@asheghanehaye_fatima
به تو ایمانی سرشار دارم من
بر این باروم که میتوانم قرنهای قرن تاریکی را
چشم انتظار صدای تو بمانم
در سکوت محض.
همچون خورشید
بر همه اسرار واقفی:
در تو این توان را می یابم
که در اعماق معادن سنگ و زندانهای افسانه ای
شمعدانیها و گلهای خودرو برویانی.
به تو ایمانی سرشار دارم من
آرامم با تو،همچون عربی پیچیده در شال سفیدش
یکسره معطوف خدا
در کار رویاندن سنبله های جو بر گرد خانه اش.
به تو ایمانی سرشار دارم.
#آنتونیا_پوزی
به تو ایمانی سرشار دارم من
بر این باروم که میتوانم قرنهای قرن تاریکی را
چشم انتظار صدای تو بمانم
در سکوت محض.
همچون خورشید
بر همه اسرار واقفی:
در تو این توان را می یابم
که در اعماق معادن سنگ و زندانهای افسانه ای
شمعدانیها و گلهای خودرو برویانی.
به تو ایمانی سرشار دارم من
آرامم با تو،همچون عربی پیچیده در شال سفیدش
یکسره معطوف خدا
در کار رویاندن سنبله های جو بر گرد خانه اش.
به تو ایمانی سرشار دارم.
#آنتونیا_پوزی
@asheghanehaye_fatima
دلم گرفته است
مثل همه زنانی که به زمین خیره می شوند
و انگشترشان را می چرخانند...
دلم گرفته است
و تو بیشتر از همه مسئول منی
و چشمان زیبای تو
که از درون به من می نگرند...
#الهام_اسلامی
دلم گرفته است
مثل همه زنانی که به زمین خیره می شوند
و انگشترشان را می چرخانند...
دلم گرفته است
و تو بیشتر از همه مسئول منی
و چشمان زیبای تو
که از درون به من می نگرند...
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
...
بالاخره
یه چیزی تو دنیا
باید باشه که خوبت کنه
قرصی،
دارویی،
آدمی،
آخ آدمی
آدمی...
#فريد_صارمی
...
بالاخره
یه چیزی تو دنیا
باید باشه که خوبت کنه
قرصی،
دارویی،
آدمی،
آخ آدمی
آدمی...
#فريد_صارمی
@asheghanehaye_fatima
پیش از
ادراک
پیش از دانش
و پیش از جنگ
انسان ها
عشق را آفریده اند . . .
#مگردیچ_هاجیان
شاعر ارمنی
پیش از
ادراک
پیش از دانش
و پیش از جنگ
انسان ها
عشق را آفریده اند . . .
#مگردیچ_هاجیان
شاعر ارمنی
@asheghanehaye_fatima
کاش ما دو گوزن بودیم
وقت شادی شاخ هامان را به هم می کشیدیم
وقت حرف زدن به هم خیره می شدیم
و بچه هامان
در فصل گرم سال به دنیا می آمدند
کاش ما دو گوزن بودیم
که وقتی از هم دلگیر می شدیم
خواب مان می برد.
#الهام_اسلامی
کاش ما دو گوزن بودیم
وقت شادی شاخ هامان را به هم می کشیدیم
وقت حرف زدن به هم خیره می شدیم
و بچه هامان
در فصل گرم سال به دنیا می آمدند
کاش ما دو گوزن بودیم
که وقتی از هم دلگیر می شدیم
خواب مان می برد.
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
الان فقط نیاز دارم بغلم کنی، حرکتی به قدمت خود بشریت که معنایش خیلی فراتر از تماس دو بدن است. در آغوش گرفتن یعنی از حضور تو احساس تهدید نمیکنم، نمیترسم اینقدر نزدیک باشم، میتوانم آرام بگیرم، در خانه خودمم، احساس امنیت میکنم و کنار کسی هستم که درکم میکند. میگویند هربار کسی را گرم در آغوش میگیریم، یک روز به عمرمان اضافه میشود. پس لطفا مرا بغل کن!
