#صد_روز_تنهایی
به قلم #ن_ع.
#ﺭﻭﺯﻧﻮﺩ_و_ﭼﻬﺎﺭﻡ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻭاﺳﻪ ﭼﻲ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩاﺭﻡ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻭاﺳﻪ ﭼﻲ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻣﻲ ﺧﻮاﻡ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻲ ﺗﻮﺟﻬﻲ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮا ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﻣﻴﺎﻡ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻭاﺳﻪ ﭼﻲ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩاﺭﻡ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮا ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﺪﻡ
ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﮕﻮ
ﺑﻬﻢ اﻣﻴﺪ ﺑﺪﻩ
ﻧﺬاﺭاﻳﻦ ﺣﺴﻮ ﺑﮕﻴﺮﻡ اﺯ ﺧﻮﺩﻡ
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
به قلم #ن_ع.
#ﺭﻭﺯﻧﻮﺩ_و_ﭼﻬﺎﺭﻡ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻭاﺳﻪ ﭼﻲ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩاﺭﻡ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻭاﺳﻪ ﭼﻲ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻣﻲ ﺧﻮاﻡ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻲ ﺗﻮﺟﻬﻲ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮا ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﻣﻴﺎﻡ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻭاﺳﻪ ﭼﻲ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩاﺭﻡ
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮا ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﺪﻡ
ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﮕﻮ
ﺑﻬﻢ اﻣﻴﺪ ﺑﺪﻩ
ﻧﺬاﺭاﻳﻦ ﺣﺴﻮ ﺑﮕﻴﺮﻡ اﺯ ﺧﻮﺩﻡ
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
#صد_روز_تنهایی
به قلم #ن_ع.
#ﺭﻭﺯﻧﻮﺩ_و_ﭘﻨﺠﻢ
-ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ
-...
-ﺩﻟﻢ ﺑﺮاﺕ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
-...
-ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻌﻲ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺎﺷﻲ
ﻛﻨﺎﺭﺵ ﺁﺭﻭﻣﻲ؟
.
.
.
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
به قلم #ن_ع.
#ﺭﻭﺯﻧﻮﺩ_و_ﭘﻨﺠﻢ
-ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ
-...
-ﺩﻟﻢ ﺑﺮاﺕ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
-...
-ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻌﻲ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺎﺷﻲ
ﻛﻨﺎﺭﺵ ﺁﺭﻭﻣﻲ؟
.
.
.
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
#صد_روز_تنهایی
به قلم #ن_ع.
#ﺭﻭﺯﻧﻮﺩ_و_ﺷﺸﻢ
اﻣﺮﻭﺯ
ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ﻧﻜﻨﻢ
ﺑﻪ ﺗﻮ
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻱ ﺭﻭﺷﻨﺖ
ﺯﻳﺮ ﻧﻮﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﺠﻜﺎﻭﺕ
ﻛﻪ ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎ ﺧﻴﺎﻟﺒﺎﻓﻲ
ﺭﻭﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﺣﺴﺶ ﻣﻲ ﻛﺮﺩﻡ
ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﻣﻦ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﺕ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺎﻣﻦ اﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﻱ ﻣﺎﺟﺮاﺟﻮﻱ ﻣﻦ ﻣﻴﺸﺪ
ﺑﻪ ﺻﺪاﺕ
ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻟﻴﻞ ﺷﻨﻮاﻳﻴﻢ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻱ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮔﺮﺕ
ﻛﻪ اﻭﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﻡ
ﺧﻮﺩﺕ ﻻﺯﻣﺸﻮﻥ ﻧﺪاﺭﻱ
ﺑﻪ ﺗﻮ
ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﺣﺴﻲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺪاﺷﺘﻲ
ﺑﻪ ﺗﻮ
ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻱ ﭼﻲ ﺑﻪ ﺳﺮ اﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﺁﻭﺭﺩﻱ
ﺑﻪ ﺗﻮ
ﻣﻦ اﻣﺮﻭﺯ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ اﺻﻼ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ﻧﻜﻨﻢ
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
به قلم #ن_ع.
