عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمی‌شود
یک فضای خالی
و حتی در بهترین لحظه‌ها
و عالی‌ترین زمان‌ها
می‌دانیم که هست
بیشتر از همیشه
می‌دانیم که هست
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمی‌شود
و ما
در همان فضا
انتظار می‌کشیم
انتظار می‌کشیم...

چارلز بوکوفسکی
@asheghanehaye_fatima




من از نظر تو آدم معمولی هستم، چون دست هام زور چندانی ندارن، یه بازیگر معروف و دلربا نیستم و پولی هم ندارم تا مثل دیگران واسه ت کادو بگیرم.
اما چیزهایی درباره من، پیچیدگی های ذهن من و قلب بزرگ من هست که تو شاید در هنگام کار کردن، تلویزیون دیدن یا خندیدن با دوست هات متوجه نباشی، ولی هنگام تنهایی، آهنگ گوش دادن و خوابیدن همه چیز فرق می کنه، اون وقت خاطرات، حرف ها و داستان های من جان می گیرن، من اسم این رو گذاشتم نفوذ.

#روزبه_معین
رمان #قهوه_سرد_آقای_نویسنده
‌ ‌‌

‌ لبریز ام از تو
"عطر" دلدادگی ام
تمام شهر را پر کرده است
و تو
آشکارترین پنهان منی ...

#سارا_قبادی
#برای_تو_ک_نیستی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



همه ى آدمهايى كه تركتان كرده اند،
يك روز برميگردند!
از الان خودتان را براى حرفهاى آن روز،آماده كنيد؛
مبادا خام شويد!
يادتان باشد كه هيچ چيز تغيير نكرده،
فقط همان آدمِ سابقي است كه بهتر از شما را پيدا نكرده!



#علي_قاضي_نظام
@asheghanehaye_fatima



از خواب های من که پریدی
درخت شدم
و یک روز عاشقانه
تبر را صدا زدم
حالاچوب لباسی غمگینی هستم
که شب تا صبح
لباس هایت را بغل می کند
و صبح تا شب
به انتظارت گوشه‌ی  اتاق می ایستد
و تو هیچ وقت نمی فهمی
این چوب لباسی غمگین  می توانست پرنده باشد
گلدان باشد 
یا #زنی که عصرها
توی فنجان گل سرخی
برایت چای دارچین بریزد




#فلورا_تاجیکی
@asheghanehaye_fatima



روزی مرا بیاد خواهی آورد
چونان کویری
که دریا را بخاطر می آورد
چونان دشتی
که جنگل را به بخاطر می آورد
چونان قلب گلوله خورده ای
که خون را به یاد می آورد
چونان پیرزنی
که جوانی اش را
و چونان پیراهنی
که پیکری که در آن زیسته است را.
.
روزی مرا به یاد خواهی آورد
هنگام که پیراهن های کهنه را
از گنجه در می آوری
هنگام که دست
بر سر فرزندانت میکشی
و نام های دیگری را برای آنان زیر لب با خود زمزمه می کنی.
.
همواره اسمی در زندگی هست
که مستعارِ تمام اسم های دیگر است.
روزی مرا به یاد خواهی آورد
چونان شناسنامه ای
که نام پیشین اش را بخاطر می آورد

#بابک_زمانی
مجموعه شعر #اعداد
@asheghanehaye_fatima
.
.
.
.

@SherTarjome


J'ai regardé devant moi
Dans la foule je t'ai vue
Parmi les blés je t'ai vue
Sous un arbre je t'ai vue

Au bout de tous mes voyages
Au fond de tous mes tourments
Au tournant de tous les rires
Sortant de l'eau et du feu

L'été l'hiver je t'ai vue
Dans ma maison je t'ai vue
Entre mes bras je t'ai vue
Dans mes rêves je t'ai vue

Je ne te quitterai plus...



Paul Eluard






جِلو خودم را نگاه کردم
در جمعیت تو را دیدم
میان گندم‌ها تو را دیدم
زیر درختی تو را دیدم

در انتهای همهٔ سفرهایم
در عمق همهٔ عذاب‌هایم
در خم همهٔ خنده‌هایم
که از آب و آتش سر درمی‌آورد

تابستان و زمستان تو را دیدم
در خانه‌ام تو را دیدم
در آغوش خویش تو را دیدم
در رویاهایم تو را دیدم
دیگر تَرکَت نخواهم کرد...



▪️ #پل_الوار
▪️ترجمه : احمد شاملو
یک دوست داشتن هایی هست
که به یک باره
بی مقدمه
پا در کفشِ دلت می کند
و جا خوش می کند
و از دستِ تو کاری بر نمی آید
جز از دور دوستش داشتن...

#مريم_ابراهيمى_جمال

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




ریسمان پاره را می‌توان دوباره گره زد
دوباره دوام می‌آورد
اما هرچه باشد ریسمان پاره‌ای است

شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آن‌جا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت ...!