#پائولو_کوئلیو
الان فقط نیاز دارم بغلم کنی، حرکتی به قدمت خود بشریت که معنایش خیلی فراتر از تماس دو بدن است. در آغوش گرفتن یعنی از حضور تو احساس تهدید نمیکنم، نمیترسم اینقدر نزدیک باشم، میتوانم آرام بگیرم، در خانه خودمم، احساس امنیت میکنم و کنار کسی هستم که درکم میکند. میگویند هربار کسی را گرم در آغوش میگیریم، یک روز به عمرمان اضافه میشود. پس لطفا مرا بغل کن!
#پائولو_کوئلیو
@asheghanehaye_fatima
برای گریه دریـــــغا! نمانده شـانهی یاری
چه خندهدارتر از این، که جای گریه نداری!؟
#غلامرضا_رضایی
برای گریه دریـــــغا! نمانده شـانهی یاری
چه خندهدارتر از این، که جای گریه نداری!؟
#غلامرضا_رضایی
@asheghanehaye_fatima
از شهرهای بزرگ
که در قصه های تو نبودند می ترسم
از خیابان هایی که پایم را
به راه های نرفته بسته اند
و عشق های کوچکی که دلم را
به پنجره های وامانده ی لعنتی
می ترسم
از روزهایی که با تنور تو روشن نمی شوند
و شب هایی که با هزار و یک روایت گوناگون
چشم های مرا نمی بندند
دلم هوای خانه ی کاگلی ات را کرده
با پستوی تنگ و تاری
که عطر آغوش پدربزرگ را در آن حبس کرده بودی
دلم هوای تو را کرده
که برایم چای بریزی
و دوباره بگویی چگونه صورت من شصت سال پیش
جوانی کُرد را عاشق تو کرد
برایم چای بریز ننه آقا
و اشک هایم را
با گوشه ی گلدار چارقدت پاک کن
خسته ام ،
خسته
و هیچ کس آنقدر زن نیست
که ساعت ها بشود برایش گریست
#لیلا_کردبچه
🍀🍀
از شهرهای بزرگ
که در قصه های تو نبودند می ترسم
از خیابان هایی که پایم را
به راه های نرفته بسته اند
و عشق های کوچکی که دلم را
به پنجره های وامانده ی لعنتی
می ترسم
از روزهایی که با تنور تو روشن نمی شوند
و شب هایی که با هزار و یک روایت گوناگون
چشم های مرا نمی بندند
دلم هوای خانه ی کاگلی ات را کرده
با پستوی تنگ و تاری
که عطر آغوش پدربزرگ را در آن حبس کرده بودی
دلم هوای تو را کرده
که برایم چای بریزی
و دوباره بگویی چگونه صورت من شصت سال پیش
جوانی کُرد را عاشق تو کرد
برایم چای بریز ننه آقا
و اشک هایم را
با گوشه ی گلدار چارقدت پاک کن
خسته ام ،
خسته
و هیچ کس آنقدر زن نیست
که ساعت ها بشود برایش گریست
#لیلا_کردبچه
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
روزی به دیدارم خواهی آمد که دیگر نمیشناسمت
من با پیراهنی ساده
آشفته حال
خیره به خالی دنیا
با خودم غریبه
با دیگران غریبه تر
جایی نشستهام که نمیدانم کجاست
تو چون همیشه با وقار
با تردید نگاهم میکنی
حالم را میپرسی
حالم را؟؟ پس از اینهمه سال ؟؟
شاخه گلی روی زانوانم میگذاری
سری تکان میدهی
و میروی ...
من ...
خیره به خالی دنیا
به ناگهان، رفتنت را میشناسم .
📖 #خداحافظ_اگر_بازنگشتم
#نیکی_فیروزکوهی
روزی به دیدارم خواهی آمد که دیگر نمیشناسمت
من با پیراهنی ساده
آشفته حال
خیره به خالی دنیا
با خودم غریبه
با دیگران غریبه تر
جایی نشستهام که نمیدانم کجاست
تو چون همیشه با وقار
با تردید نگاهم میکنی
حالم را میپرسی
حالم را؟؟ پس از اینهمه سال ؟؟
شاخه گلی روی زانوانم میگذاری
سری تکان میدهی
و میروی ...
من ...
خیره به خالی دنیا
به ناگهان، رفتنت را میشناسم .
