عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



مانده ­ام چگونه تو را فراموش کنم؛
اگر تو را فراموش کنم،
باید سال هایی را نیز که با تو بوده ­ام فراموش کنم.
دریا را فراموش کنم
و کافه­ های غروب را،
باران را،
اسب ها و جاده­ ها را.
باید دنیا را،
زندگی را
و خودم را نیز فراموش کنم؛

تو با همه چیز من آمیخته ­ای...

#رسول_یونان
بی یاری تو دل به سوی یار نشد
تا لطف غمت ندید غمخوار نشد
هرچیز که بسیار شود خوار شود
غم های تو بسیار شد و خوار نشد

#مولانا

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




اندوه های یک مرد را گاهی
چند نخ سیگار هم می تواند به هم بدوزد و
از لبهایش بشکافد و
بیرون ببرد از پنجره

اندوه های زنانه اما
خانگی تر ازین حرفها هستند
درست مثل شیشه های مربا
مثل سبزیهای خشک معطر که می کوشند
یک تکه از بهار را
برای زمستان
کنار بگذارند

#رویا_شاه_حسین_زاده
عاشقانه های فاطیما
بار دیگر شهری که دوست میداشتم-نادر ابراهیمی.pdf
.


هر آشنایی تازه اندوهی است.
مگذارید نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان.
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی ست...

#نادر_ابراهیمی
از کتاب #بار_دیگر_شهری_که_دوست_میداشتم
#نشر_روزبهان



@asheghanehaye_fatima
عزیزِ من...
بیا خاطرات مشترک مان را
هرگز بدست باد نسپاریم!


#نادر_ابراهیمی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




دنبال مقصر می گردی
راه دوری نرو
غیر از خودت کسی تقصیری نداشت
او فقط به تو کمی امید داد
تو در مقابل
همه چیزت را!



#جمال_ثریا
ترجمه #سیامک_تقی_زاده
@asheghanehaye_fatima



قایقِ عاطفه گاهی هدفَش
صیادیست
ماهیِ حوضِ دلم! وسوسه ی تور
نشو . . . !


#احسان_افشاری
کِی میرسم به لحظه ی در بر کشیدنت
ای از شروع صبح ِ ازل انتخاب من ...

#امیر_اکبرزاده


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

باد رفته بود جوانی مان را بیاورد
که صورتش را دزدیدند

برای همین زیر برگ ها را می گردد
برای همین با درخت ها حرف می زند
برای همین ابرها را جابه جا می کند
برای همین
نبودنش را به شیشه ها می کوبد

ملافه را کنار زدیم وُ
زیر برف ها خوابیدیم
من اما گفتم
بهتر است، لب ها را بگذاریم برای بعد
لیوان هامان را از نفت پر کنیم
به سلامتیِ هر چیز که دارد تمام می شود
به سلامتیِ آتش
که از سوختن می رقصد
به سلامتیِ زخم
که پوست را زنده کرده است
به سلامتِ رنج
که قرن هاست خودش را تحمل مى كند

بخشی از یک شعر، از کتاب پذیرفتن
#گروس_عبدالملكيان
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima





با آن همه نیاز ک من داشتم ب تو
پرهیز عاشقانه من ناگزیر بود

من بارها به سوی تو باز آمدم، ولی
هر بار دیر بود...

#هوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima




عشق کافی ست
اگر چه جهان رنگ پریده باشد
و جنگل جز به شکایت دهان نگشاید

اگر چه آسمان تاریک تر از آن
كه دیدگان تار
گل انگشتانه و مروارید را در زیر آن بیابند
اگر چه تپه ها در سیطره ی سایه هایند
و دریا در اسارت جادویی سیاه
و روزگار
پرده ی فراموشی
بر هر چه رفته است می افکند

اما دستانمان نمی لرزد
پایمان نمی لغزد
كه پوچی نخواهد آزرد
و ترس دگرگون نخواهد كرد
لبان معشوق را 
چشمان عاشق را



#ویلیام_موریس
@asheghanehaye_fatima




به قاصدکی فکر میکنم
که خودش را به اتاق تو رسانده بود
که پناه گرفته بود میان ملحفه ات
و آنقدر زیبا بودی
که آرزو کرد کاش یک مرد بود

به مردی فکر می کنم
که در آغوشش پناه گرفته بودی
و آنقدر زیبا بودی
که آرزو کرد قاصدکی بود
تا خبر زیباییت را به میدان جنگ برساند

تو صلحی بودی
که هیچ جنگی را پایان نداد
تنها قاصدکی را
از رسالتش پشیمان کرد
و مردی را از آفرینشش



#مانی_معینی
تمام طول سفر
کنار تو گام می زدم
کجا بودی تو؟

#شمس_لنگرودی

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from دستیار
Zakhmi
Reza Yazdani
وقتی دردتو به جونم میخرم
یعنی خیلی وقته که درمون شدم...

#رضا_یزدانی
#زخمی

@asheghanehaye_fatima
.