«برتولت برشت »

#برتولت_برشت
@asheghanehaye_fatima




آن‌گاه که پرندگان از روی کلماتم پرکشیدند
و ستارگان خاموش شدند
نمی دانم کدامشان را صدابزنم
هراس را ، مرگ را
یا عشق را

به دستانم نگاه می کنم
درمانده
یکی در دیگری می‌پیچد
و لبهایم که خاموشند

بی‌نام
آسمان بر بالای من می‌روید

و حتی نزدیک‌تر
بدون نامی
زمین می‌شکفد




#هالینا_پوشویاتوسکا
ترجمه : محسن عمادی
@asheghanehaye_fatima




تو رفتی و سفرِ روزهای بعد از تو/ هزار پله‌ی تاریکِ رو به پایین بود
هزار خاطره‌ات را بدون من بردی/در این سفر چمدانت چقدر سنگین بود
.
و رفت خاطره‌‌ی عشقِ بی اجازه‌ی من/ و پله پله پی‌اش رفت خون تازه‌ی من
و شب که گوشه‌ی در خشک شد جنازه‌ی من/ فضای خانه پر از خنده‌ی شیاطین بود
.
مسافری که تمام وسائلش را برد/ و خرده ریزه‌ی جامانده‌ی دلش را برد
جزیره‌ای که سحر اشک ساحلش را برد/ همان فرشته که دردش بدون تسکین بود...
.
تو از من از تو من از من...چقدر بد شده بود/ و ذهن خانه پر از نه! نمی‌شود! شده بود
زنی در آینه از یک جنازه رد شده بود/ زنی در آینه در انتظار ماشین بود...

پس از توخانه سراسر تبِ سکوت گرفت/ تمام پنجره را تار عنکبوت گرفت
و روح مرده‌ی من دست بر قنوت گرفت/ که رفتن تو برایش شبیه نفرین بود
.
:عجیب نیست که من مرده‌ام در این خانه/ نرفته‌ای تو چرا پس هنوز؟ دیوانه!
چرا صدات می‌آید از آشپزخانه؟ چقدر چاییِ صبحانه‌ی تو شیرین بود!
.
چقدر ساعتِ شومِ بدون تنظیمی‌ست! سکوت می‌کنم و می‌روی...چه تصمیمی‌ست؟!
چقدر زود ورق خورد...این چه تقویمی‌ست...به من بگو که قرار کدام ما این بود؟
.
پس از تو شاعر تو مثل کارگردانی/ شده‌ست عاشقت اما خودت نمی‌دانی
سکوت کردم و رفتی ولی تو می‌مانی! سکانس رفتنت اصلاً برای تمرین بود...
.
چه ناگزیر رسیدی چه ناگهان رفتی/چه زود دور شدی تا ته زمان رفتی
چه زود خانمِ بازیگرِ جوان! رفتی/ چقدر آخر این فیلمنامه غمگین بود...

#محمدسعید_میرزاىٔی
دنیا
با لحنِ آغوشِ تو
هم‌صحبتِ مادام‌العمرِ من است..

#حمیدرضا_هندی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


مجله را از جلوی صورتش کنار زد. به سمت من خیره شد و بعد از کمی مکث گفت:
- "بروم هیدروزیس...!"
با تعجب به سمتش برگشتم.
+ جانم...! این چی بود دیگه؟! اسم یه سردار رومیه یا یه بیماری ناعلاج جدید!؟
خندید و سرش را دوباره زیر مجله پنهان کرد. بعد شروع کردن به بلند بلند حرف زدن.
- در واقع اسم علمی بوی تَن آدماس! برات جالب نیست!؟
برایم جالب بود و جالب تر اینکه چرا هرکسی بوی مخصوص تن خودش را دارد!؟
"بروم هیدروزیس" برادرم، گاها ترش و کمی بدبوست!
بروم هیدروزیس پدرم بیشتر بوی خاک و خستگی می دهد.
مال مادرم هم غالبا آغشته به بوی غذایی ست که برای شام یا ناهار...

زیر چشمی نگاهش می کنم. خودش را پیچیده دور پتو و با دقت مقاله ی علمی مجله را می خواند. از دور شبیه گلی ست در حال شکفتن!
می روم توی فکر. گاهی لوازم شخصی، صرفا لوازم "شخصی" نیست! باید یواشکی استفاده کنی! مثل همین پتو، که تن پیچش کرده است!

"بروم هیدروزیس" اش را دوست دارم. بوی گل های بنفشِ خوشهِ انگوری را می دهد، بوی اوایل اردیبهشت...
البته عطر او کمی ملایم ترست و خُب... خیلی شیرین تر.

#حمید_جدیدی
#عطر_تن
@asheghanehaye_fatima
.
.
تو بوی مه میدی
بوی مه ای که از وسط یه جنگل افرا گذشته باشه
یا نه...!
بوی ابر...
از اون ابرا که واسه یه دشت خشک، بارون چشم روشنی می برن
گاهی بوی نم میدی! جامونده رو موهای زنی که تازه از حمام در اومده،
بوی دم نوش های گیاهی
بوی یه نهر زلال
( ولی آب زلال که بو نداره...!)
باور کن داره...!
اصلا تمام بوهای خوب
از تن تو آب میخوره!
حتی وقتی گریه می کنم، اشکام بوی تو رو ...