📖 #خداحافظ_اگر_بازنگشتم
#نیکی_فیروزکوهی
@asheghanehaye_fatima
#عروسکم
آهنگِ #صدای_بارونِ ستار منو میبَره خیلی دور
جایی که بابام تنها قهرمانِ زندگیم بود .
دو وجب قد داشتم و دوتا چشمِ خیلی دُرشت و یه مامان با چشمای سبز ،
که تمومِ زندگیم بود .
وقتی حتا خواهرم نداشتم که دلم براش تنگ بشه ، یه خونه بود و مامان و بابا و مرجان و تمامِ بچگیهای قشنگش ،
وقتی #امیر برام فقط یه اسمِ قشنگ بود و هرکی اسمش امیر بود به نظرم مهربون بود و دوست داشتم اسمشو بیدلیل صدا کنم .
وقتی تمامِ آرزوم داشتنِ عروسکِ تو ویترینِ مغازه زیرِ پلِ سیدخندان بود و خیلی زود تو یه شبِ بارونی بهش رسیدم .
وقتی تو ماشینِ بابام ستار همین آهنگ رو میخوند و من از حفظ تو دلم میخوندم بدون اینکه معنیشو درک کنم و جاهای سوزناکش چشامو میبستم و آروم جوری که مامانم نبینه سرمو باهاش تکون میدادم و دستم و انگار میکروفون دستمه جلو دهنم میگرفتم .
همون موقع هم وقتی ریتمش شروع میشد و میدیدم بابام حالش یه جوری میشه و تو فکر میره حس میکردم که باید حرفای خوبی بزنه و جاده و بارونشو خوب میفهمیدم و تا میگفت رگای آبی دستات به رگای دستِ بابام دست میزدم که داشت دنده عوض میکرد و من از بین دو تا صندلیِ جلو ، خودم رو آورده بودم تا جایی که میشد نزدیکِ مامان و بابام که تنها نمونم .
همیشه از تنها موندن میترسیدم . همیشه دنبال یه دستی برای گرفتن و یه شونهای برای تکیه بودم .
شبی که بابام عروسکِ قشنگم و برام خرید احساس کردم تا همیشه کنارم میمونه و مواظبمه ، آخه هم قدِ خودم بود با موهای فرفری بلند قهوهای با چشمای سبز و گونههای برجسته و لبایی که شکلِ خنده داشت و عاشقِ این بودم که وقتی میخوابوندمِش پلکاش بسته میشد و انگشتاش جوری ساخته شده بود که نرم بود و دونه دونه انگشتاش رو حس میکردم و انگار دستم و میگرفت و شبا مثلِ من چشماشو میبست و تا بغلش میکردم چشمای سبزشو باز میکرد و منو نگاه میکرد .
خواهرم تازه بدنیا اومده بود و از عروسکم خیلی کوچیکتر بود و من اونروزا عروسکم و کمتر از خواهرم دوست داشتم و عروسکم چشماش و همش از غصه میبَست .
درست شبیه خودم وقتی بزرگ شدم و موقع ناراحتی دستم رو پیشونیم میره و چشمام رو میبندم که شاید نبینم چه بلایی داره سرم میاد و شایدم فکرم رو میخوام ببینم و شایدم میخوام شبیه عروسکم کسی منو بغل بگیره و بخوابم از این بیداریِ ترسناکِ زندگی ،
از این گذرِ بیوقفهی عمر که فقط میگذره و تارهای موهات سپید میشن و شکلِ زندگی برات عوض میشه ، چشمات همون چشمان ولی چیزایی رو میبینن که هیچوقت ، هیچکس شاید نتونه ببینه ،
و تنها کسی با چشماش هم میتونه احساس کنه که خیلی بیشتر از سالهای زندگیش بزرگ شده باشه .
