عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
بگذار بخوابم مادر!
هر بار بيدار مى شوم
هزاران پرنده از سينه ام كوچ مى كنند
هزاران ماهى در درياي ذهنم جان مى دهند
هزار ارزو در دلم ته نشين مى شود
هزار حرف بر كويري لبانم ترك مى خورد
هزار مار سياه بر گلوگاهم چنبره مى زنند
هزار كفتار گرسنه در هوس دندان گرفتن زنى ميان آتش كمين مى كنند

و مردي كه انگار دوستم دارد
در دور دست
زنى ميان آتش را نظاره مى كند
و دست تكان مى دهد....
....كه برگرد بيا؟؟؟
كه خداحافظ ؟؟؟
يا مادرش بگذار بخوابد؟؟؟

نيكى فيروزكوهي
از مجموعه خداحافظ اگر ديگر باز نگشتم


@asheghanehaye_fatima
زمانی که یک زن تصمیم میگیرد که با مردی همخوابه شود، دیواری باقی نخواهد ماند که از آن بالا نرود، قلعه ای نخواهد بود که نابود نسازد، ملاحظات اخلاقی باقی نخواهد ماند که بی اعتنا از ریشه های آن نگذرد، خدایی برای نگرانی وجود ندارد!

کتاب: عشق سالهای وبا
#گابریل_گارسیا_مارکز

@asheghanehaye_fatima
Prélude 02
Francois Couture
❄️ پرلودی زیبا از فرانسوا کوتور
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زاویه نگاه ما خیلی مهمه🤌

زندگی اونقدری طولانی نیست که بخواد به فکرو غصه خوردن بگذره،قدر داشته‌هامون بدونیم 😇

@asheghanehaye_fatima
نمی دانم اسمش را چه می گذارید
اما من دیریست
از آدم ها کم تر می رنجم !
نمی گویم اصلا
این دروغی بیش نیست
گاهی بعضی رفتارها
حرف ها ، خودِ رنجش است !
اما  من یاد گرفته ام
در لحظه از آن آدم بگذرم
از تمام‌ِ هرآنچه که هست
و از آن لحظه به بعد
شاید با او بخندم
شاید به حرف هایش گوش بسپارم
اما
دیگر او را نمی بینم !
نمی دانم شما اسمش را چه
می گذارید
اما من به این حال می گویم
نقطه ی رهایی
می بینی گوش می‌ سپاری
لبخند می‌ زنی و انگار نه انگار

#عادل_دانتیسم
asheghanehaye_f
گالوا الليلة مطر
حضرت الشگوگ البگلبي لمطرتك!
-------------
گفتن امشب هوا بارونیه وُ من
تَرکایِ قلبمو واسه‌ی بارونت مهیا کردم!

#مظفر_النواب
ترجمه: #محمد_حمادی
#شعر_عامیانه_عراق


@asheghanehaye_fatima
تمام پنجره‌های قلبم را بسته‌ام
این اندوه از کجا می‌آید؟!



#عدنان_الصائغ
ترجمه: #سعید_هلیچی

@asheghanehaye_fatima
یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ

از دوریت چو شام غریبان گرفته‌ایم
از در گشاده‌روی چو صبح وطن درآ

مانند شمع، جامهٔ فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ

دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده به آغوش من درآ

صائب تبریزی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
کشد مو بر تن نخجیر تیر از شوق پیکانش
به دل چون رنگ بر گل می‌دود زخم نمایانش

همین بس در بهارستان محشر خون‌بهای من
غبارش بوی گل شد در رکاب و گرد جولانش

گل پیمانه در دستش ز خجلت غنچه می‌گردد
به عارض تا فتاد از تاب بی‌گلهای خندانش

نشانش از که می‌پرسی سراغش از که می‌گیری
گرفتاری گرفتارش، پریشانی پریشانش

ببالد خرمی بر نوبهار او چه کم دارد
تبسم ارغوان زارش، تماشا نرگس‌ستانش

میان انجمن ناگفتنی بسیار می‌ماند
من دیوانه را تنها برید آخر به دیوانش

در آغوش دو عالم غنچهٔ زخمی نمی‌گنجد
هجوم آورده بر دلها ز بس تاراج مژگانش

من مخمور اگر مستم ز چشم یار می‌دانم
مرا از من جدا کرده اشارت‌های پنهانش

پریشان می‌شوی حال دل عاشق چه می‌پرسی
نمی‌داند اجل تعبیر یک خواب پریشانش

خاقانی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
یارب، چه باشد گه گهی جانان در آغوش آیدم
مستسقی لعل ویم یک شربت نوش آیدم

در ره فتاده مانده ام، دیده نهاده بر رهم
بازو گشاده مانده ام، تا کی در آغوش آیدم؟

خواهم شبی کز بوی او بیخود شوم پهلوی او
گه رو نهم بر روی او، گه دوش بر دوش آیدم

بوسه زنم گلگون رخش، بر رخ نهم میمون رخش
گر حلقه های چون رخش اندر بناگوش آیدم

ای دل، مده یادم ازو، در چشم من گریه مجو
ناگه مبادا کز دو سو سیلاب در جوش آیدم

مسکین دلم سویش رود، گم گشته بر بویش رود
هشیار در کویش رود، مجنون و بیهوش آیدم

ای آمده با صد فتن، برده همه هوشم ز تن
در بیهشی مگذر ز من، بنشین که تا هوش آیدم

امیرخسرو دهلوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست
سر و جان خواه که دیوانه تأمل نکند