رود اشکم که به دریاچه ی غم می ریزد
خوابم از حالت چشم تو به هم می ریزد
گریه ام مثل خودم مثل غمم تکراری ست
بسته ی خالی قرصم پره از بیداری ست
قفل بودم وسط تخت به زندانی که
زدم از خانه به کوچه به خیابانی که
دور دنیای تو هی آجر و آهن چیده
همه ی شهر در آن عق شده و گندیده
منم و زندگیه پر شده با تصویرم
یک شب از خواب بدت می پرم و می میرم
منم و عکس مچاله شده در دستی که
منم و عشق که خوردیم به بن بستی که
خانه با سردی دیوار هم آغوشم کرد
از چراغی وسط رابطه خاموشم کرد
با تنی خسته که آمیزه ای از لرز و تب است
در شبی تیره که از ثانیه هایش عقب است

منم و عطر تو که پخش شده توی تنم
بی تو دلتنگ ترین حادثه قصه منم
منم و این در و دیوار به غم آلوده
تخت خوابی که پر از خاطره هایت بوده
منم و زندگیه پر شده با تصویرم
یک شب از خواب بدت می پرم و می میرم
منم و عکس مچاله شده در دستی که
منم و عشق که خوردیم به بن بستی که
خانه با سردی دیوار هم آغوشم کرد
از چراغی وسط رابطه خاموشم کرد
با تنی خسته که آمیزه ای از لرز و تب است
در شبی تیره که از ثانیه هایش عقب است


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



برای مفتون امینی ،شاعر حکمت سينه


اسبی کنار پنجره در پشت برگ های رنگ به رنگ ایستاده است
پشت کشیده اش قوسی است در زیر جادوی قامت زیبایی:تو
از آسمان آفتابی رنگ پاییزی رویا و آرزو باهم می ریزد
این خاطره ست؟ خاطره ی عشق است ؟ این چیست ؟
فریاد من از سرسرای برگ و ترعه ی توفان فصل ،سوی خودم برمی گردد
یک لحظه صبر کن
من دستمال پیشم نیست
با پشت دستم ،با آستینم ،سیلاب اشک را که ستردم
و چشم های سرخم را در جیب پلک های خیسم که پنهان کردم
و چوب خشک بغض گلو را ،که راه نفس را بریده است ،فرو دادم ،خواهم رفت
وقتی که بعدها در زیر بار سنگ سپیدی خوابیده ام
چون روح وسوسه دریک نسیم سوی تو خواهم آمد
آنجا کنار پنجره خواهم ماند
با شور و شوق داغ تماشا
و این سوال :
اکنون در آن اتاق تنها که ماه را در خویش نهان کرده است [مثل زنی که زیبایی گذشته ی خودرا ]،شبها چه می کنی ؟
و پاسخم را هم -من مطمئنم -خواهم گرفت
زیرا سوال های پس از مردن هرگز بلا جواب نمی ماند .




#رضا_براهنی
خطاب به پروانه ها صفحه 19
دو ساقه نیلوفریم

در هم گره می­ خوریم و

گل می­ دهیم.

#حسين_منزوى
@asheghanehaye_fatima




شهر منهای وقتی که هستی، حاصلش برزخ خشک و خالی
جمــــع آیینه ها ضرب در تـــو ، بـی عدد صفر بعد از زلالی

می شود گل در اثنای گلزار، می شود کبک در عین رفتار
می شود آهـــویی در چمنزار، پای تـــو ضرب در باغ قالی

چند برگی است دیوان ماهت ، دفتر شعرهای سیاهت
ای که هر ناگهان از نگاهت، یک غزل می شود ارتجالی

هرچه چشم است جز چشم هایت، سایه وار است و خود در نهایت
مــی کند بـــر سبیل کنایت ، مشق آن چشـــم های مثـــالی

ای طلسم عددها به نامت، حاصل جزر و مدها به کامت
وی ورق خورده احتشامت ، هرچه تقویم فرخنده فالی

چشم واکن کـــه دنیا بشورد ، موج در موج دریا بشورد
گیسوان باز کن تا بشورد، شعرم از آن شمیم شمالی

حاصل جمـــع آب و تن تو ، ضرب در وقت تن شستن تو
این سه منهای پیراهن تو، برکه را کرده حالی به حالی...

#حسين_منزوي
@asheghanehaye_fatima





آهسته تر او را ببوس، این یارِ من بوده
این دلبرِ آزرده دل، دلدارِ من بوده

او را نگیر این قدر بینِ بازوانت تنگ
آغوشِ او دلتنگیِ هربارِ من بوده

دست از انارِ نوبرش بردار، دلخونم
پرچینِ باغش دسترنجِ خارِ من بوده

آرامتر بیرحم! پلکش را بهم بگذار
این چشمها در حسرتِ دیدارِ من بوده

خسته ست میخاهد بخابد، راحتش بگذار
با گریه هر شب تا سحر بیدارِ من بوده

غرقِ نگاهِ شرمگینش میشوی تا کی؟
این خوشخرام، آهویِ کج رفتارِ من بوده

این ساقه تُردِ خوشه زرینِ طلا گیسو
رقصِ نسیمِ صبحِ گندمزارِ من بوده

مثلِ تو مغرور است، چون او را بغل کرده
قابی که عمری سینه یِ دیوارِ من بوده

بر خود نناز از این که آوردی بدست او را
اینها همه از بختِ نکبت بارِ من بوده

یک روز با این شعر می بندم به رگبارت
تا او بفهمد این "تلافی" کارِ من بوده




#شهراد_میدری