عاشقانه های فاطیما
805 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
بگذار من چهرہ‌ی این شب را ببینم،
مرا به آن سوی شب ببر
آن‌جا که من تو هستم، آن‌جا که ما یک‌دیگریم،
به خطه‌ای که تمامِ ضمایر به هم زنجیر شده‌اند...

#اوکتاویو_پاز


@asheghanehaye_fatima
دوست داشتن جنگ است
همه‌ی درها را می‌گشاید
تو دیگر سایه‌ای شماره‌دار نیستی
که اربابی بی‌چهره به زنجیرهای جاویدان
محکوم‌ات کند،
جهان دگرگون می‌شود،
اگر دو انسان با شناسایی یک‌دیگر را بنگرند...

#اوکتاویو_پاز
■برگردان به انگلیسی: #الیوت_وینبرگر
■برگردان به فارسی: #احمد_میرعلایی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



دو تن چشم در چشم گاهی دو موج‌اند
و شب اقیانوسی
دو تن چشم در چشم گاهی دو سنگ‌اند و شب بیابانی
دو تن چشم در چشم گاهی ریشه‌هایی هستند در هم تنیده
دو تن چشم در چشم گاهی دو خنجرند و شب آذرخشی
دو تن چشم در چشم دو ستاره‌اند
که فرومی‌افتند
بر آسمانی خالی.



#اوکتاویو_پاز
برگردان: #حسین_منصوری
چون رودی
تمامی طول تو را می‌پیمایم،
از میان بدنت می‌گذرم
بدانسان که از میان جنگلی،
مانند کوره راهی
که در کوهساران است
بر لبه‌ی تیغ اندیشه‌ات راه می‌روم
و در شگفتیِ پیشانیِ سپیدت
سایه‌ام فرو می‌افتد و تکه تکه می‌شود ...


#اوکتاویو_پاز

@asheghanehaye_fatima
دو تن چشم در چشم گاهی دو موجند و شب اقیانوسی
دو تن چشم در چشم گاهی دو سنگند و شب بیابانی
دو تن چشم در چشم گاهی ریشه هایی هستند در هم تنیده
دو تن چشم در چشم گاهی دو خنجرند و شب آذرخشی
دو تن چشم در چشم دو ستاره اند
که فرو می افتند
بر آسمانی خالی.

#اوکتاویو_پاز


@asheghanehaye_fatima
آزادی به بال‌ها می‌ماند
به نسیمی که در میان برگ‌ها می‌وزد
و بر گلی ساده آرام می‌گیرد.
به خوابی می‌ماند که در آن
ما خود
رویای خویشتن‌ایم.
به دندان فروبردن در میوه‌ی ممنوع می‌ماند آزادی
به گشودن دروازه‌ی قدیمی متروک و
دست‌های زندانی.

آن سنگ به تکه‌نانی می‌ماند
آن کاغذهای سفید به مرغان دریایی
آن برگ‌ها به پرنده‌گان.

انگشتان‌ات پرنده‌گان را ماند:
همه‌چیزی به پرواز درمی‌آید.



#اوکتاویو_پاز
برگردان: #احمد_شاملو



@asheghanehaye_fatima
من از میان چشمانت می‌گذرم بدان‌سان که از
میان آب،
چشمانی که ببرها برای نوشیدن رؤیا به کنارش می‌آیند،
شعله‌هایی که مرغ زرین‌پر در آن آتش می‌گیرد،
من از میان پیشانی‌ات می‌گذرم بدان‌سان که از میان ماه،
و از میان اندیشه‌ات هم‌چنان که از میان ابری،
و از میان شکم‌ات بدان‌سان که از میان رؤیای‌ات.

#اوکتاویو_پاز
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
این شعر برای شما زنانی است
که چون شهرزاد، هر روز با قصه ای
برای گفتن از خواب می برخیزند
قصه هایی برای دگرگونی

چشم انتظار جنگ، جنگ بر ضدِ
اندام واره های متحد الشکل
جنگ بر ضدِ شهوت های روزانه
جنگ برای حقوقِ ناگرفته
و یا فقط جنگ هایی
برای نجاتِ شبی بیشتر

بله، برای شما
برای زنانِ دنیای درد
به ستاره گان درخشانِ این عالم بی انتها
برای شما جنگجویانِ هزار و یک جنگ...

#اوکتاویو_پاز

@asheghanehaye_fatima
جامعه با این تصور که عشق وحدت پایداری است که هدفش به وجود آوردن فرزند است، منکر طبیعت عشق می‌شود. جامعه عشق را با ازدواج یکی می‌کند. هرگونه عدول از این قاعده مجازات دارد و شدت مجازات بستگی به زمان و مکان دارد. حمایت از ازدواج موجه می‌بود اگر جامعه امکان انتخاب آزاد می‌داد. و چون چنین نیست، جامعه باید بپذیرد که ازدواج تحقق والای عشق نیست، بلکه شکلی حقوقی، اجتماعی و اقتصادی است، که اهداف آن با اهداف عشق مغایر است.