آدم گریهش میگیره از دستِ بیرحمِ دنیا
از این گذرِ زمان
از این روزگار که یه لحظه نمیایسته تا بهش برسیم ،
تا برسیم به روزای خوبش ،
به خندههامون ،
برسیم و لحظهی خوشبختی رو هم مثلِ دردامون تجربه کنیم و عشق رو با خیالِ راحت حس کنیم و بذاریم همه وجودمون رو بگیره ،
چشمامون رو ببندیم و طعمِ خوبِ زندگی رو حتا واسه یه لحظه حس کنیم و خودمون رو بسپاریم به دستِ عشق و بسپاریم به همون حسِ خوب و بخوابیم شبیه چشمای عروسکم ،
بذاریم حسِ خوب ،
ما رو ادامه بده و ادامه بده و بشیم تیکهای از عشق .
بشیم همون که از بچگی #آرزو داشتیم .
یه عروسکِ مهربون تو دستای پُر از آرزوهای بزرگِ زندگی .
#مرجان_پورشريفى
#صدای_بارون_ستار
#عروسکم
آهنگِ #صدای_بارونِ ستار منو میبَره خیلی دور
جایی که بابام تنها قهرمانِ زندگیم بود .
دو وجب قد داشتم و دوتا چشمِ خیلی دُرشت و یه مامان با چشمای سبز ،
که تمومِ زندگیم بود .
وقتی حتا خواهرم نداشتم که دلم براش تنگ بشه ، یه خونه بود و مامان و بابا و مرجان و تمامِ بچگیهای قشنگش ،
وقتی #امیر برام فقط یه اسمِ قشنگ بود و هرکی اسمش امیر بود به نظرم مهربون بود و دوست داشتم اسمشو بیدلیل صدا کنم .
وقتی تمامِ آرزوم داشتنِ عروسکِ تو ویترینِ مغازه زیرِ پلِ سیدخندان بود و خیلی زود تو یه شبِ بارونی بهش رسیدم .
وقتی تو ماشینِ بابام ستار همین آهنگ رو میخوند و من از حفظ تو دلم میخوندم بدون اینکه معنیشو درک کنم و جاهای سوزناکش چشامو میبستم و آروم جوری که مامانم نبینه سرمو باهاش تکون میدادم و دستم و انگار میکروفون دستمه جلو دهنم میگرفتم .
همون موقع هم وقتی ریتمش شروع میشد و میدیدم بابام حالش یه جوری میشه و تو فکر میره حس میکردم که باید حرفای خوبی بزنه و جاده و بارونشو خوب میفهمیدم و تا میگفت رگای آبی دستات به رگای دستِ بابام دست میزدم که داشت دنده عوض میکرد و من از بین دو تا صندلیِ جلو ، خودم رو آورده بودم تا جایی که میشد نزدیکِ مامان و بابام که تنها نمونم .
همیشه از تنها موندن میترسیدم . همیشه دنبال یه دستی برای گرفتن و یه شونهای برای تکیه بودم .
شبی که بابام عروسکِ قشنگم و برام خرید احساس کردم تا همیشه کنارم میمونه و مواظبمه ، آخه هم قدِ خودم بود با موهای فرفری بلند قهوهای با چشمای سبز و گونههای برجسته و لبایی که شکلِ خنده داشت و عاشقِ این بودم که وقتی میخوابوندمِش پلکاش بسته میشد و انگشتاش جوری ساخته شده بود که نرم بود و دونه دونه انگشتاش رو حس میکردم و انگار دستم و میگرفت و شبا مثلِ من چشماشو میبست و تا بغلش میکردم چشمای سبزشو باز میکرد و منو نگاه میکرد .
خواهرم تازه بدنیا اومده بود و از عروسکم خیلی کوچیکتر بود و من اونروزا عروسکم و کمتر از خواهرم دوست داشتم و عروسکم چشماش و همش از غصه میبَست .
درست شبیه خودم وقتی بزرگ شدم و موقع ناراحتی دستم رو پیشونیم میره و چشمام رو میبندم که شاید نبینم چه بلایی داره سرم میاد و شایدم فکرم رو میخوام ببینم و شایدم میخوام شبیه عروسکم کسی منو بغل بگیره و بخوابم از این بیداریِ ترسناکِ زندگی ،
از این گذرِ بیوقفهی عمر که فقط میگذره و تارهای موهات سپید میشن و شکلِ زندگی برات عوض میشه ، چشمات همون چشمان ولی چیزایی رو میبینن که هیچوقت ، هیچکس شاید نتونه ببینه ،
و تنها کسی با چشماش هم میتونه احساس کنه که خیلی بیشتر از سالهای زندگیش بزرگ شده باشه .
