آن طرف خط خودت را زخم کنی بر من ؟
که فاصله با دو مکث پر شود /نشود ؟
نفس نماند.

به سطرهایی رسیدم
حال نه رشته‌ای مانده از تن‌
نه خونی که این سطر را بند بیاورد از من

قسم به پوستت
شرحه شرحه/ شرح است
بر مداری که قرار است
از قرار بیفتد

اِقرا بِاسمِ تن‌ات
که خراش است به زبان
حرف اگر بند بیاید
بیاید لُک_نَت
نَت نَت نَتوان ادامه داد




#وحید_نجفی
#قاضی