به گلستان نروم تا تو در آغوش منی
بلبل ار روی تو بیند طلب گل نکند

سعدی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
جمالِ رویِ هم چون آفتابش
شبی گر باز می بینم به خوابش

به شمشیر از منش نتوان جدا کرد
در آغوش ار کشم مستِ خرابش

حکیم نزاری قهستانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
رفیقم سوئد زندگی می‌کرد. رضا از زنش نوشین جدا شده بود. به روی خودش نمی‌آورد. ما هم به روش نمیاوردیم. تا اینجاش مهم نیست. از اینجا به بعدش مهمه. رضا زنگ می‌زد حال و احوال. خودش، بدون اینکه ما حرفی بزنیم، وسط گفتگو، یهو می‌گفت نوشین هم خوبه. کارش را دوست داره و از این حرفا. مام تو دلمون حرص می‌خوردیم، که رضا بی‌خیال شو. وانمود تا کجا؟
چند سالی همینطوری بود گفتگوها. رضا وانمود می‌کرد ما حرص می‌خوردیم. مادرش که مرد یه مدت غیبش زد. بعد از مدتها یه روز زنگ زد. حال و احوال و این حرفا. موقع خداحافظی گفت بهت گفته بودم از نوشین جدا شدم؟ موندم چی بگم. یه مِنُ و منی کردم و گفتم، نه راستش. رضا ادامه داد، آره چند سالی هست. تو دلم گفتم ما که خبر داشتیم. می‌دونی نمی‌خواستم کسی بدونه. تو دلم گفتم خاک تو سرت که حرف مردم برات مهمه. آخه مادرم به گوشش می‌رسید، غصه می‌خورد. حالا که مادرم نیست دارم میگم. تو دلم چیزی نگفتم. شرمنده شدم.
میخوام بگم، دنیا دروغ‌های قشنگ هم داره.

#امیرعلی_بنی_اسدی

@asheghanehaye_fatima
🔵تصمیم گرفته‌ام شما را فراموش کنم
و مطمئن باشید فراموش خواهم کرد. به عقیده و فکر شما بی‌اندازه اهمیت می‌دادم ولی بی‌ثباتی آن بر من ثابت شد. دنیا خیلی بزرگ است، من اگر شما را که صورت آرزوها و امیال باطنم بودید از دست داده‌ام مسلماً در این دنیای بزرگ کسی را پیدا خواهم کرد که به عواطف و احساسات من بی‌اعتنا نباشد و قدر مرا بداند و به‌علاوه، اگر من شما را از دست داده‌ام، شما هم در عوض دلی را از دست داده‌اید که تپش‌های عاشقانه آن را در هیچ جای دیگر نخواهید یافت.


اولین تپش‌های عاشقانه‌ی قلبم
بخشی از #نامه‌ی #فروغ_فرخزاد به پرویز شاپور

@asheghanehaye_fatima
أحبك رغم الحرائق والنهب والقمع
والقهر والسلطات السخيفة...

دوستت دارم به‌رغم آتش‌سوزی‌ها
و غارتگری‌ها و سرکوب و ظلم
و حکومتهای پَست و چرند...


#مظفر_النواب

@asheghanehaye_fatima
این آتشی که از اعماق میل منتشر می‌شود، اشتیاقی تمام عیار است، آتشی که سراسر بدن را فرا می‌گیرد و برای خاموش کردن آن به جسمی دیگر، آتشی دیگر نیاز دارد.
 

#ماسیمو_مستری


@asheghanehaye_fatima
قرار بود بی‌قراری‌ام به چله نشینی سکوت بسنده کند؛ به سکوتی که ننواخته هزار سمفونی دل‌تنگی را در خود جای داده؛ سکوتی که حرف‌های فراوانی برای نگفتن دارد اما مگر می‌توان همچنان لب فرو بست و نشست و چکه ای از آن‌همه بی‌کرانگی زلال نگفت؟
مگر می‌توان این‌همه سال از هلهله‌ی موج‌های برگشته از دور به دور بود و از خلیج نقره ای‌رنگ صدف و مروارید و مرجان و شاه‌ماهی حرفی نزد؟ مگر می‌توان با شعر زاده شد و با شعر نفس کشید و با شعر زندگی کرد و از دوبیتی‌‌های سوزناک فایز و مفتون و از خیام‌ خوانی‌های غرق در جنون صحبتی به میان نیاورد؟
خلیجی که شبیه چشم‌های مه‌آلود دختران زیبا و نجیب جنوبی‌ نغمه خوان غمی ژرف است؛ دختران پری‌وار شرم‌ناک پاک آفتاب و شعر ناب و حناهای نکوبیده و سرمه‌های ناز مژه نکشیده که لبخند دلبرانگی‌شان را در پستوی خانه به دست صندوقچه‌های عطرآگین و رازنگهدار آبنوس سپرده اند...

#شهراد_میدری


@asheghanehaye_fatima