#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima




باید لباس مشکی خود را به تن کنم
بعدش تو را میان غزل ها کفن کنم
حتی جنین یاد تو را ریشه کن کنم
یعنی تمام حس خودم را لجن کنم
*این حق من نبود که من را رها کنی

رفتی و جنگل از همه سمتش مرا درید
اندام لخت عاطفه ام را ملخ جوید
سوسن سمانه سامره هر دختری رسید
بعد از تو هرزه شد دل من با همه پرید
رفتی مرا به فاحشگی مبتلا کنی ؟

افیون خزید توی مخم مدتی وُ بعد ...
شب با سکوت ِ عکس ِ تو همصحبتی وُ بعد ...
گیجی که می پرید تو را خط خطی وُ بعد ...
خاک از سرم گذشت شدم پاپتی وُ بعد ...
عمرن که خاک را به نظر کیمیا کنی

حالا که آمدی غزلم درد می کند
لبخند روح ِ مبتذلم درد میکند
ماه ِ کذایی ِ عسلم درد می کند
یک حفره از تو در بغلم درد می کند
*باید کدام درد دلم را دوا کنی

دیر آمدی وُ حنجره ام در قفس نشست
بر روی صحن آینه گرد ِ هوس نشست
ماتحت ِ پاره ام وسط خار و خس نشست
پستوی پیله ی دهنم خرمگس نشست
باید که فحش ِ بد بدهم تا حیا کنی ؟

در خاطرات این من ِ بی جان نمان برو
در ذهنِ خیس متروی تهران نمان برو
تف کن به زخم ِ عصر ِ لویزان نمان برو
دختر تو را به جان ِ خیابان نمان برو
*ماندی کدام غائله را انتها کنی ؟
.
دیگر *بهار ِ کوچه ی شمشاد مرده است
نعنا دوسیب ِ عطر ِ فرحزاد مرده است
تقویم ، روی هفتم خرداد مرده است
شاعر به یُمن ِ عربده ی باد مرده است
باید برای شادی روحش دعا کنی


#مهدی_یوسفی_نژاد
دوستت دارم ودر آغوش می گیرمت
برای هرچه در آغوش می گیرم
لالایی میخوانم
لالایی میخوانم تا آنچه
در آغوش دارم آرام بگیرد
آرامشی که ابتدای زندگی ست

#محمد_صالح_اعلأ


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



اگر عاشقِ کسی ديگر شوم، ديگر همانند گذشته دلتنگ‌ات نمی‌شوم!

حتي ديگر گاه به گاه گريه هم نمی‌کنم،
در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری‌ست، چشمانم پُر نمی‌شود.

تقويمِ روزهایِ نيامدنت را هم دور انداخته‌ام.
کمی خسته‌ام، کمی شکسته
کمی هم نبودنت، مَرا تيره کرده است.

اينکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز ياد نگرفته‌ام،و اگر كسی حالم را بپرسد، تنها می‌گويم خوبم!

اما مضطربم
فراموش کردن تو عليرغم اينکه ميليون‌ها بار به حافظه‌ام سَر می‌زنم
و نمی‌توانم چهره‌ات را به خاطر بياورم، من را می‌ترساند!

ديگر آمدنت را انتظار نمی‌کشم
حتی ديگر از خواسته‌ام برای آمدنت گذشته‌ام،

اينکه از حال و رُوزت باخبر باشم، ديگر برايم مهم نيست!
بعضي وقتها به يادت می‌افتم
با خود می‌گويم: به من چه؟ درد من برای من کافی‌ست!

آيا به نبودنت عادت کرده‌ام؟
از خيالِ بودنت گذشته‌ام ؟
مضطربم
اگر عاشق کسي ديگر شوم
باور کن آن روز، تا عمر دارم،
تو را هرگز نخواهم بخشيد...!

#ازدمير_آصف
@asheghanehaye_fatima




ظلمت

چه گریزیت ز من؟
چه شتابیت به راه؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه؟


مرمرین پله ی آن غرفه عاج
ای دریغا که ز ما بس دور است
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کورست


نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایان است
شاید آن نقطه ی نورانی
چشم گرگان بیابان است


می فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا کی؟
او درینجاست نهان
می درخشد در می


گر به هم آویزیم
ما دو سرگشته تنها، چون موج
به پناهی که تو می جویی، خواهیم رسید
اندر آن لحظه جادویی اوج


#فروغ_فرخزاد
@asheghanehaye_fatima




امشب می خواهم بنوشم
تا همه چیز را فراموش کنم
میان دود غلت بخورم
تا از عاقبتش نترسم.

امشب می خواهم بنوشم
مرزها را شکست دهم
تا میان دود به خواب های گم شده ام
اعتراف کنم.

با شعله ی سیگاری آتش می گیرم
با خنده ها خاموش.
حال که خود خواسته ام
بگذار از این به بعد همه چیز خاکستر شود.

امشب می خواهم بنوشم
تا همه چیز،و همه کس را به تاریکی بکشانم
تا در میان دود گم شوم
تا دوباره به گذشته ام چشم ندوزم...

.