آدم گریهش میگیره از دستِ بیرحمِ دنیا
از این گذرِ زمان
از این روزگار که یه لحظه نمیایسته تا بهش برسیم ،
تا برسیم به روزای خوبش ،
به خندههامون ،
برسیم و لحظهی خوشبختی رو هم مثلِ دردامون تجربه کنیم و عشق رو با خیالِ راحت حس کنیم و بذاریم همه وجودمون رو بگیره ،
چشمامون رو ببندیم و طعمِ خوبِ زندگی رو حتا واسه یه لحظه حس کنیم و خودمون رو بسپاریم به دستِ عشق و بسپاریم به همون حسِ خوب و بخوابیم شبیه چشمای عروسکم ،
بذاریم حسِ خوب ،
ما رو ادامه بده و ادامه بده و بشیم تیکهای از عشق .
بشیم همون که از بچگی #آرزو داشتیم .
یه عروسکِ مهربون تو دستای پُر از آرزوهای بزرگِ زندگی .
#مرجان_پورشريفى
#صدای_بارون_ستار
ادعای بی تفاوتی سخت است !
آن هم
نسبت به کسی که
زیباترین حس دنیا را
با او تجربه کردی ...
#مارگارت_آتوود
@asheghanehaye_fatima
آن هم
نسبت به کسی که
زیباترین حس دنیا را
با او تجربه کردی ...
#مارگارت_آتوود
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
"Song"
Would you know what's soft? Idare
Not bring you to the down or air
Nor to stars to show what's bright
Nor to snow to teach you white
Nor, if you would music hear
Call the orbs to take your ear
Nor, to please your sense, bring forth
Bruised nard, or what's more worth
Or on food were your thoughts placed
Bring you nectar for a taste
Would you have all these in one
Name my mistress, and its done
Thomas Carew
"نغمه نام معشوق"
اگر گویی لطیف چیست
به کدام جرأت هوا یا پر قو را مثال آورم،
یا اگر گویی روشنی چیست، ستارگان را نشان دهم
یا اگر خواهی سپید را دانی، بلور برف را در پیشت نهم،
یا اگر آهنگ خوش خواهی شنیدن، موسیقی افلاک را خوش و موزون گویم،
و اگر آرامش جسم را جویا باشی، از مرهم عطرآگین سخن گویم،
یا کام و زبانت را، اگر خواهان شیرینی است،
مائده خدایان هدیه کنم؟
اما اگر خواهی لطافت، روشنی و سپیدی،
نغمه خوش، مرهم شفابخش،
ومائده خدایان را یکجا جمع کنی،
کافی است که نام معشوق مرا بر زبان آوری.
#توماس_کارو
ترجمه : دکتر حسین الهی قمشهای
"Song"
Would you know what's soft? Idare
Not bring you to the down or air
Nor to stars to show what's bright
Nor to snow to teach you white
Nor, if you would music hear
Call the orbs to take your ear
Nor, to please your sense, bring forth
Bruised nard, or what's more worth
Or on food were your thoughts placed
Bring you nectar for a taste
Would you have all these in one
Name my mistress, and its done
Thomas Carew
"نغمه نام معشوق"
اگر گویی لطیف چیست
به کدام جرأت هوا یا پر قو را مثال آورم،
یا اگر گویی روشنی چیست، ستارگان را نشان دهم
یا اگر خواهی سپید را دانی، بلور برف را در پیشت نهم،
یا اگر آهنگ خوش خواهی شنیدن، موسیقی افلاک را خوش و موزون گویم،
و اگر آرامش جسم را جویا باشی، از مرهم عطرآگین سخن گویم،
یا کام و زبانت را، اگر خواهان شیرینی است،
مائده خدایان هدیه کنم؟
اما اگر خواهی لطافت، روشنی و سپیدی،
نغمه خوش، مرهم شفابخش،
ومائده خدایان را یکجا جمع کنی،
کافی است که نام معشوق مرا بر زبان آوری.
#توماس_کارو
ترجمه : دکتر حسین الهی قمشهای