#ﺭﻭﺯﻧﻮﺩ_و_ﺷﺸﻢ
اﻣﺮﻭﺯ
ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ﻧﻜﻨﻢ
ﺑﻪ ﺗﻮ
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻱ ﺭﻭﺷﻨﺖ
ﺯﻳﺮ ﻧﻮﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﺠﻜﺎﻭﺕ
ﻛﻪ ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎ ﺧﻴﺎﻟﺒﺎﻓﻲ
ﺭﻭﻱ ﺧﻮﺩﻡ ﺣﺴﺶ ﻣﻲ ﻛﺮﺩﻡ
ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﻣﻦ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﺕ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﺎﻣﻦ اﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﻱ ﻣﺎﺟﺮاﺟﻮﻱ ﻣﻦ ﻣﻴﺸﺪ
ﺑﻪ ﺻﺪاﺕ
ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻟﻴﻞ ﺷﻨﻮاﻳﻴﻢ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻱ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮔﺮﺕ
ﻛﻪ اﻭﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﻡ
ﺧﻮﺩﺕ ﻻﺯﻣﺸﻮﻥ ﻧﺪاﺭﻱ
ﺑﻪ ﺗﻮ
ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﺣﺴﻲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺪاﺷﺘﻲ
ﺑﻪ ﺗﻮ
ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻱ ﭼﻲ ﺑﻪ ﺳﺮ اﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﺁﻭﺭﺩﻱ
ﺑﻪ ﺗﻮ
ﻣﻦ اﻣﺮﻭﺯ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ اﺻﻼ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ﻧﻜﻨﻢ
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
#صد_روز_تنهایی
به قلم #ن_ع.
#روزنود_و_هفتم
دلم برای تو تنگ است ای بهانه ی بودن
بیا که باتو
بروید بهار
در دل من
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
به قلم #ن_ع.
#روزنود_و_هفتم
دلم برای تو تنگ است ای بهانه ی بودن
بیا که باتو
بروید بهار
در دل من
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
#صد_روز_تنهایی
به قلم #ن_ع.
#روزنود_و_هشتم
من هنوز همینجام
و تو اصلا من رو یادت نیست
خبرت هست که بی روی تو #آرامم نیست؟
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
به قلم #ن_ع.
#روزنود_و_هشتم
من هنوز همینجام
و تو اصلا من رو یادت نیست
خبرت هست که بی روی تو #آرامم نیست؟
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
#صد_روز_تنهایی
به قلم #ن_ع.
#روزنود_و_نه.
تو نیستی
تو واقعا نیستی
هیچوقت نبودی
بجز یه مدت
اما
برای من نبودی
تو بین راه
یه مدتی
کنار من نشستی
دردو دل کردیم
حرف زدیم
گفتیم
خندیدیم
قدم زدیم
اما من مقصد تو نبودم
من توقفگاه محقرم
که تو در
مسیر قصر رویاهات
به اجبار
کنار من توقف کردی
و ای کاش که یادت بمونه
هر وقت خسته ی سفر بودی
هر زمان تو مسیر کم آوردی
من هنوز همینجام
#امن_ترین_توقفگاه_دنیام
#برای_تو
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
به قلم #ن_ع.
#روزنود_و_نه.
تو نیستی
تو واقعا نیستی
هیچوقت نبودی
بجز یه مدت
اما
برای من نبودی
تو بین راه
یه مدتی
کنار من نشستی
دردو دل کردیم
حرف زدیم
گفتیم
خندیدیم
قدم زدیم
اما من مقصد تو نبودم
من توقفگاه محقرم
که تو در
مسیر قصر رویاهات
به اجبار
کنار من توقف کردی
و ای کاش که یادت بمونه
هر وقت خسته ی سفر بودی
هر زمان تو مسیر کم آوردی
من هنوز همینجام
#امن_ترین_توقفگاه_دنیام
#برای_تو
#ن_ع.