ثبات خانواده بستگی به ازدواج دارد که صرفا حمایتی است از جامعه و هدف آن چیزی جز بازتولید همان جامعه نیست. بنابراین ازدواج ذاتا به‌نحوی عمیق محافظه‌کارانه است. حمله به آن، به معنای حمله به ارکان جامعه است. و عشق درست به همین دلیل عملی ضداجتماعی است. هر گاه عشق بتواند تحقق یابد، ازدواجی را در هم می‌شکند و آن را تبدیل به چیزی می‌کند که جامعه نمی‌خواهد: ظهور دو موجود تنها، که دنیای خود را خلق می‌کنند.


#اوکتاویو_پاز
دیالکتیک تنهایی، ترجمه‌ی خشایار دیهیمی‌
@asheghanehaye_fatima
چهره‌ات را به من بنما
اکنون که می‌توانی چهره‌ی راستینِ مرا ببینی، چهره‌ی دیگری را
چهره‌ی من که همیشه چهره‌ی همه‌ی ماست
چهره‌ی درخت و نانوا
راننده و ابر و ملاح
چهره‌ی خورشید، دره، پدرو، پابلو
چهره‌ی تنهایی اشتراکی ما
بیدارم کن، من تازه متولد شده‌ام:
زندگی و مرگ
در تو آشتی می‌کنند، بانوی شب
برج زلالی، ملکه‌ی بامداد
دوشیزه‌ی ماه، مادرِ مادرِ آب‌ها
جسمِ جهان، خانه‌ی مرگ
من از هنگامِ تولدم تا کنون سقوطی بی‌پایان کرده‌ام
من به درونِ خویشتن سقط می‌کنم بی‌آن‌که به ته برسم
مرا در چشمان‌ات فراهم آر، خاک بربادرفته‌ام را بیاور
و خاکستر مرا جفت کن
استخوانِ دونیمه‌شده‌ام را بند بزن
بر هستی‌ام بِدم، مرا در خاک‌ات مدفون کن
بگذار خاموشی‌ات اندیشه‌یی را که با خویش عناد می‌ورزد
آرامش بخشد:
دست‌ات را بگشای
ای بانویی که بذرِ روزها را می‌افشانی
روز، نامیراست، طلوع می‌کند، بزگ می‌شود
زاییده شده است و هیچ‌گاه از زاییده شدن خسته نمی‌شود
هر روز تولدی‌ست، هر طلوع تولدی‌ست
و من طلوع می‌کنم
ما همه طلوع می‌کنیم
خورشید با چهره‌ی خورشید طلوع می‌کند
خوآن با چهره‌ی خوآن طلوع می‌کند
چهره‌ی تمامِ مردان
دروازه‌ی هستی، بیدارم کن و طلوع کن
بگذار من چهره‌ی این روز را ببینم
بگذار من چهره‌ی این شب را ببینم
همه چیز دگرگون می‌شود و مرتبط می‌شود
معبرِ خونِ پل، ضربانِ قلب،
مرا به آن سوی شب ببر
آن‌جا که من تو هستم آن‌جا که ما یک‌دیگریم
به خطه‌یی که تمام ضمایر به هم زنجیر شده‌اند...

■شاعر: #اوکتاویو_پاز

■برگردان: #احمد_میرعلایی
√●بخشی از شعرِ «سنگِ آفتاب»

@asheghanehaye_fatima
درود مهربانان نازنین و گران‌سنگ
اردیبهشت تان بهشت سبزینه فام آرزوهای ناب؛
کبوترانه ترانه هایتان را بال و پر بدهید تا آسمان هفت شهر عشق را شور و نور و ماهور، فرا گیرد... آفتاب نام بشکوهتان مانای سپهر فیروزه باد...
درس امروز

لیاقت رویاهایت را داشته باش.

#اوکتاویو_پاز
@asheghanehaye_fatima
#صبح
باغ گیاهشناسی
📸 #فاطیما
من چون رودی تمامیِ طولِ تو را می‌پیمایم،
از میانِ بدن‌ات می‌گذرم بدان‌سان که از میان جنگلی،
مانند کوره‌راهی که در کوه‌ساران سرگردان است
و ناگهان به لبه‌ی هیچ ختم می‌شود

من بر لبه‌ی تیغ اندیشه‌ات راه می‌روم
و در شگفتیِ پیشانیِ سپیدت سایه‌ام فرومی‌افتد
و تکه‌تکه می‌شود
تکه‌پاره‌هایم را یک‌به‌یک گرد می‌آورم
و بی‌تن به راهِ خویش می‌روم، جویان و کورمال...


#اوکتاویو_پاز


@asheghanehaye_fatima
به نقطه‌ی آغاز بازمی‌گردم
چهره‌ی تو را می‌جویم
به میانِ کوچه‌های هستی‌ام می‌روم
در زیرِ آفتابی بی‌زمان
و در کنارِ من
تو چون درختی راه می‌روی
تو چون رودی راه می‌روی
تو چون سنبله‌ی گندم در دست‌های من رشد می‌کنی
تو چون سنجابی در دست‌های من می‌لرزی
تو چون هزاران پرنده می‌پری
خنده‌ی تو بر من می‌پاشد
سرِ تو چون ستاره‌ی کوچکی‌ست در دست‌های من
آن‌گاه که تو لب‌خندزنان نارنج می‌خوری
جهان دوباره سبز می‌شود
جهان دگرگون می‌شود...

#اوکتاویو_پاز


@asheghanehaye_fatima
در استخوان‌ام می‌باری، و در سینه‌ام
درختی مایع ریشه‌های آبزی‌اش را تا اعماق می‌دواند

من چون رودی تمامی طول تو را می‌پیمایم،
از میان بدن‌ات می‌گذرم بدان‌سان که از میان جنگلی،
مانند کوره راهی که در کوه‌ساران سرگردان است
و ناگهان به لبه‌ی هیچ ختم می‌شود

من بر لبه‌ی تیغ اندیشه‌ات راه می‌روم
و در شکفتگی پیشانی سپیدت سایه‌ام فرومی‌افتد و تکه‌تکه می‌شود،
تکه‌پاره‌هایم را یک‌به‌یک گرد می‌آورم
و بی‌تن به راه خویش می‌روم، جویان و کورمال...

: #اوکتاویو_پاز [ Octavio paz | مکزیک، ۱۹۹۸-۱۹۱۴ ]

@asheghanehaye_fatima
دوست داشتن؛
عریان شدن از
تمامِ نام‌های‌مان است...


#اوکتاویو_پاز [ Octavio paz | مکزیک، ۱۹۹۸-۱۹۱۴ ]

@asheghanehaye_fatima

تماس

دست‌های من پرده‌های هستی تو را از هم می‌گشاید
در برهنگی بیش‌تری می‌پوشاندت
اندام به اندام عریان‌ات می‌کند
دست‌های من
و از پیکرت
پیکری دیگر می‌آفریند.

شاعر: #اوکتاویو_پاز [ Octavio paz / مکزیک، ۱۹۹۸–۱۹۱۴ ]

برگردان: #احمد_شاملو

@asheghanehaye_fatima
سخن گفتن با تو
با واژه هایی مریی ومحسوس،
واژه هایی با وزن و طعم و بو
مانند اشیاء
همچنانکه سخن می گوییم
اشیاء آرام آرام ازیکدیگر رها می شوند
به سوی شکل هایی دگر می گریزند:
به سوی نامهایی  دیگر .
این واژه ها را برایم به جا می گذارند
تا با آنها با تو سخن بگویم
واژه ها پل اند.

❄️ #اوکتاویو_پاز
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
▫️
من از میان چشمانت می‌گذرم
بدان‌سان که از میان آب، چشمانی که ببرها ..
برای نوشیدن رؤیا به کنارش می‌آیند.

#اوکتاویو_پاز


@asheghanehaye_fatima
.

عشق برای اینکه محقق شود باید قوانین دنیای ما را زیر پا بگذارد. عشق رسوا و خلاف قاعده است؛ جرمی است که دو ستاره با خارج شدن از مدار مقررشان و به‌هم‌پیوستن در میان فضا مرتکب می‌شوند. مفهوم رمانتیک عشق که متضمن گسستن و گریختن و فاجعه است یگانه مفهومی از عشق است که امروز ما می‌شناسیم چون همه‌چیز در جامعه‌ی ما مانع از آن است که عشق انتخابی آزاد شود.

#اوکتاویو_پاز


@asheghanehaye_fatima
.

دوست داشتن جنگ است،
همه‌ی درها را می‌گشاید،
تو دیگر سایه‌ای شماره‌دار نیستی
که اربابی بی‌چهره به زنجیرهای جاویدان
محکوم‌ات کند،
جهان دگرگون می‌شود،
اگر دو انسان با شناسایی یک‌دیگر را بنگرند،
دوست داشتن؛
عریان کردنِ فرد است
از تمامِ اسم‌ها..


#اوکتاویو_پاز (مکزیک)
مترجم: #احمد_میرعلایی

@asheghanehaye_fatima