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
چرا زنگ میزنی بانو؟
چرا چنین متمدن ظلم میکنی؟
اینهنگامه که وقتِ مهربانی مُرده
و گاهِ اقاقی گذشته
چرا صدایت را
به قتلِ دوبارهام وامیداری؟
من مردی مُردهام
و مُرده بازنمیمیرد
صدایِ تو ناخُن دارد
و گوشتِ من، چون دیبایِ دمشقی
سوزندوزِ زخمهها
آنروز
تلفن
ریسمانِ یاسمن بود… بینِ من و تو
حالا طنابِ دار
تماسِ تو
فرشِ ابریشم بود که برآن تکیه میزدم
حالا صلیبی از خار
که بر آن جان میکنم
از صدای تو سرخوش بودم
آنگاه که چون گنجشکی سبز
از گوشی بیرون میپرید
با او قهوهام را میخوردم
سیگار میکشیدم
و به بیکران پرمیگشودم
با او…
صدایِ تو
تکهای ناکندنی بود از بودنم
چشمه بود و سایه بود و نسیم
شادی برایم میآورد، و عطرِ گلهای وحشی
حالا چون ناقوسهای جمعهی غمگین…
که به بارانهای جانگداز میشویدم.
بسکن این کشتار را بانو!
رگهایم همه بریده…
و عصبهایم گسسته…
شاید صدایت
چون همیشه بنفش باشد
اما – دریغا –
نمیبینمش… نه نمیبینم
چرا که کوررنگ شدهام.
#نزار_قبانی
از کتاب #صد_نامه_عاشقانه_نزار_قبانی
چرا زنگ میزنی بانو؟
چرا چنین متمدن ظلم میکنی؟
اینهنگامه که وقتِ مهربانی مُرده
و گاهِ اقاقی گذشته
چرا صدایت را
به قتلِ دوبارهام وامیداری؟
من مردی مُردهام
و مُرده بازنمیمیرد
صدایِ تو ناخُن دارد
و گوشتِ من، چون دیبایِ دمشقی
سوزندوزِ زخمهها
آنروز
تلفن
ریسمانِ یاسمن بود… بینِ من و تو
حالا طنابِ دار
تماسِ تو
فرشِ ابریشم بود که برآن تکیه میزدم
حالا صلیبی از خار
که بر آن جان میکنم
از صدای تو سرخوش بودم
آنگاه که چون گنجشکی سبز
از گوشی بیرون میپرید
با او قهوهام را میخوردم
سیگار میکشیدم
و به بیکران پرمیگشودم
با او…
صدایِ تو
تکهای ناکندنی بود از بودنم
چشمه بود و سایه بود و نسیم
شادی برایم میآورد، و عطرِ گلهای وحشی
حالا چون ناقوسهای جمعهی غمگین…
که به بارانهای جانگداز میشویدم.
بسکن این کشتار را بانو!
رگهایم همه بریده…
و عصبهایم گسسته…
شاید صدایت
چون همیشه بنفش باشد
اما – دریغا –
نمیبینمش… نه نمیبینم
چرا که کوررنگ شدهام.
#نزار_قبانی
از کتاب #صد_نامه_عاشقانه_نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
از سالهای رفته با تو پشیمان نیستم
پشیمانی پیشهی من نیست
و اندوهگین نیستم
چرا که بر اسبی بازنده شرط بستم
قمار با زنان چون قمار بر اسبهاست
نتیجه نامعلوم است
و پیشگویی بیهوده
هر مرد اسبی انتخاب میکند
و هر زن اسبی
و در انتها
کسی برنده نیست
جز زنان.
تجربهام با زنان و اسبها همسان است
گاهی برندهام… و گاهی بازنده
گاه سربلند… گاهی سرشکسته
با اینهمه بازی را پی میگیرم
و شعرهای زیادی در این پایداری نصیبم میشود
چیزی از سقوطِ ناگهانی زیباتر نیست
زیرِ سُمهای اسب
یا زیرِ پاهای عشق
#نزار_قبانی
#صد_نامه_عاشقانه
از سالهای رفته با تو پشیمان نیستم
پشیمانی پیشهی من نیست
و اندوهگین نیستم
چرا که بر اسبی بازنده شرط بستم
قمار با زنان چون قمار بر اسبهاست
نتیجه نامعلوم است
و پیشگویی بیهوده
هر مرد اسبی انتخاب میکند
و هر زن اسبی
و در انتها
کسی برنده نیست
جز زنان.
تجربهام با زنان و اسبها همسان است
گاهی برندهام… و گاهی بازنده
گاه سربلند… گاهی سرشکسته
با اینهمه بازی را پی میگیرم
و شعرهای زیادی در این پایداری نصیبم میشود
چیزی از سقوطِ ناگهانی زیباتر نیست
زیرِ سُمهای اسب
یا زیرِ پاهای عشق
#نزار_قبانی
#صد_نامه_عاشقانه
بگذار باران ببارد و
سنگ ها را آب کند
من که به غربت می روم
چه کسی تو را نوازش می کند؟
#صد_سیاوچمانه
ترجمه:
#فریاد_شیری. #رئوف_سعیدیان
@asheghanehaye_fatima
سنگ ها را آب کند
من که به غربت می روم
چه کسی تو را نوازش می کند؟
#صد_سیاوچمانه
ترجمه:
#فریاد_شیری. #رئوف_سعیدیان
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from دستیار
Sad Bar
Pallett
#صد_بار
#پالت
صد بار تورا دیدم
صد بار شنیدم
شیرینتر از این درد
به عمرم نچشیدم...
این موزیک زیبا رو با هم بشنویم❤️
@asheghanehaye_fatima
#پالت
صد بار تورا دیدم
صد بار شنیدم
شیرینتر از این درد
به عمرم نچشیدم...
این موزیک زیبا رو با هم بشنویم❤️
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
خوسه آرکاديو بوئنديا از آئورلينا پرسيد: «امروز چه روزیست؟»
آئورلينا پاسخ داد: «سهشنبه.»
خوسه آرکاديو بوئنديا گفت؛ «خودم هم همين فکر را میکردم، ولی نمیدانم چرا ناگهان حس کردم امروز هم مثل ديروز دوشنبه است.
به آسمان نگاه کن، به ديوارها نگاه کن، به گلهای بگونيا نگاه کن، به هر جا که میخواهی نگاهی کن، انگار امروز هم دوشنبه است.»
فردای آن روز، يعنی روز چهارشنبه،
خوسه آرکاديو بوئنديا باز هم نزد آئورلينا رفت و گفت: «چه بدبختی بزرگی، به هوا نگاه کن، به نور خورشيد نگاه کن، همه چيز شبيه ديروز و پريروز است. انگار امروز هم دوشنبه است.»
#گابریل_گارسیا_مارکز
#صد سال_تنهایی
خوسه آرکاديو بوئنديا از آئورلينا پرسيد: «امروز چه روزیست؟»
آئورلينا پاسخ داد: «سهشنبه.»
خوسه آرکاديو بوئنديا گفت؛ «خودم هم همين فکر را میکردم، ولی نمیدانم چرا ناگهان حس کردم امروز هم مثل ديروز دوشنبه است.
به آسمان نگاه کن، به ديوارها نگاه کن، به گلهای بگونيا نگاه کن، به هر جا که میخواهی نگاهی کن، انگار امروز هم دوشنبه است.»
فردای آن روز، يعنی روز چهارشنبه،
خوسه آرکاديو بوئنديا باز هم نزد آئورلينا رفت و گفت: «چه بدبختی بزرگی، به هوا نگاه کن، به نور خورشيد نگاه کن، همه چيز شبيه ديروز و پريروز است. انگار امروز هم دوشنبه است.»
#گابریل_گارسیا_مارکز
#صد سال_تنهایی